eitaa logo
شمس (ساقی)
493 دنبال‌کننده
183 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
(عید غدیر مبارک باد) جهان، شورآفرین و دلپذیر است کلید عشق، در دست امیـر است به فرمان خدا بعد از محمد (ص) علی شاه ولایـت، از غـدیر است. سید محمّدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(عید غدیر مبارک باد.) ایـن رایــت " لا اله الاّ اللّه " است بر دستِ مُحمّـــد رسول اللّه است گفتا به (غـدیـر خـم) رسول خاتم: بر خلقِ جهان علی، ولیُ اللّه است سید محمّدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(طلوع ماه هفتمین مبارک باد) (ماه هفتمین) این بوی گل بوَد که مشامم معطّر است؟ يا بوی مُشک و عِطرِ دل انگیز عنبر است این نفحه‌ای که در همه عالم وزیدنی‌ست آیا ز بوی کیست که عالم معطر است؟ آمد ندا ز هاتف غیبم ، به گوش جان : کامشب شب ولادت موسَی بن جعفر است این عِطر جان‌فزا، ز شمیم حضور اوست که از شمیم مشک ختن نیز برتر است حور و مَلک به آدمیان غبطه می‌خورند چون بر زمین حلول خداوند داور است بلبل به شاخسار، زند چهچه نشاط تا وارهد ز غصه دلی که مکدّر است ظلمت_سرای عالم هستی، در امشبی از ماهِ روی حضرت کاظم، منوّر است دردانه‌ی امام ششم ، گوهر کرم گنجینه‌ی خصایل ناب پیمبر است از رویش گلی ز گلستان احمدی (ص) خشنود قلب حضرت زهرای اطهر است آن کوثری که داده خدا وعده بر نبی (ص) امشب بوَد به رغم عدویی که ابتر است هر میوه‌ای به باغ ولا بعد از او که هست از شاخ این درخت عظیم و تناور است سرسبزی بهار و گلستان، همیشه نیست اما همیشه سبز، جهان زین صنوبر است این سرو سرفراز، ز بستان معرفت رشک مدام سروِ سهی است و سرور است مرآت ایزدی بُوَد و ماه هفتمین کآیینه ‌دار طلعتِ او مِهر خاور است در حیرت از جمال منیرش، در آسمان یک کهکشان نگاه زِ هر ماه و اختر است با یوسفش، اگر که برابر نموده خلق حسن و مَرام او به جهانی برابر است ذی الحجه، ماه منزلت شیعیان بوَد بعد از غدیر، منزلت از نوع دیگر است شیرازه_بند دفتر ترجیع چون علی‌ست الحق که بند هفتم آن، زیبِ دفتر است هشتم امام و قبله‌ی حاجات، شاه توس فرزند این امامِ همام و دلاور است این بارگاه ‌ها که به هر جا بوَد عیان هر یک ز نسل این گل شمشاد منظر است شد در مدینه، يار و مددکار بی کسان آری چنین عمل فقط از آلِ حیدر است باب الحوائج است و بوَد ملجأ امید در دست اوست آنچه که از حق، مقدر است (ساقی)! به بزم امشب ما کن عنایتی زآن ساغری که از میِ جانبخش کوثر است. ‌ سید محمدرضا شمس (ساقی) 1390 eitaa.com/shamssaghi
(غدیر) از حضرت عشـق تا که فرمان ‌آمد روح دگـری به جان ، ز جانان آمد گردید عــلی ، چو جانشین احمـد عیدی چو غـدیـر ، بعد قربان آمد سید محمّدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(لولاك لما خلقت الافلاك) (پنج تن آل عبا) جمله‌ی «لولاك» شد نازل برای پنج تن در بیان اعتبار جان‌فزای پنج تن از کرامات ولا ، قاصر بوَد لوح و قلم تا دهد شرح یک از بی انتهای پنج تن کی همای عقل ما ره می‌بَرد سوی خیال تا که گردد در حقیقت ، آشنای پنج تن؟ آل نجران هم به زانو آمد آن وقتی که دید اقتدار و هیبت آل عبای پنج تن شهر علم است احمد و دروازه‌اش باشد علی درک کن خود زین عبارت اعتلای پنج تن از سخا و از جو‌انمردی همین یک نکته بس حاتم طایی بوَد حتیْ گدای پنج تن ‌ هرچه میخواهی بخواه از این ذوات بی بدیل تا ببینی بخشش و جود و عطای پنج تن با توسل گر کنی جاری به لب‌ها می‌کند قفل‌ها را باز ، نام دل‌ربای پنج تن در تمام مشکلات و معضلات زندگی با صداقت از تهِ دل زن صدای پنج تن نه درین دنیا که حتی لحظهٔ جان دادنت چشم دل وا کن که تا بینی وفای پنج تن تا جهان، باقی و تا ایزد خدایی می‌کند هست برپا هم مرام و هم ‌لوای پنج تن بارالها دست ما کوتاه و خرما بر نخیل کن نصیب ما غلامی در ولای پنج تن ای خوش آن عمری که در این آستان گردد تمام ای خوش آن جانی که میگردد فدای پنج تن گر چه ما عبد گنهکاریم اما از کرم شامل احوال ما گردان رضای پنج تن (ساقی) کوثر علی باشد اگرچه روز حشر شیعیان را مست می‌سازد صفای پنج تن سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
(شهید حججی) قلنـدرانه به پا کرده است غـوغـا سر که شعله می‌کشد از فرش تا ثریا سر مـدافــع حــرمین شـریف شهر دمشق بدون بیمِ خطـر کرده است اهـدا سر سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
(محرم) یارب! چرا که شیعه ، سیه پوش و مضطر است این ویل‌ و وا ز چیست که در کوی و معبر است؟ این شیون و فغان که به هفت آسمان رسد در ماجرای کیست که چون روز محشر است؟ این آهِ جان‌گداز ، که سوزد تن جهان در افتراقِ کیست که جان‌ها در آذر است؟ در این طلوع غم چه پیامی‌ست کاین‌ چنین در خون نشسته پهنه ی گردون اخضر است؟ آری...! کدام ماہ بوَد کز الیم آن خَلقی عظیم ازین غم عظما مکدر است؟ آمد ندا ز هاتف غیبم : که بی خبر ! ماهِ عزای زادہ ی زهرای اطهر است ماهی که روی نیزہ، سرِ شهسوار عشق قرآن به لب ـ ز نغمه ی اللّهُ اکبر است ماهی که دست ظلم و جهالت ز بغض و کین آغشته بر قِتالِ عزیزان حیدر است ماهی که تیر حرمله ـ آن رذل روسیاه نقش گلوی نازک شش ماهه اصغر است طفلی که روی دست پدر  بال و پر زنان چون مرغ نیم بسملِ در خون شناور است هفتاد و دو ذبیحِ سرافراز و با وفا در خون تپیدہ بهر حسین دلاور است هفتاد و دو ستارہ ی تابان معرفت روی زمین فتادہ که عالم منور است آری چنین مهی‌ست که نقشش به کِلک عشق بر بوم آسمانِ دو عالم مصوّر است ماهی که روسیاهی آن بر زغال ماند ماهی که روسپیدی آلِ پیمبر است دستِ طلب ، بلند کن ای شیعه! کز کرم در دست اوست هرچه از ایزد مقدر است گر قرن‌ها گذشت از این ماجرای شوم تا روز حشر، شیعه ازین داغ، مضطر است ای روزگار...! اف به تو کز دست جور تو کام جهان ، همیشه نصیب ستمگر است اما نماندہ ظلم به پا گرچه این جهان ناکس پرست بودہ و نامرد پرور است (ساقی!) چه‌سان زنم رقم شرح کربلا وقتی که خون ازین غم عظما به ساغر است سید محمدرضا شمس (ساقی) 1383 @shamssaghi
(آوای غم) باز ، آوای غم و حزن و عزا آيد به گوش این صفیر درد، از عرش عُلا آید به گوش آمده ماه محرّم ، ماه سوز و اشک و آه ماه سرهايی كه شد از تن جدا آيد به گوش بانگ "هَل مِن ناصِراً یَنْصُرْنی" از سوی حسین با دلی خونین ز دشت کربلا آید به گوش آهِ هفتاد و دو يار باوفا از کربلا همنوا با آن شه گلگون قبا آيد به گوش باز آوای فغان و ناله و سوز عطش از گلوی تشنگان نینوا آيد به گوش باز از لب‌های عطشان و گلویی پر ز خون ناله ‌های اصغر شیرین لقا آید به گوش باز آواى اباالفضل آن علمدار حسين با نواى ادرک ادرک يا اخا آيد به گوش باز آواى تلاوت ، با نوایی آتشین از سری بی تن ز عرش نيزه‌ها آيد به گوش باز آه جان‌گداز و سينه سوز اهل‌بيت از شقاوتهای خصم بی‌حيا آيد به گوش باز آواى يگانه راوى دشت بلا... زينب آن غمپرور آل عبا آيد به گوش بی‌گمان از کربلا بر خلق عالم یکصدا قصه ی زیبایی بی انتها آید به گوش تا شود سرمشق بر ابنای آدم در جهان شرح آیات شریف "انما" آید به گوش بس غم انگیز است این ماه محرم گوییا های‌های گریه از سوی خدا آید به گوش جام (ساقی) پر ز خون گردید از جام بلا بانگ نوشانوش آل مصطفا آيد به گوش سید محمدرضا شمس (ساقی) 1392 @shamssaghi
(استغاثه حر بن یزید ریاحی) حسین جان این منم حرّ ریاحی که فارغ گشتم از جهل و تباهی قبولم می‌کنی ای شاہ عطشان! که بیرون آمدم از جمع عدوان؟ قبولم کن که مدیون تو هستم چنان‌که آب ، بر روی تو بستم چو هل من ناصرت را من شنیدم به پای دل ، به یاری ات دویدم دویدم تا که باشم در رکابت قبولم کن که غرقم در انابت تو‌ که نور دوچشم حیدرستی گلی ، از گلشن پیغمبرستی تو که آموزگار عالمینی!... قبولم کن که گردیدم حسینی فدایت می‌کنم این جان خسته مکن شرمنده‌ای را ، دلشکسته اگرچه دل شکستن از تو دور است سزای مردمان گنگ و کور است کسی که حق و باطل را نداند همان بهْ ، در جهالت ‌ها بماند ولی دانی که من هستم مسلمان مسلمانی که دارد بر تو ایمان چو حقانیتت ، باشد مسلّم چرا امضا کنم لوح جهنم ؟ بهشت ایزدی ، در چنبر توست گل باغ محمد(ص) مادر توست تو ثاراللہ و سبط مصطفایی تو نور دیدگان مرتضایی تو کشتی نجات عالمینی پناہ بی پناهانی؛ حسینی چه‌سان باید کنون با تو بجنگم حرامی سیرتم ـ یا اهل ننگم ؟ کسی که تیغ بر تو می‌کشاند تمیز حق و باطل را ، نداند اگر با تو ستیزد خوار گردد دچارِ خفّتِ بسیار گردد نبودم سرسپردہ ، نزد دشمن همین لطف خدا بوده‌ست با من که اکنون سر نهادم پیش پایت که تا شاید شود جانم فدایت قبولم کن قبولم کن حسین جان پشیمانم ، پشیمانم ، پشیمان به شعر (ساقی) دلخون نظر کن ز کوتاهی او ، صرف‌ِ نظر کن که دارد از شما چشم شفاعت دعایش را بفرما ، استجابت. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1388 @shamssaghi
(اَلسّلامُ علَیكَ یا اَباعبداللهِ الحُسَین) (صحرای کربلا) «بند اول» خواب از سرم پرید چو در نیمه‌های شب خواب خوشی که بود به شیرینی رطب انداختم نظر ، به سوی آسمان ، دریغ... دیدم که کرده است به روی زمین غضب مَه در مُحاق کامل گردون نشسته بود ظلمت گرفته بود جهان را وجب وجب مرغان شب‌_نوا همه در بهت غم اسیر در این شبی، که گشته گرفتار در تعب سر می‌کشید هر طرفی دیو ظلم و جور بر خاک کربلا که شد از خون حق ذهب گویی خبر رسیده که این دشت پر ملال آبستن غمی بوَد از کینه ی عرب از ازدحام درد ، که بر سینه ها نشست خون در عروق عالمیان گشت ملتهَب آری محرّم است ، که با تیغ اشقیا خون خدا چکید به صحرای کربلا سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
«بند دوم» از کربلا چو "شاه شهیدان" نشان گرفت با اهل‌بیت خویش در آنجا مکان گرفت فرمود : چونکه گشته مقدر ز سوی حق باید درین مکان پس ازین آشیان گرفت آبی که بود مهریه ی مادرش ، دریغ... دشمن ز بغض و کینه از آن کاروان گرفت بست آب را به روی حسین و مواکبش با حیلتی که از همه تاب و توان گرفت شش‌ماهه کودکی، به روی دست شاه دین لب تشنه تا که سر، به سوی آسمان گرفت فریاد العطش ز زمین خاست بر هوا دژخیم روزگار به دستش کمان گرفت مرگا به "حرمله" که به خشنودی "یزید" زیر گلوی "نوگل شَه" را ، نشان گرفت گویی که آسمان ز غمش گریه‌‌خیز شد وقتی که پاره ، حنجره با تیر تیز شد سيد محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi