#شمس_هشتم
عبا بر روی سر دارد کسی که شمس هشتم بود
دلش آتش... ولی لبهاش گلدان تبسّم بود
ولیعهدی به ظاهر گرچه از فرط تفاهم بود
ولی عهدی که جام شوکرانش با تحکّم بود
که باید نوشی این جامی که میباشد سرانجامت!
ولیعهدت به دستت کشته شد ای حاکم ظالم!
چو تدبیر غلط کردی شدی درمانده و نادم
اگرچه بود امام آگاه و بر تزویر تو عالم
خودت را رهرو او خواندی ای بدتر ز بِن ملجم!
چگونه رهروی هستی که در دل نیست اسلامت؟
ولایتعهدی از اول ، اگر چه آشکارا بود
خصوصاً بر امامی که به افکار تو دانا بود
ولی بر آن که غافل از تبرا و تولا بود
مُسَلّم گشت این پیمان که عهدی نامدارا بود
چنین عهدی از اول بود تار و پودی از دامت!
امام هشتمین! چون هفتمین خورشید عالمتاب
که در زندان هارون شد شهید و شیعه شد بیتاب
شهید جور مأمون چون شدی از خدعهی اعراب
شده توس از قدومت قبلهگاه خلق چون محراب
زند خورشید ، سر در هر سحر ، از مشرق بامت
حریم انورت حج فقیران است آقا جان!
پناه عالمی و قلب ایران است آقا جان!
اگرچه دشمن تو عبد شیطان است آقا جان
ولیکن شیعهات اینجا فراوان است آقا جان
درخشد بر فراز بام ایران تا ابد نامت!
بوَد حبل المتین شیعیانت تاری از مویت
بوَد چون توتیای دیدهها خاکِ سر کویت
چه خوش باشد نماز عشق در محراب ابرویت
تویی (ساقی) و ما دُردیکشان جام مینویت
خوشا آنکس که نوشد قطرهای، هرچند از جامت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi