eitaa logo
شمیم ملکوت
389 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
287 ویدیو
125 فایل
ساده و صمیمی با ملکوتیان
مشاهده در ایتا
دانلود
۹ پس هنگامی که حضرت فاطمه(س) پا به عرصه زمین نهاد، نوری عظیم از ایشان بلند شد تا اینکه این نور به تمام خانه های مکّه داخل شد و در شرق و غرب زمین، جایی از این نور خالی نماند. این همان " مثل نوره کمشکاة" است! شکوفه ها، شگفت زده از طراوات نوزادی شدند که عطر خدا را به همراه داشت و ستارگان، خیره در سیمای طفلی شدند که نور آفریدگار در آن باز تابیده بود و خدیجه س شادمان از ولادت دختری که بوی عصمت می داد و طعم بهشت را دارا بود! حضرت فاطمه س در بدو تولّد خود، لب به سخن گشود: «فَنَطَقَتْ فَاطِمَۀُ(س) بِشَهَادَۀِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَ أَنَّ أَبِی رسول الله(ص) سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ أَنَّ بَعْلِی سَیِّدُ الْأَوْصِیَاءِ وَ أَنَّ وُلْدِی سَیِّدُ الْأَسْبَاطِ ثُمَّ سَلَّمَتْ عَلَیْهِنَّ وَ سَمَّتْ کُلَّ وَاحِدَۀٍ مِنْهُنَّ بِاسْمِهَا خدایی جز الله نیست. پدرم رسول خداست و سرور تمام انبیا. همسرم علی مرتضی(ع)، سرور تمام اوصیا و فرزندانم حسن و حسین: سرور تمام بنی آدم. سپس نام تک تک فرزندان [معصومش] را برد و بر آنها سلام کرد.» آری تو تمام راه هدایت را آمده بودی، دنیا آخرین مقصد تو بود! آخرین مقصد که با تو ملاقات کنیم و از ثمره های وجود ملکوتی ات، خوشه های سعادت را بچینیم! صلی الله علیک یا ام الائمه یا فاطمه زهرا ، یا عصمه الله الکبری س. @shamimemalakut
یس هزاع البلوشی.mp3
14.66M
این دسته گل بهشتی را هم هدیه کنیم به همه مادرهایی که به سفر آخرت رفته اند! سوره یس قاری : هزاع البلوشی @shamimemalakut
می گفت: من خیلی فرصت ندارم به حرف و حدیث های اطرافیانم رسیدگی کنم، رویشان فکر کنم که چه جوابی به چه کسی بدهم! چطور جواب بدهم که ادب شود! همه را به خدا واگذار کردم، خود خدا می شنود، خودش هر زمان که صلاح دانست، به هر نحو که می داند،جوابشان را می دهد، اون وقت پای من هم در میان نیست! گفتم: عجب صبری؟! گفت: بله! حسبنا الله و نعم الوکیل، نعم المولی و نعم النصیر. @shamimemalakut
دوستی می گفت: به دخترم گفتم :برو لباسها را از حیاط جمع کن بیار. گفت: من نمی تونم کار پایی انجام بدهم! گفتم: پس من لباسها را جمع می کنم و میاورم، شما تا کن. گفت :من کار دستی هم نمی تونم انجام بدم! گفتم : پس چه کاری می تونی انجام بدی ؟! دخترم گفت : کار چشمی! شما برو لباسها رو جمع کن بیار و تا کن ، من هم نگاه می کنم! البته این دختر خانوم بیراه نگفته! این روش تربیتی که والدین امروزی در پیش گرفتند، از این بیشتر هم خروجی ندارد! آقای قرائتی می فرمود: یه جوانی اصرار داشت که برایم زن بگیرید. من بهش گفتم : سربازی رفتی ؟ گفت : نه! گفتم کار داری ؟ گفت : نه! گفتم : درست تموم کردی ؟ گفت : نه ! گفتم : پس شما چی داری ؟ گفت : آمادگی دارم! بچه های امروزی هیچ مهارتی ندارند، ولی آمادگی تام دارند! @shamimemalakut
آدم کسی مباش! علامه جعفری می فرمود: روزی طلبه ی فلسفه خوانی نزد من آمد تا برخی سوالات بپرسد. دیدم جوان مستعدی است که استاد خوبی نداشته است. ذهنِ نقاد و سوالات بدیع داشت که بی پاسخ مانده بود. پاسخ ها را که می شنید، مثل تشنه ای بود که آب خنکی یافته باشد. خواهش کرد برایش درسی بگویم و من که ارزشِ این آدم را فهمیده بودم، پذیرفتم. قرار شد فلان کتاب را نزد من بخواند. چندی که گذشت، دیدم فریفته و واله من شده است. در ذهنش اُبُهّت و عظمتی یافته بودم که برایش خطر داشت. هرچه کردم، این حالت دراو کاسته نشد. می دانستم این شیفتگی، به اِستقلالِ فکرش صدمه می زند. تصمیم گرفتم فرصتِ تعلیم را قربانی اِستقلالِ ضمیرش کنم. روزی که قرار بود برای درس بیاید، درِ خانه را نیم باز گذاشتم. دوچرخه فرزندم را برداشتم و در باغچه، شروع به بازی و حرکاتِ کودکانه کردم. دیدمش که سَرِ ساعت، آمد. از کنارِ در، دقایقی با شگفتی مرا نگریست. با هیجان، بازی را ادامه دادم. در نظرش شکستم. راهش را کشید و بی یک کلمه، رفت که رفت. اینجا که رسید، مرحوم علامه جعفری با آنهمه خدماتِ فکری و فرهنگی به اسلام ، گفت : برای آخرتم به معدودی از اعمالم، امید دارم. یکی همین دوچرخه بازی آنروز است! درسِ استاد آن شب آن بود که دنبالِ آدمهای بزرگ بگردید و سعی کنید درکشان کرده از وجودشان توشه برگیرید. امّا مُرید و واله کسی نشوید. شما اِنسانید و اَرزشتان به اِدراک و اِستقلالِ عقلتان است. عقلتان را تعطیل و تسلیم کسی نکنید. آدمِ کسی نشوید، هر چقدر هم طرف بزرگ باشد. @shamimemalakut
به یک موسسه علمی مقداری کتاب سفارش دادم . وقتی محموله پستی را باز کردم، پنج تومن داخل آن بود که اضافی بوده و برگردانده بودند! #حکومت_علوی @shamimemalakut
مرحوم حسینعلی راشد از روحانیونی بود که در زمان طاغوت، قبل از افطار در رادیو سخنرانی می کرد. یکی از علمای معروف نقل می کردند که قبل از انقلاب، خانه ی ایشان در نقشه جدید شهری به خیابان می افتد. مسئول مربوطه، با ارسال نامه به صاحب خانه ها درخواست می کند که به شهرداری مراجعه کرده و در ازای تخلیه خانه، پول خانه را دریافت کنند. مرحوم راشد، به شهرداری مراجعه می کند. مسئول انجام این طرح که ارمنی بوده، به ایشان می گوید ما برای خانه ی شما ۱۳ هزارتومان قیمت تعیین کرده ایم. مرحوم راشد می گوید: نه آقا! ۱۳ هزار تومان نمی شود! کارمند مربوطه، هزار تومن هزار تومن قیمت را بالا می برد و هر بار مرحوم راشد می گوید نه اینقدر نمی شود. وقتی قیمت به ۱۸ هزار تومن می رسد، کارمند شهرداری عصبانی شده و می گوید: آقا چه خبر است؟! مرحوم راشد می گوید: من قبلا خودم کارشناس آوردم و خانه را دیده و ۹ هزار تومن قیمت گذاشته نه ۱۳ هزار تومن ! کارمند مربوطه پول را به مرحوم راشد داده و فردا به منزل ایشان آمده و اسلام می آورد! امام صادق ع فرمود : مردم را با عمل خود به سوی ما دعوت کنید نه با زبانتان! @shamimemalakut
اصلا نمی شود!! اصلا نمی شود که مثل مردم فکر کنی، مثل مردم زندگی کنی، مثل مردم معاشرت کنی، مثل مردم همسرداری کنی، بعد در آخرت یه پاداش متفاوت تر از اونها داشته باشی!! باید در اینجا هم متفاوت تر از مردم زندگی کنی و مدام نگویی من چه فرقی با مردم دارم که اونها فلان زندگی را دارند و من هیچی ندارم ؟! یه طلبه همیشه متفاوت است. برای متفاوت بودن، باید تاوان داد ! @shamimemalakut
#انتظار یک مدت پوسترهای شهدای انقلاب اسلامی روی در و دیوار بود. بعد پوسترهای شهدای جنگ تحمیلی، بعد پوسترهای شهدای هسته ای، بعد پوسترهای های شهدای حمله تروریستی و بعد بنرهای شهدای مدافع حرم زینت بخش شهرمان شد. ان شاالله بزودی تصاویر شهدای دولت ظهور مهدوی هم منتشر شود!!! تعجب آور نیست چرا که ما هر روز این را در دعای عهد آرزو می کنیم! اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ. #طرید @shamimemalakut
بهمنیار،شاگرد بوعلی سینا، به او گفت: شما از افرادى هستید که اگر ادعاى پیغمبرى کنید، مردم می‌پذیرند و واقعاً از خلوص نیت ایمان می‌آورند! بوعلى گفت: این حرف‌ها چیست؟ تو متوجه نیستی! بهمنیار گفت: نه، مطلب حتماً از همین قرار است. مدتی بعد در یک زمستان که با همدیگر در سفر بودند و برف زیادى هم آمده بود، مقارن طلوع صبح که مؤذن اذان می‌گفت، بوعلى بیدار بود، بهمنیار را صدا کرد و گفت: برخیز! بهمنیار گفت: چه‌کار دارید؟ بوعلى گفت: خیلى تشنه‌ام، یک ظرف آب به من بده تا رفع تشنگى کنم، بهمنیار شروع کرد استدلال کردن که استاد، خودتان طبیب هستید، بهتر می‌دانید معده وقتى در حال التهاب باشد، اگر انسان آب سرد بخورد معده سرد می‌شود و ایجاد مریضى می‌کند. بوعلى گفت:من طبیبم و شما شاگرد هستید. من تشنه‌ام شما براى من آب بیاورید! بهمنیار باز شروع کرد به استدلال کردن و انواع بهانه آوردن ...! پس از آنکه بوعلى براى او اثبات کرد برخاستن براى او سخت است گفت: من تشنه نیستم، خواستم شما را امتحان کنم. آیا یادت هست به من می‌گفتی: چرا ادعاى پیغمبرى نمی‌کنی؟ اگر ادعاى پیغمبرى بکنى مردم می‌پذیرند، شما که شاگرد من هستى و چندین سال است پیش من درس‌خوانده‌ای، می‌گویم آب بیاور، نمی‌آوری و دلیل براى من می‌آوری، در حالى که این شخص مؤذن پس از گذشت چند صدسال از زمان پیامبر اکرم (ص) بستر گرم خودش را رها کرده و بالاى مأذنه به آن بلندى رفته است تا نداى "اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله" را به مردم برساند. او پیغمبر است، نه من که بوعلى سینا هستم! @shamimemalakut