#زهد_ریایی
به سر تا پرورانیدم ، هوای پادشایی را
بهانه کردهام هر شب، سر کویت گدایی را
به عشق روی دلجویت، گدایی در سر کویت
کند آن کو به سر دارد ، هوای پادشایی را
دلم در حلقهی زلفت ، کند مأوا بدان حکمت
که بیند خود به چشم جان، صفای مشک سایی را
بوَد جان در تنم زندان، چو مرغی در قفس حیران
ندارد مرغ پر بسته ، به جز فکر رهایی را
جدا شد بند بند جان ، ز درد فرقت جانان
کز آه گرم دل سوزم ، سراپا نای و مایی را
چو باشد آشناییها ، سرآغاز جدایی ها
ندارد این دل خسته ، غم بی آشنایی را
اگر جود و سخا داری ، به مسکینان رسان یاری
که چون بود استخوان سالم چه حاجت مومیایی را
به روز فقر و درویشی ، اگر بخشی کم و بیشی
کنی شرمنده و حیران ، ز بذل و جود طایی را
به صورت گر مسلمانی، به سیرت عکس سلمانی
چو گبر پارسی بنگر ، مقام پارسایی را
ز داغی بر جبین خود ، فریبی اهل دین خود
چرا بازیچه چون واعظ ، کنی زهد ریایی را؟
خدا را زآن سبب خوانی، که در دریای طوفانی
ز نادانی نمیدانی ، فنون ناخدایی را
بوَد (شمس قمی) در قم ، نهان در ظلمت مردم
که خواهد پرتوِ خود گم ، نخواهد روشنایی را
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#نور_ایمان
چون بوَد عقل ضعیف مردم دنیا به چشم
هرچه میجویند در دنیا بود زیبا به چشم
در نگاه بی نیاز مردم درویش نیست
بیشتر از برگ سبزی گنبد خضرا به چشم
دیده ی دریادلان را حاجتی بر قطره نیست
کز ازل چون قطره میبینند صد دریا به چشم
عارفان حق ، ز اعجاز رسل مستغنیاند
چونکه میبینند حق را در همه اشیا به چشم
بر مجازی مسلکان درک حقیقت مشکل است
خلق ظاهربین نفهمد هیچ چیز الا به چشم
دیده ی بینا به شب محتاج شمع راه هست
از فروغ دل ندارد حاجتی ، اعما به چشم
با دلی بیدار کن شب زنده داری ای فقیه!
یاری ار خواهی ز بیداری بده یارا به چشم
چشم دل کز نور ایمان و حقیقت روشن است
پرتوی بخشد چو خورشید جهان آرا به چشم
(شمس قم) نور ولایت ، گر بتابد بر جهان
مهر عالمتاب ماند چون شب یلدا به چشم
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء)
#رباعیات_فاطمی
من بضعهی قلب احمد مختارم
من همسر و یار حیدر کرّارم
من فاطمه مام زینبین و حسنین
مقتولهی ظلم دشمن غدّارم
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
بین در و دیوار تنم را خستند
پس راه فرار را به رویم بستند
تا سِقط کنند کودکم محسن را
با ضربت در سینه و تن بشکستند
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
بیزاری من از در و دیوار بپرس
بیماری من ز نوک مسمار بپرس
گر علّت سقط محسنم میخواهی
از ضربت پای خصم خونخوار بپرس
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
مظلومی من جنّ و بشر میدانند
درد دل من فضّه و در میدانند
اسرار شهادت جگرسوز مرا...
بیش از همه قنفذ و عمر میدانند
ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا
دشمن نه فقط به فکر قتل من بود
ویرانگر دین خالق ذوالمن بود
چون حامی همسر و امامم بودم
با همسر و رهبرم علی، دشمن بود
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء)
#مزار_فاطمه
چنان ز سیلی ، نیلی عِذار فاطمه شد
که دهر، تیرہ به حال نزار فاطمه شد
میانه ی در و دیوار و ناوَک مسمار
نشانه، محسن نیکوعِذار فاطمه شد
ز ضرب در، که عدو زد به پهلوی زهرا
فغان فضّه فقط ، غمگسار فاطمه شد
ز سقط محسن معصومِ فاطمه نه عجب
که میخ غرقه به خون شرمسار فاطمه شد
عدو به رغم ولای علی و غصب فدک
زمینه ساز غم بی شمار فاطمه شد
علی که بعد نبی بود جانشین رسول
ز غصّه خانهنشین در کنار فاطمه شد
کنار چشمهی کوثر ، پیمبر خاتم (ص)
غمین و مویه کُنان داغدار فاطمه شد
نهان اگرچه بظاهر مزار فاطمه است
میان قلب محبّان ، مزار فاطمه شد
نه (شمس قم) شدہ گریانِ این غم جانکاہ
که چشم جنّ و بشر ، اشکبار فاطمه شد.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلام علیكِ یا فاطمةَالزهراء)
#زبانحال_حضرت_زهرا
مظهـــر رحـمـت ِ دادار منــــم
عصـمت خـــالق ِ غفّـار منــــم
هـدف ِ خـلقــت ِ ابـــرار منـــم
صــدف گــوهر اســـرار منـــم
گل پــژمــرده ی گــلزار فـــراق
رنجه از رنـج دوصد خار منــم
ابر ِ غـم، بحــر الم، معــدن درد
حاصلِ این همه دشــوار منـــم
آنکه حاصل نشدش درهمه عمر
جز غـم و محنــت و آزار منـــم
آنکه بعـد از پــدر از وی دشمـن
غصبِ حق کرد به اجبــار منــم
آنکه رخسـارهی او شــد نیـــلی
ز اثـــر ِ سیــلی کفّــــار منــــم
آنکه آتـش بـه درِ خـــــانـهی او
زده اهـریمـن خـونخــوار منــم
آنکه بشکست عـــدو سینهی او
در میــــان در و دیـــوار منـــم
آنکه در پشت در از ضرب لگــد
سقط شد محسن او زار منـــم
آنکه تــازانـه ی قنفـــذ، بنمــود
بـازویش را سـیَـه و تـار منـــم
آنکـه تـا صبــح ، ز درد ِ پهلـــو
بود چـون اختــر ِ بیــدار منــم
آنکه شب تا به سحر مینـالیـد
از جـفــاکــاریِ اشــرار منـــم
آنکـه از دردِ نهــانــش همســر
نشــد آگــاه و خبـــردار منـــم
آنکه از حق طلبد قطــعِ حیـات
چارهاش هسـت چو ناچار منم
آنکه از زنــدگی پـر غـــم و درد
شـد دل آزرده و بیـــزار منـــم
بـاری آن یکّه ستـمدیدهی دهــر
در همــه دوره و اعصــار منـــم
در منـــا و عـــرفــاتِ اخـــلاص
اسـوهی فــدیـه و ایثـــار منـــم
مــام دو زینـب و اُمّ الحسنــین
همســرِ حـیـــدرِ کــــرّار منـــم
فاطمـه، طاهره، صدیقه ، بتول
بضعهی احمـــد مختـــار منـــم
(شمس قم) را صلهی این ابیات
شافـعــه_مــادرِ غمـخـوار منــم.
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(زبانحال حضرت علی علیهالسلام)
#شمع_کاشانهی_علی
ای مَه ِ آسمان مهر و وفا
ای گل گلسِتان لطف و صفا
ای دُر دُرج قلزم توحید
ای مَهِ برج عالم تجرید
ای بلند اختر سپهر ولا
ای مهین دخت خسروِ بطحا
ای یگانه معین و یاور من!
فاطمه! ای انیس و همسر من
رفتی و رفت جان من از تن
زندگی بی تو بدتر از مردن
خود بگفتی ز ضربت سیلی
خصم دون کرده صورتت نیلی
شرم ، قنفذ نکرد از رویت
تازیانه چو زد به بازویت؟
لیک ناگفتی آن حرامی مست
با لگد پهلوی تو را بشکست
محسنات سقط شد ز ضربت در
تو نکردی مرا چگونه خبر ؟
کار خود را به فضّه فرمودی
راز خود را به فضّه بنمودی
که نبیند علی مصائب تو
نشود آگه از نوائب تو
کردی آن رازها نهان از من
تا که شد فاش وقت غسل و کفن
بلکه گفتی که مخفی از انظار
بسپارم تو را به خاک مزار
شب به خاکت همی نهان دارم
مخفی از چشم دشمنان دارم
کس خبر از مزار تو نشود
آگه از رازِ کار تو نشود
رمز آن گفته شد کنون افشا
که نداند علی ، ملال تو را
جان به قربان قبر گمنامت
وآن نهانگاه بی در و بامت
جان من از شرار داغ تو سوخت
بر سر ِ قبر بی چراغ تو سوخت
بی تو شد شام تار ، روز علی
سوخت عالم ز داغ و سوز علی
بی تو تاریک ، گشته کاشانه
از غمت خانه گشته غمخانه
تا تو در خانهی علی بودی
شمع کاشانهی علی بودی
بی تو گردیده تلخ ، کام علی
که یکی گشته صبح و شام علی
بعدِ تو زندگی مراست حرام
که مرا بعد توست کار ، تمام
گر مزارت نبُد ز خلق ، نهان
بود تعطیل ، بارگاهِ جهان
کودکان تو شام تا به سحر
وردشان هست ذکر یا مادر
گوششان گر به نالهی پدر است
همه_چشم امیدشان به در است
یادِ روی تو شمع خانهی ماست
روشنی بخش آشیانهی ماست
حالیا چون رَوی به نزد پدر
فاش کن ظلم آن دو بداختر
چو برفتی به محضر بابا
گو علی را ، گذاشتم تنها
گو اگر کودکان یتیم شدند
جمله بی مادر و لطیم شدند
در حقیقت علی شدهست یتیم
بعد من گشته داغدار و لطیم
کودکان را به من چه بسپردی
کاش با خود ، مرا تو میبردی
(شمس قم) بسکه از فراق تو سوخت
عالمی را ـ ز افتراق تو سوخت
روز و شب گوید ای مهین مادر
به فدای تو ، جانِ جنّ و بشر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#درد_هجر
امشب ز درد هجر تو، بر لب رسیده جان من
وصل تواَم درمان بوَد، ای دلبر جانان من
گشتم اسیر کوی تو، دلبستهام بر موی تو
شد حلقهی گیسوی تو ، آرامگاه جان من
از عشق رویت ای صنم! رسوای کوی و برزنم
مجنون آن لیلا منم، آوارگی، برهان من
قلبم به مژگان دوختی، آتش چو شمع افروختی
پروانهآسا سوختی، این پیکر سوزان من
ای دلبر نیکوعذار ، بر دیدگانم پا گذار
یعقوبم و چشم انتظار ای یوسف کنعان من
از دام عشقم رستهای، مهر مرا بگسستهای
دل بر رقیبان بستهای، بشکستهای پیمان من
باغ امیدم شد خزان، از هجر آن سرو روان
سروِ قدم کردی کمان، ای زینت بستان من
ای دلسِتان دلفریب! چون بستهای دل بر رقیب
سیل سرشکم بی شکییب، آخر کند بنیان من
(شمس قمم) ای نازنین! کز فرقت آن مه جبین
شد تیره روزم اینچنین، ای مشعل سوزان من
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(به مناسبت درگذشت مبهم جهان پهلون غلامرضا تختی)
#فقدان_تختی
اجل بگرفت غافل ، جان تختی
كزين غم شد جهان گريان تختی
دريغا ، آوخا ، دردا ، فغانا...
كه از پيكر جدا شد جان تختی
فسوسا دور گردون دگرگون
گرفت از جور و كين دوران تختی
شگفتا ، دست ِ غدّار ِ زمانه...
فكند از بيخ و بن بنيان تختی
فلک با آن كه باشد فاقد رحم
عزادار است از فقدان تختی
سموم دهر ، آخر كرد مسموم
تنِ پُر تابِ رستم سان تختی
عدوی فتنه انگيز و شررخيز
شرر افكند در شريان تختی
نگون شد يوسف ما در چَه گور
كه ورزشگاه شد كنعان تختی
خوشا تختی كه راحت شد ز دشمن
بدا بر دشمن نادانِ تختی
چه خوش میبود آن خصم بدانديش
که میشد آن زمان قربان تختی
كسی در اين جهان ناورد بر خاک
تن گردافكنِ گردان تختی
برایِ اولين و آخرين بار ...
به خاک آمد تن بیجان تختی
تواضع بين! كه خود بر خاک خواببد
زهی مردی، زهی احسان تختی
وگرنه چرخ نتوانست يكدم
به خاک آرد تنِ پيچان تختی
كسی را زَهرهی كشتی نمیبود
ميان عرصهی ميدان تختی
توانا قهرمانان ممالک...
زبون گشتند در جولان تختی
چنان شد قهرمان، تختی ايران
كه گفتند آن زمان، ايرانِ تختی
دگر شد رستم دستان فراموش
ز وصف رستمی دستان تختی
نياورده كسی در پهلوانی...
به كف، آوازه و عنوان تختی
كُند ايران زمين بر او مباهات
نشايد كس كند كتمان تختی
به فخر كشور خود داشت ايمان
كه محكم بود بس ايمان تختی
صبا بر گو به مِدويد و به آييک
هماوردانِ همپيمانِ تختی
كزين پس تَرک كشتی كردن اولیٰست
حريفی نيست چون بر سان تختی
شؤون وزن هفتم يافت تقليل
كه بود آن عزو شأن از شان تختی
زيارتگاه ورزشكارِ گيتی...
بوَد زين بعد گورستان تختی
بسی دل سوخت از جانسوز مرگش
به دنبالِ دلِ سوزان تختی
سزد رحم آورد گردون ازين پس
به حال كودکِ نالان تختی
كه ديگر ( بابکِ) زيبا نبيند...
رخ باب و لب خندان تختی
فلک زين پس به جای باب بابک
نگهداری كن از جانان تختی
بس اين نشكفته غنچه يادگاریست
كه تنها مانده از بستان تختی
كنون (شمس قم) از جان تسليت گفت
به مام و كودک و ياران تختی
شادروان سید علیرضا شمس قمی
دی ماه 1346
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلیكِ یا فاطمةالزهراء)
#ام_ابیها
اَلا امام مبین! پادشاه جنّ و بشر
ولیّ و قائم دین، دادخواه دینگستر
خدیو مُلک امامت ، دلیل عصر و زمان
امیر تخت ولایت ، زعیم حق مظهر
بشارت از تو به ما تهنیت ز ما بر تو
مهین ولادت مامت ، صدیقهی اطهر
به زادروز سعید بتول ، دخت رسول
به عرض تهنیت این چامه را دهم زیور
به یُمن مِهر جمال جمیل این مولود
ز مِهر ، بر شده ماه جمادی الآخر
طلوع زهرهی زهرا، جهان ظلمت را
ز جلوه کرد منوّرتر از کرور اختر
ز شرم طلعت رخسار فاطمه خورشید
کند نزول و سرآرد فرود در محشر
همین بساست که در شأن فاطمه فرمود:
مقام ( امّ ابیها ) جناب پیغمبر
همین فضیلت زهرا بس است در دوجهان
که هست دختِ پیمبر به مرتضی همسر
گواه عصمت زهراست زینب و کلثوم
نشان رفعت زهرا بوَد شُبیر و شَبَر
زهی مقام بنی فاطمه ز فخر و شرف
که بنت احمد مختارشان بوَد مادر
زهی سعادت سادات ، کز علوّ مقام
شدهست فاطمهشان مادر و علیست پدر
علی و فاطمه از فیض حق به بحر شرف
صدف بوَد به مَثل این و، آن ثمینه گهر
چو نور طلعتشان زامر حق تنزل یافت
به آسمان جهاناند همچو شمس و قمر
علیست شمس ولایت به برج فضل و کمال
که هست فاطمهاش همسری قمر پرور
یقین مراست که تبریک احسن الخالق
ز خلق فاطمه فرموده حضرت داور
به رسم تحفه عطا چون کنند شیءِ نفیس
عطای حق به رسولش بوَد چنین دختر
چه دختری که لقب داده کوثرش یزدان
که چون علی بُودش کفوّ و ساقی کوثر
نزول سورهی کوثر، بشارت عظماست
از این ولادت فرخنده بر جهان و بشر
مقام فاطمه را ، جز خدا نمیداند
که فاطمهست فقط فاطمه، بریده ز شر
سُرور (شمس قمی) در سرود او میجوی
چنانچه پی به مؤثر ، توان بری ز اثر
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلیكِ یا فاطمةالزهراء)
#عزیز_داور
مژده یاران! جهان ، منوّر شد
که جنان در جهان مصوّر شد
شاد زی ایدل از چنین شاباش
که ملایک به شادی اندر شد
شادی و شور و شوق خلق جهان
به سُرور زمانه منجر شد
سبب عیش و نوش و جشن و سُرور
زادروز عزیز داور شد
روز میلاد حضرت زهرا (س)
دخت ختم رسل پیمبر شد
عید پر افتخار این مولود
بر رسول و خدیجه مفخر شد
بیستِ ماه جمادی الثانی
زادروز بتول اطهر شد
پرتو طلعت رخ ماهش
روشنیبخش هفت اختر شد
بر پیمبر ، عطا نموده خدای
بهترین هدیهای که کوثر شد
این بهین نور چشم پیغمبر
کوری چشم خصم ابتر شد
بر رسول و خدیجه حق بخشید
همچو زهرا که زهره پرور شد
روشنی بخش عالم هستی
که فروغش ز مهر و مه بر شد
زینت عرش و فرش و ارض و سما
آن جمال جمیل و انور شد
این شرافت بس است فاطمه را
که علی را امین و همسر شد
نه فقط بود با علی همسر
که علی را معین و یاور شد
مادر یازده ، امام مبین
کز امامان بجز علی سر شد
نیست اغراق اگر بگویم فاش
فاطمه با علی برابر شد
فضل و تقوای وی ز بعد پدر
همه جا همتراز شوهر شد
بلکه میگویم افتخار نبی است
که بتولش یگانه دختر شد
باز هم پا فرا نهم زین قول
فاطمه ، افتخار داور شد
آنکه خواندش رسول، مادر خویش
کز وفا بر پدر چو مادر شد
فاطمه فاطمهاست کز پاکی
مَهد خیر و بریده از شر شد
پرتوش از فروغ یزدان بود
خلقتش از جهان دیگر شد
فاطمه، طاهره، صدیقه، بتول
که کنیز خدای اکبر شد
تهنیت بر زنان که فاطمهشان
زینت و فخر (روز مادر) شد
اسوهی صبر و عصمت و پاکی
بر زنان ، تا به روز محشر شد
بهر نسوان شاهوار عفاف
فاطمه تا به حشر رهبر شد
آری از فیض خالق ازلی
فاطمه مُظهِر است و مَظهر شد
(شمس قم) از فروغ آن مه دین
پرتو افشان چو شمس خاور شد
شادروان سید علیرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi
#مادر_داشتن
يک جهان مجد و شكوه و عزت و فر داشتن
كشور هستی گرفتن تاج بر سر داشتن
عالمی را با يكی فرمان مُسخّر داشتن
قرنها بر ملک گيتی تخت و افسر داشتن
سَروری بر كِهتر و مِهتر سراسر داشتن
رهبری از باختر تا مرز خاور داشتن
دانش اكسير ، در پيدايش زر داشتن
حكمت لقمان و حكم هفت كشور داشتن
دولت و مكنت ز صد قارون فزونتر داشتن
كيميا را يافتن ، كبريت احمر داشتن
گنجهای شايگان ، دريای گوهر داشتن
كوه های سيم زر را در برابر داشتن
جام و آيينه چو جمشيد و سكندر داشتن
شهرت نوشيروانِ دادگستر داشتن
نوح سان كشتی امت از خطر بر داشتن
خضرسان پاينده عمری تا به محشر داشتن
همچو ابراهيم ، جان ، سالم در آذر داشتن
يا چو يونس زندگی در بحر اندر داشتن
چهرهای مانند يوسف ، ماه منظر داشتن
نغمهای مانند داوود ِ پيمبر داشتن
چون سليمان ، خاتم حشمت ميسّر داشتن
منطق الطير علوم دهر ، از بر داشتن
همچنان موسی يد بيضا منور داشتن
يا چنان عيسی ، دمی بس روحپرور داشتن
اسم اعظم برترين اسمای داور داشتن
بينش تسخير ارواح مطهّر داشتن
عرش پيما گشته چون جبريل شهپر داشتن
روح و تن را با ملايک يار و همسر داشتن
وحدت سلمان و تقوای ابوذر داشتن
پا به فرقِ فرقَدان و هفت اختر داشتن
همتِ سرشار و بازوی هنرور داشتن
دانش و فضل و ادب، ديوان و دفتر داشتن
چشمهی آب بقا و حوض كوثر داشتن
همسری حوری لقا هر لحظه در بر داشتن
شاهدی شيرين سخن مانند شكّر داشتن
از لب نوشين لبی ، قند مكرّر داشتن
گلرخی رعنا ، بهٔ از سرو و صنوبر داشتن
مه جبينی دلنشين ، عيّار و دلبر داشتن
برتر از غلمان پسر ، چون حور دختر داشتن
خواهران از ده فزون ، صدها برادر داشتن
اين همه نعمت خوشاست اما به رأی (شمس قم)
بهترين نعمت بوَد ، یک عمر مادر داشتن
شادروان سيد عليرضا شمس قمی
https://eitaa.com/shamseqomi