eitaa logo
شهرزاد داستان‌📚📚
2.1هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
62 ویدیو
247 فایل
پاتوق دوستداران داستان نویسی استفاده از مطالب با حفظ لینک کانال آزاد است. مدیر کانال: فرانک انصاری متولد ۱۴۰۱/۷/۱۱🎊🎊🎉🎉 برای ارتباط با من @Faran239 لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17323748323533
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته رویا سیف 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 _به جهنم که نشد! اصلا تقصیر خودم بود. باید....... باید لال می‌
👆👆👆 داستان خانم سیف را خواندم که درباره واگویه های یک زنی است که ناخواسته مجبور به دعوت از مهمان می‌شود در حالی که خانه‌اش اصلا مهیای مهمانی نیست. متن جالب و زیبایی بود و ما با شخصیت این زن و خانواده‌اش آشنا شدیم. گره اصلی آمدن مهمانها بود. این که نویسنده یک خط را گرفته و ما را با خود میبرد جالب بود. فضای روایت شبیه سیال ذهن بود اما مرتب تر از آن. فقط من به عنوان خواننده دوست داشتم درباره مهمانها بدانم و این که راوی چه مریضی داشت. با این حال ممنونم از خانم سیف عزیزم. 🙏🍀 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته یورش به تاریکی نوشته حسین مطهر 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 فرمانده با تحکم خاصی خطاب به نوجوان بسیجی گفت
👆👆👆👆 داستان آقای مطهر را خواندم. درباره نوجوانی است که می‌خواهد وارد گردان کمیل شود و فرمانده او را وارد آزمونی سخت می‌کند و در نهایت پیروز از کار بیرون می‌آید. داستان زیبایی بود. غرور شخصیت حسام دیدنی بود. واگویه نوجوان با خودش را دوست داشتم. صحنه و توصیفات زیبا و به جا بود. فقط اگر شخصیت ها لحن داشتند بهتر بود‌. ممنونم از آقای مطهر🙏🍀 @shahrzade_dastan
شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته نوشته بهتری درفش 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 من خیلی یواشکی حواسم از دور بهت است.
👆👆👆👆 متن خانم بهتری درفش را خواندم. درباره حس مادری است که با تولد فرزندش سوالی از خودت میکند. اما متن تبدیل به داستان نشده است و بیشتر دلنوشته است تا داستان. یک متن برای تبدیل شدن به داستان نیاز به حادثه و شخصیت پردازی دارد که در این متن هیچ کدام از آنها را نمی‌بینیم. ممنونم از نویسنده گرامی🙏🍀 @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘☘☘از تکیه کلام‌هایی که بعضی افراد دارند و در کلامشان از آنها استفاده می‌کنند چند نمونه بفرستید. این تکیه کلامها به شدت داستانی هستند و در داستان برای مشخص کردن شخصیت فرد کاربرد دارند‌. مثل: _جونم براتون بگه.... _هی داداش.... _ميگما..... _فدای دستت.... _باور کن.... @shahrzade_dastan
نوشته عزیزالله محمدپور 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁     شنبه ۱۷ آذر    می روم بنگاه،برای فروش ماشینم و خرید ماشینی مدل بالا تر. بنگاهی ترغیبم می کند ماشین شاسی بلند بخرم. اماپولم کفاف نمی دهد..ناچار می گویم: سقف پارکینگ خانه ام  تنها گنجایش ماشین شاسی کوتاه را داره.» یک شنبه ۱۸ آذر در موسسه پینار، شاهد تست علاقمندان  بازیگری در فیلم هستم. بجز تعداد قلیلی از میانسالان و پیران، تقریبا همه نوجوانان و جوانان اعتراف می کنندکه؛ با گویش مازنی بیگانه اند! دوشنبه ۱۹ آذر بعداز دو دهه،دوباره می نشینم به تماشای فیلم سینمایی هامون،ساخته روان شاد داریوش مهرجویی.معجونی از تقابل عقل و عشق، دنیاخواهی و آرمان گرایی با گرایش به اصالت وجود. به نظرمن؛ هامون تاریخ مصرف ندارد و ماجرایش برای همیشه در زندگی آدم ها جاری و ساری است. سه شنبه ۲۰ آذر    این پیام را در کاغذی می نویسم و به هنرجویی که دو ساعت تمام سر به زیر داشت و لبخند می زد، می دهم :" دوست عزیز! وقتی شما سرکلاس پیامک بازی می‌کنی، من کاملاً متوجه می‌شوم. چون تاکنون دیده نشده ،هیچ مجنونی ساعت‌ها به خشتک شلوارش زل بزند."     چهارشنبه ۲۱ آذر    جوانی با سیگاری بر لب،به شیشه ماشینم می زندو تقاضای فندک می کند. از توی داشپورت کبریتی بیرون می‌کشم و تقدیمش می کنم. اما پس می زند و می گوید:" دود کبریت سرطان زاست."       پنج شنبه ۲۲ آذر    از آشنایی که بعد از سال ها مسئولیت و مسندداری بالاخره بازنشسته شده، می پرسم:" چه می کنی دراین اوقات بیکاری و بی مسئولیتی؟" تلخندی می زند و می گوید:" عاطل وباطل، مثل شبکه چهار تلویزیون، هیچکس توجهی به من نمی کنه." جمعه ۲۳ آذر   ازاین عبارت درمجله کاریکلماتور خوشم آمده: «اوج زندگی بعضی ها، بالا رفتن از خر شیطان است.» @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر داستان از قرون وسطی تا رنسانس
هنر داستان از قرون وسطی تا دوره رنسانس 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 قرون وسطی را عصر ظلمت نام نهاده اند. میدانیم که تاریخ شناسان در قرن شانزدهم میلادی تاریخ اروپا را به سه بخش تقسیم کرده:اند دوران ،باستان قرون وسطی و عصر جدید قرون وسطی از سقوط امپراتوری روم در قرن پنجم آغاز شد تا رنسانس که در قرنهای چهاردهم و پانزدهم صورت پذیرفت ادامه یافت. در همین گزاره که گفته میشود قرون وسطی تا رنسانس ادامه یافت قضاوتی نهفته است. رنسانس (Renaissance) واژهای فرانسوی است که معنای تحت اللفظی آن تجدید حیات .است باید زنده ای مدتی مرده باشد تا تجدید حیات معنی .یابد زنده نزد کسانی که قرون وسطی را عصر ظلمت» و «شب دراز جهالت و خرافه پرستی و توحش» نام نهاده اند تمدن امپراتوری روم بود که به عقیده ادوارد گیبن به سه علت (۱ توحش ژرمنها؛ (۲ جهالت؛ و (۳) رواج مسیحیت در قرن پنجم میلادی سقوط کرد. البته بعضی دیگر از صاحبنظران معتقدند که تمدن باستان یا کلاسیک از قرن سوم تا قرن هشتم میلادی اندک اندک انحطاط یافت نه یکباره و انحطاط آن تنها ناشی از علتهای سیاسی و نظامی و دینی نبود بل معلول عاملهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی نیز بود، ولی کمتر صاحبنظری پیدا میشود که انحطاط آن تمدن را در قرون وسطی انکار کند. اوج و حضیض هنر داستان تا اندازه زیادی وابسته به اوضاع و احوال فرهنگی و اجتماعی زمانه است. از این رو، طبیعی بود که هنر داستان در قرون وسطی در مقایسه با دوره باستان و عصر جدید دوران سیاهی از انحطاط را بگذراند و بلندی قامت آن به زانوی هنر داستان در دوره باستان هم نرسد تا چه رسد به عصر جدید. مهم ترین دستاورد هنر داستان در قرون وسطی رمانسهای قرون وسطایی .بود رمانسهای قرون وسطایی را میتوان به سه دسته تقسیم کرد: ۱ رمانس هایی که به تقلید از رمانسهای باستان نوشته میشدند و گاه بازنویسی و در واقع رونویسی آن رمانسها بودند؛ ۲_ رمانسهایی که موضوع آنها مربوط به شارله مان بود؛ ۳_ رمانسهایی که قهرمانان آنها آرتور ،شاه، پادشاه افسانه ای بریتانیائیها و شوالیه‌های دربار او بودند. در باب رمانسهای دسته دوم و سوم باید گفت که هردوی آنها از سویی به حماسههای باستان شباهت داشتند و از سوی دیگر به رمانسهای باستان شباهتشان به حماسه های باستان در آن بود که زندگی و دستاوردهای بزرگ یکی از قهرمانان ملی را روایت میکردند و شباهتشان به رمانسهای باستان در این بود که به ویژه در شخصیت سازی واقعیت و افسانه را به هم می.آمیختند در مثال همچنان که در رمانس اسکندر واقعیتهای مربوط به آن شخصیت تاریخی با افسانههایی که درباره او ساخته شده بود به هم آمیخته بود در رمانسهایی هم : که قهرمان شان آرتورشاه بود همین آمیختگی صورت میگرفت از شخصیتی که احتمالا در قرن ششم میلادی میزیسته و جنگجویی بریتانیائی از اعقاب رومیهای مهاجم به انگلستان بوده که در برابر تهاجم ژرمنها به کشورش قهرمانانه مقاومت کرده بوده، پادشاه بزرگی ساخته شده بود که بر شوالیه‌های شجاع میز گرد سروری میکرد. آن رمانسها علی رغم شباهتهایی که به حماسه و رمانس باستان داشتند آثار هنری نومایه ای بودند و بازتاب دهنده احساسات ملیئی که اندک اندک داشت در کشورهای اروپائی پدید میآمد و به صورت دلبستگی روزافزون به زبان ملی و تشکیل دولت ملی بروز می یافت. 📚هنر رمان ✍ناصر ایرانی @shahrzade_dastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نوشته بهتری درفش
نوشته بهتری درفش 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 وقتی دخترِ خانه بودم یک روز پدرم صدایم زد: الناز جان بابایی، بلند شو ناهار امروز را تو آماده کن. مادرت از خانه مادربزرگ دیر می آید. _خوب پدرجان چی درست کنم؟ من فقط می توانم دمپخک درست کنم. _ خوب باشد. همینم خوب است. _ بابا می دانی برنج پاک کردها کجاست ؟ آن را داخل کابینت در سطل زردرنگ پیدا کردم .گوجه ها رنده کردم و پیاز پاک کردم وبرنج را هم خسیاندم. همین که آب کوچه ها کم شد آب درونش ریختم و بعد ازجوش برنج، آبش خالی کردم.‌ داخلش ریختم و گذاشتم آبش خشک بشود. دمکنی گذاشتم که مادر آمد. خوشحال دویدیم جلوش: مادرجان من امروز دمپختک درست کردم. _ مادرجان، آفرین دختر گلم. ولی بنظرم بوی سوختگی می آید! _ وای خاک عالم نکند ته دیگش بسوزد. بروم زیرش را شعله پخش کن بگذارم. بابایی و مامانی بیایید ناهار آماده است. میز را چیدم و ترشی وسالاد وبشقابها درسفره گذاشتم و گفتم: بفرمایید بنشیند تا برنج را بکشم. وقتی برنج را می کشیدم به به وچه‌چه ای راه انداخته بودم. انگار که شاهکار کردم. دیس را روی سفره گذاشتم. پدرم یک قاشق از برنج را خورد وگفت: وای سوختم! مادرم گفت: خوب بگذار سرد بشود. بابام: زن چی میگی؟ خودت یک قاشق بخور می فهمی. همین که یک قاشق به دهان گذاشتم زبانم آتیش گرفت. از دردی شور بود. _دختر هرکس که این غذارا بخورد جگرش آتیش می گیرد. چقدر نمک ریختی داخلش؟ _نمک نریختم. خودش نمک داشت. _ یعنی برنج را نشستی؟ من نمک می گذارم داخلش که جانور نزند. باید قبل از شستن نمک های بزرگ را درمی آوردی و خوب می شستی. پاشم بروم دوتا نیمرو درست کنم بیایم. لطفا کن اینها را بریز درکیسه ای که ببرم بیرون درسطل بیانذارم. حتی جانورانم نمی تواند ازش بخورند. الان سالها ازاین ماجرا می گذارد واشپز ماهری شدم. ولی بعضی وقتهاواردخانه میشوم و بوی سوختگی به مشامم می خورد. و اگر غذایم یک بار شور بشود فورا تصویر دمپختکی که اولین بار درست کردم را به یاد می آورم و سخن مادرم را که گفته بود: اگر این گونه آشپزی کنی دو روزه شوهرت طلاقت می دهد. واشک از چشمانم سرازیر میشود وزیر لب زمزمه می کنم: مامانی بابایی کاش بودید و می دیدید که چه آشپز قهاری شدم! @shahrzade_dastan