(شاه رفت)
البشاره ملت ايران! كه «ظالمشاه» رفت
مژدگانی دِه كه شاهِ خائن و گمراه رفت
اسبتازی كرد چندی گر وزير پيلتن...
باخت شطرنج سياست را كه آخر شاه رفت
بخت، يارِ شَه نشد؛ هر چند بودش «بختيار»
كز سيهبختی خفيف و خوار و ذلتخواه رفت
امپراتور قدَر قدرت، نهان از چشم خلق...
همچو باد از وحشت پيگرد و باداَفراه رفت
شرزه شيرِ سلطنت، اندر مصاف شير حق...
بيشه را بنهاد و همچون شرمگين روباه رفت
روح شه از تن برفت آنگه كه در تبعيد و حبس
آيت اللهِ خمينی (ره) همچو «روح الله» رفت
با قيام آيت اللهِ خمينی (ره) شاه دون...
خرگهش شد واژگون، بیخيمه و خرگاه رفت
دست حق دست خمينی را به خلع شه گذاشت
شاهِ نا آگه، به امر رهبری آگاه رفت
شه كه همچون كوه بر تخت شهی بُد ميخكوب
از نسيم انقلاب مؤمنين، چون كاه رفت
در حضيضِ ذلّت افتادهست شاهی كز غرور
شاهبازِ عزتش، روزی به اوج ماه رفت
دست ظلم شَه چو بر تاراج كشور شد دراز
چونكه دستش شد به دست مَعدلت كوتاه رفت
شَه كه عمری چَه به پيش پای ملّت كنده بود
از مكافات عمل، آخر به قعر چاه رفت
آن که روز عيد قربان ، نوجوانان را ستود
كرد قربان آن جوانان پس ز قربانگاه رفت
ای بسا سلطان ظالم كه در آفاق فنا...
همچو شَاه از نالهی مظلوم و تير آه رفت
از جفا، سوزانده در كرمان، كلام الله را
در سفر، بی شرم از زير كلام الله رفت
كشور و ملّت رها شد از نحوست زآنكه شاه
اين سفر را در صفر، با نحسی جانكاه رفت
همعنان با نام فرعونان ظالمكيش مصر
سوی اهرام ثلاثه، نام شاهنشاه رفت
بارالها رویِ شَه را کس نبيند بعد ازين...
زآنكه اين شيطان ازينگونه سفر گهگاه رفت
چون رضاخان گشت با اِكراه ملّت پادشاه
پورِ او چون ديد دارد ملّتش اِكراه رفت
(شمس قمّی) بیمجازات از وطن گر رفت شاه
در ميان یک شعارِ مرگها بر شاه رفت.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
1357/10/26
#شمس_قمی
eitaa.com/shamseqomi
#روز_سلام_مادر
تا جهان باقی بوَد دوران به کام مادر است
حکم ایجاد بنی آدم به نام مادر است
مظهر ابقای انسانها ز بعد بوالبشر
هست حوّا مادر اول که مام مادر است
«روز مادر» شد قرین با زادروز فاطمه (س)
چونکه زهرا ، اسوهی اعلیٰمقام مادر است
بهترین دانشگه ارشاد فرزند از نخست
دامن پاک و عفیف و اهتمام مادر است
کودکان خستهجان را طعم «اَحلیٰ مِن عسل»
نوشخند دلکش و شیرینکلام مادر است
طفل سرکش کی بگردد رام با صد رنگ و دام
لیک با اظهار یک لبخند ، رام مادر است
پختگیهای بشر ، در رهگذار زندگی
حاصل ایثارِ عمر و شیرِ خام مادر است
سختی و صبر و تحمّل در ره فرزند خویش
ایده و امّید و احساس و مرام مادر است
آنچه سازد آدمی را رستگار و شادکام
خاطر شاد و دعای مستدام مادر است
موجب آمرزش فرزند ، از جرم و گناه
ارتضای والدین و احترام مادر است
خواهی ار خیر دوعالم، حرمتش را پاس دار
ورنه هر محنت که بینی انتقام مادر است
شادی و پیروزی و بهروزی و بهزیستی
بهر فرزندان خود ، فکر مدام مادر است
در مقام و شأن مادر ، از سوی پروردگار
گفت پیغمبر که جنت زیر گام مادر است
در حیات و در مَمات او را گرامی دار چون
در دو عالم منجی ما لطف عام مادر است
(شمس قم) را شور و عشق و مستی و قول و غزل
از طفیل بادهی جانبخش جام مادر است
«روز مادر» ، «روز زن» ، با زادروز فاطمه (س)
هر سه چون شد مقترن روز سلام مادر است
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#مقام_مادر
ای نســیم سحــــر از مــن بــرسـان
هـــر سحـــرگــــاه ، ســـلامِ مــــادر
بوسه زن جای من از صـدق و صفا
بــــر رخ حـــوریــــه فـــــام مــــادر
بـا سرانگشـت عطـــوفــت بـنــــواز
قــــامـــت ســــرو قــــــوام مــــادر
دل نــاشــاد مــــرا ، شـــادان کــــن
بـه یکــی طـــرفـــه پیــــام مــــادر
روز مـــن شـــام بــــوَد بـــی رخ او
شـــام مــــن روز ، ز شــــام مــــادر
بـــاغ رضــوان و بهشـت مــوعـــود
هســت انـــدر کـــف گـــــام مــــادر
در قيــامــت كه قيامیست عظيــم
بـــاشـــد از فيــض قيـــــام مــــادر
جـانفــزا نغمـهی مــرغــان بهشـت
هسـت حـــرفــی ز كـــــلام مــــادر
مکـتـب تـــربـیـت و تعلیـــم اســت
مهـــــد دامــــــانِ هُمــــــام مــــادر
در ره پـــــرورش کـــــودک نیـسـت
هیــچ نظمـــی چو نظـــــام مــــادر
کــودک ار رام شـود نيست عجــب
كــه ز احـســـان شـــده رام مــــادر
طفـل خود تا كه نبـيـند در خــواب
نيسـت در ديـــده ، مَنـــــام مــــادر
راحتـیهای جهــان، گشـته حــــلال
لـیـک گــــردیـــده حــــــرام مــــادر
پختگـیهــای جهــــان، خـــــام بوَد
پیـش آن شـــیـرهی خـــــام مــــادر
بـــــادهای نیـسـت نشــاط آورتـــــر
از مـــیِ صــــافـــیِ جـــــام مــــادر
گر مرا مسـتی و عشـقیست به سر
مسـتــم از جـــــامِ مـــــدام مــــادر
گر جهــانی شودم عبــــد و غــــلام
مـن شدم عبــــد و غـــــلام مــــادر
خـواهــم از درگـه یــــزدان کــریــم
عمــــــر بــــا عــــــزّ و دوام مــــادر
فرض و واجـب شـده بــــر آدميــان
حــرمـت و حـــق و ذمــــام مــــادر
آه و افسوس کـه در شهـــر وجــود
نیست کــوتـــاه ، چو بــــام مــــادر
(شمس قمّی) به ثنــا لب چو گشود
این ثنــــا گفـت بـــه نـــــام مــــادر
تـا شــناسـند ، جـــوانــــان غـیـــور
عــــزّت و جــــاه و مقـــــام مــــادر
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#مادر_داشتن
يک جهان مجد و شكوه و عزت و فر داشتن
كشور هستی گرفتن تاج بر سر داشتن
عالمی را با يكی فرمان مُسخّر داشتن
قرنها بر ملک گيتی تخت و افسر داشتن
سَروری بر كِهتر و مِهتر سراسر داشتن
رهبری از باختر تا مرز خاور داشتن
دانش اكسير ، در پيدايش زر داشتن
حكمت لقمان و حكم هفت كشور داشتن
دولت و مكنت ز صد قارون فزونتر داشتن
كيميا را يافتن ، كبريت احمر داشتن
گنجهای شايگان ، دريای گوهر داشتن
كوه های سيم زر را در برابر داشتن
جام و آيينه چو جمشيد و سكندر داشتن
شهرت نوشيروانِ دادگستر داشتن
نوح سان كشتی امت از خطر بر داشتن
خضرسان پاينده عمری تا به محشر داشتن
همچو ابراهيم ، جان ، سالم در آذر داشتن
يا چو يونس زندگی در بحر اندر داشتن
چهرهای مانند يوسف ، ماه منظر داشتن
نغمهای مانند داوود ِ پيمبر داشتن
چون سليمان ، خاتم حشمت ميسّر داشتن
منطق الطير علوم دهر ، از بر داشتن
همچنان موسی يد بيضا منور داشتن
يا چنان عيسی ، دمی بس روحپرور داشتن
اسم اعظم برترين اسمای داور داشتن
بينش تسخير ارواح مطهّر داشتن
عرش پيما گشته چون جبريل شهپر داشتن
روح و تن را با ملايک يار و همسر داشتن
وحدت سلمان و تقوای ابوذر داشتن
پا به فرقِ فرقَدان و هفت اختر داشتن
همتِ سرشار و بازوی هنرور داشتن
دانش و فضل و ادب، ديوان و دفتر داشتن
چشمهی آب بقا و حوض كوثر داشتن
همسری حوری لقا هر لحظه در بر داشتن
شاهدی شيرين سخن مانند شكّر داشتن
از لب نوشين لبی ، قند مكرّر داشتن
گلرخی رعنا ، بهٔ از سرو و صنوبر داشتن
مه جبينی دلنشين ، عيّار و دلبر داشتن
برتر از غلمان پسر ، چون حور دختر داشتن
خواهران از ده فزون ، صدها برادر داشتن
اين همه نعمت خوشاست اما به رأی (شمس قم)
بهترين نعمت بوَد ، یک عمر مادر داشتن
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#من_و_دل
عمریست که سرگرم هواییم من و دل
سرگشته چو مرغان هواییم من و دل
عمریست پی ليلی اوهام چو مجنون
حيران به بيابان خطاییم من و دل
چون در طلب دوست به هر كوچه و بازار
بازيچهى هر بیسر و پاییم من و دل
در راه وصال بت بیمهر و وفايی
دل داده و در خوف و رجاييم من و دل
افسانهی جهليم و جنون در همه جا چون
جاهل به رسوم عقلاییم من و دل
چون زورق طوفانزده در بحر ضلالت
افتاده به گرداب فناییم من و دل
سرگشته چو پرگار ، پی نقطهی ابهام
در هندسهی چون و چراییم من و دل
هستيم هماهنگ به هر فسق و دريغا
وقت عمل نيک ، جداییم من و دل
آوخ كه به ظلْمات فنا از ره غفلت
در جستجوی آب بقاییم من و دل
بهر طمع گندم خال رخ جانان...
در خاک غم از اوج سماییم من و دل
قانع چو نگشتيم به خوان كرم دوست
بر درگه هر سفله ، گداییم من و دل
شد وقت سفر ، قافله آمادهى رفتن
افسوس كه بیبرگ و نواییم من و دل
سامان نپذيرد بخدا خانهى ايمان
تا در طُرُق مكر و رياییم من و دل
اندرز خرد را اثری در سر ِ ما نيست
چون فاقد گوش شنواییم من و دل
عمری به عبث طی شد و عبرت نگرفتيم
حقا كه سزاوار جفاييم من و دل
كرديم به بر، جامهی صوف و به حقيقت
صوفیوش بیصدق و صفاییم من و دل
من بندهی دل گشته و دل، بندهی آمال
پس مشرک يكتاى خداییم من و دل
چون (شمس قم) از ما و من و مكر و تظاهر
ظاهر به صفا و به مناییم من و دل
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi