#قمالمقدسه
آب قم با شوریاش از آب زمزم بهتر است
این عنایت ، از کرامات خدای اطهر است
چون حریم حضرت معصومه در خاک قم است
شد نگین شهر و ، قم هم حلقهٔ انگشتر است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#عصمت_کبریا
گل باغ حیاست معصومه
عصمت کبریاست معصومه
دومین فاطمهست و معصوم است
عترت مصطفاست معصومه
دختر پاک موسی جعفر (ع)
اخت شمس الضحاست معصومه
شیعیان را شفیعه ی جنت
ملجأ و ملتجاست معصومه
آفرینش ، کند مباهات اش
فخر ارض و سماست معصومه
تیهِ ظلمت ز طلعتش روشن
زآنکه بدرالدجاست معصومه
کشتی فقه و فضل و تقوا را
برترین ناخداست معصومه
دختران را به عفت و عصمت
رهبر و مقتداست معصومه
خاک قم یافت عزت از قدمش
بسکه با عز و جاست معصومه
درب جنت به قم گشوده از اوست
اینچنین پر بهاست معصومه
قم شرف یافته ز مرقد او
گنج اُمّ القراست معصومه
مدفن فاطمه اگر که گم است
عش آل عباست معصومه
تربتش توتیای چشم جهان
چونکه دارالشفاست معصومه
هرچه خواهی ز کوی او بطلب
بحر جود و سخاست معصومه
خیزو از جان به درگهش رو کن
که حریم خداست معصومه
میبرد دل ، ز زائران ز کرم
مرقدش دلرباست معصومه
با ریا کار و با دغل پیشه -
صادق و بی رياست معصومه
گرچه باشد غریب در ایران
بر همه آشناست معصومه
روشنیبخش عالم هستی ست
معنی والضحاست معصومه
حرمش بارگاه اهل دل است
چون حریم رضاست معصومه
بر ضعیفان مانده از کعبه -
عرفات و مناست معصومه
قم اگرچه به غم قرین باشد
حرمش باصفاست معصومه
(ساقی) بزم علم و عرفان است
باده ای جان فزاست معصومه
سيد محمدرضا شمس (ساقی)
1382
@shamssaghi
#حجاب
کی طلا با مس ، برابر میشود؟
کی خزف همسنگ گوهر میشود
بی حجابی ، عامل ویرانی اَست
غنچه چون خندید پرپر میشود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#خاکساری
خرم آن شاهی که باشد دستگیر خلق راد
چونکه باشد دستگیری، از اساس عدل و داد
خاکساری ارج میبخشد طلا و نقره را
جوهر مِس با طلا هرگز نمیگردد زیاد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#سردار_دلها
هرکه در کوی عشق فانی شد
ابــدالــدهــر ، جـــاودانی شد
میشـــود لایـــق لقــــــاء الله
آنکه وارسـته در جــوانی شد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#بی_گناه
کٌنج غم از ظلمِ گردون ، بی گناه افتادهام
خود به میل خود نه بر این جایگاه افتادهام
از ملایک بودم و عرش عُلا بُد جای من
دانهای شد دام و از آن دم به چاه افتادهام
باش آگاه از هوای نفس شیطانی که من
بر زمین از عرش با یک اشتباه افتادهام
از گزند جانگزای زندگی غافل مباش!
بین به قعر ذلت از اوج رفاه افتادهام
لحظهای غافل شدم از شاهراه زندگی
راه را گم کردم و در کوره راه افتادهام
سبز بودم روزگاری بر درخت آرزو
زرد اما بر زمین چون برگ کاه افتادهام
گر چو مرارید غلتانم به زیر پای یار
قطرهی اشکم که از چشم سیاه افتادهام
تکیهگاه من پدر بود و پس از هجران او
با دلی غمگین و بی پشت و پناه افتادهام
حالیا در گوشهی عزلت ، اگر گشتم مقیم
نیست غم زیرا که اینجا دلبخواه افتادهام
با همه درماندگی و رنج و حرمان (ساقیا)!
من به ملک خویشتن چون پادشاه افتادهام
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1382
http://eitaa.com/shamssaghi
#ای_دوست
دیگر نمیگیری چرا از من نشان ای دوست؟!
شاید که افتادم ز چشمت ناگهان ای دوست!
گم میشوم آخر شبی ، از پیش چشمانت...
تا کس نگیرد بعد ازین از من نشان ای دوست
مانند گنجشکی رها ، از دام این دنیا ـ
پر میزنم آخر به سوی آسمان ای دوست
مثل ستاره میروم سوسو زنان در شب
پنهان شوم تا در میان کهکشان ای دوست
یا میروم در کوه و صحرا و بیابان ها
یا میروم در دشت های بیکران ای دوست
یا میروم در جنگل انبوهِ تنهایی ـ
تا گم شوم از چشم های دشمنان ای دوست
یا میشوم چون قطرهی باران دشتستان
یا میشوم مانند یک رنگین کمان ای دوست
یا میکنم چون جغد در ویرانهای مسکن
یا میروم از این مکان تا لامکان ای دوست
یا میشوم کُشته به تیر خشم صیادی
دور از همه چون مرغکی بی آشیان ای دوست
یا میزنم آتش به جانم تا شوم آزاد...
چون دودهای شعلهی آتشفشان ای دوست
یا میکنم دٍق عاقبت از غصه و اندوه
یا میکشم سر ساغری از شوکران ای دوست
دنیا ندارد ارزش ماندن که عمری را
با غم کنم سر در میان کاروان ای دوست
خالی کنم از زیر بار این جهان ، شانه...
زیرا شدم بر شانه ها بار گران ای دوست
طی شد تمام عمر، در ناکامی و حسرت
شاید که گردم بعدٍ رفتن کامران ای دوست
مرده پرستان را نباشد چشم آسایش
بر لشکر امیدوار زندگان، ای دوست
شد شایگان چون قافیه هرگز مکن عیبم
چون واقفم در شعرِ تر بر شایگان ای دوست
(ساقی) در این دنیا اگرچه بی سرانجامیم
آنکو که رفت از این جهان شد جاودان ای دوست
از من مشو دلگیر اگر که حرف دل گفتم
«من دوست دارم حرف دل را بر زبان ای دوست» ۱
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1399/05/05
http://eitaa.com/shamssaghi
۱ـ استاد بهمنی
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج)
#سوار_منتقم
آید آن روزی که آید مونس جان غم مخور
آنکه حق فرمودہ در آیات قرآن غم مخور
کربلا را دست ظلم و کفر و ایمان زد رقم
دین حق احیا شد از خون شهیدان غم مخور
گرچه خون ها گشت جاری در زمین نینوا
شهسوار منتقم آید به جولان غم مخور
تا بگیرد انتقام ـ از قاتلین کربلا...
مهدی موعود می آید به میدان غم مخور
گرچه اکنون موج کفر و فتنه طغیان کرده است
کشتی ایمان ندارد بیم طوفان غم مخور
کاخ ظلم اغنیا ، گر سر کشیده تا فلک
بارها این کاخ ها گردیدہ ویران غم مخور
کفر اگرچه ریشه کرده در میان مسلمین
خشک گردد ریشههای کفر و عصیان غم مخور
آن طبیب دل ، رسد روزی ز راه انتظار
تا نهد مرهم به دلهای پریشان غم مخور
گشته صحرای مغیلان، عالم از هجرش اگر
با گل رویش شود عالم گلستان غم مخور
ماہ رویش گرچه پنهان است پشت ابر غم
تا همیشه کی شود از دیدہ پنهان غم مخور
تا زدم فالی به دیوان لسان الغیب گفت:
"یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور"
میکند روزی به شمشیر عدالت در جهان
نامسلمان را مجزا ـ از مسلمان غم مخور
(ساقیا) گر دردمند از هجر رویش گشتهایم
دُرد جامش میکند این درد، درمان غم مخور
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1388
http://eitaa.com/shamssaghi
رحلت حضرت رسول (ص)
#پایان_نبی
خاموش شده شمع شبستان نبی
اِنس و مَلکاند جمله گریان نبی
زین ماتم جانسوز روا باشد اگر
پایان جهان شود ، ز پایان نبی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#داغ_نبی
ارکان فلک ، گسست از داغ نبی
آیینهی جان شکست از داغ نبی
زین ماتم جانسوز، علی شیر خدا
کوبید به سر، دو دست از داغ نبی
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#هنگامهی_ماتم
از داغ نبی ، قامت مولا خم شد
قلب بشریت از اَلَم ، در غم شد
در بیست و هشتم صفر ناهنگام
هنگامهی اشک و گریه و ماتم شد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
رحلت حضرت رسول (ص)
#پادشاه_انبیا
لشکر اسلام را ، ماتم گرفت
بغض راه سینه را محکم گرفت
ابرِ غم ، گویی ز چشم آسمان
میچکد با ناله و آه و فغان
خاتم دین، پادشاه انبیا (ص)
رخت میبندد از این دار فنا
آیه ی « انا الیه راجعون »...
میشود معنا به لوح یسطرون
برترین مخلوق خالق ، ناگهان
میرود با قلب خونین از جهان
از نهاد غافلان بینوا...
که ندانستند قدر مصطفا ـ
ناله ی «یا لَیتنا کُنت مَعک»
میرود از سینه تا اوج فلک
گرچه با او دشمنیها کردهاند
خارزار جهل را ، پروَردهاند
ساحرش خواندند از نابخردی
غافل از اسرار حیّ سرمدی
هر طرف بانگ عزا آید به گوش
هست واویلا و فریاد و خروش
خیمه زد غم در بلاد مسلمین
شعله میخیزد ز ذرات زمین
خلق بر تن میکند رخت سیاه
میگدازد سینه ها را ، سوزِ آه
بلبل از دوری گل گشته خموش
گلشن از باد خزان شد زردپوش
جغدِ غم بنشست بر بام جهان
ناله ی شومش رسد بر آسمان
عرش تا فرش جهان را غم گرفت
زین مصیبت ، عالمی ماتم گرفت
(ساقی) مِحنت ، ز جام شوکران
ریخت در کام نبوت(ص) ناگهان
شوکرانی که نبی را ، شهد بود
سرکشید و لحظهای دیگر نبود
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1397
http://eitaa.com/shamssaghi
#یا_رسول_الله
ای دریغا...! روح ختم المرسلین
کرد رجعت سوی فردوس برین
عالَم ِ اسلام ، گشته داغ دار
مسلمین را کرده خاکسترنشین
#یا_خاتمالانبیا
بال و پر بگشود تا سوی خدا
سید و سالار و ختم الانبیا
حضرت زهرا شده ماتم نشین
خم شده پشت امیر اتقیا
#یا_کریم_اهلبیت
مظلومترین خلق خدا را کشتند
فرزند علی مرتضی را کشتند
از بخل معاویه ی ملعون و پلید
افسوس! امام مجتبی را کشتند
#یا_امام_مجتبی
آوخا ، دردا ، گُل گلزار باغ مصطفی(ص)
مَظهر حُسن خداوندی ، امامِ مجتبی(ع)
شد شهید زَهر ِکینِ همسری پست و پلید
کآتشی زد زین مصیبت ، بر نهاد ماسوا
#یا_امام_رضا
ریخت تا زهر جفا مأمون دون در ساغرت
از شرار کینه ؛ آتش زد به نخل پیکرت
گرد ظلمت ، بر فراز آسمان پیچیده است
از همان دم که عبایت را کشیدی بر سرت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#دعای_خروج_از_ماه_صفر
بسم الله الرحمن الرحیم
یا سَیّدُ یا سَیّدُ یا صَمَدُ یا مَنْ لَهُ الْمُسْتَنَدُ اِجْعَلْ لی فَرَجاً وَ مَخْرَجاً مَمّا اَنا فیهِ وَاکْفِنی فِیهِ وَ اَعُوذُ بِکَ بِسْمِ اللهِ التّامّاتِ یا اَللهُ یا اَللهُ یا اَللهُ یا رَحْمنُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ یا خالِقُ یا رازِقُ یا بارِیُ یا اَوَّلُ یا آخِرُ یا ظاهِرُ یا باطِنُ یا مالِکُ یا قادِرُ یا واهِبُ یا وَهّابُ یا تَوّابُ یا حَکیمُ یا سَمیعُ یا بَصیرُ یا غَفورُ یا رَحیمُ یا غافِرُ یا شَکُورُ یا عالِمُ یا عادِلُ یا کَریمُ یا رَحیمُ یا وَدودُ یا غَفورُ یا رَؤفُ یا وِتْرُ یا مُغیثُ یا مُجیبُ یا حَبیبُ یا مُنیبُ یا رَقیبُ یا مَعیدُ یا حافِظُ یا قابِضُ یا حَیُّ یا مُعینُ یا مُبینُ یا جَلیلُ یا جَمیلُ یا کَفیلُ یا وَکیلُ یا دَلیلُ یا حَیُّ یا قَیّومُ یا جَبّارُ یا غَفّارُ یا حَنّانُ یا مَنّانُ یا دَیّانُ یا غُفْرانُ یا بُرْهانُ یا سُبْحانُ یا مُسْتَعانُ یا سُلْطانُ یا اَمینُ یا مُؤمِنُ یا مُتَکَبِّرُ یا شَکُورُ یا عَزیزُ یا عَلیُّ یا وَفِیُّ یا قَویُّ یا غَنیُّ یا مُحِقُّ یا اَمینُ.
(آمین یا رب العالمين)
#ماه_ربیع
ماه ربیــع الاول آمد چون بهــاران
یارب بده پاداش و مزد سوگواران
صحت، سلامت ، تندرستی مداوم
با سربلنــدی ، در مسیر روزگــاران
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
التماس دعا
#ماه_ربیع
مژده ایدوست! که ماه غم و ماتم طی شد
ماه غمبار صفر، بعد مُحرّم طی شد
شد حلول مَه نو، ماه ربیعِ اول
ماه دلخون شدن حضرت خاتم طی شد
ماه جانبازی و شوریدگی و شیدایی
ماه اندوه خداوند معظّم طی شد
ماه سقای علمدار شکسته پر و بال
که شد از زین به زمین قامت او خم طی شد
ماه هفتاد و دو پروانهی آغشته به خون
گِرد سالار شهیدان مُحرّم طی شد
ماه قرآن به سر نیزه تلاوت کردن
که نخواندهست کسی در همه عالم طی شد
ماه جاری شدن خون خدا ، ثارالله
خونبهایی خداوند مکرّم طی شد
ماه آوارگی آل علی (ع) در رهِ شام
که به لب آمده جان، از ستم و غم طی شد
ماه بیداد یزید و عمَر و ابن زیاد
که جهیدند به غرقاب جهنم طی شد
ماه سنگیندلی شِمر و سَنان و خولی
آن سه بیرحم و سه ملعون مجسّم طی شد
بسکه غم دید رسول از صفر و ماه حرام
مژدهاش باد که غمهای دمادم طی شد
(ساقیا)! ماه ربیع است، بده جام مراد
که دگر، ماه غم و غصه و ماتم طی شد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1382
@shamssaghi
"السلام عليك يا اباصالح المهدی"
#جام_وصال
صنما چهره ی گلروی تو دیدن دارد
گلِ صد برگِ گلستان تو چیدن دارد
تپش ثانیهها برده قرار از دل اگر
نبض عشقاست که در سینه تپیدن دارد
ز همه دست کشیدم که تو باشی همهام
با تو بودن ز همه ، دست کشیدن دارد
دال گردیده اگر که الف ِ قامت من
بار سنگین فراق است ؛ خمیدن دارد
گر نشستم به ره آمدنت در همه عمر
دل به آغوش تنت شوق رسیدن دارد
نغمهی جامهدران میرسد از دور بهگوش
لحظهی دیدن تو ، جامه دریدن دارد
شهد روی تو مرا قوتِ تن و قوّت جان
شهد دیدارِ جمال تو ، چشیدن دارد
مرغ دل در قفس سینه به تنگ آمده چون
به هوای تو ـ به سر ، شوقِ پریدن دارد
(ساقیا) هر که بگیرد ز کفت جام وصال
کی دگر میل می و ـ باده کشیدن دارد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1380
http://eitaa.com/shamssaghi
"تبـــر" افتــاده بـر جـــان "اقــاقـی"
ا࿐❈❁࿐✿✿࿐❈❁࿐ا
#تیـــغ_گـــرانــی
نمــیدانـــم بگـــریــم یـــا بخنــــدم؟
که درمــاندم میــان شــادی و غــــم
بـه یـــارانـه شـوم دلخـوش خـــدایا
کنـــم یـا بـا گــــرانــیهــا ، مــــدارا؟
بـــه اســـم بــــرقــــــراری تعــــــادل
شــــده دارایــــی ملــت ، چپــــــاول
گــرانــی گرچـه بـاشد گــاه و بیگــاه
گــرانــیهـــای اصلــی هسـت در راه
بـه چنــدرغـــاز یــــارانـــه کـه دادند
ســـواره بــــاز بــــر اسـب مـــــرادند
چهـــل سـالاست با تـوجیــه واهـی
شده ایـــرانزمیـن ، غـــرق تبـــاهـی
چهـــل سالاست دستِ شـوم دولـت
بـــوَد بــا حقّــــههــا در جیــب ملـت
اگرچــه رفتــه مــــال مــا بـه یغمـــا
نــه اهـــل اغتـشاشــیم و نــه بلـــوا
فقــط گوییــم، از وضــــع کنـــونــی
ز اوضــــاع گـــــرانــــی و زبــــونــی
به وقت جنـگ ، ما از خـود گذشتـیم
ولـی امــروزه ، خـود نـابـود گشتـیم
نـدانســتــیم فـــرق دوغ و دوشــاب
سـراب محــض را دیــدیـم چـون آب
شعــــــار انقــــــلاب ، از اول کــــــار
عـــدالـت بـود ، نـه این وضع غمبـــار
چـــرا که از هـــدفهـا دور گشـتـیم؟
گــرفتــــار شــبی دیجـــور گشـتـیم؟
چــرا کـه اختـــلاس و رانـتخــواری
نشــانـده ملـت مــا را بـــه خـــواری؟
چـه کس مسـؤول این بیــداد باشد؟
چــــــرا دزد ِ وطـــــــن ، آزاد باشد؟
کـه پاسخگــو بـوَد اکنــون بـه ملت؟
کـه میفهمــد غــم و رنــج و مذلت؟
تــلاش از مــا ولـی حـاصــل ندیدیم
بــه زیــر بــــار غفلــتهـا خمیـــدیم
نصیـب مـا بــوَد افسـوس و حسرت
قــریـن گشـتـیم بـا رنـــج و مــذلـت
رفـــاه اکنـــون ، از آنِ دیگـــران شـد
نصیـب مــا غـــم و آه و فغــــان شـد
مـُــرفـَـــه درد ِ مسکیـــن را نفهمــــد
ســر ِ بــر خشـتبــالیـــن را نفهمــــد
گـــرســـنـهحــالــی مـــا را نـــدانــــد
کتــــاب غصـــهی مــا را نخـــوانــــد
بـوَد سرگرم عیش و نـوش و مسـتی
به دور از قیــل و قـــال مُلکِ هسـتی
بیـــا ای همـــوطـن! هشــیار گــردیم
ازین خــواب فنـــا ، بیــــدار گــردیم
که تا خـوابیـم مـال ما به یغــماست
چهــل سـال گذشــته نیـز گـویـاست
بـرفتــیم از همـان روزی که در صـف
رفــــاه خــویـش را ، دادیـــم از کـف
بـزن ای همـوطـن! بـَرهـم تو صـف را
بـه خـود آی و ببــین : عمـــر تـلف را
که جز فقر و نداری چیست؟ حاصل
به غیر از آه و زاری چیست؟ حاصل
نــدارد روضـهخـوانی هیچ جز غـــم
نگــــردد ذرهای از غصــــههـــا کــــم
سکـــوت مــا بـــوَد یعنـی: رضــایـت
بــه اوضـــاع کنــــونــی و جنـــایـت
اگـر داری رضــایـت بـاش خــامـوش
نمــا با صــبر بر این رنــج، سـرپـوش
بِــده گــردن، بـه تیـــغ ایـن گـــرانــی
نشـان دِه! در تقــــابـــل ، نــاتــوانــی
که هر قومی مُحـِـقِ فعـل خویشاند
اگر سرخـوش، وَ یـا که دلپـریشاند
نبـــین کـه عـــدهای پــا در رکـــابنــد
کـه ایشان دور از رنـــج و عـــذابنــد
کسی که جیب او خالی چو ما نیست
کسی که غــرق بدحالی چو ما نیست
کسی کـه خـــانـــهاش آبــــاد بـــاشد
ز رنــــج و غصــــههـــا ، آزاد بـــاشد
نفهمــــد غصـــهی بیچـــــارگـــــان را
نـــــدارد درک ِ رنـــــج کـــــــاروان را
بساطش بیگمان، پـر از طعــام است
کجــا آگــاه ، از حــال عــــوام است؟!
نــدارد غصـــه و کِیفــش بــوَد کــوک
نمـــیفهمــــد گــــرفتـــــاری مفـــلوک
خـدا داند که دینـــداری چنـین نیست
مسلمــانی که میگوینــد، ایـن نیست!
چگــونه سر شـود بـا ایـن ریـاضــات؟
نگوییــد اغتـشاش است اعتــراضـات
اگـــر تبعیــض ، در کشــور نمــیبـــود
اگـــر کــه دزد ، سرلشکـــر نمــیبـــود
اگـــر بــرخــورد میشــد بــا گنهکـــار
اگـــر بودیم بــا هـم یـــار و غمخـــوار
چه کس با دشمنــان همدست میشد؟
چه کس اغفـــال هر بد مست میشد؟
اگـــر پـــابنـــــد حقیـــم و نظـــامیــم
مـــریـــد رهبـــــر و اهــــل مـــرامیــم
بیــاب این نکتــه را از شعر (سـاقـی)
"تبــــر" افتـــاده بــر جــان "اقــاقـی"
بیــا و ایـــن تبـــر ، از ریشـه بــــردار
گلســتان را بــه تیـــغ غـــم ، میـــازار
کــه مــا گــلهــای بـــاغ انقــــلابیــم
ولی پــژمـــرده از رنــج و عـــذابیــم.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1401/02/24
http://eitaa.com/shamssaghi
« شب دیجور »
یادم آمد ز دوره ی بیداد
که نبود آن زمان کسی آزاد
قیر شب بود و ظلمتی دیجور
چه بگویم از آن زمان ، ای داد
خیمهی اجنبی ، به سرها بود
سایه افکن ز ظلم و استبداد
دین و آزادگی و اندیشه...
بود در چنگ ِ لشکر بیداد
خفه میگشت در رحِم هر دم
کودک ِ اختراع و استعداد
کام شکوت چو باز ميگردید
بسته میشد به خنجر جلاد
همه جا بود ، آتش ِ نمرود
همه جا بود ، عرصهی شدّاد
بود مغرور کسوت شاهی...
"عاری از مهر" بی بن و بنیاد
ظاهراً بود ، یاور مردم
باطناً بود ، خصم مادرزاد
خفقان بود اگرچه در ایران
ناله ها گشت ناگهان فریاد
دست حق شد از آستین بیرون
تا "خمینی" ، چو کاوهی حدّاد
دستِ دشمن ز مُلک، کوته خواست
در هیاهوی "نیمهی خرداد"
مشتِ محکم به یک سخنرانی
بر لبِ خائنان ، زد از پولاد
گشت تبعید ، آن زعیمِ بزرگ
بر نجف ، تا که شَه شود آزاد
از پس پانزده ، خزان بلند
طاقت ملّت از توان افتاد
انقلابی دگر ، به پا گردید
سال پنجاه و شش ز ظلم زیاد
رودی از خون مردم مظلوم
گشت جاری ز جور استبداد
عاقبت ، آن شکوه پوشالی
دود گردید و رفت همره باد
رهبر انقلاب ِ اسلامی...
گشت وارد به کشور از رهِ داد
مَهد اسلام ، از کف دشمن...
بر همه مسلمین شد استرداد
ملّتی که اسیر دشمن بود
با قیامی عظیم ، شد آزاد
اَسفا ، آوخا که امروزه...
رفته آن شورِ انقلاب از یاد
آرمان امام و خون شهید
گشت پامال مَسلک زهّاد؟
زاهدان ِ ریایی ِ مطلق...
ظاهراً مؤمنان سست نهاد
دم زنند از برادری با خلق
البته در عمل به رسم شغاد
ای دریغا که ظالم از تزویر
میرورد منبر و کند ارشاد
در سخن پیرو حسین شهید
در عمل ، هم_تراز ابن زیاد
میخورد خون ملتِ ناچار
میزند دم ولی ز روز معاد
اختلاس این بلای محنتزا
سایه افکنده در همه ابعاد
هست بازار دینفروشی ، گرم
گرچه بازار خلق ، هست کساد
کیست مسؤول این قصور عظیم؟
کیست مسؤولِ این همه بیداد؟
چه شد آن نغمههای استقلال
چه شد آن همدلی مادرزاد؟
دشمنان در لباس دوست زدند
تکیه بر کرسی وطن چون باد
چون بصیرت نداشتیم افسوس
چنگ ، بر دی زدیم در مرداد
زَمهریر است زندگی، اکنون
در دلِ تیر ، یا که در خرداد
نیست فرقی میان شادی و غم
که یکی گشته مرگ ، با میلاد
از وفور ِ تورم ِ جانکاه...
سفرهها خالی و تهی از زاد
پدر خانواده ، شرمنده...
از گرانی به محضر اولاد
میچکد اشکِ غم ز چشم عروس
گشته خم ، پشت نوجوان_داماد
روح رفته ز پیکر از مِحنت
چه طلب میکنیم از اجساد
از انرژی تهی شدیم اکنون
گرچه بودیم ـ منبع فاراد
چه شد آن وعدههای پوشالی
از که باید کنیم استمداد ؟!
انقلابی دوباره باید کرد
تا که ویران ما شود آباد
فقر و فسقِ فجور و بیکاری
هر کجا بنگری شدهست زیاد
مؤمنی که نماز شب میخواند
ای دریغا... فتاده در ـ اِلحاد
از میان رفته خوی همدردی
نیست دستی دگر پی امداد
هر که بینی ز محضِ ناچاری
با تحسّر ز شَه ، نماید یاد
لحظهای کن درنگ، شیخ شهیر
که مپویی تو راهِ استبداد
سرنگونی بوَد تو را که چنین
میروی راهِ شاهِ بی بنیاد
خلقی آزرده شد ز "تدبیرت"
طاقت ملت از توان افتاد
که بگوش آید این زمان ای شیخ!
مرگ بر دولتی که اینسان باد
ای امید و مراد و رهبر ما
که خوری غم ز فرقهی شیاد
حکم فرما به دفع ظلم و ستم
ملتی را به وحدت آحاد
همعنان با سپاهیان غیور
چیره گردد دهی چو حکم جهاد
اجنبی را کشد به زیر لگام
تا شود سرنگون ز اسب مراد
پاک سازد بدون منت و مزد
این وطن را ز اختلاس و فساد
خار و خاشاک را که قدری نیست
تا بوَد سایه بر سر از شمشاد
پیرو مکتب "علی" هستیم
مثل سلمان و بوذر و مقداد
داری اکنون هزارها عمار
ای علیِ زمان! برس بر داد
این وطن خاک رادمردان است
ما مرید تو ای همیشه مراد
قلب (ساقی) تپد به سینهی شوق
تا شود این وطن ز غم ، آزاد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396
http://eitaa.com/shamssaghi
(عید غدیر مبارک باد)
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
#ولی_الله
جهان، شورآفرین و دلپذیر است
کلید عشق، در دست امیـر است
به فرمان خدا بعد از محمد (ص)
علی شاه ولایـت، از غـدیر است.
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
(عید غدیر مبارک باد.)
#ولی_الله
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
ایـن رایــت " لا اله الاّ اللّه " است
بر دستِ مُحمّـــد رسول اللّه است
گفتا به (غـدیـر خـم) رسول خاتم:
بر خلقِ جهان علی، ولیُ اللّه است
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
(طلوع ماه هفتمین مبارک باد)
#مدح
#میلاد
#امام_کاظم
(ماه هفتمین)
این بوی گل بوَد که مشامم معطّر است؟
يا بوی مُشک و عِطرِ دل انگیز عنبر است
این نفحهای که در همه عالم وزیدنیست
آیا ز بوی کیست که عالم معطر است؟
آمد ندا ز هاتف غیبم ، به گوش جان :
کامشب شب ولادت موسَی بن جعفر است
این عِطر جانفزا، ز شمیم حضور اوست
که از شمیم مشک ختن نیز برتر است
حور و مَلک به آدمیان غبطه میخورند
چون بر زمین حلول خداوند داور است
بلبل به شاخسار، زند چهچه نشاط
تا وارهد ز غصه دلی که مکدّر است
ظلمت_سرای عالم هستی، در امشبی
از ماهِ روی حضرت کاظم، منوّر است
دردانهی امام ششم ، گوهر کرم
گنجینهی خصایل ناب پیمبر است
از رویش گلی ز گلستان احمدی (ص)
خشنود قلب حضرت زهرای اطهر است
آن کوثری که داده خدا وعده بر نبی (ص)
امشب بوَد به رغم عدویی که ابتر است
هر میوهای به باغ ولا بعد از او که هست
از شاخ این درخت عظیم و تناور است
سرسبزی بهار و گلستان، همیشه نیست
اما همیشه سبز، جهان زین صنوبر است
این سرو سرفراز، ز بستان معرفت
رشک مدام سروِ سهی است و سرور است
مرآت ایزدی بُوَد و ماه هفتمین
کآیینه دار طلعتِ او مِهر خاور است
در حیرت از جمال منیرش، در آسمان
یک کهکشان نگاه زِ هر ماه و اختر است
با یوسفش، اگر که برابر نموده خلق
حسن و مَرام او به جهانی برابر است
ذی الحجه، ماه منزلت شیعیان بوَد
بعد از غدیر، منزلت از نوع دیگر است
شیرازه_بند دفتر ترجیع چون علیست
الحق که بند هفتم آن، زیبِ دفتر است
هشتم امام و قبلهی حاجات، شاه توس
فرزند این امامِ همام و دلاور است
این بارگاه ها که به هر جا بوَد عیان
هر یک ز نسل این گل شمشاد منظر است
شد در مدینه، يار و مددکار بی کسان
آری چنین عمل فقط از آلِ حیدر است
باب الحوائج است و بوَد ملجأ امید
در دست اوست آنچه که از حق، مقدر است
(ساقی)! به بزم امشب ما کن عنایتی
زآن ساغری که از میِ جانبخش کوثر است.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1390
http://eitaa.com/shamssaghi
(غدیر)
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
از حضرت عشـق تا که فرمان آمد
روح دگـری به جان ، ز جانان آمد
گردید عــلی ، چو جانشین احمـد
عیدی چو غـدیـر ، بعد قربان آمد
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
http://eitaa.com/shamssaghi
(لولاك لما خلقت الافلاك)
#مدح
#مباهله
#پنج_تن
(پنج تن آل عبا)
جملهی «لولاك» شد نازل برای پنج تن
در بیان اعتبار جانفزای پنج تن
از کرامات ولا ، قاصر بوَد لوح و قلم
تا دهد شرح یک از بی انتهای پنج تن
کی همای عقل ما ره میبَرد سوی خیال
تا که گردد در حقیقت ، آشنای پنج تن؟
آل نجران هم به زانو آمد آن وقتی که دید
اقتدار و هیبت آل عبای پنج تن
شهر علم است احمد و دروازهاش باشد علی
درک کن خود زین عبارت اعتلای پنج تن
از سخا و از جوانمردی همین یک نکته بس
حاتم طایی بوَد حتیْ گدای پنج تن
هرچه میخواهی بخواه از این ذوات بی بدیل
تا ببینی بخشش و جود و عطای پنج تن
با توسل گر کنی جاری به لبها میکند
قفلها را باز ، نام دلربای پنج تن
در تمام مشکلات و معضلات زندگی
با صداقت از تهِ دل زن صدای پنج تن
نه درین دنیا که حتی لحظهٔ جان دادنت
چشم دل وا کن که تا بینی وفای پنج تن
تا جهان، باقی و تا ایزد خدایی میکند
هست برپا هم مرام و هم لوای پنج تن
بارالها دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
کن نصیب ما غلامی در ولای پنج تن
ای خوش آن عمری که در این آستان گردد تمام
ای خوش آن جانی که میگردد فدای پنج تن
گر چه ما عبد گنهکاریم اما از کرم
شامل احوال ما گردان رضای پنج تن
(ساقی) کوثر علی باشد اگرچه روز حشر
شیعیان را مست میسازد صفای پنج تن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
(شهید حججی)
#شهادت
قلنـدرانه به پا کرده است غـوغـا سر
که شعله میکشد از فرش تا ثریا سر
مـدافــع حــرمین شـریف شهر دمشق
بدون بیمِ خطـر کرده است اهـدا سر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi