درچهارشنبه امام رضایی قسمتمون شد به نیابت از دوتا جگر گوشه آقا سعید،
آقا رضا و آقا محمد صادق محترم،
دوتا نهال یاس پایین پای شهیدمون بکاریم
📣 دوستانی که مشرف به مزار میشن درصورت امکان آبیاری کنند تا نهال ها خشک نشوند.
به امید گوشه چشمی از طرف آقاسعید
☝️اقدام خوب و جالبی که توسط برادر علیرضا #مسلم_خانی صورت گرفت.
خدا خیرشان دهد.🤲
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
درچهارشنبه امام رضایی قسمتمون شد به نیابت از دوتا جگر گوشه آقا سعید، آقا رضا و آقا محمد صادق محترم،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#ارسالی_اعضا
سلام .
پریروز صبح فقط یه دستنوشته از آقا سعید تو کانال گذاشته شد.تا شب خبری نبود.منم هی کانال رو چک میکردم منتظر خاطره بودم. تا اینکه شب، خاطرهی خوابی که خواهرش دیده بود رو گذاشتند کلی ذوق کردم البته اشکمم در اومد از اون قسمتش که گفته بود این یک هدیه بود.
واقعا هدیه بوده براش.
مطالب رو میخونم حس میکنم با اینکه ندیدمشون ولی دلم براشون تنگ میشه .
خدا به داد دل مادر وهمسرشون برسه😭😭
@shalamchekojaboodi
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ حرف سر کانال و جمع آوری خاطرات شد و هر کسی یه چیزی گفت. یکی گفت فلان خاطره منو نذاشتین
#ارسالی_اعضا
پیرو اون مطلبی که راجع به دورهمی ونظر دادن راجع به خاطرات نوشتند یه چیز خیلی جالب شد برای خودم.
من نمیدونم این دورهمی وتبادل نظرات کجا وکی انجام شده ولی خود من پریشب نه که هی منتظر خاطره بودم وکانال رو چک میکردم به ذهنم رسید بهتون بگم که کاشکی فیلمش رو بسازند و بدهند هادی حجازی فر بازی کنه..
چقدر قشنگ میشد اگه انجام میشد این کار.
خلاصه این از دل من گذشت فردا صبحش دیدم مطلبی راجع به این قضیه گذاشته شده.
قشنگ آقا سعید دل من یکی رو دستش گرفته.
خدا روشکر که به خاطر وجودش.هر چند من که لایق نیستم این نظر لطف خودشه
روحش شاد باشه ان شاء الله
@shalamchekojaboodi
یه شب جمعه تو پایگاه کانون به همه گفت آقا پاشید بریم حرم.
اگر چه ایشون مسئول پایگاه نبود ولی چه کوچکتر و چه بزرگتر از خودش، حرفشو گوش میکردند، یه دفعه هفت هشت ده تا موتور شدیم و به سمت حرم حرکت کردیم.
آقا سعید هم فکر کنم اون موتور هزاره دستش بود و ما هفت هشت تا موتور در این مسیر به صورت ستونی حرکت میکردیم.
موتور اول به اندازه دو سه کیلومتر که میرفت میگفت برگرد برو ته، موتور دوم میشد سرگروه، بعد موتور دوم یه مقدار که میرفت جلو بهش میگفت تو برو ته، عین دایره همه این ده تا موتور را جابه جا کرد. ما اصلا نفهمیدیم چرا این کار را میکنه؟
خودش هم اندازه ی این ده تا موتور هی میرفت و میاومد و شاید اندازه سه بار این مسیر تهران تا بهشت زهرا رو طی کرد.
هی میرفت و میاومد و میگفت تو دور بزن برو ته واستا و احساس من این بود شاید میخواد همه یکسان سرگروه باشند و همه یکسان جلو باشند. فقط موتور سنگینه و موتور خوبه جلو وانسته و اگر من هم یه موتور درب داغون دارم بتونم بشم سردمدار این کاروان که داره میره به سمت حرم.
همه رو گردوند تا رسیدیم به حرم. هیشکی هم نفهمید تزش چیه؟ ولی چیزی را که میگفت همه گوش میکردیم.
بعضی وقتها ایشون یه چیزهای سطح بالایی تو ذهنش داشت ولی ادعایی نبود مثلاً بیاد بگه و مطرح کنه و خیلی باز کنه. همونی که احساس میکرد درسته پیاده میکرد.
راوی؛ آقای محمود #برزه
#خاطرات_سعید
_____________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا او را نزد اباعبدالله علیه السلام یاد میکنند. (شهید مهدی زین الدین)
شهدا را با #صلواتی یاد کنیم ♥️
@shalamchekojaboodi