eitaa logo
اشعار شادروان شمس قمی
191 دنبال‌کننده
14 عکس
1 ویدیو
1 فایل
شاهان جهـان را به گـدایی نپـذیریم تا خاک کف پای علی تاج سر ماست (شمس قمی)
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غزل موشح به نام حضرت (امام قائم) به النزام دل (شهسوار عادل) ا- ای مه لقا که شمع رخ خانه‌ی منی روشنگر دل من و کاشانه‌ی منی م- مهرت چو نقش بسته به مهر نگین دل گنج محبت ِ دل ِ ویرانه‌ی منی ا- از دام و دانه مرغکُ دل کی خورد فریب کز زلف و خال ، دام من و دانه‌ی منی م- مست از شراب نرگس مستت شده‌ست دل کآرام بخش نعره‌ی مستانه‌ی منی ق- قوت روان و قوّت تن ، دلنواز دل جان جهان و دلبر جانانه‌ی منی ا- از بحر عشق ، حاصل غواص دل مرا حسن و جمال توست که در خانه‌ی منی ا- از کوثر کمال تو دل گشته جرعه نوش زیرا تو پیر کامل میخانه‌ی منی م- مات رخت شها شده دل‌خسته (شمس قم) چون شهسوار عادل و فرزانه‌ی منی شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کلیپی زیبا به مناسبت میلاد امام زمان علیه‌السلام که توسط یکی از عزیزان خوش ذوق تدوین شده است؛ تقدیم به شما خوبان. @shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چه زیباست بهار یا مسیحای طبیعت که با دم فیض‌بخش و روح‌پرورش مردگان باغ و بستان و دشت و چمن را احیا می‌کند و خفتگان شاخسار و خاک نشینان دشت و صحرا را از خواب خستگی زدای زمستان بیدار می‌سازد. فصل آرایشگر و موسم بساط گستری که مرغکان غمزده و مصیبت دیده‌ی شاخسارها را به وجد و سُرور و نغمه‌سرایی واداشته، و مُهر خموشی و سکوت را از لب‌شان برمی‌دارد. یار مهربانی که دشمن کینه‌توزی چون زمستان را با همه‌ی باد و بروت و صولت و عتاب و خطابش از در میراند و خود چون دایه‌ای مهربان، نوباوگان شاخ و شکوفه‌های نوزاد را در برمی‌گیرد و با نسیم عطرآگین و روح‌بخشش زندگی و حیاتی دیگر می‌بخشد. درختان خشک و عریان را لباس سبز ورق به تن می‌پوشاند و اطفال شکوفه را با شیر شبنم صبحگاهی سیراب و شاداب می‌سازد. این بهار، نه فقط پیک نوروز و سال نو برای اشجار و نباتات است؛ بلکه پیام‌آور نوسازی و نوآوری و تصفیه‌ی روح و تزکیه‌ی نفس و تهذیب اخلاق و رفتار برای انسان‌هاست؛ و ما را به آغاز زندگانی تازه و نوی رهبری و ترغیب می‌کند. نوروز بهاری به ما می‌آموزد که ای خفتگان غافل و رفتگان راه باطل! به‌هوش باشید و خود را از کهنگی و آلودگی فکر برهانید و رسم و آداب کهن را که گلبرگ روح شما را زرد و پژمان ساخته‌است در هوای آزادگی و مردانگی و صفا ، لطف و نزهت بخشید و افسردگان و دلمردگان را دلجویی کرده و فراموش‌شدگان خویش و بیگانه را دیدار و تیمار کنید. آری! بهار، یا پیک نوسازی و نوآوری، همه چیز و همه کس را نو می‌خواهد و هر روز را نوروز می‌طلبد تا در سایه‌ی نوع‌دوستی و تفقد و توجه به افراد همنوع خود، یک زندگی بهارآیین معنوی و حقیقی تحصیل کنیم. بهار به ما می‌گوید نه فقط یک سال دیگر از عمر اشجار و نباتاتی که از بهار گذشته تا این بهار، سبز خرم بودند و خشک و عریان شدند و به خواب استراحت فرو رفتند و دوباره بیدار شدند گذشت، و این عمر یک ساله‌ی آنها برگشت ناپذیر است؛ بلکه عمر گذران ما را هشدار می‌دهد که هرآینه عبرت گیریم که عمر رفته باز نگردد همانگونه که آب رفته به جوی، باز نخواهد گشت. شادروان سید علیرضا شمس قمی eitaa.com/shamseqomi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آمد بهار و خرّم و شاداب شد چمن عالم به عیش و نوش و طرب گشته مقترن نوباوه ی شکوفه به گهواره ی درخت چون طفل شیرخواره که لب شسته از لبن فرش زمرّدینِ چمن گشته با صفا از نقش‌های زنبق و نسرین و نسترن سوری فراز شاخه ی فیروزه فام بین چون گلرخی که کرده به‌ تن سبز پیرهن نرگس ز خواب ناز ، برآورده سر خمار سوسن به ده زبان شده آماده ی سخن سرو سهی به ناز بُوَد در چمن، چمان گاهی سوی یسار و گهی جانب یمن بر طرْفِ جو بنفشه چو گیسوی دلبران از ژاله شسته کاکل مشکین خویشتن مشّاطه ی صبا همه دم شانه می‌زند بر زلف مُشک ‌پرور دوشیزه ی چمن سوری به عشوه بر زبر شاخ چون وثن بلبل برابرش ز سرِ عشق چون سمن نسرین و یاس و سوسن و سیسنبر از فرح بر گِرد هم به باغ و چمن کرده انجمن قُمری به طرْف دشت زند قهقهِ نشاط کبک دری به ناز ، خرامنده بر دمن ژاله به چهر لاله و گل‌های گلسِتان غلتد چو جوی، بر رخ گلفام یار من آب حیاتِ خضر، روان گشته گوئیا از چشمه‌ سار ، بر اثر ریزش وشن در پای بید، آبِ روان همچنان مسیح دلمرده را ز لطف، روان می‌دهد به تن گر نیک بنگریم به چشم بصیر دل بر محفل ربیع و ریاحین هر چمن هر یک به حالتی و زبان و کنایتی گویند ذکر و حمد خداوند ذوالمنن هر سو که بنگری اثرِ ذات وحدت‌اند گل‌های نیک ‌منظره ، چون سنبل و سمن از برگِ سبز ، دفتر توحید گشته باز وین نکته ثابت است به هر مذهب و سُنن نقاش دهر ، زیرِ زمین نقش می‌زند بر هر گلی نقوش مناسب به علم و فن ای دل! ز باغبان طبیعت عجب مدار این صنعت محیّر و این دانش و فنن او برتر از تصور و وهم و گمان ماست گر بخردی؟ گمان وی از سر به در فکن فهم مقام او ـ نتوان کرد تا ابد چون گوهری بوَد که نباشد روا ثمن مصنوع صنع و قدرت او گشته عرش و فرش مبهوت لطف و رأفت او گشته مرد و زن زین بحث، درگذر که بهار است و وقت عیش باید ز گنج رحمت حق بهره ‌ور شدن فصل بهار می‌گذرد جام مِی بگیر از دست ساقیان خوش اندام سیمتن خواهم درین میان رسد از لطف کردگار یاری خجسته سیرت، با وجهه ی حسن تا در لوای میمنت روی انورش از دل زدایم انده و بیماری از بدن فرمان دهم به مطرب و رامشگران عشق تا عندلیب‌ سان همه گردند نغمه زن مطرب! بزن به چنگ کز آهنگ نغز آن آهنگ باربد ، بشود ناله ی حَزَن ساقی! به پاکبازی اهل نظر بیار از آن زمین که پاک و مبرّاست از فتن آن مِی که بُرد از سر عشاقِ حق خمار آن مِی که داد نشئه به سلمان مؤتمن تک جرعه‌‌ای به کام من دُردنوش ریز کز یمن آن ، رموز دو عالم کنم علن پیر مغان ز جام ولایم حواله کرد ای ساقی فرشته رخ ای ماه انجمن! ای ابروان شوخ تو شمشیر ذوالفقار ای نرگس دو چشم تو شد معجز زَمن انفاس جانفزای تو اعجاز صد مسیح خاکِ ره تو رشکِ دل نافه ی ختن یوسف کجاست تا که بخواند حدیث ما کافتاده‌ ام به عشق رخت در چَهِ ذقن شاها به غیر وصف تو نبوَد سخن مرا هستم گدای درگهت ای شاه بوالحسن طبع خموش من به ولای تو شد روان ای برخیِ تو عمر من و طبع و روح و تن بر (شمس قم) ز لطف، نظر کن درین بهار چندان ‌که تا بهارِ ابد ، نبودَش مِحَن شد شایگان چکامه‌ی من در مدیح تو چون عشق تو گرفته مرا مُهر از دهن شادروان سید علیرضا شمس قمی فروردین 1338 eitaa.com/shamseqomi