eitaa logo
شمس (ساقی)
486 دنبال‌کننده
183 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
😭😭😭 بـار سفــر را بست از دنیـا چو مـــادر در پنجــم آبـــان، بــزد بــر قلبـــم آذر از بعـــدِ مـَـرگِ او شــده ورد زبــانــم: نفرین به این دنیا و این چرخ ستمگر سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ز بی باری بسوی آسمان سر، گر صنوبر کرد درخت تاک ، از بار گران ، سر زیر پیکر کرد خس و خاشاک را بر روی دریا می‌توانی دید ولی در قعر دریا ، می‌توانی صید گوهر کرد. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
آنکس که پاک‌طینت و پاکیزه‌جام نیست مَســتیِ او همیـشگـی و مُســتدام نیست دل را تهـی کنـیم، ز هر بغـض و کیــنه‌ای ظـرفِ کثـیف ، لایـق آب و طعــام نیست سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آن‌که عمری از دنائت ، حقّه‌بازی می‌کند کار روباه و شغال و گرگ و تازی می‌کند عاقبت در دام می‌افتد به پای خویشتن بس که از حدّ گلیمش ، پـادرازی می‌کند سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرطِ خِرد آن است که خوانند اَمیرش آن را که فقیری ، ننموده‌ا‌ست حقیرش هرچند فقیر است ، ولی در نظر خلق... این عزت نفس‌است که کرده‌است امیرش نفروخته خود را به دِرَم در همه احوال خواری نخریده‌‌است ز چشم و دلِ سیرش غافل ز رعیّت نشود خان جوانمرد داند که دگربار ، رسد خیر کثیرش بی درد ، نفهمد غم درمانده‌ی نان را گر درک کند ، غصه کند یک شبه پیرش در کوره‌ی سوزان چو نهند آهن جامد تا اوجِ فلک ، می‌رود آوای نفیرش دنیاست زنی عشوه‌گر و شوخ و سبک سر "آبستن رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش" از بند تعلّق ، نکُند هیچ گه آزاد... آن بی‌خبری را که جهان کرده اسیرش هرچند که گامی ننهد بر سر گوری هر زنده پس از مرگ به گور است مسیرش درویش ندوزد نظر خویش به هستی بر فرش سلیمان ندهد کهنه حصیرش هرگز نکند خم ، سر خود نزد توانگر چون ساخته با قرصه‌ای از نان و پنیرش یک عمر علی گفته و گوید چو به عالم دل بسته به مولا و ولایت ، ز غدیرش آن کس که سپارد دل خود را به خداوند حتی بدهد در ره حق ، طفل صغیرش... وآنگاه شود از طرف حضرت دادار دروازه‌ی حاجات و شمارند کبیرش دل‌سنگ مشو چونکه به‌دولت رسی ای دوست! دیدیم بسی سنگ ، که کردند خمیرش آن شاخه که از جهل کُند سرکشی، آخِر دارند به مقراض تدابیر ، قصیرش سرسخت چو شد نادرِ افشار ، به گاهی شد کشته پس از توطئه‌ چینی وزیرش اورنگ شهان را نبوَد رونق مطلق دیدیم که از شاه گرفتند سریرش آن کس که شود از همه غافل ز تکبّر بی پرده ببیند که کُند عُجب، حقیرش شاهنشه قاجار هم آن روز ، ترور شد که بی‌خبر افتاد ، از آن یار خبیرش یعنی که مشو غرّه به این تخت صدارت گفتم سخنی را به تدبّر ؛ بپذیرش ظلْمات شود پهنه‌ی این عالم هستی خورشید نتابد اگر آن روی منیرش افسوس! که ناچار شود آنکه ز رأفت دیدند همه خرد و کلان، خیر کثیرش این رسم جهان‌است که از فرط حسادت هرکس به فراز است ؛ کشانند به زیرش هر چند هنر دارد و جادوگر عشق است که شعر و خط و معرفتش کرده شهیرش جادوی قلم را ، بکند درک، کسی که فهمد سخن کِلکِ هنر را ، ز صَریرش ۱ جامی بطلب از کفِ (ساقی) که به‌دوران هرگز نتوان یافت به میخانه ، نظیرش . سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi ۱ـ آواز قلم هنگام نوشتن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء) که دیده؟ سنگ به آیینه، بی‌بهانه زدن شرار، بر در و دیوار آشیانه زدن ؟ کمانِ جور کشیدن به پنجه‌ی بیداد به قصد غصب فدک، تیر بر نشانه زدن به‌سان باد خزان، در اوان فصل بهار به‌شاخ و برگِ «گل یاس» تازیانه زدن ز بغض و کینه و نفرت ز شاخه‌ گل‌چیدن ـ به‌داس ظلم‌، به‌هنگامه‌ی جوانه زدن به زهر حَنظل نارس ز جهل و بی‌خردی و حِقد و بخل ، به بنیان رازیانه زدن به‌شوق جاه و مقامی ز خو‌ی اهرمنی شرر ، به سینه‌ی غمدیده‌ی زمانه زدن در اوج خواری و زاری و از قَساوت قلب شبانه شعله‌ی حرمان به قلب خانه زدن چراغ خانه‌ی زهرا ، کجا شود خاموش به سنگ فتنه بر آن نور جاودانه زدن ؟ چگونه می‌شود آرام ، قلب ناآرام به تازیانه به بازوی نازدانه زدن ؟ شب گناه، به آلودگی سَحر کردن خراب رقص و سَماع و می مُغانه زدن ز فرط بلهوسی و رذالت و پستی به چنگ، چنگی و بر قیچک و چَغانه زدن پس از وداع نبی، با دسیسه و نیرنگ چو رهزنان، به دل مسلمین شبانه زدن به قصد غارت اموال مسلمین ناگاه به‌سان دزد ، به گنجینه‌ی خزانه زدن سپس به غصب خَلافت خلاف وعده‌ی حق بدون تکیه‌گهی دم ز پشتوانه زدن بدون هیچ وجاهت به تخت بنشستن دم از ولایت ِ الله، خودسرانه زدن به بال شب‌پره در آسمان شب نتوان نقاب ، بر روی آن اختر یگانه زدن رسول حکم ولایت، بزد به نام علی هنوز بی‌شرفان‌اند، گرم چانه زدن علی‌است شاه ولایت که تخت شوکت او کجا جدا شود از هم ، ز موریانه زدن ؟! علی‌است مظهر عدلی که در تقابل ظلم شده‌‌است شهره به اِستادگی و جا نزدن دریغ ، قافیه بسته‌‌است دست شاعر را به زلف شعر نداند چگونه شانه زدن... وگرنه از غم و اندوه، می‌توان دل را خلاف قاعده، بر بحر بی‌کرانه زدن! بسوخت (ساقی) دلخون، ازین غم جانکاه دگر چگونه توان؟ دم ، از این فسانه زدن!... سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/08/09 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشتی عمرت، اگر از ضربِ در پهلــو گرفت ابـر غــم، در آسمان سینه از هر سـو گرفت گشت ویـران خانه ی مـولا ز طـوفـان اجل خانه نه! دنیا سراسر خم شد و زانو گرفت سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi