eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
209 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ سروده‌ی زیر مربوط به 66 سال پیش در زمان منوچهر اقبال، نخست وزیر وقت است. ای رجال وطن! این رسم وطن‌داری نیست آخر این شیوه و آیین نکوکاری نیست دزد، در خانه و یاران همه خوابند و خموش خفتگان را به کسی مرحمت و یاری نیست می‌رود قافله و راه خطرناک به پیش رهنمایان! بخدا این رهِ سالاری نیست هوشیاران جهان، نوح نجات‌اند، ولی اندر اینجا نبود نوح نجات آری نیست در خم کوچه ی اوّل، همه ماندیم هنوز... گرچه در مَعبر ما سختی و دشواری نیست افتخارات اروپا همه از مکتب ماست حال در مکتب ما غیر زیانکاری نیست اجنبی، دفتر ما لوحه ی تدبیر نمود ما به‌خوابیم و کسی طالب بیداری نیست صنعت غرب، بوَد معجزه بر مَردم شرق شرقیان را به‌جهان جز ره بیکاری نیست زندگی، مرگِ صغیر است بر افراد وطن چون درین مُلک بجز رنج و گرفتاری نیست محتشم، گر غم درویش خورد بهره بَرد ورنه او هم به عوض مایل غمخواری نیست غصّه ی اندک و بسیار، نخواهم خوردن غصّه و درد من از اندک و بسیاری نیست خواری ملّت بی برگ و نوا خوارم کرد مزد و پاداش وطنخواه بجز خواری نیست دین و آیین و ره و رسم بزرگی طی شد حاشَ لله که درین سیره و دینداری نیست با چنین وضع اسفبار و چنان سبک غلط عاقبت؛ کار وطن غیر نگونساری نیست (شمس قم) از سر دلسوزی و اجبار، سرود : ای رجال وطن! این رسم وطن‌داری نیست. شادروان سید علیرضا شمس قمی ✅ برگرفته از روزنامۀ استوار قم - 1337 eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(یا ابا صالح المهدی ادرکنی) ز ديده خون دل از هجر يار لرزد و ريزد به چهره‌ام چو دُرِ شاهوار لرزد و ريزد خمار يارم و از کف شد اختيار سرشکم که جام باده زِ دست خمار لرزد و ريزد به‌سان ژاله که غلتد به گلپر گل سوری عرق به عارض گلگون يار لرزد و ريزد مِی از کنار لب غنچه فام او زِ تبسّم ، چو شير ، از دهن شيرخوار لرزد و ريزد اگر به ميکده آيی صراحی از کف ساقی زِ رشک حُسن تو بی اختيار لرزد و ريزد چنانچه شمع ببيند تو شمع محفل مایی زِ خجلت آب شود اشکبار لرزد و ريزد ز شانه رنجه مکن تار زلف خويش که ترسم ز نغمه‌ی سر زلف تو ـ تار لرزد و ريزد خزان هجر تو مويم سپيد کرد و فرو ريخت چنان‌که برگ خزان بی‌‎قرار لرزد و ريزد غبار چهره بشويم به اشک ديده مبادا... به وقت بوسه به پايت! غبار لرزد و ريزد بيا که کاسه‌‌ی صبرم شد از فراق تو لبريز چو کاسه پُر شود از هر کنار لرزد و ريزد بيا که مِهر فلک زر فشان ز شوق وصالت! به مقدم تو ـ به رسم نثار لرزد و ريزد ز چشم منتظران خون دل ز فرقت رويت! به راه وصل تو از انتظار لرزد و ريزد چو قامتت ز قيامت! کند به پای ، قيامت ز چشم خصم تو خون همچو نار لرزد و ريزد سرشک (شمس قم) از دوری‌ا‌ت به مزرع دامان به‌سان قطره‌ی ابر بهار... لرزد و ريزد. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای از دیار حسن تو سیمین‌بَران بُرون وی در برِ تو بلبل شیرین زبان زبون حوران خلد با همه حسن و جمال خویش از حسرتت گرفته به باغ جِنان جنون در کاخ حسن و لطف و ملاحت بُتا تویی اندر میان جامعه‌ی دل‌سِتان ستون خون جگر که ریخت ز جورت مرا به دل دارد روان به چهره‌ی زردم عیان عیون زخم درون خود، ز تو پنهان نموده‌ام خواهی گواهِ گفته‌ی من بردران درون تا رخ بتافتی ز من ای مَه! به شام هِجر بر من رقیب، گشته ملامت کنان کنون آن آشنا دمی چو بُوَد غم‌گسار من سازم همیشه رایت بیگانگان نگون یا بر دلم نشین و نشان آتش دلم ... یا آن‌که مِهرت از دل زارم بران برون خون میچکد ز دیدهٔ (شمس قم) از غمت جانا زبانِ حالِ دلم را بخوان به خون . شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اللهم عجل لولیك الفرج) دمید فجر و شب هجر سر رسید بیا سپیده از افق وصل بر دمید بیا گذشت شام فراق و رسيد صبح وصال قمر به خوابگه روز آرمید بیا به جستجوی تو در دشت عشق پوييدم که خار هجر تو بر پای دل خلید بیا بيا که چشم به راهت نشسته‌ام يکعمر ز انتظار تو شد چشم من سپید بیا توان دیدن روی تو شرط ديدار است ز تن توان شد و از ديده رفته دید بیا دل از ملامت بیگانه گشته لجه‌ی خون چو در غیاب تو زخم زبان شنید بیا روا مدار که از وصل روی آن شه حسن شوند دلشدگان تو، ناامید بیا مذاق دهر به شهد وصال شيرين کن زمانه تلخی هجرت فزون چشید بیا به پيشباز تو گلشن، ستاره باران شد ز بس شکوفه به هر شاخه بشکفید بیا ز چرخ چارمِ افلاک، عيسی از حسرت پی نظاره‌ی روی تو، سر کشید بیا تويی چو يوسف و یعقوب دين ز دوری تو بسان دال، الفِ قامتش خمید بیا بکن قیام که خياط دهر جامه‌ی عدل به قامت تو، به روز ازل برید بیا فقط وصال رخت مایه‌ی امید من است تویی امید ـ مرا، مایه‌ی امید! بیا زمانه عقده‌ی دل وا نمی‌کند هرگز که قفل مشکل ما را تویی کلید بیا هلال ابروی آن مه چو کرده‌ام رؤيت کنم به بدر جمالت، نماز عيد بیا تو را به خواب بدیدیم یا به بیداری به پاس دیدن ما، بهر بازدید بیا فروغ (شمس قم) از پرتو عنایت توست تو نور بخش منی، ای مَه سعید! بیا شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«هفته‌ی کتاب و کتابخوانی گرامی باد» 🌹 ‌روشنگر بزم علم و دیـن است کتاب اسـتاد فضـیلـت آفـریـن‌ است کتاب فرزانه معلّمـی‌ست بی منّـت و مــزد با هر زن و مرد همنشین است کتاب ‌ ‌شادروان سید علیرضا شمس قمی @shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چو یک کلام ، ادا از ره خطا گردد دو صد کلام به عذر خطا ادا گردد زبان خویش اگر پروری به حسن بیان مصون ز لقلقه و لغزش و خطا گردد زبان اهل ادب ، ژاژخا نخواهد شد کسی که اهل ادب نیست ژاژخا گردد صفای اهل سخن ، عفت کلام بوَد سخن عفیف چو شد موجب صفا گردد سخن تراوشی از جوهر وجود بوَد ز کوزه آنچه تراود ، درون نما گردد سخن چو تیر که خارج شد از دهان تفنگ دگر محال بوَد جای خویش وا گردد زبان به هجو میالا که هست طَیره‌ی عقل خطاست عاقل اگر قائل هَجا گردد به عدل کوش و حمایت مکن ز ظلم و ستم چنانچه باطل و حق ، از تو پا به جا گردد قضاوت از ره انصاف کن میان دو کس که منصفانه قضاوت ، گره گشا گردد رضای حق چو به دستار نیست ای زاهد! رضای خلق ، به دست آر ، تا رضا گردد به ناخدا نکند اتّکا به بحر امید... کسی که متّکی رحمت خدا گردد غزل به سبک نصیحت سرود (شمس قمی) چه باک اگر ز همه سبک ها جدا گردد. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi ژاژخا : بیهوده‌گو