#ادامهی پست قبلی : 👆👇
به پاسخ گفتم ای واعظ چه گویی!؟
مبر با خواب از حق ، آبرویی
اگرچه ما همیشه خواب هستیم
به دنبال سراب از آب هستیم
مکن تحریف ، آیات خدا را
مترسان از خدا ، هر بینوا را
خدایی که نبیند مهر و احسان
ولی بیند "نماز مفت و ارزان"
نباشد لایق تقدیس و تکریم
مکن او را چنین بر خلق ترسیم
خدایی که بشر را آفریده
ز روح خویشتن بر وی دمیده
خداوندی که ستارالعیوب است
خداوندی که غفارالذنوب است
خداوندی که رحمان و رحیم است
کریماست و حکیماست و علیم است
خداوندی که واقف بر امور است
رئوف است و بری از ظلم و زور است
خداوندی که باشد عدل مطلق
عدالت هم ز عدل اوست مشتق
چهسان سوزد بشر را در جهنم
خداوندی که میباشد مکرم؟
خدا مانند مادر ، مهربان است
نه حتی برترین آرام جان است
ولی مقصود ایزد از "جهنم"
بوَد "تاوانِ" جور و جرم آدم
نه صرفا بی نمازی را ببیند
جهنم را بر ایشان آفریند
نماز البته میباشد فریضه
که بنده بر خدا دارد عریضه
نماز آیینهی انسان نماییاست
ستون دین و معیار خداییاست
عیار آدمیت ، در نماز است
طلای خالص راز و نیاز است
بود از افضلالاعمال انسان
به دستور خدای حی سبحان
ولی وقتی نماز ما ریاییاست
کلید قفلهای دلرباییاست
به نزد خالق حی توانا
ندارد ارزشی اینگونه تقوا
چنانکه "ابن ملجم" گاه و بیگاه
به سجده بود هرشب تا سحرگاه
ولی دستش به خون آلوده گردید
بدون لحظهای تشکیک و تردید
شکست آیینهی عدل الهی
به سنگ جهل با تیغ تباهی
بهشت آیا نصیب اوست اکنون
که دلها را نمود از این ستم خون؟
چهسان آیا خدا را میشناسی؟
خدا را با که آیا در قیاسی؟
مشو غافل ، که در درگاه ایزد
فقط "انسانیت" باشد سرآمد
چو صد آمد ، نود هم پیش ما هست
خوشا آنکه به این عنوان رسیدهاست
جهنم حاصل کردار باشد
جزای پستی رفتار باشد
اگرچه نقشی از محشر همینجاست
قیامت هم درین بیغوله برپاست
که گر خوبی کنی خوبی ببینی
بدی کردی اگر ، جز آن نبینی
اگر حق ضعیفی گشت پامال
شود جبران بدون شک به هر حال
به هر دستی که داده از همان دست
بگیرد هر که هر دستی که دادهاست
هدف از خلقت : آدم بودن ماست
که در این نکته دریایی ز معناست
به هر نحوی اگر گشتیم آدم
شود مقبول دادار مکرم
وگرنه با نماز و روزه داری
و یا خوانی دعا با آه و زاری
به هر ساله اگر که حج نمایی
پس از آن راه خود را کج نمایی
دهی خمس و زکاتت با کرامت
که داری پاک ، اموال حرامت
به نام دین ستم بر خلق داری
کُلَه هی بر سر مردم گذاری
زنی داغی به پیشانی و گویی
که هستی عابد با آبرویی
خوری مال یتیم بینوا را
کنی خود را ز مال خلق، دارا
ربا گیری ازین بیچاره مردم
به حکم شیخ از فیضیهی قم
نپوشی چشم از نامحرمان نیز
اگرچه دایماً باشی سحرخیز
خوری سوگند ، پیوسته به قرآن
که جنسات را کنی آب، ای مسلمان!
گرفتاری چو میبینی مهم نیست
همین که خود رهی از بند کافیست
بدینگونه مرام ای بیمروت!
که دوری از مقام آدمیت...
چگونه نام خود انسان گذاری؟
که باری را ، ز دوشی بر نداری!
نمیداری نظر ، چون بر گرفتار
درون سینهات دل نیست انگار
به دیناری نیرزد ، نزد ایزد
که اینسانی! به دینداری، سرآمد
درستی در صراط مستقیم است
که معیار خداوند کریم است
طلای قلب چونکه بیعیار است
به نزد گوهری ، بی اعتبار است
کنون گر گشتی آگاه از جهنم
که پیوسته بوَد درگیرش آدم
طلب کن از خدا "انسانیت" را
که باشد در حقیقت، اصل تقوا
بهشت ایزدی را گر که خواهی
مبرا باش ، از ظلم و تباهی
به هر کیشی که هستی مهربان باش
مبرا ، از گناه توأمان باش
که اوج بندگی ، انسان مداریست
بجز این هرچه باشد شرمساریست
خدایا (ساقی) گم کرده ره ، را
هدایت کن به راه صدق و تقوا
اگرچه تا کنون ، آگاه راهم
به دور از هر مسیر اشتباهم
مرا از شر شیطان دور فرما
که از "اهل ریا" ، باشم مبرّا
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1392
eitaa.com/shamssaghi