#مــــادر 😭😭😭
بـار سفــر را بست از دنیـا چو مـــادر
در پنجــم آبـــان، بــزد بــر قلبـــم آذر
از بعـــدِ مـَـرگِ او شــده ورد زبــانــم:
نفرین به این دنیا و این چرخ ستمگر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#افتادگی
ز بی باری بسوی آسمان سر، گر صنوبر کرد
درخت تاک ، از بار گران ، سر زیر پیکر کرد
خس و خاشاک را بر روی دریا میتوانی دید
ولی در قعر دریا ، میتوانی صید گوهر کرد.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#کیــنه
آنکس که پاکطینت و پاکیزهجام نیست
مَســتیِ او همیـشگـی و مُســتدام نیست
دل را تهـی کنـیم، ز هر بغـض و کیــنهای
ظـرفِ کثـیف ، لایـق آب و طعــام نیست
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#دنائت
آنکه عمری از دنائت ، حقّهبازی میکند
کار روباه و شغال و گرگ و تازی میکند
عاقبت در دام میافتد به پای خویشتن
بس که از حدّ گلیمش ، پـادرازی میکند
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#رسم_جهان
شرطِ خِرد آن است که خوانند اَمیرش
آن را که فقیری ، ننمودهاست حقیرش
هرچند فقیر است ، ولی در نظر خلق...
این عزت نفساست که کردهاست امیرش
نفروخته خود را به دِرَم در همه احوال
خواری نخریدهاست ز چشم و دلِ سیرش
غافل ز رعیّت نشود خان جوانمرد
داند که دگربار ، رسد خیر کثیرش
بی درد ، نفهمد غم درماندهی نان را
گر درک کند ، غصه کند یک شبه پیرش
در کورهی سوزان چو نهند آهن جامد
تا اوجِ فلک ، میرود آوای نفیرش
دنیاست زنی عشوهگر و شوخ و سبک سر
"آبستن رنج است؛ چه صحرا، چه کویرش"
از بند تعلّق ، نکُند هیچ گه آزاد...
آن بیخبری را که جهان کرده اسیرش
هرچند که گامی ننهد بر سر گوری
هر زنده پس از مرگ به گور است مسیرش
درویش ندوزد نظر خویش به هستی
بر فرش سلیمان ندهد کهنه حصیرش
هرگز نکند خم ، سر خود نزد توانگر
چون ساخته با قرصهای از نان و پنیرش
یک عمر علی گفته و گوید چو به عالم
دل بسته به مولا و ولایت ، ز غدیرش
آن کس که سپارد دل خود را به خداوند
حتی بدهد در ره حق ، طفل صغیرش...
وآنگاه شود از طرف حضرت دادار
دروازهی حاجات و شمارند کبیرش
دلسنگ مشو چونکه بهدولت رسی ای دوست!
دیدیم بسی سنگ ، که کردند خمیرش
آن شاخه که از جهل کُند سرکشی، آخِر
دارند به مقراض تدابیر ، قصیرش
سرسخت چو شد نادرِ افشار ، به گاهی
شد کشته پس از توطئه چینی وزیرش
اورنگ شهان را نبوَد رونق مطلق
دیدیم که از شاه گرفتند سریرش
آن کس که شود از همه غافل ز تکبّر
بی پرده ببیند که کُند عُجب، حقیرش
شاهنشه قاجار هم آن روز ، ترور شد
که بیخبر افتاد ، از آن یار خبیرش
یعنی که مشو غرّه به این تخت صدارت
گفتم سخنی را به تدبّر ؛ بپذیرش
ظلْمات شود پهنهی این عالم هستی
خورشید نتابد اگر آن روی منیرش
افسوس! که ناچار شود آنکه ز رأفت
دیدند همه خرد و کلان، خیر کثیرش
این رسم جهاناست که از فرط حسادت
هرکس به فراز است ؛ کشانند به زیرش
هر چند هنر دارد و جادوگر عشق است
که شعر و خط و معرفتش کرده شهیرش
جادوی قلم را ، بکند درک، کسی که
فهمد سخن کِلکِ هنر را ، ز صَریرش ۱
جامی بطلب از کفِ (ساقی) که بهدوران
هرگز نتوان یافت به میخانه ، نظیرش .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ آواز قلم هنگام نوشتن
(السّلام علیكِ یا فاطمةالزهراء)
#گل_یاس
که دیده؟ سنگ به آیینه، بیبهانه زدن
شرار، بر در و دیوار آشیانه زدن ؟
کمانِ جور کشیدن به پنجهی بیداد
به قصد غصب فدک، تیر بر نشانه زدن
بهسان باد خزان، در اوان فصل بهار
بهشاخ و برگِ «گل یاس» تازیانه زدن
ز بغض و کینه و نفرت ز شاخه گلچیدن ـ
بهداس ظلم، بههنگامهی جوانه زدن
به زهر حَنظل نارس ز جهل و بیخردی
و حِقد و بخل ، به بنیان رازیانه زدن
بهشوق جاه و مقامی ز خوی اهرمنی
شرر ، به سینهی غمدیدهی زمانه زدن
در اوج خواری و زاری و از قَساوت قلب
شبانه شعلهی حرمان به قلب خانه زدن
چراغ خانهی زهرا ، کجا شود خاموش
به سنگ فتنه بر آن نور جاودانه زدن ؟
چگونه میشود آرام ، قلب ناآرام
به تازیانه به بازوی نازدانه زدن ؟
شب گناه، به آلودگی سَحر کردن
خراب رقص و سَماع و می مُغانه زدن
ز فرط بلهوسی و رذالت و پستی
به چنگ، چنگی و بر قیچک و چَغانه زدن
پس از وداع نبی، با دسیسه و نیرنگ
چو رهزنان، به دل مسلمین شبانه زدن
به قصد غارت اموال مسلمین ناگاه
بهسان دزد ، به گنجینهی خزانه زدن
سپس به غصب خَلافت خلاف وعدهی حق
بدون تکیهگهی دم ز پشتوانه زدن
بدون هیچ وجاهت به تخت بنشستن
دم از ولایت ِ الله، خودسرانه زدن
به بال شبپره در آسمان شب نتوان
نقاب ، بر روی آن اختر یگانه زدن
رسول حکم ولایت، بزد به نام علی
هنوز بیشرفاناند، گرم چانه زدن
علیاست شاه ولایت که تخت شوکت او
کجا جدا شود از هم ، ز موریانه زدن ؟!
علیاست مظهر عدلی که در تقابل ظلم
شدهاست شهره به اِستادگی و جا نزدن
دریغ ، قافیه بستهاست دست شاعر را
به زلف شعر نداند چگونه شانه زدن...
وگرنه از غم و اندوه، میتوان دل را
خلاف قاعده، بر بحر بیکرانه زدن!
بسوخت (ساقی) دلخون، ازین غم جانکاه
دگر چگونه توان؟ دم ، از این فسانه زدن!...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/08/09
eitaa.com/shamssaghi
#یا_فاطمةَالزهراء
کشتی عمرت، اگر از ضربِ در پهلــو گرفت
ابـر غــم، در آسمان سینه از هر سـو گرفت
گشت ویـران خانه ی مـولا ز طـوفـان اجل
خانه نه! دنیا سراسر خم شد و زانو گرفت
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
#آلودگان
تا کی توان دل بست بر بیهوده_مبحث؟
چون نیست مـردی بین این قوم مُخنّث
کی میتـوان تطهیـــر کرد آلــودگـــان را
وقتی که جوی و رود و دریا شد مُلوّث؟
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#گــرانــی
بسکه امروزه گرانی گشته است
زندگانی ، زندهمانی گشته است
کشور ما منبع نفت و طلاست
البته سودش به جیب اغنیاست
شیخی آمد با « کلید ادعا »
تا گشاید قفل مشکلهای ما
مشکلی آسان نشد با آن کلید
بلکه مشکلهای ماضی شد مزید
هشت سال از عمر ملت شد تباه
در مسیر زندگی ، از اشتباه
🔘
شیخ رفت و سیّد آمد روی کار
تا شود بهتر پس از او روزگار
وعدههایش زنگ از دل میزدود
غصه و غم را ، ز سینه میربود
خنده میآمد به لب بعد از تعب
غنج میزد دل به سینه از طرب
هرکسی میگفت: سیّد باخداست
مردمی هست و مبرا از ریا ست
میشناسد دردها را چون طبیب
نیست رنج مَسکنت بر او غریب
هر گِره با دست او وا میشود
دردها با او ، مداوا میشود
شاهِ شطرنج است و قاضی القضات
مختلسها را نماید کیش و مات
مَحکمه از عدل بر پا میکند
انقلابی کرده ، غوغا میکند
همچو «ابراهیم» با لطف خدا
با شجاعت، در مصافِ اشقیا
میزند بر آتش نمرودیان
آتشستان را نماید گلسِتان
گل دهد بار دگر ، باغ وطن
بشکفد گلهای یاس و نسترن
میدهد رونق به ارز و اقتصاد
ارزش پول وطن ، گردد زیاد
تا تورم، رخت بندد از میان
با تلاش حامی مستضعفان
روزها شد هفتهها و ماه و سال
کم نشد از رنج و اندوه و ملال
ای دریغا که خیال خام بود
فکرها در پردهی اوهام بود
نه تورم کم شد و نه مشکلات
بلکه ما گشتیم از نو کیش و مات
بر تورم ، دم به دم افزوده شد
روحمان افسرد و تن فرسوده شد
باز مایحتاج ملت شد گران
هی زیان و هی زیان و هی زیان
گرچه میدانم ندارد اختیار
در حقیقت ، سیّد والا تبار
حالیا بر سفرهی بیچارگان
جای مرغ و گوشت و ماهی گران
سر شود با نان خالی روز و شب
هفتهای یک بار هم ، نان و رطب
دورهی مرغ و پلو ، یادش بخیر
گوشت و ماهی و چلو یادش بخیر
گرچه از کف رفته نعمتهای ما
نیست اما فایده ، زین گفته ها
باز هم باید که گویی شکر حق
تا که بیش از این نگردی مستحق
بلکه دستی آید از سوی خدا
تا گشاید قفل ِ علت های ما
ای خدا خود چارهساز عالمی!
وارهان ما را ز هر پیچ و خمی
تا گرانی رخت بندد از وطن
جان به لب آمد ازین رنج و محن
این وطن ، مهد دلیران بوده است
بیشهی پیلان و شیران بوده است
خونِ دلها خورده شد در این دیار
با سلحشوری و مجد و افتخار
تا عدالت در وطن بر پا شود
عدل مولا در وطن اجرا شود
حیف میباشد که با این وضع بد
کشورم گردن بر این عسرت نهد
چون جوانانی که در این مرز و بوم
ریخته شد خونشان در جنگ شوم
تا مبادا "عزت" ما ، کم شود
اهل ایران در غم و ماتم شود
حال گویم با تو مسؤول عزیز
آبروی ملت خود را ، نریز
دخلمان با خرجمان یکجور نیست
زندگی بر ما دگر ، میسور نیست
این تورمهای روز افزون ما
میزند آتش به جان ماسَوا
ما که دایم ، دم ز قرآن میزنیم
لافِ مهر و عهد و پیمان میزنیم
پس چرا همراه ، با هم نیستیم ؟
روی زخم خویش مرهم نیستیم
از گرانی، جان ما بر لب رسید
خاصه از وضع اسفبار جدید
پول آب و نان و برق و گاز ما
سر زده بر عرش اعلای خدا
بسکه مایحتاج ملت شد گران
کارد بنشسته به مغز استخوان
هی اجاره_خانهها ، افزون شود
قلب ما بیچاره_مردم خون شود
گرچه دلهامان بسوزد چون سپند
کس نمیگوید خر ملت ، به چند ؟
ای که هستی قافله سالار ما
چارهای اندیشه کن بر کار ما
ما همه همگام و همراه توییم
پیروانِ فکرِ آگاه توییم...!
رو نما ، دستِ حرامی سیرتان
باز کن مُشتِ همه، بد طینتان
تا به کی در پرده مانند این گروه؟
همّتی کن ، ملّت آمد در ستوه
بر مَلا کن! نامِ این قومِ شَرور
ظلمتِ ما را مبدّل کن به نور
مفسدان را بر همه معلوم کن
در عدالتگاهِ حق معدوم کن
تا که مسؤول است دزد و راهزن
مشکلات آسان نگردد ، در وطن
قطع کن از ریشه دست مفسدان
تا نبیند بیش از این ، ملت زیان
بلکه بر ما ، رو نماید زندگی
رَخت بندد دورهی شرمندگی
ورنه جمعی ، از گرانی وفور
میشود راهی بزودی سوی گور
آن زمان آید ز هر گور این ندا :
مرگ بر تزویر و تلبیس و ریا
چون چهل سالاست با غم ساختیم
با گرانی دمادم ساختیم
گشت دیگر خانهی صبرم خراب
آرزوهامان شده ، نقش ِ بر آب
دادم از کف، اختیار خویش را
داد کردم محنت و تشویش را
چونکه باشد سامع الاصوات ما
صانع مصنوع کل ما ، خدا
قصهی پر غصهای ، کردم بیان
گوشهی این پرده را دادم نشان
چونکه او آگاه بر احوال ماست
بهترین داروی هر درد و بلاست
(ساقیا) جامی عطا فرما به ما
تا کند ما را از این محنت، رها
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#بذر_غم
رفتنت بذر غم به دلها کاشت
لالهسان داغ روی سینه گذاشت
از غم سینهسوز و جانکاهت
کاسهی آسمان ترک برداشت
سیل غم شد ز هر کران جاری
شادمانی به سینهای نگذاشت
بود دشمن به فکر خاموشیت!
خود ندانست اشتباه اِنگاشت
عَلَمِ خیمهات اگر که شکست
دستِ حق پرچم تورا افراشت
یازده گل، به باغ تو رویید
که جهان را شمیمشان برداشت
از چنین موهبت به عرش، رسول
نزد ایزد نماز شکر گزاشت
مرقدت هست اگر که پنهانی...
مِهر گیرد فروغ از آن هر چاشت
تو شدی جاودان و دشمن تو...
گشت نابود و این نمیپنداشت
از رذالت به دست خود، خود را
در صفِ آتش جحیم گماشت
ای خوش آنکس که فارغ از دنیا
عشق را در نهان ِ دل، انباشت
وصف تو در قلم نمیگنجد
خامهام یک ز عالمی ننگاشت
(ساقیا) آن که کاشت بذر عناد
جز مذلت نمیکند برداشت
شد سقیفه اساس فتنه و کین
تا قیامت بر اهل آن نفرین .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(السَّلاَمُ عَلَیْكِ أَیَّتُهَا الصِّدِّیقَةُ الشَّهِیدَةُ)
#حضرت_زهرا
آتش کشید خصم چو بر آشیانهاش
رفت از ثریٰ به اوج ثریا ، زبانهاش
ارکان روزگار، فرو ریخت بر زمین
چون دستِ کین گرفت به تیر نشانهاش
آن آشیانهای که حریمش شکسته شد
جبریل، بوسه ها زده بر آستانهاش
آیا نکرد شرم ز رخسار فاطمه (س)
وقتی که زد ز کینه عدو تازیانهاش؟
درد و دریغ و آه، که از جور روزگار
دستِ ستم بُرید ز شاخه جوانهاش...
سَر خم نکرد نزد ستمگر تمام عمر
جز پیشگاه خالق حیّ ِ یگانهاش
اما ز بار غصه که بر دوش میکشید
خم گشت سرو ِ قامت و بشکست شانهاش
جرمش چه بود آنکه امید رسول بود
آیا چه بود خصم ستمگر بهانهاش؟!
تنها گناه اوست که بر رغم ظالمان
اِستاد ، در دفاع ِ امام زمانهاش
ای وای از دمی که ز ضرب غلافِ کین
شد سِقط ، آن عزیز دل و نازدانهاش
غم، خانه کرد در دل مولا ، چو در محاق
ناگه برفت ماه شبستان خانهاش
باید که ماه را به دل خاک میسپرد
اما دریغ ، در دل شب ، مخفیانهاش
بیهمنفس چو گشت علی بعد فاطمه
او بود و چاه و زمزمه های شبانهاش
«پروانه» خوش سرود درین مصرعی که گفت:
«جز مرغ حق نبود کسی همترانهاش»
گر قرنها گذشت از آن روزگار سخت
کِی میرود ز خاطرِ هستی، فسانهاش؟
تا روز رستخیز، بهجان شعله میکشد
سوز دل ِ علی و ، غمِ بیکرانهاش
خواهی اگر که درک کنی داغ مرتضی
بر لاله کن نظر، که ببینی نشانهاش...
(ساقی)! شکست اگرچه صراحی به سنگ غم
ما مست کوثریم و مِیِ جاودانهاش .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1402/09/11
eitaa.com/shamssaghi