#آرزوهای_محال
از قماش آرزو یک پیرهن بر ما رسید
زندگی آن را گرفت و یک کفن بر ما رسید
گل، طلب کردیم تا از باغبان روزگار
بخت بد، بین! جای گل، تلّ جگن بر ما رسید
کعبهی اقبال را تا طی نمودیم از قضا
در مسیر راهِ حق هم راهزن بر ما رسید
در نبرد جانگزای عشق، از روز ازل
با سپاه عقل، جنگ تن به تن بر ما رسید
شهر را گشتیم دنبال انیسی غمگسار
کوره راه مبهم دشت و دمن بر ما رسید
آه...! ؛ از این آرزوهای محال و دور دست
کز شمیم عشق بویی از ختن بر ما رسید
در میان کوه و دشتِ پر ملال عاشقی
از سمن بویان عالم، یاسمن بر ما رسید
بوی گل را باد بُرد و عشق در اندیشه ماند
تلخکامیهای عشق از کوهکن بر ما رسید
در پی صید صدف، دل گرچه بر دریا زدیم
از کف دریا ، گِل و لای و لجن بر ما رسید
ابر رحمت گرچه میبارید بر این سرزمین
قطرهای ناچیز اما از وَشن بر ما رسید
یادم آمد روزگاری که عبث از دست رفت
بعد از آن، ایام بغرنج وطن بر ما رسید
ناسپاسی چون نمودیم از سر نابخردی
خفّت و بیچارگیها و محن بر ما رسید
از دموکراسی به دیوانخانههای عدل و داد
تا که لب وا گشت قفلی بر دهن بر ما رسید
از مسلمانی و کیش و مذهب و آیین حق
قصه پردازی به انواع سنن بر ما رسید
بسکه دلها خو گرفته با خرافات و دروغ
از دیانت، حقه و مکر و فتن بر ما رسید
در مسیر پر تلاش شعر، از دیوان عشق
مختصر طبعی ز اشعار کهن بر ما رسید
گرچه از بحر سخن هم قطرهای حاصل نشد
موجی از شوریدگیهای سخن بر ما رسید
از خط و نقاشی و شیدایی و دیوانگی
حسرت آن روزهای انجمن بر ما رسید
معتکف گشتیم در میخانه دور از قیل و قال
تا که از (ساقی) شرابی چون لبن بر ما رسید
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi