#جلسه_پنجاه_دوم
#شروط_متعاقدین
@shamim_fegahat
مسأله سوم: بیع فضولی لنفسه
👈مطلب اول: مصادیق مسأله
صورت اول:
بایع فضولی غاصب است بمعنی الأخص، یعنی شیء را بدون رضایت و اجازه مالک میخواهد بفروشد. مانند فرد دزد.
صورت دوم:
بایع فضولی غاصب است بمعنی الأعم. یعنی چیزی ندزدیده بلکه آنچه را که میخواهد بفروشد ملک دیگران است و او به جهتی مانند جهل به حکم شرعی گمان میکند از آن خود او است.
👈 مطلب دوم: اقوال در مسأله
قول اول:
مشهور و مصنف قائل به صحت این عقد فضولی با اجازه مالک هستند.
دلیل قائلین به قول صحت:
همان أدله و مؤیداتی است که در مسأله اول برای اثبات صحت عقد فضولی للمالک بیان شد.
قول دوم:
بعضی مانند محقق ثانی معتقدند هر چند عقد فضولی للمالک با اجازه مالک صحیح باشد اما عقد فضولی لنفسه صحیح نیست حتی با اجازه مالک
دلیل قائلین به قول بطلان:
بین دو مسأله اول عقد فضولی للمالک با مسأله سوم عقد فضولی لنفسه تفاوت است
تفاوت مذکور به پنج وجه بیان شده و مورد نقد قرار میگیرد.
🔹وجه اول:
روایاتی است که قائل به بطلان در مسأله اول تمسک نمود از جمله دو روایت نبوی که "لاتبع ما لیس عندک" و "لابیع إلا فی ملک".
از آنجا که بعض این روایات به صیغه خطاب است و بعضی هم از بیع متعارف بین مردم سخن میگوید لذا دلالت دارند بر بیع لنفسه که اکثر معاملات و متعارف بین مردم چنین است لذا روایت میگوید مال دیگران را برای خودت نفروش.
👈نقد وجه اول:
این روایت میگویند بیع فضول برای خودش واقع نمیشود و بایع فضول مالک ثمن نمیشود، اما اینکه با اجازه مالک میتوان این بیع را برای مالک محقق دانست یا خیر؟
🔹وجه دوم:
اگر منعی از جانب مالک تصویر شود باعث باطل شدن عقد خواهد بود. در محل بحث هم همین که غاصب جنس را دزدیده است خود به خود عدم رضایت مالک و منع مالک از بیع را به دنبال دارد.
👈نقد وجه دوم:
اولا: دلیل شما أخص از مدعا و تنها شامل صورت اول است
ثانیا: صرف غصب دلالت ندارد که مطلقا مالک راضی به بیع نیست و از آن منع کرده است چه برای خودش بفروشد و چه برای دیگری.
ثالثا: محور استدلال شما بر این نکته بود که منع مالک قبل از عقد مبطل عقد فضولی است در حالی که این ادعا را در مسأله دوم نقد نمودیم.
الحمدلله رب العالمین
#جلسه_پنجاه_دوم
#شروط_عوضین
@shamim_fegahat
باسمه تعالی
🔰بیان سه نکته ذیل جواز بیع مرهون
🔹نکته اول: کاشفه بودن اجازه مرتهن
کاشفه یا ناقله دانستن اجازه مرتهن در بیع مرهون بر همان اساسی است که در بیع فضولی مطرح شد و به نظر ما مقتضای قواعد ناقله بودن است لکن به جهت وجود نص خاص قائل به مبنای کاشفیت خواهیم بود. و البته اگر اجازه مالک در بیع فضولی را کاشفه بدانیم به طریق أولی اجازه مرتهن در بیع مرهون کاشفه خواهد بود.
برای توضیح وجه اولویت باید توجه داشت که عقد بیع دو رکن ایجاب و قبول دارد، اجازه مالک مربوط به رکن قبول است لذا تا اجازه مالک نیاید اصلا مقتضی بیع محقق نشده که بخواهیم از عدم مانع سخن بگوییم. اما در بیع مرهون، اجازه دهنده یعنی مرتهن مالک نیست و اجازه او رکن در تحقق ایجاب یا قبول نیست بلکه بیع مرهون محقق شده و حق مرتهن یک مانعی در برابر اثر گذاری صیغه بیع است، و اگر مرتهن اجازه داد این مانع مرتفع میشود.
وجه اولویت این است که وقتی در عقد فضولی با اینکه جنبه مقتضی هنوز کامل نشده است اجازه مالک میتواند بیع سابق را تصحیح کند پس به طریق أولی در بیع مرهون که جنبه متضی کامل شده و فقط عدم المانع باقی مانده، اجازه مرتهن میتواند بیع سابق (بیع مرهون) را تصحیح نماید.
👈شاهد کاشفه بودن اجازه مرتهن
فقهاء با اینکه عتق را از ایقاعات میدانند که نیاز به قبول (و مراعات) از جانب عبد ندارد، اما در صورتی که فرد عبدش را رهن گذاشته باشد و سپس عبد مرهون را آزاد ند فقهاء میفرمایند اجازه مرتهن میتواند عتق عبد مرهون را تصحیح کند پس اجازه بعدی میتواند عتق قبلی را تصحیح کند پس معلوم میشود فقهاء اجازه مرتهن را کاشفه میدانند.
اشکال محقق ثانی به شاهد
علت فتوای فقهاء به اینکه اجازه مرتهن میتواند عتق قبلی را تصحیح کند، کاشفه دانستن اجازه مرتهن نیست بلکه علتش سهلگیری شارع در مسأله عتق است زیرا هدف شارع از اجازه اسیر گرفتن در جنگ و استفاده از آنان به عنوان برده و کنیز نه به جهت پستی ذاتی آنان بلکه به جهت محدود نمودن عداوت و ستیزهجویی آنان و زندگی در جامعه اسلامی و آشنایی با اسلام و سپس آزادی و حرّیت است.
جواب به اشکال محقق
فقهاء در مسأله عتق عبد مرهون به سهلگیری شارع و إن الشریعةَ سَمحةٌ سهلة تمسک نکردهاند بلکه به دنبال استدلال به صحت شرعی عتق هستند لذا بعد از اجازه مرتهن به عمومات صحت عتق تمسک نمودهاند.
علاوه بر اینکه مرحوم علامه حلی نه به جهت اجازه بلکه در صورت فکّ رهن، عتق مرهون را تجویز نمودهاند و این نشان میدهد به نظر مرحوم علامه حلی صرف عتق ناقص و بدون اجازه کافی نیست بلکه باید فکّ رهن هم محقق شود.
پس اجازه مرتهن کاشفه است نه ناقله. البته نسبت به اسقاط حق یا إبراء ذمه یا فکّ رهن که کاشفهاند یا ناقله، بحث خواهیم کرد.
الحمدلله رب العالمین