#خال_سیاه
چون نگاهِ ماه، بر آن روی ماه افتاده بود
بر رُخش از عکس مَه، خال سیاه افتاده بود
تا ببیند روی ماهش دل به زلفش جا گرفت
شب نشینی های دل بر فرق ماه افتاده بود
زهرهی چنگی اگر میدید خورشید رُخش
بر زمین افتاده دنبالش به راه افتاده بود
شد سیه مانند بختم مَردم چشمان من
بس مرا بر خال هندویش نگاه افتاده بود
هرکه چون من زلف مشکین و مَه رویش بدید
در میان کفر و دین، در اشتباه افتاده بود
بهر دیدار مَه رخسار نخل قامتش...
از سر ماهِ فلک، گویی کلاه افتاده بود
پیر کنعان هم اگر میدید چاه چانهاش...
خود ز یوسف زودتر در قعر چاه افتاده بود
نرگس چشمش هرآنکو بین مژگان دید گفت:
مستی اندر حلقهی زنگی سیاه افتاده بود
عارف از روی حقیقت چون مِی عشقش چشید
گوشهی میخانه عمری بی گناه افتاده بود
آهِ مظلومان، سپاه ظلم در هم بشکند
ای بسا شَه کز کمندِ تیر آه افتاده بود
(شمس قم) روز جدایی با همه رخشندگی
زردرو از کوه عشقش همچو کاه افتاده بود
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
#عزت_نفس
ما دراین شهر غریبیم و نداریم کسی
نیست ما را بهخدا غیر خدا دادرسی
نه یکی همدم همخو نه یکی هم پیمان
نه یکی همره همدل، نه یکی همنفسی
مرغ عشقیم و بوَد مأمن ما گلشن و باغ
بهر خود ساختهایم از گل و گلشن قفسی
پیش رو تیغ عدو باشد و بن بست از پس
چه توان کرد نماندهاست ره پیش و پسی
زیر دستیم و، ز اقوام زبردست بری
ننمودیم ستم بر کس و دیدیم بسی
هوس کید و ریا در سرِ ما هرگز نیست
چو نداریم بهجز صدق و حقیقت هوسی
باکی از چنگل شهباز نداریم از آنک
جور و آزار نکردیم به مور و مگسی
عزت نفس و قناعت چو دهد فخر و شرف
خون دل خورده نداریم تمنا ز کسی
منتی بهر دو نان چونکه ز دونان نکشیم
نه به کس ملتمسیم و نه ز کس ملتمسی
گلشن طبع که گل کرده بسی در همه حال
نشود همدم زاغ و زغن و خار و خسی
در ره موکب آن دوست، همه منتظریم
وه کزو نیست نشان غیر صدای جرسی
(شمس قم) دست بهدامان ولای تو بوَد
چون سوای تو ندارد به کسی دسترسی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1336
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(یا ابا صالح المهدی ادرکنی)
#لرزد_و_ریزد
ز ديده خون دل از هجر يار لرزد و ريزد
به چهرهام چو دُرِ شاهوار لرزد و ريزد
خمار يارم و از کف شد اختيار سرشکم
که جام باده زِ دست خمار لرزد و ريزد
بهسان ژاله که غلتد به گلپر گل سوری
عرق به عارض گلگون يار لرزد و ريزد
مِی از کنار لب غنچه فام او زِ تبسّم ،
چو شير، از دهن شيرخوار لرزد و ريزد
اگر به ميکده آيی صراحی از کف ساقی
زِ رشک حُسن تو بی اختيار لرزد و ريزد
چنانچه شمع ببيند تو شمع محفل مایی
زِ خجلت آب شود اشکبار لرزد و ريزد
ز شانه رنجه مکن تار زلف خويش که ترسم
ز نغمهی سر زلف تو، تار لرزد و ريزد
خزان هجر تو مويم سپيد کرد و فرو ريخت
چنانکه برگ خزان بیقرار لرزد و ريزد
غبار چهره بشويم به اشک ديده مبادا...
به وقت بوسه به پايت، غبار لرزد و ريزد
بيا که کاسهی صبرم شد از فراق تو لبريز
چو کاسه پُر شود از هر کنار لرزد و ريزد
بيا که مِهر فلک، زرفِشان ز شوق وصالت
به مقدم تو ـ به رسم نثار لرزد و ريزد
ز چشم منتظران خون دل ز فرقت رويت!
به راه وصل تو از انتظار لرزد و ريزد
چو قامتت ز قيامت! کند به پای، قيامت
ز چشم خصم تو خون همچو نار لرزد و ريزد
سرشک (شمس قم) از دوریات به مزرع دامان
بهسان قطرهی ابر بهار، لرزد و ريزد .
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ)
#ماه_خدا
#میلاد
#میلاد_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی
(چهارم اختر عصمت)
بهـــار فیـض شـد و گـــل دمیـــد در گلــشن
رسید موسم ساقی و جــام و طــرف چمـن
شکــوفــههـای مَســرّت شکفتــهاند به شـاخ
چو کــودکــان که بیــاغشـتهاند لـب به لبــن
گرفته بــاج ز بــاغ بهشـت ، گلـشن و دشـت
بهشـت ، تــاج بـه سـر ، بلبــل از کــلاه سمـن
شکفـت تــازه گـلی رَشـک نـرگس و نسـریـن
کـه بـُــرد رونـــق بـــــازار سـوری و سـوسـن
صفـــای گلـــرخ او ، گلشـنی بــه بـــــار آورد
که پیش جـلوهی او گلشن است چون گلخن
بـریـز ساقی مسـتان! به سـاغــرم مِـی نــاب
به عشق شـاهـد این بـــزم و شـادکـامی مـن
صــبا بگـو تو به گــل بعــد ازین مبــاهـی تو
بـُــوَد ز نـــزهــت آن گلـعــــذار سـیمیـن تــن
بگـو بـه بلبـــل شــیدا ، رسـید مـــرغ امیـــد
که مــرغکــان چمــن نــزد وی شـونـد الکــن
بگو به مطــرب، لحــن حجـــاز خوش بنـواز
کـه شد نــوای عِــراق و بیــاتِ تــرک ، کهــن
رســید مــوکــب آن شــاهِ ابطحــی منـصـب
بــه خـاکِ پــاکِ حجــــاز از تفضــل ذوالمــن
بـه روز نیمـــهی مــاه صــیام شــد مــولــود
سُــرور قـلـب امیـــر عـــرب ، امــــام حسـن
صـیام ، مـــاه خـــدا شـد بـه یُمـن مقــدم او
که کرده چهــرِ خـدامظهــرش جهــان روشن
چهــارم اختـــر عصمـت ، دوم امــام هـــدیٰ
به چرخ دانش و دین شد چو مِهــر نورافکن
ز فـیـض مـــولــد مسعــودِ آن امـــامِ مبــیـن
شدهست صحن جهان حسرت بهشت عــدن
جهــان ز مَقـــدم او مُشک بیـز شد کز رشک
میــان نـافـه بخشکیـــد مُشکِ دشـت ختــن
چو ابــر رحمـت حـق از قـدوم وی بگریست
بـه خنــده لب بگشودند ، غنچــههـای چمــن
سحــابوار چو آن شـه گریست وقت ورود
چو دشتِ گل همه خنـدان شدند خلقِ زَمـَـن
صفــای عـــارض او از عطـــای حــق افــزود
بـه رنـگ و بــوی گــل و فــرّ ِ نــزهـت گلشـن
پدید گشت چو آن گــوهــر ثمیــن ز صــدف
فتـــاد دُرّ و گهـــر ، از رواج و قــــدر و ثمــن
زهی گهر که صدف ، فاطمــه شفیعهی خلق
ابـوالحسـن، یـم و جدش محیط علم و فنن
بـه حسـن خلــق ، بُـــود ثـــانی پــــدر ، امــا
به حلم و جود چو جدّش رسولِ نیک سخن
هــزار شکــر کـه آن نخــل بـوســتان شــرف
به مُلک دیـن خــدا شـد ز مِهــر سـایـه فکــن
سرود (شمس قمی) ایـن چکــامــهی شــیوا
به یمـن مــولــد سلطــان دیــن ، امـام حسن
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از اشعار شادروان شمس قمی
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ)
#ماه_خدا
#رباعی
#میلاد_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی
از مطلــع انــــوار خــداونــد ودود
سر زد به جهان اختر چرخ مسعود
یعنی که امام مجتبی سبط رسول
در نیمـهی مـاه رمضـان شد مولود
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
شد نیمه چو ماه میمنتبخش صیام
از مهــر خــدا ، مهـی دمید ایـزد فام
مـاهـی چو امام مجتبی کرد طلــوع
مـه نیمه و مـاه فاطمــه، بــدر تمــام
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
از موهبـت خــدای، در شهر صــیام
تابید مهـی رشک دو صد مـاه تمـام
مـاه رمضـان ز شرم گـردید دو نیـم
از دیــدن روی مـــاه تــابــان امـــام
شادروان سید علیرضا شمس قمی
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi