#پرسش
آیا جمله «یا ابا صالح المهدی! ادرکنی » - که مردم در مدد خواهی از امام زمان (عج) می گویند - ماخذ حدیثی دارد؟ در کجا؟
#پاسخ
برای پاسخ به این سوال ذکر مقدمه ای لازم است . می دانید که عرب ها «کنیه » را برای اشخاص به دو جهت نام گذاری می کنند:
1 . به لحاظ نام پسر یا دختر . بر فرض به امید آن که در آینده فرد مورد نظر، فرزندی پیدا کند که مثلا نام او را فضل بگذارند، از ابتدای میلاد یا پس از آن، به او اگر مرد باشد کنیه ابوالفضل می دهند و اگر زن باشد کنیه ام الفضل .
2 . به لحاظ دارابودن کمالی از کمالات; مثلا به فردی به لحاظ بندگی زیاد، ابوعبدالله; یابرتری بسیار، ابوالفضل یا خوبی و نیکی افزون، ابا صالح می گویند .
با این توضیح یاد آور می شویم که «ابا صالح » از کنیه های آقا امام زمان (ع) است و در میان عرب ها و بادیه نشین ها بیش تر شهرت دارد . آنان در توسلات و استغاثه های خود، این نام را وسیله قرار می دهند . (1) محدث نوری می نویسد:
احمد بن محمد بن خالد برقی در کتاب محاسن از ابوبصیر آورده است که حضرت امام صادق (ع) فرمود: «هر گاه راه را گم کردی، ندا کن: یا ابا صالح! یا ابا صالح! ارشدنا الی الطریق! رحمکم الله .» (2)
جمله ادرکنی (مرا دریاب) سخن استغاثه کننده و فریاد کننده است . بنابراین، کنیه «ابا صالح » در مورد حضرت مهدی (عج) ریشه روایی دارد .
نام ها و کنیه ها و القاب امام زمان (عج) را در کتب زیر جستجو کنید:
📚
- بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج 51، ص 28 .
- منتهی الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 757 .
- نجم الثاقب، محدث نوری، ص 41 .
#پرسش
آیا ما وظیفه داریم برای دیدار با حضرت مهدی (ع) اقدام و کوشش کنیم یا خیر؟
#پاسخ
تا جایی که ما اطلاع داریم، تلاش برای دیدار آن حضرت در دوران غیبت، به عنوان یک امر واجب یا مستحب مطرح نشده است; زیرا بشر عادی این امکان را ندارد و تنها خود آن بزرگوار است که گاهی بر سپید بختی، تجلی فرموده و سایه رستگاری عظیم بر سر او می اندازد . بنابراین، تلاش و کوشش برای دیدار حضور او همانند زیارت ائمه دیگر و رسول خدا علیهم السلام از مستحبات شمرده نشده است تا افراد، مقدمات عادی و معمولی آن سفر روحانی را فراهم سازند .
آری مقدمات قلبی و روحانی برای دیدار آن حضرت، که معرفت مقام امام و رعایت تقوی و حریم شرع است، در دست ما می باشد; آن هم نه به شرط توقع و طلب کاری، بلکه به امیدواری و سپس دعا و مسالت از خدا که:
«اللهم ارنی الطلعة الرشیدة و الغرة الحمیدة; خداوندا! آن طلعت سروآسا و چهره نیکو را به من بنمایان .»
آن چه مستحب است خواندن زیارت حضرت مهدی (عج) درسرداب مطهر و زیارات دیگر از دور است . (3) از دعای یاد شده در بالا این نکته دقیق به دست می آید که ما زمینه دل و جان را آماده کنیم و سپس از خداوند مسالت داریم که او را به ما نشان دهد .
باری، در روزگار غیبت، وظیفه این است که تلاش کنیم بر تعداد دوستان آن حضرت بیفزاییم; از حریم ولایت او دفاع و امامت و غیبت و حیات و حضورش را اثبات کنیم; اخلاق، محبت، افکار، شخصیت و تاثیرات او را حتی در زندگی روزانه به مردم بشناسانیم و با او ارتباط روحی و معنوی داشته باشیم . این ها موجب می شود تا آن مهربان سایه لطف بر ما بیفکند; چه چهره بنماید چه ننماید .
یادمان نرود که اگر تلاش کردیم ولی به دیدارش نائل نشدیم، دلیل کم لطفی او نیست; چرا که نمی دانیم اراده خداوند و صلاح ما در چیست . باید بدانیم که هر چه را صلاح ما است او اراده خواهد کرد . بااین همه آرزوی هر عاشقی، دیدار و وصال یار محبوب است .
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه شود تو را که من هم برسم به آرزویی؟ !
در این باره، نگاه کنید به:
نجم الثاقب، ص 569 و 577 .
مکیال المکارم، سید محمد تقی موسوی اصفهانی، ج 2، بخش 8 .
روزگار رهایی، کامل سلیمان، ج 1، ص 401 .
امام مهدی (عج) از ولادت تا ظهور، سید محمد کاظم قزوینی، ص 335- 374 .
📚 پی نوشت ها:
1 . نجم الثاقب: ، ص 45، نام پانزدهم .
2 . همان، ص 572 .
3 . ر . ک . کلمة الامام المهدی (عج)، بخش 3- 6; بحارالانوار، ج 102، ص 181- 126; ربیع الانام فی ادعیة خیر الانام: ص 355- 396 که زیارات مختلفی را نقل کرده اند .
پرسش و پاسخ درباره آخرین مصلح آسمان، امام عصر (ع)، سید حسین حسینی، نشر آفاق، چاپ اول 1380; 142 ص;
اعوذُ باللهِ مِنَ الشیطانِ الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا ابا صالح المهدی ادرکنی(عج)
🌷🌷
#ذکر_روز_پنج_شنبه
100مرتبه لا إلهَ اللهُ المَلِکُ الحقُ المبین
ختم صلوات امروز هدیه می شود، به روح امام حسین(ع) اسراء و شهدای کربلا، امام حسن عسگری(ع)، برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان(عج)، شادی روح امام(ره)، امام شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، شهدای هشت سال دفاع مقدس، شهدا و اسرای کربلا، شهید سردار سلیمانی و همراهان،اموات، علماء، سلامتی کادر درمانی،شهدای فاجعه منا، شهید ابراهیم هادی، شهید تورجی زاده، شهد بیضائی، شهدای روز سیزده آبان و شهید فهمیده ، شفای بیماران، پیروزی اسلام، نابودی کفر ، حاجت روایی و عاقبت به خیری همگی، ختم به خیر شدن حوایج دنیوی و اخروی همگی.
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷🌷
سلام بر تو ای شهید راه حق
سلام بر لبخندهای زیبای شهادتت
صحبتان زیبا
به زیبایی لبخند شهدا
صبحتان منور به نور شهدا
🌷🌷
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
#شهیدانه_زیستن🌷
بعداز ظهر عاشورای امسال پشت ترک موتورش بودم تو اصفهان رسیدیم به یه چهار راه خلوت پشت چراغ قرمز ایستاد بهش گفتم:
«امید چرا نمیری ماشینی که اطراف نیست؟»
بهم گفت: «رد کردن چراغ خلاف قانونه و امام گفته:" رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی خلاف شرعه" پس اگر رد بشم گناهه داداش، من شب تو هیئت اشک چشم کم می شه.»
#شهید_امید_اکبری
#یادش_با_صلوات
اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
🌷🌷
🌷🌷
جاماندگان قافله ی شهدا
خستگی نداشت ...
می گفت: «من حاضرم تو کوه با همتون مسابقه بذارم؛ هر کدومتون خسته شدید، بعدی ادامه بده.»
این قدر بدن آماده ای داشت که در جبهه گذاشتنش بی سیم چی
شهید امیر حاج امیری
شادی روحش صلوات
https://eitaa.com/shamem_hoozoor
🌷 #عشقی_که_سبب_سوختن_شد
زهرا عاشق مطالعه بود و از بوی کتاب و برگه های کاغذی لذت می برد. کار هر روز عصر زهرا این بود که به سمت کتابخانه می رفت. کتابخانه در چند خیابان آن طرف تر منزلشان در خیابان ولیعصر و در کنار مسجد ولیعصر(عج) بود و مسئول آن یک آقای روحانی بود. او هنگامی که وارد کتابخانه می شد؛ بوی کتاب ها مشامش را نواز ش می داد و زهرا را به سمت خودشان جذب می کردند. زهرا به سمت آن ها می رفت آن ها را بو می کشید و هر کدام را که دوست داشت، از داخل قفسه ها بر می داشت و در مقابل اقای روحانی قرار می داد؛ اقای روحانی هر کدام را که تاریخ می زد به سمت زهرا تعارف می کرد؛ زهرا هم آن را می گرفت و با شوق فراوان به سمت منزل روانه می شد.
آن روز عصر هم زهرا مثل همیشه آماده شد؛ کتاب ها را برداشت به سمت کتابخانه حرکت کرد؛ چند دقیقه بعد به کتابخانه رسید؛ کتاب ها را به آقای روحانی تحویل داد و به سمت قفسه کتاب ها رفت، کتاب هایی برداشت و دوباره به سمت اقای روحانی رفت و تاریخ آنها را زد و زهرا با تشکر از آقای روحانی از کتابخانه خارج شد.
در این هنگام زهرا از در کتابخانه که بیرون آمد؛ قدم در پیاده رو گذاشت و ناگهان حس کرد موتور سواری از پشت سرش ایستاده و او را صدا می زند؛ زهرا به عقب برگشت پشت سرش را نگاه کرد؛ متوجه شد که داییاش احمدرضا است که او را صدا می زند و از او می خواهد که سوار موتور شود؛ زهرا که غیر قابل انتظار برایش بود و غافلگیر شده بود، خیلی خوشحال شد و سوار موتور شد؛ اما هنگامی که سوار شد؛ حواسش نبود پایش را بر روی اگزوز موتور گذاشت و در همین حین که به سمت منزل می آمدند؛ پایش در حال سوختن بود؛ اما خجالت می کشید به داییاش احمد رضا بگویدو چیزی نگفت تا به منزل رسیدند؛ هنگامی که به منزل رسیدند،زهرا پیاده شد، در حیاط را باز کرد، دایی اش وارد حیاط شد؛ زهرا با ناراحتی به سمت اتاقش رفت؛ جورابش را از پایش بیرون آورد، به محض این که بیرون آمد؛ ناگهان پوست پایش همراه جوراب کنده شد؛ اما چون نمی خواست دایی اش و بقیه را ناراحت کند، چیزی نگفت. آن روز را تحمل کرد؛ تا این که داییاش و زن دایی اش و بچه ها به منزلشان رفتند. فردا صبح با مادرش به سمت درمانگاه حرکت کردند؛ هنگامی که به درمانگاه رسیدند؛ دکتر پای زهرا را معاینه کرد و چند پماد و باند به آن ها داد و گفت:
- پایت را هر روز با صابون و آب گرم شستشو بده و با پماد چرب کن و آن را باند پیچی کن تا عفونت نکند.
زهرا و مادرش در حالی که از دکتر تشکر می کردند؛ باندها و پماد را
تحویل گرفتند و به سمت منزل حرکت کردند.
#داستانک_آزاد
#به_قلم_آلاله