"أخبَثُ المَكاسِبِ ، كَسبُ الرِّبا"
#ربـــا
روزگاری مردمان رو به راهی داشتیم
بر فرامین خداوندی نگاهی داشتیم
اندک اندک دور گشتیم از فرامینِ اِلاه
نیست فرقی دیگر امروزه میان راه و چاه
ظاهراً جمله مسلمانیم و دَم از حق زنیم
باطناً از نفس شیطانی ، دمِ مطلق زنیم
با حرام زندگانی ، خو گرفتیم ای خدا...
از حلالت اندک اندک رو گرفتیم ای خدا
رزقمان آلوده گشته با ربا و با نزول
مِهر تابان مسلمانی ما ، کرده افول
پایهی ایمان، تزلزل یافت از مالِ حرام
کشور اسلام شد ویرانه از فسقِ مدام
گرچه گفتی در کلام الله از قبح ربا
نیستیم اما به احکام الهی ، آشنا
بانکها امروزه ترویج رباخواری کنند
این مسلمانپیشگان، ابلیس را یاری کنند
دیرکرد و کارمزد و بهره و سود سهام
با رباخواری ندارد فرق و میباشد حرام
این سکوت اولیای دین و مذهب بیگمان
میفزاید بر چنین ترویجِ بیدینیِ مان
کشور اسلامیِ ایران و جنگِ با خدا ؟
پس چه فرقی هست بین فاسقین و اتقیا
گفت پیغمبر هرآنکس که رباخواری کند
گوییا در کعبه با مادر ، زناکاری کند
نه به یکبار این عمل باشد که بل هفتاد بار
کرده با مادر (زنا) آگاه باش ای هوشیار
حاصل مال ربا ، بی بندوباری میشود
دینمداری با رباخواری شعاری میشود
چون مسلمان با ربا ناچار میگردد عجین
رخت میبندد شریعت از میان مسلمین
غیرت و حجب و حیا از پایه ویران میشود
بی حجابی و فساد و فسق ، بنیان میشود
گر سپرده میگذاری اینزمان در بانکها
بیگمان ، هستی شریکِ دشمنانِ با خدا
نیست فرقی آنکه میگیرد ربا ، یا میدهد
توأمان است این کبیره چون خدا فرموده رد
کرده عنوان ربا ، تغییر اگر چه در کلام
این کلاه شرعی است و بیگمان باشد حرام
ای دریغا غافل از فرمان یزدانیم ما
ظاهراً هرچند اهل دین و قرآنیم ما
پس به خود آی ای مسلمان و دمی اندیشه کن
شعر (ساقی) را به گوش آویزه تا همّیشه کن .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1388
eitaa.com/shamssaghi
(اَلنّجــٰـاةُ فِـی الصـّـدق)
#حیلت
کسی که با همه از روی حیله میسازد
منافقیاست که با شیله پیله میسازد
چو نیست خوی پسندیدهای در افکارش
بنای مِهر ، ز خشتِ رذیله میسازد
به پایکوبی خود آنچنان شود سرمست
که در خیال خود از خود جمیله میسازد
به پای خویش بیفتد درون بند بلا
از آنکه از سر حیلت، شلیله ۱ میسازد
اگرچه رشتهای از سیم و زر به هم دوزد
وگرچه پارچهای ، از ملیله میسازد ـ
بوَد چو کرم نحیفی که در تمامیِ عمر
به شوق رَستنِ از بند ، پیله میسازد
چنانکه نیست در او فهم و درکِ آزادی
خری بوَد که به کنج طویله میسازد
به ذهن کوچک خود از بسیط این گردون
جهان خویش به معیار تیله میسازد
به دیو نفس نبندد دل آنکه از سرِ صدق
رها وجودش را ، از عدیله ۲ میسازد
نظر به سیلوی گندم ، کجا کند آن کس
که از مناعت و عزت، به کیله میسازد
پلنگ عزت را ، کس ندیده از ناچار
که با جماعت گرگ و کلیله میسازد
به عِلم کوش! که جاهل ، ز فرط نادانی
به وقت کِشتن ، با مُستحیله ۳ میسازد
به جای آنکه بجوید گل از گلاب اما
به بوی نعنا ، یا ، شنبلیله میسازد
اگر که عِلم بوَد نافع بشر ، عِلم است
که بر تعالیِ انسان ، دلیله ۴ میسازد
به اصفهان گذری کن ببین که شیخِ بها
به جوش، گلخنی از یک فتیله میسازد
اگر که علم و عمل شد قرین هم ، عالِم
به نفع خلق ـ ز عِلمش ـ وسیله میسازد
شود مراد و ، جهانی مرید او گردند
که هر کجا که بخواهد ، قبیله میسازد
بیا بهصدق، سخن گو که (ساقی) دلخون
بنای زندگی از این رَسیله ۵ میسازد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
۱ ـ کلافی از نخ ، ریسمان
۲ ـ دیو ، همزاد آدمی
۳ - غیرممکن ، محالات
۴ - راهنما ، راه روشن
۵ - رساله
"اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ"
#ماه_خدا
#رمضان_المبارک
#میلاد_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی
(یا کریم اهلبیت)
گُلی، از گلشن طاها ، شکوفا شد چه زیبا شد
گلستان جهان زین گل مصفّا شد چه زیبا شد
دو نیمه چونکه شد ماهِ خدا ؛ در آسمان عشق
مَهی تابنده تر ، از ماه ، پیدا شد چه زیبا شد
امامِ مجتبی (ع) ، دوّم امام بر حق شیعه ـ
به زهرا و علی از عرش، اعطا شد چه زیبا شد
پدر شد حضرت مولا و ، مادر حضرت کوثر
عدوی ابتر درمانده ، رسوا شد چه زیبا شد
حسن آمد که از بعد پدر ، گردد ولیّ ٍ حق
ازین مولود فرّخ ، شاد طاها شد چه زیبا شد
نه تنها خانهی مولاست شادی و شعف برپا :
مدینه غرق در شادی چو مولا شد چه زیبا شد
چنان بخشیده جان بر عالم این نوزاد زیبا که :
تداعیبخش انفاس مسیحا شد چه زیبا شد
شده ماه فلک ، آیینه دار ماه رخسارش
چنانکه زهره هم مات تماشا شد چه زیبا شد
زمین و آسمان آیینه بندان است از این مولود
جهان روشن از این ماه دلآرا شد چه زیبا شد
چه ماهی که بوَد روشنگر دلهای ظلمانی
که گویی نیمهشب خورشید پیدا شد چه زیبا شد
حَسن شد نام نیکویش ز حُسن صورت و سیرت
به قاموس سخن، این واژه معنا شد چه زیبا شد
بریز ای (ساقی) گردون! از آن جام دل افروزی
که هر دل که ندارد بغض ، شیدا شد چه زیبا شد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1389
eitaa.com/shamssaghi
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا حَسَنَ بْنَ عَلِی الْمُجْتَبیٰ)
#ماه_خدا
#رمضان_المبارک
#میلاد_امام_حسن
#امام_حسن_مجتبی
(یا کریم اهلبیت)
نیمهی مــاه خـدا گردید و مــاه آمد پدید
بر علـی و فاطمـه پشت و پنــاه آمد پدید
در گلسـتان ولایـت ، نــوگــلی شـد آشکـار
خـــارِ چشــم دشمــنانِ روسـیاه آمد پدید
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(السلام عليك يا علی بن ابیطالـب)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#ماه_خدا
#شهادت
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(مرد کوفه)
شباست و بغضِ چندین سالهی من
چو کــوهـی بر گلــویم خــانــه کرده
نمـیدانـم کـه ایـن بغـض نفـسگیــر
چـــرا امشـب مــرا ، دیـــوانــه کرده
نفـس در سـیـنهام سـنگیـن نشـسـته
نمیآید بـــرون ایــن نــــای ، امشـب
نمیپیچـــد صـــدایِ مـَـــردِ کــــوفـه
چـــرا در کــوچــههـا ای وای امشـب
چـــرا دل میزند در سینهام ، جوش
چـــرا بــیتـــابــم و در اضـطــــرابم
خــدایــا خود تو میدانی که امشب
چـــرا چـشــم انتظـــــار بـــوتـــرابم
چــــرا نـــــان آور خــــوانِ یتـــیمان
نیـــامـد سـوی نخلســـتانِ کـــوفـه؟
مبـــادا فتـــنهای گـــردیــده بـــرپـــا
ز جهــل و بغــضِ نـامــردانِ کـــوفـه
خبـــر آمــد کـه محـــراب خـــداونـد
بـه خــون رأس مـولا گشـت گلگــون
الهــــی! بشکـــن آن دسـت جفـــــا را
که چشـم شیعیـان را کرد جیحـــون
شکـسـت آیـیــــنه ی عـــــدل الهـــی
بــه ســنگِ نـــامـــرادِ ابـــن ملجـِــــم
فسـوسـا قـــاتــل آن شـــاهِ مــــردان
بظـــاهـــر بـود اهــل دیــن و مُســلِم
خــداونــدا از ایـنگــونــه مسلمـــان
فــراواناست در ایـن عــالـم اکنــون
کـه قلـب مهـــدی صــاحـبزمــان را
کنــند از غصــهها آغشـته در خـــون
اَلا ای (ســاقــی) دلهــای عــاشــق!
نظـــر فـرمـا به مـا چشـم انتظــاران
شکـسـته ، سـاغـــر دل، از جـــدایـی
خمـــاری شـد حــدیـثِ بـیقــــراران.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1382
eitaa.com/shamssaghi
(اَلسَّلامُ عَلَیـْكَ یَـا اَمِیرَالْمـُؤمِنـِین)
ا࿐❁❈❁࿐✿࿐❁❈❁࿐ا
#مولود_کعبه
آنان که با خدا همه شب گفتگو کنند
دانی چهها ـ ز درگه حق ـ آرزو کنند؟
از خود گذشته اند و ندارند حاجتی
گویا که رازهای مگو را بگو کنند
فرمودہ حق به احمد از آن راز سر به مهر
«لولاك» را که خلق ، به نامش وضو کنند
جز خلقِ مرتضی که بوَد در مقام آن...
تا کعبه را ـ مکانِ تولّد ـ بر او کنند؟
آری علیست باعث ایجاد عالمین
تا کسب ، عالمی ز علی آبرو کنند
باشد علی ، ولیّ خداوند و در نماز...
زین منزلت به مولد او جمله رو کنند
در سجده شد شهید به محراب کوفه؛ وای!
این صحنه را چگونه توان بازگو کنند ؟!
هر کس شنید این خبر جانگداز... گفت :
«مشکل که چاک سینه ما را رفو کنند» ۱
دُردی کشان عشق ز میخانه ی وجود
از باده ی «ولای علی» ـ در سبو کنند
(ساقی) کوثر است و جهانی طفیل اوست
خوش آن جماعتی که مِی اش در گلو کنند
گردی که بر دل از غم گردون نشسته را
با جرعهای ز «جام ولا» ، شستشو کنند.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1392
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ صائب
#ماه_خدا
#رمضان_المبارک
#شب_قدر
#شهادت_امیرالمؤمنین
(شب قدر)
شب قدر است و من قدری ندارم
چه سازم؟ توشهی قبری ندارم
شب عفو است و محتاج دعایم
ز عمق دل ، دعایی کن برایم
اگر امشب به محبوبت رسیدی
خدا را در میان اشک ، دیدی
کمی هم نزد او یادی ز ما کن
کمی هم جای ما او را صدا کن
بگو یارب! فلانی روسیاه است
دو دستش خالی و غرق گناه است
گرفتار است و دارد آبرویی
بری باشد ز عیش و کامجویی
ز هر نامحرمی پوشیده دیده
اگرچه خیری از مَحرم ندیده
جوان است و نکرده او جوانی
شده هر چند ، پشت او کمانی
به خط و شعر ِ تر باشد گرفتار
هنر چون مرکز و او خطّ پرگار
امیدش هست باشد نافع خلق
چو درویشان نپوشیده فقط دلق
به تعلیم هنر ، پا در رکاب است
اگرچه دایماً در اضطراب است
به قدر وسع خود کوشیده دایم
نکرده خم ، قدش را نزد مُنعِم
به دور از فرقهی اهل ریا هست
نداده هیچ با نامردمان دست
نرفته زیر بار ظلمِ ناکس
عقاب آسا پریده، نه چو کرکس
نخورده لقمهای از نان مَردم
نداده آبرویش را ، به گندم
نداده دل به این دنیای فانی
که تا شاید بگردد جاودانی
همین باشد همیشه افتخارش
که پشت همت خود بوده یارش
تلاشش بوده، باشد بندهای پاک
نظر دارد همیشه سوی افلاک
ولیکن گاه ، از روی جوانی
چو دیده از کسان نامهربانی ـ
خروشیدهست و کرده گاه تندی
بدون واهمه در عین کُندی
بگو یارب! تویی دریای جوشان
درین شب رحمتت بر وی بنوشان
مبادا "لیلة القدر"ت ، سرآید
گنه بر نامهاش افزونتر آید
که غیر از تو ندارد تکیهگاهی
اگرچه هست غرق روسیاهی
مبادا ماه تو ، پایان پذیرد
ولی این بندهات سامان نگیرد
که غیر از ذلت و رنجِ تباهی
نمیماند برای او ، الهی!
به حق (ساقی) کوثر خدایا
به حق پهلوی مجروح زهرا
به حق بندگان خاص درگاه
که غرق رحمتاند الحمدلله
قلم زن بر معاصی من امشب
مبادا در "جزا " باشم مُعذّب .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1374
eitaa.com/shamssaghi
(بال استغنا)
لایق بودن نباشد هر که را انصاف نیست
ریشهکن گردد درختی که نهالش صاف نیست
بال استغنا ، به عنقا داده پرواز بلند
صعوه دارد پر، ولی جایش به کوه قاف نیست
دینمداری ریشه در صدق عمل دارد ولی
زهد در عمّامه و ریشِ به روی ناف نیست
شیعگی در رهروی محض مولا، صادق است
گرچه گاهی شیعه بودنها بغیر از لاف نیست
با شرافت ، زندگی در فقر ، لذت میدهد
نانجیبی و رذالت ، خصلت اشراف نیست
داد پیغمبر ، نشان در بین دو انگشتِ خود
یک نفر آدم ، میانِ این همه طوّاف نیست
حرف حق، گو بی مماشات و تسامح بیدریغ
قاضی عادل ، یقیناً اهل استنکاف نیست
گر یقین داری به صدق مطلبی ، باش استوار
مَرد حقگو را که بیم از مردم حرّاف نیست
پنبهی دونان زدن فعلی مباح است و صواب
که نیازی بر کمان و مُشته ی نداف نیست
فلسفه دانی ، جدا از فلسفه بافی بوَد
مَرد ره خواهد که کار مَردم علّاف نیست
هست قرآن ، رهنمای مسلمین در زندگی
باش با قرآن عجین جایش بهروی راف نیست ۱
کشفِ اسرار جهان ، با علم ، ممکن میشود
سامع مطلق بدون درکِ حق ، کشّاف نیست
صیرفی سازد طلا را ، اوستاد زرشناس
هر خزف سازی که در بازار زر، صراف نیست
چون اساس خلقت از بهر تعالی گشتن است
دان غنیمت لحظهها را فرصت اتلاف نیست
(ساقیا) میخانه بسیار است و جام مِی ولی
غیر جام معرفت ، هر بادهای شفاف نیست.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
۱ ـ راف : رَف ، طاقچه
#روز_قـــدس
قــدس را از کف غـاصــبان رهـــا باید کرد
دست دشمــن را ، از غــزه جــــدا باید کرد
تــا شود دشمــن اسـلام و مسلمـانـان کـور
جشن پیــروزی ، در غـــزه به پـــا باید کرد
ا─━⊰═•••❃❀❃❀❃•••═⊱━─ا
غـزه یعنی یک جهان مظلومیت نزد ستمگر
غـزه یعنی کـربـلا ، افتاده در چنگال کـافـر
تا شود سرمشق بر غـرب ستمکار و یهـودی
غــزه را آزاد بـایـد کــرد ، بــا الطــاف داور
ا─━⊰═•••❃❀❃❀❃•••═⊱━─ا
قسم به سیـنهی قــرآن ، به سورهی یاسـین
قسم به سـورهی زیتـون و سـورهی والتـین
اگـر کـه حکــم جهـادم رســد ، بـدون درنگ
به خـون خویش فلسطین! کنم تو را آذیـن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1401/02/09
eitaa.com/shamssaghi
#بندگان_شیطان
نفرین بهدستی که بهخون آغشته باشد
بذر شقاوت ، در زمینی کِشته باشد
نفرین به آن اندیشهای که ظالمانه
جز مرگ و غارت نیست او را در زمانه
اکنون که «غزّه» هست جولانگاه ناپاک
چنبر زده بر شهر غزّه ، مارِ ضحاک
در «غزّه» دردا کودکان، در خون نشستند
در خون، بهدست فرقهی صِهیون نشستند
مُسلِم کشیهای دمادم ، در «فلسطین»
باشد ز خبث ذات صِهیونهای بیدین
سیری ندارد در جنایت ، غرب ِ شیطان
از بسکه خون خوردهست از خلق مسلمان
خار دو چشم غرب میباشد چو احمد
گویی ربوده خواب از آنان محمد (ص)
ای ظالمین غرب! بر انسان نتازید
هرچند قومی بی اساس و حقه بازید
بویی از انسانیت و مردی نبردید
نامردمی کردید و خون خلق خوردید
حیوان نریزد خون همنوعان خود را
دارد تفاوت نزد او ، همجنس و همتا
شد مشتتان وا ، بس کنید این کینهها را
ای سنگدلها...! نشکنید آیینهها را
هی بر مسلمانان این عالم نتازید
گویی که نسل نطفههای بیجوازید
اسلام ، دین همدلی و مهربانیست
اسلام ، آیین خدای آسمانیست
اسلام، با ظلم و تباهی در ستیز است
بر سینههای ظالمان شمشیر تیز است
ظالم_تباران یهودی در فلسطین
این تشنگان خون انسانیت از کین
با کشتن فرزندگان دین اسلام
غصب فلسطین کردهاند از ظلم مادام
«قدس» شریف افتاده در چنگ ستمکار
گشته اسیرِ غاصبان پست و خونخوار
مرگا بر این حکّام جهل و روسیاهی
نفرین بر این اندیشه_ورزان تباهی
(ساقی) رسد روزی که با وحدت، مسلمان
غالب شود بر صِهیونیسم و غربِ شیطان
تا ریشهکن گردد به عالم ظلم و بیداد
تا کس نبیند تا قیامت ، جور جلاد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1399
eitaa.com/shamssaghi
(روز کــــارگــــر ، گــرامـی بـاد)
ا─━⊰═••❃❀❃••═⊱━─ا
#كارگر_و_كارفرما
کــارفــرمــايـی دغـــل در كــارگــاه
كـــرد بــد اخمـی بــه روی كــارگــر
گفـت بـــا وى ، از ره منّــت سخــن
كــرد بـــر او از سـر نخـــوت نظـــر
كــارگــر بـــر كــارفــرمــا زد نهـيـب
چيست؟ منظــور تـو از این دردسر
كــارفــرمــا را غــرور و كبــر و نــاز
بــاشـد از رنــج و شكنــج كــارگـــر
مـوجـب فخــر و مقــام و جــاه تـو
دســترنــج مــن بُــوَد اى بـی هنـــر
تــو ز يُمـــن دســـتـرنــج كـــار مــن
گشــتهای فـــرمــانـــروا و گنجـــوَر
زور مــن بخشــيده زور و زر تــو را
مـزد زور خويش خواهم سـيم و زر
رنجبــــر را ، زاری و خِفّــت چـــــرا
زر بُــوَد پـــــاداش رنــــج رنجبـــــر
مـن ز رنـج بــازوى خود نـان خورم
کـی؟ شوم تسليم كبـر و جـاه و فـر
مـن نشانيـدم نهـــال سعـی و كـــار
تـا خـورم از شاخِ سعـی خود ثمـــر
مـن كنم كــار و تو ام اُجــرت دهـی
ايـن بـه ٱن در ؛ منّــتی نبــوَد دگـــر
مـُـزد مـن گر كــم دهی از حــدّ خود
كــم شود كــار تـو هـم از هـر نظـــر
بيشــتر گـــردد اگــر پـــاداش كــــار
كــــارگـــر را كــــار ، گـــردد بيشــتر
در ره ســــود تــــو ، از كــف دادهام
زور بـــازو ، روح تـــن ، نـــور بصــر
دادم از كـف ، گــوهـــر عمــر عـزيـز
تـا تــو را حـاصــل شود دُرّ و گهــــر
بر سر كــار تــو شد مــويــم سپــيد
از غـم و رنـج تـو اَم خــم شد كمــر
تـا بنـوشم شهــد سود کــار خویش
میخورم هر روز و شب خونِ جگر
رايگــانــم زر نــــدادی ، بلكــه مــن
كـردهام از حــق خود صــرفِ نظــر
چون نيـــاز مــا به يكــديگـــر بــوَد
نيست مــا را منــتی بــر يكـــدگـــر
گـرچــه در دنیــا ز بـی انصــافیات
هیچگــه بــر مـــا نمــیداری نظــــر
(سـاقـیِ) جـــام ولایــــم میدهـــد
بــادهای شـیرینتر از شهـد و شکـر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1375
eitaa.com/shamssaghi