بعد از جنگ همه ش در کانون ابوذر فعالیت داشت و هیئت عشاق الخمینی را در محله فلاح می چرخاند.
یکبار شب شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها، ما را به کانون ابوذر برد، آن شب خودش غذا را آورد جلوی درب قسمت خانوما تحویل داد و مثل همیشه؛ همه جوره خادم هیئت بود ، در کنارش مداحی را هم انجام داد.
از زمان نوجوانی اش که در تشییع شهدا می خواند تا بعدها ، هر وقت مداحی می کرد، من ایراداتش را بهش می گفتم. آن شب که فکر میکنم نزدیکیهای شهادتش هم بود وقتی مداحی کرد به خانمش گفتم امشب سعید خیلی قشنگ خواند.
موقع برگشتن، سعید گفت مامان راضی بودی؟ خوب خوندم ؟ گفتم آره امشب خییییلی قشنگ خوندی.
راوی؛ #مادر
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
اون آخرا خیلی متحول شده بود، خاطرم هست که معمولا بَر و بچه ها همدیگه رو تو مسجد می دیدند. اگه می خواستیم به یکی سر بزنیم ، بعد از ساعت کاری می رفتیم، دم خونه شون و یه صحبتی می کردیم.
یک شب با یکی از رفقا رفتیم دم خونه آقا سعید ؛ همون مجتمع صابرین.
خب ما با همون دیدگاه قبلی رفتیم پیش سعید ولی او اصلا یه جور دیگه بود و سعیدِ همیشگی نبود ، طوری که جفت مون هم تعجب کردیم.
بعید می دانم شما سعید را سر افکنده دیده باشید. خب قدش بلند بود و وقتی مقابلش می نشستی ، باید صورتش را می دیدی. ولی آن شب سعید یه جوری بود که ما فقط فرق سرش را می دیدیم. باور می کنید این حرف را؟!
یعنی این قدر سرش پایین بود که ما بالای سرش را می دیدیم ، نه چندان حرف می زد و نه چشم تو چشم می شد. ما اصلا موندیم این چه حالتیه؟!
انتظار داشتیم سعید بیشتر ما رو تحویل بگیره، بیشتر بمونیم و حرف بزنیم، دو تا خاطره از تفحص شهدا تعریف کنه. ولی او انگار پیشاپیش رفته بود و با ما نبود ، یه جور دیگه ای بود. ما اومدیم بیرون و متعجب بودیم که چرا سعید اینطور شده است؟!
این آخرین دیدار ما با او بود . دیگه ندیدمش تا اینکه آقای دارابی زنگ زد خونه مون و گفت سعید شهید شده.
راوی : آقای محمود #برزه
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
هدایت شده از صبح حسینی
ایستاده پشت در... تنها... نیفتد بر زمین!
باردار است او...در این دعوا نیفتد بر زمین!
گر چه توضیح المسائل نیست در فتوای عشق
ایستاده، حرمت فتوا نیفتد بر زمین
کاش در فوج مگس هایی که جولان می دهند
پرشکسته، حضرت عنقا نیفتد بر زمین!
این شب قدری که سرتا پا سلام است و سلام..
سایه اش در بزم شیطان ها نیفتد بر زمین!
"جلوه ی خوبی ندارد کوچه"..کودک گریه کرد:
"کاش مادر لااقل اینجا نیفتد بر زمین!
دستپاچه شد در و جز میخ در دستش نبود
در، فقط می خواست"اعطینا"نیفتد بر زمین..
رحل در، قرآنِ حیدر را در آغوشش فشرد
گفت:"این زهراست..یازهرا! نیفتد بر زمین"!
کی به روی نیزه ی نیرنگ، جا خوش میکند
صورت قرآن... اگر معنا نیفتد بر زمین؟
ریسمان را با هوای دیگری آورده اند
سخت می بینم کنون موسی نیفتد بر زمین!
دختری با دیدن در، چادرش را زد گره
تا غروبی، در دل صحرا نیفتد بر زمین
تکه ای از چادر خاکی ست یا سجاده اش؟
پرچمت ای قبر ناپیدا! نیفتد بر زمین...
سیده اعظم حسینی
#مرثیه_حضرت_زهرا سلام الله علیها
https://eitaa.com/sobhehoseini
پیش من از علاقه اش به شهادت چندان چیزی نمی گفت ولی خودم متوجه می شدم که عاشق شهادت است.
از طرفی هم نمی خواستم بپذیرم که سعید هم ممکن است شهید شود، با خودم می گفتم من یکبار همسر شهید شدم و خدا سعید را دیگر از من نمی گیرد .
وقتی می خواست برود تفحص، خب من ناراحت بودم و می گفتم سعید تو برای خودت نیستی ، برای این دو تا بچه هم هستی ، رضا که چشم باز کرده پدر خودش را ندیده و تو را دیده، صادق هم که کوچک است و عقلش نمی رسد، تو رو خدا مواظب خودت باش.
همیشه می گفت خانم! بادمجون بم آفت نداره، می گفت تا شما راضی نشی من نمی تونم برم، بالاخره منو راضی کرد و رفت. به رضا هم می گفت بابا جون! ان شاء الله برم اونجا ، یه جا هماهنگ می کنم می یام می برمتون، اسمت رو هم ثبت نام می کنم همونجا بری مدرسه.
وقتی تماس می گرفتم با اندیمشک، اول خودم صحبت میکردم و بعد گوشی را می دادم به رضا و بعد به صادق. صادق تازه زبان باز کرده بود و با همون زبان بچه گانه اش با سعید حرف می زد. مثلاً می گفت بابا دستم اوف شده ، حتی دلتنگی اش را با همون زبان خودش می گفت. سعید هم مدام قربان صدقه اش می رفت
این آخری ها دیگه کلافه شده بودم ، انگار بهم الهام شده بود که سعید دیگه بر نمی گرده ، می گفتم سعید تو رو خدا به خاطر این دو تا بچه برگرد...
راوی؛ #همسر
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
بعد از یک هفته که رفته بود روز شماری می کردم که کِی برمی گردد و می آید سر زندگی اش. از دو ماه حساب می کردم ، می گفتم حالا ۷ هفته دیگر می آید ، حالا شش هفته دیگر می آید..
این اواخر پهلو درد داشت و نصف شب بی خبر رفته بود دکتر، حالا نمیدانم سنگ کلیه بود یا چیز دیگر. از آنجا که تماس گرفت ، گفتم خوبی؟ پهلوت خوب شده؟ کلیه ت خوبه؟ گفت آره مامان، حکمت خدا اومدم اینجا حالم خیلی خوب است و دیگر پهلویم درد نمی کند .
خانمش تا دو هفته بعد از رفتنش تماس میگرفت ولی هفته سوم می گفت هرچی تماس می گیرم گوشی را برنمی دارند.
من دلم به شور افتاد و خیالات به سرم زد ، فکر کردم حتما تصادف کردند و هیچ کسی ازشون خبری ندارد ، اصلا فکر نمیکردم ممکن است شهید شده باشد.
با اینکه خودم دلواپس شدم ، ولی وقتی دیدم دل محبوبه خانم به شور افتاده ، گفتم نگران نباش (آن زمان که جبهه می رفت) من هر وقت دلم شور می زد، سعید می آمد. ان شاء الله خبر خوشحالی می آید ...
راوی؛ #همسر
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi
بیانات امروز حضرت آقا در مورد کار برای شهدا ، مثل همیشه نوری بود که راه را نشان می داد ؛ امیدبخش و انگیزشی با ذکر جزئیات لازم
سلامتی امام خامنه ای #صلوات
هدایت شده از شبهای با شهدا
از برو بیاها معلوم بود در هواپیما خبری است. بغل دستی ام گفت: «چه خبره؟ اوضاع هواپیما عادی نیست.» گفتم: «آره، یه بنده خدا، یه آدم خوب اینجاست. برای سلامتیش صلوات بفرست.»
ــ حاجی! بگو کیه، من می خوام برم سوریه ببینم می تونه سفارشم رو بکنه؟
آرام در گوشش گفتم: «حاج قاسم سلیمانی اون جلو نشسته.»
طفلکی دست و پایش را گم کرد. بدو رفت سراغش. حاجی از روی صندلی بلند شد. بغلش کرد و بوسید. مفصل باهم صحبت کردند.
ــ حرفات رو به حاجی گفتی؟ ــ آره، اسم و شماره م رو یه جا یادداشت کرد، قرار شد بهم خبر بده. بهش گفتم: حاجی کاش یه نامه بدی.
نگاه مهربونی کرد و گفت: برادر! سوریه رفتن نامه نمی خواد، ناله می خواد.حق با حاجی بود؛ هرکه ناله زد، راه جهاد را زودتر برایش باز کردند.
راوی: حجت الاسلام محمدمهدی دیانی
__________
📚 برگرفته از کتاب #سلیمانی_عزیز
⚘هدیه به روح سردار دلها ؛ #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی صلوات
#مکتب_حاج_قاسم
شب جمعه #به_وقت_حاج_قاسم
https://eitaa.com/shabhayebashohada
شلمچه (شَلَم) کجا بودی؟
یک سعید هم در کربلا بود ...
خوشا چون سعید از سعادت
شهید نماز تو گشتن ...
هدایت شده از شبهای با شهدا
⚘به نیابت از همه #شهدا
🍃🍃🍃🍃🍃
🤲 جهت سلامتی و #فرج_امام_زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)
🤲 #نجات_مردم_غزه
🤲 #نابودی_اسرائیل کودک کش و حامیانش
⏰ تا ساعت ۲۴ روز جمعه ۲۴ آذر ماه ۱۴۰۲
✅ ختم ۱۴ هزار #صلوات با 👇
#عجل_فرجهم
💌 هدیه می کنیم به #چهارده_معصوم علیهم السلام
👈 ثواب آن برسد به روح درگذشتگان و اموات جمع
📣 کسانی که می خواهند در این ختم شرکت کنند در آدرس زیر، گزینه #ثبت را بزنید و بعد از وارد کردن تعداد صلواتی که بر می دارید ، مجدد گزینه #ثبت را بزنید
👇👇👇
https://EitaaBot.ir/counter/rjyc78
#میهمانی_شهدا
#سیل_صلوات
https://eitaa.com/shabhayebashohada