eitaa logo
شمس (ساقی)
476 دنبال‌کننده
177 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(حکایت دل) اگر به گوشه نشینی هماره خو کردیم تمام عمر ، فقط فکر آبرو کردیم به جلد میش ، چو گرگ درنده را دیدیم به حکم عقل و خرد دوری از عدو کردیم نشد به کوی محبت که دل به دست آریم اگر چه در همه ی شهر ، جستجو کردیم لباس فقر به تن ، پاره پاره شد اما به تار محنت و پود غنا ، رفو کردیم چه زخم‌ها که به دل ماند از لغاز عوام حذر ، اگر چه از افراد یاوه گو کردیم نماز عشق بخواندیم و شکر حق گفتیم ولی به خون دل خویشتن وضو کردیم نشد غبار غم از چهره پاک اگر روزی... به اشک، گرد غم از دیده شستشو کردیم شکست شیشه‌ی دل گر ز سنگ بی‌خردان ز حق ، سعادت این قوم ، آرزو کردیم مرید (ساقی) و ساغر شدیم و گوشه نشین حکایت دل غمدیده ، با سبو کردیم . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1385 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به هر دستی که داده از همان دست بگیرد هر که هر دسـتی که داده‌‌‌ست سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اکسیر وجود) آنکه از قافله‌ی عشق ، جدا می‌گردد مبتلا ، بر غم و اندوه و بلا می‌گردد می‌دهد عزت و قدر و شرف خود از کف چون جدا ، از کرم و لطف خدا می‌گردد عشق، اکسیر وجود است و گدازنده‌ی قلب که مِس سینه از آن نیز ، طلا می‌گردد عشق هرچند ملال آور و جانکاه بوَد عاشقان را ، مدد و راهنما می‌گردد آنکه جز عشقِ خدا در دل خود جای نداد «قبله‌ی حاجت و محراب دعا می‌گردد» ۱ می‌بَرد راه به سرچشمه‌ی خورشید ز عشق در دل ظلمت و مصباحِ هُدا می‌گردد می‌دهد درس حقیقت به همه عالمیان چونکه فارغ ز رَه خبط و خطا می‌گردد مرتضیٰ محو خدا بود ز عشقی ازلی بین چه‌سان بر همگان قبله نما می‌گردد؟ گشت مُنشق سر او در دل محراب نماز که شهید از ستم قوم دغا می‌گردد بارگاهش به نجف بوسه‌گه اهل ولاست نام او نیز به هر درد ، دوا می‌گردد نظری کن به حسین بن علی و دریاب! که به شوق کرمش شاه، گدا می‌گردد در ره عشق فدا کرد خود و اهلِ عیال این‌چنین است که شاه شهدا می‌گردد بود چون عاشق وارسته‌ی درگاه خدا عاقبت در ره این عشق، فدا می‌گردد (ساقی) کرببلا مظهر عشق است و وفا زین‌سبب، اسوه‌ی ارباب وفا می‌گردد . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/20 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ صائب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از شمس (ساقی)
"بعثث خاتم الانبیا، حضرت محمد مصطفیٰ (ص) مبارک باد." در زمانی که بشر با چشم بینا ، کور بود روزهای آفتابی ، چون شبی دیجور بود سرنوشت دختران محکوم خاک گور بود هر کسی بر کشتن نوزاد خود مجبور بود آفتابی سر زد از مشرق چو اسلام مبین کرد روشن از شعاعش ظلمت روی زمین شد پیام آور کسی که بود اهل آسمان آنکه از مَدّ نگاهش نقش بسته کهکشان تا کند ابلاغ ، فرمان خداوند جهان... گفت: من هستم محمد ، خاتم پیغمبران دین من اسلام و قرآن مبین ، آیین من هست قرآن برترین و هست کامل دین من در "حِرا" قرآن حق گردید بر من آشکار جبرئیل آورد پیغام خدا ، در آن دیار گفت: "اقرأ یا محمد"! آیه‌ی پروردگار گفتمش خواندن نمی‌دانم ؛ بگفتا ای نگار : "اقرأ باسم ربکَ..." ؛ خواندم به آوای بلند گشت روشن آیه‌ها بر من بدون چون و چند "قم فأنذر" گفت بر من آن خدای بی‌قرین تا کنم آگاه ، انسان را ، ز قرآن مبین گرچه گرگِ شرک و کینه از یسار و از یمین کرده از بغض و عناد و حیله در راهم کمین از خدا خواهم مرا تا از گزند مشرکان در مسیر اعتلای دین حق ، دارد امان کفر و بیداد و تجاوز بود در هر جا عیان بود ابوسفیان ، بزرگ مکه و بازارگان برده داری بود عادی در عیان و در نهان غارت و عصیانگری و ظلم و نخوت توامان بت پرستی بود مَشی و شیوه‌ی اهل حجاز کز جهالت ، با بتان بودند در راز و نیاز تا محمد ، آمد و بت‌های سنگی را ، شکست گفت دست حضرت حق، از همه بالاتر است رشته‌ی جهل و خرافات عرب از هم گسست گفت از حق تا شود مخلوق حق، یکتاپرست نیست شایان پرستش ، دست ساز آدمی کِی توان خوانَد بشر، بت را خدای عالمی؟ گرچه قوم مشرکین با کینه و خشم و غضب دشمنی کردند از آغاز ، با او بی سبب بود راسخ آن رسول الله اعظم روز و شب تا دهد پایان به جهل و خودسری‌های عرب پرچم اسلام شد در اهتزاز و پایدار چون که اسلام است دین کامل پروردگار برترین مردی که او را مَحرم اسرار بود هم مرید و همنشین و مونس و غمخوار بود همچنین در غزوه‌ها بعد از نبی، سالار بود او علی شیر خدا ، آن حیدر کرار بود چون علی را دید در معراج با خود مصطفی گفت غیر از من نداند کیست شاه لا فتی (ساقی) کوثر علی اَست و شفیع محشر است همسر زهرا و آرام دل پیغمبر است بعد احمد ، از تمام انبیا والاتر است شیعیان را بعد پیغمبر امیر و رهبر است آنکه در وصفش بگفتا جبرئیل از افتخار " لا فتی الا علی ، لا سیف الا ذوالفقار " سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
مبعث مشهد مقدس.mp3
8.1M
بسم الله الرحمن الرحیم بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله شعرخوانی : مورخ 1402/11/18 مشهد مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(نوکیسگان) کن از نوکیسگان دوری، که سر در آخور خویش‌اند ز بیم خواهشِ درمانده‌ی نانی ، به تشویش‌اند زبان‌باز و دغل‌کار و تهی از اُلفت و مِهرند سراپا چون ستونِ سُستِ سَقفِ سازه‌ی خویش‌اند اگرچه در خیال خویش، خود را شاه می‌بینند ولیکن چون گدا در چشم استغنای درویش‌اند ز شوق و شهوتِ شهرت به هر محفل شتابانند اگرچه بر شکوه و شأن آن محفل ، نیندیش‌اند ندارد حاصلی مِهر و وفا ، با این قماشی که : به‌کام خویشتن نوش‌ و به‌کام خلق چون نیش‌اند به هنگام تناول آنچنان بیخود شوند از خود که پنداری به تنهایی ، نظیر گلّه‌ی میش‌اند به غیر از بذر خِفّت را ، نمی‌کارند در عالم خسیسانی که حتیٰ مالک صد پهنه آییش‌اند ۱ امانت‌دار اموال‌اند و سرخوش از متاع پوچ عقب افتادگان‌اند و گمان دارند در پیش‌اند نمی‌گیرند دستی را ، ز خوی خِسّت و خواری به دور از رأفت و جود و سخا هستند و بدکیش‌اند عبث هرگز مکن عمر گرانت را تلف (ساقی) به پای نارفیقانی که : مکّار و بداندیش‌اند . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/11/20 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ مزرعه ـ کشتزار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(روز جانبازان عزتمند و غیور مبارک) بی پــا به پــایــداری در عیــن بــردبـــاری بـی هیـــچ انتظــــاری گـویـم به آشکـاری ماییم و قلب پرخون افسانه‌ایم و افسون لیلای گشته مجنون ما را مبین به خواری سید محمدرضا شمس (ساقی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(دانایی) ای دل به راه جهل منه پا را زایل مساز ، فکر مصفّا را دانش بجو که از اثر دانش قدر و بهاست مردم دانا را دانشوران ، هماره توانایند پیروزی اَست خلق توانا را دانا به هرچه می‌نگرد خواند آیات فضل ِ خالق یکتا را دانا نمی‌کند به عبث سودا پاره گلیم و پرده‌ی دیبا را دانا نمی‌دهد گهر و گیرد پاداش آن حَجاره‌ی خارا را دانا به یُمن علم ، نماید حل از مشکلات خویش معمّا را آن را که هست مشعل دانایی روشن بر اوست پرده‌ی ظَلما را دانشوران ز فضل و هنر باشند قائم مقام ، ساحت غَبرا را گیرد بشر ، ز قدرت دانایی بر اوج چرخ، منزل و مأوا را دانا ز راه علم ، همی بیند شئِ عُجابِ سُفلی و علیا را دانشور از ثریٰ زاثر بینش آرد به عقد ، عِقد ثریا را نادانی اَست موجب هر لغزش نادان به جان خَرَد غم دنیا را نادان کجا حقیقت دین فهمد اسلام یا که مذهب بودا را؟ با سامری ز جهل یکی داند اعجاز موسیٖ و ید بیضا را زیبا و زشت را ندهد تشخیص آنکو نخوانده زشتی و زیبا را از هم تفاوتی ، نتواند داد صیّادِ جهل، پشّه و عنقا را نادان چه‌سان تمیز دهد از جهل از کعبه ، فرق دیر و کلیسا را؟ نادان نمی‌دهد به جهان تمییز فرق سفال و لؤلؤ لالا را نادان ز جهل خود نتوان فهمید خسران و سود حنظل و خرما را آن کس که بی تمیز بوَد هرگز نتوان شناخت پستی و بالا را آن‌کس که هست فاقد دانایی داند قرینه ، قطره و دریا را نادان چو کور فاقد بینایی‌ست کی می‌دهد تمیز ، الف و با را؟ نادان ز کور هم ، بوَد اعماتر روشندلی‌ست اعمی ِ دانا را آن را که نیست بینش و دانایی زآن برتری‌ست دیده‌ی اعما را داند برابر ، آن که بوَد جاهل سنگ سیاه و درّه‌ی بیضا را چون فرصت‌است وقت غنیمت دان گر که تو را ست همّت و یارا را زین عمر می‌توان که بری بهره دانی ز خَلق ِ خود اگر امّا را یغماگر است گرگِ اجل زنهار با گلّه باشدش ، سر یغما را امروز سعی خود منما باطل خواهی اگر سعادت فردا را خورشید فیض اگر طلبی ای دل کمتر مباش! همّت حربا را گر خود شدی به طالع خود بدخواه از کس مکن گلایه و شکوا را نبوَد به قدر ذرّه ، قضای حق خواهان درد و رنج تو و ما را ایزد نموده حافظِ کِرمی پَست در قعر بحر ، صخره‌ی صمّا را چون اختیار در کف ما باشد از سعی خود بجوی ، تمنا را هستی مریض و بی‌مدد دارو ممکن مدان عِلاج و مُداوا را بنیان فکن هَریمن شهوت را کن طرد ، دیو نفس هیولا را با نیزه‌ی شکسته، چه‌سان داری؟ دعوی جنگ و عرصه‌ی هیجا را دکّان بی متاع ، نمودی باز دعوی کنی به سفسطه سودا را مزد قبال سعی و عمل ، بخشند خلد و قصور و سدره و طوبا را آنکو قرین رنج بوَد یک‌چند آخر بیافت ، گنج ِ مهیّا را نایل به روز وصل شود آنکو بیند فراق ِ یک شب یلدا را با جِدّ و جهد کسب توانی کرد جاه و جلال خسرو و دارا را آوخ که جمله فاقد تقواییم پوشیده‌ایم جامه‌ی تقوا را نادان صِرف و گمره هر راهیم داده به خلق، حکمت و فتوا را با ما کسی به فکر مدارا نیست کز دست داه‌ایم ، مدارا را خواهی اگر سعادت جاویدان بنیوش این نمونه سخن‌ها را بیهوده طی مکن گهر عمرت از کف مده ، نیامده فردا را (ساقی) بیان شعر تو خود کافی‌ست با یک اشاره ، مردم دنیا را سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1394/11/20 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(کویر مشدد) با نغمه‌های پر شده در گوش‌ات... دل بسته‌ام به آنچه نشاید من از قصه‌های زندگی با تو... گفتم هرآنچه را که نباید من دیوانه‌وار عاشق دنیاییم... غافل ز بی‌ثباتی خوشبختی بخت سعید ، سوده شده بر تو... نحسی زندگانی بی‌حد من بذری ز عشق زیر قدم‌هایت... پاشیدم و به وقت درو دیدم گل‌میوه‌های چیده ، از آن تو... اما کسی که هیچ بچیند من آری! تو آن اقاقی جاویدی... سرسخت و استواری و پابرجا ترجیعی از اقامه‌ی باران، تو... ترکیبی از کویر مشدّد من سرگشته در حوالی نومیدی... آواره از تزلزل جان‌فرسا شیرازه‌بند دفتر عرفان، تو... صدپاره برگه‌های مُردّد من در بیکران آینه ، می‌بینم... تصویری از تجسم باورها سرخی دلبرانه ، از آن تو... زردی غم‌فزای زبانزد من جاری آبشار بهارانی... مرداب کوچکم که ندارد جان بالا بلند زلف چلیپا تو... در خود تنیده زلف مجعّد من در کوچه‌سار ظلمت تنهایی... در این خزان مبهمِ جان‌فرسا لبریز ، از نشاط بهاران، تو... آکنده از مصائب ممتد من در انحنای آمد و رفتن‌ها... در پیچ و تاب بغض گره خورده خالی شدی ز گفتن و ، آزادی... درمانده و اسیر چه گوید من یک پرسش بدون جوابم که... حیران میان این همه تردیدم رَستم ز قید آنچه که می‌دانی... هستم اگرچه نیز مقیّد من مستأصلم میان دوراهی‌ها... در بین این سپید و سیاهی‌ها تو گشته‌ای رها ز تباهی‌ها... وامانده‌ای که داده ز غم رد من سر می‌رسد اجل ز فراسوها... ناخوانده ـ ناگهانی و ناهنگام آسوده از گذاره‌ی گردون، تو... درمانده‌ی نباید و باید من ماییم و برزخ و غم بعد از آن... تا روز حشر شیهه کشد بر ما سرمست جام (ساقی) محشر تو... آنکس که از خمار برنجد من . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1391 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(هوالعادل)دراین چندروز گذشته که مسؤولین امر، به ترغیب ملت، در امر انتخابات بودند و از هیچ ترفندی نیز فروگذار نشدند؛ سکوت را ترجیح دادم تا دیدگاهم حتی یک نفر را تحت تأثیر قرار ندهد. اما اکنون که بالاخره تا حدودی اهالی سیاست به خواست خود نایل شدند و انتخابات به پایان رسید، لذا شکوه‌نامه‌ی خود را بارگذاری می‌کنم تا شاید به گوش مسؤولان امر برسد و بدانند که امثال این کمین نه دشمن‌اند و نه اغتشاشگر، بلکه دوستداران این نظامی هستند که حاصل خون شهیدان و ایثارگران و همدلی ملت مظلوم همیشه در صحنه است؛ اما به دلایل مذکور در شعر از وضع کنونی ناراضی هستند. باشد که ان‌شاءالله در پی رفع مشکلات جامعه و جبران مافات برآیند تا ایران و ایرانی را سربلند سازند. "وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ" ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا کاندیداهایی که : "تأیید صلاحیت" شدند هست آیا بین‌شان یک‌تن که باشد بی‌فسون؟ من ندیدم یک‌نفر حتی میان این گروه که مرا قانع کند تا اصلحش دانم کنون غالباً اهل شعار و تشنگان قدرت‌اند هر یکی بازیگرند و... لایق اُسکار ، نیز دم زنند از خدمتِ مَردم ولیکن در عمل نیست آن‌کس که کند با اغنیا پیکار نیز یک نظر کن بر شعار و وعده‌های قبلیان تا ببینی که عموماً ، وعده‌هایی پوچ بود بر گرانی و تورّم ، دم‌به‌دم ، افزوده شد که گرانی، گوی سبقت را ز هر دوری ربود تا دموکراسی به معنای حقیقی نیست؛ هست مشکلات اقتصاد و رانت‌خواری برقرار چون چهل‌سال‌ است قدرت، هست دست عده‌ای روی خوش هرگز نبیند ملتِ زار و نزار جمله مسؤولان هماره بر سریر قدرت‌اند جای‌شان هرچند در ظاهر ، تفاوت می‌کند گاه مجلس ، گاه دولت ، گاهْ در جایی دگر دیگران را این سیاست‌ از میان، اوت می‌کند انتخابات است! یا که انتصابات است این ؟ که نمی‌بینم نشانی از دموکراسی کنون با همه احوال ، از درگاه رحمانی حق خواستارم تا نگیرد ملّت ما را جنون چون جوانی را به راه دین و میهن داده‌ام در زمان جنگ تحمیلی ، بدون انتظار یاد یاران شهید و دوستان چون می‌کنم می‌دهم از کف دگر آرامش و صبر و قرار ما مسلمانیم و دوریم از تزاویر و ریا هست چونکه مذهب ما شیعه و... هستیم نیز ـ پیروان مکتب مولا ، امیرالمؤمنین (ع) زین‌جهت از حرف حق ، مارا نمی‌باشد گریز این چهل‌ساله که کوتاه است دست غربیان نیست دیگر شاه که بر این و آن می‌داد باج ما که خود آقای خود گردیده‌ایم اکنون چرا می‌کند بیداد ، "فقر ما" ، ز اوج احتیاج ؟ شاه را راندیم ، از این سرزمین روزی اگر بود چون دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل ای دریغا....حاصل نخل بلند انقلاب... شد نصیب اغنیا و سهم ملت قال و قیل انقلاب ملت ایران ، نبود ٍ عدل بود چونکه می‌بُردند اموال وطن را بی‌حساب کشوری که در دلش ، دارد معادن، بی‌شمار پس چرا ملت به دوش‌اش می‌کشد بار عذاب؟ تا به کی باید شعار محض دینداری دهیم در عمل ، اما نباشد در دل ما ، اعتقاد نیست اوضاع وطن آنگونه که باید بوَد با چنین وضعی نصیب ما بجز مِحنت مباد آن که کِیف‌اش کوک باشد از بساط انقلاب از چه باید مثل من فریاد مِحنت سر دهد چون نمی‌سوزد ازین آتش که باشد شعله‌ور هست راضی و بر این آتش ، هماره می‌دمد عده‌ی نالایقی که : با تزاویر و ریا بر اساس ارتباط و باندبازی بی‌گمان جایگاه باشکوهی را به دست آورده‌اند درک، کِی دارند درد و خواری مستضعفان عده‌ای دیگر که مانند کِنه در زندگی خویش را نزدیک بر اهل سیاست کرده‌اند از سر خواری و ذلت نیز با رانتی قوی زندگی خویشتن را جملگی پرورده‌اند کی؟ کجا؟ فهمند این قوم ملوّن درد فقر کاسه‌لیسانی که در امروزه گشته کامیاب دایماً دم می‌زنند از انقلاب و مسلمین ذات خود کردند چون مستور در زیر نقاب مشکلات اقتصادی و گرانی ، می‌کُشد آدمی را که برابر نیست دخل و خرج او تا به کی باید سکوت و هی سکوت و هی سکوت رفت از کف، عزت و شأن و شکوه و آبرو نیست دیگر در دل ما شوق، چون عهد قدیم طاق چونکه طاقت ما گشت در زیر فشار دم‌به‌دم افزوده چون گردد به رنج زندگی کی توان دل بست بر این روزگار کجمدار (ساقیا) زین پیش را دیگر نگویم هیچ هیچ چون که امروزه کند بیداد ، تزویر و ریا گشته پامال هوس ، خون شهیدان وطن ای خداوند شهیدان! خود برس بر داد ما سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا