eitaa logo
شمیم آشنا
14.9هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
6.9هزار ویدیو
303 فایل
🗂 بزرگترین مرجع کلیپ های کوتاه مهارت های زندگی مشترک و تربیت فرزند و محتوای سبک زندگی در کشور 👤 @AshenaOnline ادمین 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashenarubika روبیکا
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ زهرا امیری (ایرانی ساکن انگلیس) 🔸در انگلیس روش‌های مدیریت مصرف متنوع است. از سولار سیستم و پنجره دوجداره و حتی سه جداره در سقف و دیوارها تا استفاده از تایمر برای آب و گرما و ترموستات‌های هوشمند که محدوده‌های مورد نظر در خانه را با درجه‌های متفاوت گرم می‌کند. مردم از هر روشی که فکرش را بکنید برای صرفه‌جویی استفاده می‌کنند. از پتوی برقی کم مصرف تا یک لایه لباس اضافه در زمستان که در میان مردم عمومیت دارد. در حالی که ما هر وقت تماس تصویری با ایران می‌گیریم، همه در خانه لباس آستین کوتاه پوشیده‌اند! اما اینجا دمای خانه طوری تنظیم می‌شود که مردم مجبور هستند چند لایه لباس بپوشند. 🔸در انگلیس، صرفه‌جویی در مصرف آب هم با جدیت دنبال می‌شود. به خصوص از آغاز جنگ اوکراین و روسیه و گران‌تر شدن حامل‌های انرژی این صرفه‌جویی با شدت بیشتری دنبال می‌شود. در انگلیس برای صرفه‌جویی در مصرف آب، بعضی‌ها به جیم می‌روند و همان‌جا هم دوش می‌گیرند. از طرف شرکت آب برای خانواده‌ها یک ساعت شنی کوچک فرستاده بودند که زمان دوش گرفتن آن را به حمام ببریم و از آن استفاده کنیم. روی جعبه این ساعت شنی نوشته بود سه دقیقه. یعنی ما سه دقیقه وقت داریم که دوش بگیریم. با اینکه در انگلیس مردم در مصرف منابع انرژی صرفه‌جو هستند اما باز هم دولت راهکارهای تشویقی را برای مصرف کمتر اتخاذ می‌کند که یکی، همین دوش سه دقیقه‌ای است. این در حالی است که ما ایرانی‌ها عادت داریم فقط سه دقیقه زیر دوش بایستیم تا خیس بخوریم! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
▪️تهدیدی جدی برای ایرانیان 👆روایت تکان‌دهنده یک فعال رسانه‌ای از آمار سقط‌جنین 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🌸صمیمانه با خانم‌ها 🔸چند راز كوچك خوشبختی ✍️ كوثر محمدي 1. خوشبختی ما در این نیست که از نعمت مادرشوهر یا خواهرشوهر محروم باشیم! سعادت ما در این است که باور کنیم مادر، مادر است! با مادرشوهرمان مهربان باشیم حتی اگر او در ظاهر با ما نامهربان است. گاهی زیر پای مادرشوهرمان را نگاه کنیم بهشت که فقط زیر پای مادر ما نیست! 2. خوشبختی ما در این نیست که همسرمان یک مرد ایده‌آل یا به عبارت ساده‌تر هلو باشد! سعادت ما در این است که همسرمان را یک مرد ايده‌آل ببینیم حتی اگر با شاهزاده رؤیاهایمان فرسنگ‌ها فاصله داشته باشد! حتی اگر هلو هم نبود و یک پسر بد بد بد سرکش و حرف‌ناشنو بود! گاهی به این فکر کنیم که آسیه، فرعون را به خاطر خدا تحمل کرد! واقعاً به این موضوع فکر کرده‌ایم که چه رفتار دلبرانه‌ای داشته آسیه که وقتی به فرعون، فرعونی که صدای «انا ربکم الاعلی‌»‌اش هر جنبنده‌ای را می‌خشکاند. فرعونی که آن روزها در تب پسرکشی می‌سوخت! گفت: فرعون‌جان! تاج سرم! این پسر را (موسی را) نگه داریم شاید نورچشم ما شد! و پادشاه سرکش پاسخ داد: به روی چشم بانو! 3. خوشبختی ما در این نیست که برای تنها فرزندمان بهترین دوست و هم‌بازی باشیم. سعادت ما در این است که یک گلستان گل‌های بهشتی داشته باشیم. حالا یک گلستان هم نشد قد یك باغچه. در کوچک‌ترین خانه هم می‌شود چند تا گلدان نگه داشت؛ به‌ويژه ما كه مي‌دانيم خداوند روزی گل‌ها را ضمانت کرده؛ نه تی‌شرت پانصدصدهزار تومانی و ماشین اسباب‌بازی یک‌میلیون تومانی و کلاس کنکور چند میلیون تومانی و یخچال فلان میلیون تومانی را... 4. خوشبختی ما در این نیست که در جمع‌های دوستانه برای شادی دل خودمان و دیگران مراسم «غیبت‌کنون» و «دست‌اندازون» راه بندازیم. سعادت ما در این است که هر حرفی که دوست داریم بقیه درباره ما بزنند، ما هم به بقیه بزنیم! برای تمرین می‌توانید به این فکر کنید که دوست دارید مادرشوهرتان درباه شما پیش دیگران چه بگويد؟ لطفاً همین الان بروید آیه 33 و 34 سوره فصلت را با معنی بخوانید. عمل کردن به آن معجزه می‌کند؛ معجزه! 5. خوشبختی ما در این نیست که بعد از انجام کارهای سخت خانه (حقیقتاً خانه‌داری و بچه‌داری کار بسيار سختی است. آقایان اگر باور ندارند، می‌توانند یك روز امتحان کنند!) احساس کزت بودن کنیم. سعادت ما در این است که باور کنیم خانه‌داری هم کاری است کارستان که اجر جهاد دارد، حتی وقتی همسرتان گفت «مگه چیکار میکنی تو خونه که میگی خسته شدم؟!» بگوييد «من اجر جهادم‌رو از خدا می‌خوام. زیاد هم برام مهم نیست که شما قدر كارهام‌رو ندونستی! ولی من قدر زحماتی‌رو که برامون می‌کشی، مي‌دونم و دستت‌رو مي‌بوسم.» و اگر باز هم همسرتان قدردان نبود به زنی فکر کنید که وقتی همسرش او را به صلیب کشید، گفت: خدایا خانه‌ای نزد خودت برایم مهیا کن. البته من ایمان دارم که مردهای ما موجودات خوب و دوست‌داشتنی و رام‌شدنی! (با بند محبت) هستند و کار ما به آن‌جاها نمي‌رسد! 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
🔹 جلوه‌ای از زندگی مسلمانی ▫️«پیش‌خدمت آقای صدر ... ملّا ابراهیم یک روز به من گفت: اوستا اکبر! من یک ده پانزده سالی است که به زیارت آقا امام رضا (ع) نرفتم. ... شما یک چند روزی جای من این‌جا باش تا من به زیارت بروم و برگردم. ... روز دومی که آن‌جا بودم... رفتم از نانوایی محل دو قرص نان بزرگ خریدم و آمدم. به پیچ کوچهٔ حرم که رسیدم، به آقای صدر برخوردم. ایشان عازم صحن شاه‌عبّاسی حرم بودند تا نماز جماعت را اقامه کنند. پرسیدند که: این نان مال چه کسی است؟ گفتم: مال شما است. گفتند: ما نمی‌توانیم این نان‌ها را بخوریم؛ مگر خانم به شما بقچه نداد؟ گفتم: نه. گفتند: پس این نان‌ها را لطفاً زود پس بدهید. به نانوایی. برگشتم و نان‌ها را به شاطر دادم و گفتم: من می‌روم بقچه بیاورم. گفت: مگر بقچه با خودت نیاورده بودی؟ ملّا ابراهیم همیشه با خودش بقچه می‌آورد. گفتم: نه نیاوردم، به سرعت به منزل آقای صدر رفتم و بقچه را برداشتم و به نانوایی برگشتم. نان‌های جدید را گرفتم و تا کردم و در بقچه گذاشتم. ... آقای صدر احتیاط می‌کردند که بعضی ممکن است نان را ببینند و دل‌شان بخواهد؛ مثلاً زن حامله، زن بچه ‌شیرده، بزرگ، کوچک، یا هر انسان گرسنه‌ای ممکن است وسط راه نان صاف و برّاق را ببیند و هوس کند. ... ملّا ابراهیم وقتی از زیارت مشهد برگشت، 150 تومان به من حقّ‌الزحمه داد. آقای صدر به او گفته بودند: به آقای کمالیان کم دادید، پنجاه تومان دیگر هم باید به ایشان بدهید. گفته بودند: ایشان خیلی زحمت کشیده است و چایی را خوب دم می‌کند، ... پیش از آفتاب در بیرونی را باز و سماور را آتش می‌کند. خلاصه، دویست تومان به من دادند، یعنی روزی بیست تومان.» 📚 (از مصاحبه با اوستا اکبر کمالیان؛ صدر دین، ص٢١٥ - ٢١٧) 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من اگه مسئول مملکت بودم هر روز صبح این کلیپ رو می‌دیدم و بعد میرفتم سرکار 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
▪️آواز دُهُل از دور خوش است! ▫️دو هفته پیش به داروخانه نزدیک محل کارم در خیابان جمهوری رفته بودم. دو بسته قرص سرماخوردگی بدون نسخه می‌خواستم. منتظر ماندم تا دارو را تحویلم دهد. چند قدم آن طرف‌تر آقایی وارد داروخانه شد که از لباس‌‌های شیکش وضع مالی خوبش هویدا بود. او هم در قسمت خرید داروی بدون نسخه کنارم ایستاد. مرد خوش‌پوش، داروهای مختلفی را بدون نسخه سفارش داد و از هر دارو چند عدد یا حتی چند بسته! در آخر هم یک پلاستیک پر از دارو را با هزینه یک میلیون و چهارصد هزار تومان با خود برد! با شوخی به او گفتم: داروخانه زده‌اید؟! خندید و گفت: مسافری داریم که به آلمان می‌رود و این داروها برای اوست! تعجبم بیشتر شد! پرسیدم: مگر آنجا با این همه پیشرفتش کمبود دارو دارند؟! اینجا که همه دنبال داروی خارجی هستند! آن وقت شما از اینجا دارو می‌برید آلمان؟! خندید و گفت: نه حاج‌آقا! آنجا برای یک سرماخوردگی ساده هم دکتر بروی، کلی پول دکتر می‌شود. بعد هم می‌گوید استراحت کن و مایعات گرم بخور خوب می‌شوی! به سختی دارو می‌دهند و دارو هم بسیار گران است. 😔 خندیدم و تأسف خوردم به حال عده‌ای که از غرب، بهشتی دروغین ساخته‌اند، حسرت رفتن به این کشورها را می‌خورند و قدر نعمت‌هایی که دارند، نمی‌دانند! ✍️عباس جلال‌آبادی راوری 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
‌▪️بیماری‌هایی که با تند غذا خوردن به سراغتان می‌آید! ▫️دیابت ▫️مشکلات قلبی ▫️چاقی ▫️ریفلاکس اسید معده ▫️سندرم متابولیک ▫️خفه شدن 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
▫️شب یلدا بود. کرسیِ گرم مادربزرگم پناهی بود برای همه‌ی ما که از برف‌بازی در هوای سرد حسابی یخ زده بودیم. مهمان‌ها در گوشه و کنار اتاق نشسته بودند، هم بازار گپ و گفت گرم بود و هم دل‌ها به مهربانی و محبتی که سفارش همیشگی مادربزرگم به همه خانواده‌اش بود. چکمه‌های خیسم را به دور از چشم مادرم زیر کرسی گذاشتم تا گرم شوند و نشستم پای قصه‌های مادربزرگم که با آب‌و‌تاب تعریف می‌کرد؛ از زمستان‌های قدیم و روزگاری که برف تا زانوهایشان می‌رسید و بچه‌ها با چکمه‌های وصله‌شده در کوچه‌ها بازی می‌کردند. پدربزرگم به مهمان‌های دور کرسی نخودچی کشمش تعارف می‌کرد و به مادرم که گوشی به دست از این اتاق به آن اتاق می‌رفت تا پدرم را مجاب کند که سر سفره‌ی شام حاضری بزند، زیر چشمی نگاه کرد و گفت." قدیما آدما مثل زغال کرسی گرماشون به همه می‌رسید" و آه کوتاهی کشید. لقمه‌های نان‌و‌پنیر و گردوی مادربزرگ توی سینی با نظم چیده شده بود و خاله محبوبه به همه تعارف می‌کرد، در همین حال مادربزرگم هدیه‌‌های کوچکی از بقچه‌اش بیرون آورد و به بچه‌ها داد؛ یک جفت دستکش بافتنی که خودش بافته‌ بود. دلم گرم شد، اما چشم‌هایم پر از اشک نمی‌خواستم گریه کنم اما محبت مادربزرگم همیشه قلبم را نرم می‌کرد. برف پشت پنجره می‌بارید و سرما بیرون خانه بیداد می‌کرد، اما کنار مادربزرگ و پدربزرگ هیچ سرمایی به دل‌هایمان راه نداشت، مانند همه یلداهای دیگر ... ✍️زهرا حاجی‌زاده 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
22.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 موضوع : ۸-بهانه‌هایی برای طلاق 💠 جهت مشاهده یا دانلود سایر قسمت‌های مجموعه کلیپ‌های استاد سیاوشی به لینک زیر مراجعه کنید👇 https://shamiim.ir/courses/womens-identity-in-the-passage-of-history-dr-siavashi/ 🆔 @Shamimeashena
آقا جان همه گویند به تعجیل ظهورت صلوات کاش این جمعه بگویند: به تبریک حضورت، صلوات اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم کاش این شب یلدای فراق به پایان برسد🤲 کاش این شب یلدا یار از راه برسد 🤲 خدایا! شب یلدای غیبت را پایان بده🤲 🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena
📆 امروز جمعه ☀️۳۰ آذر ۱۴۰۳ هجرے شمسے 🌙۱۸ جمادی الثانی ۱۴۴۶ هجرے قمرے 🎄۲۰ دسامبر ۲۰۲۴ میلادے ┄┅═══✼✨✼═══┅┄ 🆔 http://sapp.ir/Shamimeashena سروش 🆔 https://eitaa.com/shamimeashena ایتا 🆔 https://rubika.ir/shamimeashena روبیکا
💜هر صبح، یک حدیث💜 ☔️امام صادق علیه السلام: ☂️کسی که به خانواده اش خوب نیکی کند... 🍃🏴🍃🏴🍃🏴🍃 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena