eitaa logo
کانال شاخه طوبی
14.7هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
59 فایل
اولین کانال نشر آثار حضرت علامه حسن زاده آملی و شاگردان ایشان در ایتا و تلگرام
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩بقای ابدی کیان تشیع 🚩علت‌ترک‌معارضه‌امام حسن 🚩 با معاویة بن ابی سفیان(صلح حسنی) 💢حضرت آیت‌الله صمدی آملی: ✍اندیشمندان و تحلیل‌گران بدانند اگر نبود ترک معارضه حسنی(صلح حسنی) امروز اثری از تشیع، اسلام و قرآن نبود. ✍امام حسن (ع) والاترین سرمایه اجتماعی یک انسان کامل یعنی آبرو و حیثیت خویش را به میدان آورد تا بقای کیان تشیع را تا ابد تضمین نماید او با تدبیر خویش کاری کرد که نقشه خبیثانه و کینه‌توزانه دشمنان برای محو کامل تشیع خنثی شد. متاسفانه حتی برخی شیعیان بی‌بصیرت در کوفه و مدینه به امام حسن می‌گفتند: 《السلام علیک یا مذل المومنین و معز الکافرین》 ✍تشیع؛ علوی‌الابتداء، فاطمی‌الانتقال، حسنی‌البقاء، حسینی‌القیام، مهدوی‌الختام است. ✍ أَبُو الْعَلَاءِ الْخَفَّافُ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ عَقِیصَا قَالَ: قُلْتُ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام : یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ، لِمَ دَاهَنْتَ مُعَاوِیَةَ وَ صَالَحْتَهُ وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَ الْحَقَّ لَکَ دُونَهُ وَ أَنَّ مُعَاوِیَةَ ضَالٌّ بَاغٍ ؟! فَقَالَ : یَا بَا سَعِیدٍ ، أَ لَسْتُ حُجَّةَ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ عَلَی خَلْقِهِ وَ إِمَاماً عَلَیْهِمْ بَعْدَ أَبِی علیه السلام ؟ قُلْتُ : بَلَی قَالَ : أَ لَسْتُ الَّذِی قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِی وَ لِأَخِی : الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا ؟ قُلْتُ : بَلَی . قَالَ : فَأَنَا إِذَنْ إِمَامٌ لَوْ قُمْتُ وَ أَنَا إِمَامٌ إِذَا قَعَدْتُ ، یَا بَا سَعِیدٍ عِلَّةُ مُصَالَحَتِی لِمُعَاوِیَةَ عِلَّةُ مُصَالَحَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله لِبَنِی ضَمْرَةَ وَ بَنِی أَشْجَعَ وَ لِأَهْلِ مَکَّةَ حِینَ انْصَرَفَ مِنَ الْحُدَیْبِیَةِ أُولَئِکَ کُفَّارٌ بِالتَّنْزِیلِ وَ مُعَاوِیَةُ وَ أَصْحَابُهُ کُفَّارٌ بِالتَّأْوِیلِ یَا بَا سَعِیدٍ إِذَا کُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ لَمْ یجب [یَجُزْ] أَنْ یُسَفَّهَ رَأْیِی فِیمَا أَتَیْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ کَانَ وَجْهُ الْحِکْمَةِ فِیمَا أَتَیْتُهُ مُلْتَبِساً أَلَا تَرَی الْخَضِرَ علیه السلام لَمَّا خَرَقَ السَّفِینَةَ وَ قَتَلَ الْغُلَامَ وَ أَقَامَ الْجِدَارَ سَخِطَ مُوسَی علیه السلام فِعْلَهُ- لِاشْتِبَاهِ وَجْهِ الْحِکْمَةِ عَلَیْهِ حَتَّی أَخْبَرَهُ فَرَضِیَ هَکَذَا أَنَا سَخِطْتُمْ عَلَیَّ بِجَهْلِکُمْ بِوَجْهِ الْحِکْمَةِ فِیهِ وَ لَوْ لَا مَا أَتَیْتُ لَمَا تُرِکَ مِنْ شِیعَتِنَا عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ : ✍از أبوسعید نقل شده است که به امام حسن علیه‌السّلام گفتم چرا با معاویه و ، در حالی که یقین داشتید حق با شماست نه او، و می‌دانستید که معاویه گمراه و ظالم است ؟! در جوابم فرمودند: ای أبوسعید ! آیا من پس از پدرم بر مردم و امام آن‌ها نیستم ؟! گفتم بله. فرمود: آیا من همان کسی نیستم که پیامبر خدا در باره من و برادرم امام حسین فرموده: الحسن و الحسین امامان قاما او قعدا ؟! حسن و حسین امام هستند چه قیام کنند و چه سکوت نمایند. گفتم: بله، فرمود: بنابراین من چه قیام کنم و چه سکوت نمایم امام هستم. ای أبوسعید ! من به همان علت با معاویه صلح کردم که پیامبر خدا زمانی که از حدیبیه بازگشت، با و و صلح نمود. با این تفاوت که آنان به کافر شدند و معاویه و یارانش به کافر گشتند، ای أبوسعید ! اگر من امام و پیشوایی از جانب خداوند سبحان باشم، بنابراین نباید نحوه عملکرد من را در مورد آنچه انجام دادم، چه صلح و چه جنگ، سفیهانه دانست، حتی اگر حکمت آنچه انجام می‌دهم نامعلوم باشد. آیا نشنیده‌ای هنگامی که حضرت علیه السّلام کشتی را سوراخ کرد و آن کودک را کشت و آن دیوار را تعمیر نمود، حضرت موسی چون کارهای وی را نمی دانست به او کرد، شما نیز به خاطر جهلی که به حکمت کار من داشتید به من اعتراض کردید؛ اگر من با معاویه مصالحه نمی‌کردم از بر روی زمین باقی نمی‌ماند و همگی می‌شدند. 📚 بحار الأنوار ٫ ج44 ٫ ص2 از علل الشرایع صدوق @shakhehtoba
مادر سقراط ماما بوده است و سقراط مى گفت: من مانند مادرم پيشه مامایى پيش گرفتم. او كودكان را در زادن كمك مى كرد و من جانها را يارى مى كنم كه زاده شوند؛ يعنى به خود آيند و راه كسب و معرفت را بيابند. اين بود گفتار سقراط، استاد افلاطون، استاد ارسطو. بنابراین چگونه خرسند نباشم که پیشه ی با ارج مامایی را که چون سقراط پیشه ی خود کرده بود پیش گرفتم؛ و یا دارم باغبانی می کنم. اگر آن باغبان نهال می پروراند این باغبان کمال می پروراند. سخنی دیگر در خویشتن نهفته دارم که فاش کردن آن را بهتر از پنهان داشتنش می بینم و آن این است که فروردین هزار و سیصد و پنجاه و چهار فرا رسیده است. راستی دارم از روش و ایین ناپسند و عادات و رسوم خسته کننده و بی ریشه و بی اندیشه ی این مرز و بوم فرار می کنم. دیوجانس (۳۲۳-۱۳ ۶م.) را دیدند که در میان روز با فانوس روشن می گردید. سبب پرسیدند، گفت: انسان می جویم. عارف رومی در این بیت نظر به وی دارد که فرمود: دی شیخ گِرد شهر همی گشت با چراغ کز دیو و دَد ملولم و انسانم آرزوست و نیز وقتی مردم شهرش او را تبعید کردند، کسی به طعن گفت: «همشهریان تو را از شهر راندند.» گفت: «نه چنین است، من آنها را در شهر گذاشتم.» باری بیم من درباره ی دوستان نو سفرم است که مبادا در این روزها دستخوش ناشایست ها شوند. خرد خودتان را داور بگیرید و از وی بپرسید که آیا آدمی برای بیهوده کاری ها، ولگردی ها، یاوه گویی ها، هرزگی ها و نشخوار کردن از بام تا شام و از شام تا دل شب است؟ آیا پوشش های گوناگون مایه ی پیشرفت و بزرگی کسی خواهد بود؟ آیا در مرز و بومی که از سویی با پوشاک های رنگارنگ چون بوقلمون و طاووس از کوچه و برزن به در آیند، و از سوی دیگر هم سالان و ابنای نوع و وطن شان در برابر آن ها چون بوتیمار سر به زیر پر گرفته بدان ها می نگرند، مردم آن مرز و بوم روی رستگاری را خواهند دید؟ دوستان دانش پژوه و دانش پرورم! این سرای هستی یک کتاب خانه ی بزرگ است و این همه هستی ها هر یک، کتابی از این کتاب خانه است. این کتاب ها را فهمیده ورق بزنید. ببینید آیا یک خط خطا حتی یک کلمه ی ناروا در آنها پیدا می شود؟ آیا در کارهای گوناگون این همه هستی ها یک کار بیجا دیده می شود؟ امید است که با بلند اندیشی این ذوات عزیز که آحاد نامور اجتماع آینده ی نزدیک ما خواهند بود، دارای مدینه ی فاضله شویم. در همین جا سخن را کوتاه کنیم و گوییم به امید دیدار. درس دهم قسمت چهارم @shakhehtoba
درس یازدهم مدتی این مثنوی تأخیر شد مهلتی بایست تا خون شیر شد از کاوش و پرسشی که در درس پیش، پیش کشیده بودیم، به این نتیجه رسیده ایم که هر آنچه همواره از حرکت به غایت و کمال خود می رسد، چون اتفاقی نیست، دین و آیینی دارد. و گفتیم این خود اصلی است که بر اصول هشت گانه ی پیش افزوده می شود. پس به طور اصلی جداگانه گوییم: اصل نهم: هر آنچه که از حرکت به کمال می رسد آیینی دارد. اکنون شایسته است که درباره ی حرکت و متحرک سخن به میان آوریم. حرکت را به فارسی جنبش می گوییم. آنچه که در حرکت است باید فاقد کمالی باشد که به سوی آن کمال رهسپار است تا آن را تحصیل کند، و چون به مقصود رسد، حرکت به سوی آن معنی ندارد. پس از رسیدن متحرک به غایت، حرکت به سوی آن نیست بلکه در آن حال سکون است. در نظر بگیرید که شخصی از مبدیی می خواهد به منتهایی برسد. چون به منتهی رسید این حرکت به پایان رسید و متحرک به مقصود نایل شد و دیگر حرکت به سوی همان منتهی بی معنی است. در دروس گذشته دانسته ایم که کمال از آن وجود است، و وجود است که دارای کمال است، بلکه خود وجود کمال است، و کمال وجود است. پس متحرک که در حرکت است با این که خود موجود است به سوی وجود می رود. پس باید گفت از وجود ناقص به سوی وجود کامل می رود و از کامل به کامل تر و همچنین. مثلا یک دانش پژوه دارای بینش، استعداد و قوایی است که هر یک در مرتبه ی خود تمام اند؛ ولی به قیاس به بالاتر از خود ناتمام. از این روی این دانش پژوه حرکت می کند تا از ناتمام به تمام برسد؛ یعنی از نقص به کمال برسد و از آن کمال به کمال بالاتر، و آنچه به دست می آورد همه هستی است؛ چون عدم نیستی و هیچ است، و هیچ را کسب نتوان کرد و به سوی هیچ نتوان رفت؛ و هیچ که خود هیچ است چگونه غایت و غرض موجود می شود و کمال وی می گردد. پس کمالات همه وجودات اند.حال اگر بگوییم دانش، هستی است؛ به عبارت دیگر، بگوییم علم وجود است درست گفته ایم. درس یازدهم قسمت اول @shakhehtoba
در این جا پرسشی پیش می آید که این آحاد اشیا و افراد موجودات را که می بینیم، یک یک آن ها در حرکت اند و به سوی کمال می روند. اگر به فرض، موجودی باشد که واجد كمال جميع هستی ها باشد؛ یعنی خود، مطلق وجودات و وجود مطلق باشد، آیا باز حرکت درباره ی او متصور است؟ در جواب باید گفت حرکت در چنین موجودی متصور نیست؛ زیرا با فرض این که او واجد كمال جميع هستی ها باشد و خود همه ی هستی هاست، بعد از جمیع هستی ها چیزی نیست تا آن همه هستی ها به سوی آن برود. پس حرکت در کل هستی راه ندارد. از این روی اگر بگوییم مجموع هستی بی جنبش و در سکون کامل است گزاف نگفته ایم. در این گفتار بیشتر اندیشه بفرمایید و ببینید نه چنین است؟ اگرچه در موجودی که حرکت راه ندارد اطلاق سکون هم بر آن درست نیست، کيف کان در این سؤال و جواب خیلی بحث و فحص لازم است که در پیش داریم. بنابر آنچه گفته ایم که هر چه در حرکت است فاقد کمالی است که از طریق حرکت بدان نایل می شود؛ و اگر موجودی فاقد هیچ گونه کمال نباشد، حرکت درباره ی او متصور نیست، و کمال خود وجود است، به طور چند اصل جداگانه بگوییم: اصل دهم: علم وجود است. اصل یازدهم: حرکت در چیزی است که فاقد کمالی باشد. اصل دوازدهم: موجودی که کمال مطلق است حرکت در او متصور نیست ( و یا به عبارت دیگر: مجموع هستی بی جنبش و در سکون کامل است). درس یازدهم قسمت دوم @shakhehtoba
❤ 🕋 ❤ شعری زیبا در وصف حضرت علامه ذوالفنون حسن حسن زاده آملی : بی سبب مجنون پریشانی نکرد عقل او را عشق، زندانی نکرد هرکه عاشق تر جنونش بیشتر هرکه مجنون تر فنونش بیشتر گاه مجنون ذوالفنونی می کند ادعایی چون سلونی می کند چون حسن از بوالحسن دارد نشان از علی میراث دارد بی گمان آفرین بر دست خلاق حسن ما همه سرمست و مشتاق حسن یاحسن احسنت بر احسان تو تا کجاها پهن گشته خوان تو حُسن تو شایسته ی تحسین حق قلب تو منزلگه یاسین حق در رکابت می رود بسیارها شرح متنت می شود اسفارها نور تسویدات صدرایی حسن طور روح پور سینایی حسن بر فصوص امداد همت کرده ای با نصوص خود قیامت کرده ای چون که از لبهای ساقی مِی زدی خیمه ات را بردی و در ری زدی سوختی از غربت اما ساختی آتشی در طاهران انداختی پس چو در طهران شراب و خم شدی راهی شهر ولایت قم شدی هر درختی هرکجا بی آب شد از عیون نفس تو سیراب شد چون شراب از جوش عرفان غل زدی میکده در شهر خود آمل زدی هرکجا رفتی زراعت داشتی بذر افشاندی ولایت کاشتی خیل بسیاریست در طومار تو هرکسی از ظن خود شد یار تو عده ای در درس مشائی شدند با ادب طفل الفبایی شدند یک جماعت هم رواقیون تو با اشارات تو با قانون تو لیک جمعی مست اشراقی شدند هم پیاله با لب ساقی شدند در یمن سیر اویسی داشتند گرچه بحث و فحص و درسی داشتند در یمن بودند همگام اویس ای خوشا شیرین سرانجام اویس "چون اویس از خویش فانی گشته بود آن زمینی آسمانی گشته بود" ماورای بحر عمان با تواند در یمن یا ساوه هرآن با تواند آفرین بر بحر عمان حسن جان ما و نور چشمان حسن آشنای نجم دینم کرده ای اهل سرّ صابئینم کرده ای با ولایت آشنایم کرده ای بنده خاص خدایم کرده ای لعب و لهو و لغو ما را سوختی درس و بحث و فکر و ذکر آموختی ساوه یک ده بود با تو شهر شد چشمه خشکیده از تو نهر شد نهر، فردا بحر عمان می شود ساوه با تو شهر سلمان می شود یا اعزائی و اخوان الصفا ! یا اخِلّائی و خُلّان الوفا ! باید این دیوارها را بردریم پرده ی پندارها را بردریم دل به دریاهای طوفانی زنیم قایق هستی خود را بشکنیم غرق در امواج عمانی شویم در میان لجه اش فانی شویم 🌸شاعر : سید مهدی حسن زاده🌸
💎«تعقّل با تعلّق» جمع نمی شود. بنده مشغول نوشتن مطلبی بودم،الآن کنار گذاشتم که این ساعت خدمت شما برسم.خدا شاهد است دیشب و امروز به فکرشما بودم وبه فکرخودم بودم که، حالا کتاب اشارات خوانده شد و اسفار شروع کنیم،ثم ماذا؟ نمی گویم غلط است نعوذبالله مفاهیم یادبگیریم الفاظ وعبارات یاد بگیریم،ولی تصمیم به راه افتادن نباشد،تصمیم به خودسازی نباشد،بعد از آن چه بشود؟ 🔸️برنامه ای برای خود تشکیل بدهید ترک«مالایعنیه» بشود،به هر مقداری که میسور و مقدور است لااقل خلوت شب را،سجده ها...به مقداری که دل آرام بگیرد،دل کام بگیرد و سر بلند کنید،این عجله وشتابزدگی...نباشد. 🔹️اگرکسی از دور،عالم ملکوت نظاره کندبا این دستپاچگی...کاربه جایی نمی رسد.الآن فراغ است بنده هم تادرسنّ شما بودم یک فراغتی بود،امّا حالا می بینیم که کار مشکل شد،چقدر باید با مزاج بجنگد،مزاج پیرشده و جواب کرده آن که می گفت: شیر شیر است اگرچه پیربود باید گفت:پیر پیر است اگرچه شیر بود __________________ علامه حسن زاده آملی- این سینا نمط ششم ⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️⚘️