eitaa logo
شمس (ساقی)
489 دنبال‌کننده
190 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
اگرچه فصل خزان است دل، بهاری کن ز مردمان تهیدست، غمگساری کن خزان گرفته اگر باغ مهربانی را نهال عاطفه بنشان و آبیاری کن عبوس و غمزده چون جغد شوم، خیره مشو سُرور و هلهله چون بلبل و قناری کن جهان فنا و نمانَد اثر پس از رفتن بقا اگر طلبی؟... کار ماندگاری کن بگیر دست نیاز ِ نیازمندان را به قدر همت خود، چاره‌ی نداری کن غرور و خودسری و جهل کن برون از سر چو شاخه‌ی ثمر، افتاده خاکساری کن ز فرقه‌های ریاکار و حیله‌گر بگریز به حال خویش وگرنه نشین و زاری کن مباد، آنکه شوی غرّه در سرای فنا نگاهِ عبرت و تدبیر، بر مزاری کن ببین کسان بزرگی که خفته‌اند به خاک به خویش، آی و سپس فکر رستگاری کن مقاومت مَده از دست در مصالح خلق مدد بگیر ز یزدان و، پایداری کن اگر که چشم تهاجم به خاک مُلک افتاد به خون خویش ازین مُلک پاسداری کن برای عبرت آیندگان، به خاک وطن ـ هرآنکه چشم طمع داشت را فراری کن بِدم به صور عدالت به دفع ظلم و ستم به نفع مَردم محنت‌کشیده؛ کاری کن به واژگان نفسی دِه، به اعتلای بشر به جسم شعر، نفس بخش و شهریاری کن درین زمانه که اندوه، می‌کند بیداد ز خیل غمزدگان نیز غمگساری کن که امتحان الهی‌‌‌است در چنین ایام به کار نیک ز خود رفع شرمساری کن اگرچه خشک شده این زمانه چشمه‌ی مِهر بیا به چشمه‌ی خورشید، مِهر جاری کن چون امتیاز بشر در وفا و احسان است به مِهر و رأفت خود، کسب اعتباری کن چو خسته‌دل شدی و ناامید؛ چون ایوب خدای را به نظر، آر و بردباری کن زدا غبار غم از دل به همّت (ساقی) ز جام دولت وی چاره‌ی خماری کن اگرچه قافیه ایطا شده‌‌‌است و تکراری به رغم پرده دران نیز، پرده‌داری کن! سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
 بهــــار، آمــده بــرخیــــز و دل ، بهــــاری کن ز مــــردمـــان تهـیــــدسـت ، غمگســـاری کن خــــزان گــرفتـــه اگـــر بـــاغ مهـــربـــانی را نهـــــال عــــاطفــــه بنشـــان و آبـیــــاری کن عبوس و غمزده چون جغدِ شوم ، خیره مشو سُـرور و هلهـــله چــون بلبـــل و قنــــاری کن جهــــان فنـــا و نمـــانَـــد اثـــر پـس از رفتـن بقـــــا اگر طلبــی؟... کـــار مـــانـــدگـــاری کن بـگـیـــــر دســت نـیـــــاز ِ نـیـــــازمنــــدان را به قــدر همـّـت خـود ، چــــاره‌ی نــــداری کن غــرور و خـودسری و جهـــل کن بـرون از سر چو شـاخــه‌ی ثمــر ، افتـــاده خــاکســاری کن ز فــرقــه‌‌هــای ریـــاکـــار و حیــله‌گــر بگـریـز به ‌حـــال خـویش وگــرنـه نشــین و زاری کن مبـــاد ، آنکــه شــوی غــَــرّه در ســرای فنــــا نگــاهِ عبــــرت و تــــدبیـــر ، بـر مــــزاری کن ببـین کسان بــزرگــی که خفتـــه‌اند به خــاک به‌ خویش ، آی و سپس فکـــر رستگـــاری کن مقــاومـت مــده از دسـت در مصــالــح خلـق مـــــدد بگـیــــر ز یــــزدان و پـــایــــداری کن اگـر که چشم تهــاجــم به خــاک مُلـک افتــاد به‌ خـون خـویـش ازین مُلـک، پــاســداری کن بـــرای عبــرت آینـــدگــان ، بـه خــاک وطــن هرآنکـه چشـم طمـــع داشـت را فــــراری کن بِدم به صـور عــدالـت به‌ دفـع ظــلم‌ و سـتم بـه نفـــع مـَـردم محـنت‌کشــیده ، کـــاری کن بـه واژگـــان نفسـی دِه ، بـه اعـتــــلای بشــر به‌ جسمِ شعر ، نفس بخش و شهـــریـاری کن دریــن زمــانــه که انـــدوه ، می‌کنـــد بیـــداد ز خیـــل غمــــزدگـــان نیــــز ، غمگســاری کن کــه امتحـــان الهـــی‌اسـت در چنــین ایــــام به کـــار نیـک ز خـــود رفــــع شرمســاری کن اگرچه خشک شده این زمــانـه چشمه‌ی مِهــر بیــا به چشمه‌ی خورشـید ، مِهـــر جـــاری کن چون امتـــیاز بشـر در وفــــا و احسـان است به مِهــر و رأفـت خـود ، کسـب اعتـــباری کن چو خسـته‌دل شدی و نـاامیـد ، چـون ایـّوب خــــدای را بــه نظــــر، آر و بــٓــردبـــاری کن زدا غبــــار غــــم از دل بـه همــت (سـاقـی) ز جــــام دولـت وی ، چـــاره‌ی خمــــاری کن اگرچـه قــافیــه ایطـا شـده‌است و تکـــراری به رغــــم پــرده دران نیـــز ، پـــرده‌داری کن سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
اگرچه فصل خزان است دل، بهاری کن ز مردمان تهیدست، غمگساری کن خزان گرفته اگر باغ مهربانی را نهال عاطفه بنشان و آبیاری کن عبوس و غمزده چون جغد شوم، خیره مشو سُرور و هلهله چون بلبل و قناری کن جهان فنا و نمانَد اثر پس از رفتن بقا اگر طلبی؟... کار ماندگاری کن بگیر دست نیاز ِ نیازمندان را به قدر همت خود، چاره‌ی نداری کن غرور و خودسری و جهل کن برون از سر چو شاخه‌ی ثمر، افتاده خاکساری کن ز فرقه‌های ریاکار و حیله‌گر بگریز به حال خویش وگرنه نشین و زاری کن مباد، آنکه شوی غرّه در سرای فنا نگاهِ عبرت و تدبیر، بر مزاری کن ببین کسان بزرگی که خفته‌اند به خاک به خویش، آی و سپس فکر رستگاری کن مقاومت مَده از دست در مصالح خلق مدد بگیر ز یزدان و، پایداری کن اگر که چشم تهاجم به خاک مُلک افتاد به خون خویش ازین مُلک پاسداری کن برای عبرت آیندگان، به خاک وطن ـ هرآنکه چشم طمع داشت را فراری کن بِدم به صور عدالت به دفع ظلم و ستم به نفع مَردم محنت‌کشیده؛ کاری کن به واژگان نفسی دِه، به اعتلای بشر به جسم شعر، نفس بخش و شهریاری کن درین زمانه که اندوه، می‌کند بیداد ز خیل غمزدگان نیز غمگساری کن که امتحان الهی‌‌‌است در چنین ایام به کار نیک ز خود رفع شرمساری کن اگرچه خشک شده این زمانه چشمه‌ی مِهر بیا به چشمه‌ی خورشید، مِهر جاری کن چون امتیاز بشر در وفا و احسان است به مِهر و رأفت خود، کسب اعتباری کن چو خسته‌دل شدی و ناامید؛ چون ایوب خدای را به نظر، آر و بردباری کن زدا غبار غم از دل به همّت (ساقی) ز جام دولت وی چاره‌ی خماری کن اگرچه قافیه ایطا شده‌‌‌است و تکراری به رغم پرده دران نیز، پرده‌داری کن! سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi