"السلام عليك يا اباصالح المهدی"
#جام_وصال
صنما چهره ی گلروی تو دیدن دارد
گلِ صد برگِ گلستان تو چیدن دارد
تپش ثانیهها برده قرار از دل اگر
نبض عشقاست که در سینه تپیدن دارد
ز همه دست کشیدم که تو باشی همهام
با تو بودن ز همه ، دست کشیدن دارد
دال گردیده اگر که الف ِ قامت من
بار سنگین فراق است ؛ خمیدن دارد
گر نشستم به ره آمدنت در همه عمر
دل به آغوش تنت شوق رسیدن دارد
نغمهی جامهدران میرسد از دور بهگوش
لحظهی دیدن تو ، جامه دریدن دارد
شهد روی تو مرا قوتِ تن و قوّت جان
شهد دیدارِ جمال تو ، چشیدن دارد
مرغ دل در قفس سینه به تنگ آمده چون
به هوای تو ـ به سر ، شوقِ پریدن دارد
(ساقیا) هر که بگیرد ز کفت جام وصال
کی دگر میل می و ـ باده کشیدن دارد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1380
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
"تبـــر" افتــاده بـر جـــان "اقــاقـی"
ا࿐❈❁࿐✿✿࿐❈❁࿐ا
#تیـــغ_گـــرانــی
نمــیدانـــم بگـــریــم یـــا بخنــــدم؟
که درمــاندم میــان شــادی و غــــم
بـه یـــارانـه شـوم دلخـوش خـــدایا
کنـــم یـا بـا گــــرانــیهــا ، مــــدارا؟
بـــه اســـم بــــرقــــــراری تعــــــادل
شــــده دارایــــی ملــت ، چپــــــاول
گــرانــی گرچـه بـاشد گــاه و بیگــاه
گــرانــیهـــای اصلــی هسـت در راه
بـه چنــدرغـــاز یــــارانـــه کـه دادند
ســـواره بــــاز بــــر اسـب مـــــرادند
چهـــل سـالاست با تـوجیــه واهـی
شده ایـــرانزمیـن ، غـــرق تبـــاهـی
چهـــل سالاست دستِ شـوم دولـت
بـــوَد بــا حقّــــههــا در جیــب ملـت
اگرچــه رفتــه مــــال مــا بـه یغمـــا
نــه اهـــل اغتـشاشــیم و نــه بلـــوا
فقــط گوییــم، از وضــــع کنـــونــی
ز اوضــــاع گـــــرانــــی و زبــــونــی
به وقت جنـگ ، ما از خـود گذشتـیم
ولـی امــروزه ، خـود نـابـود گشتـیم
نـدانســتــیم فـــرق دوغ و دوشــاب
سـراب محــض را دیــدیـم چـون آب
شعــــــار انقــــــلاب ، از اول کــــــار
عـــدالـت بـود ، نـه این وضع غمبـــار
چـــرا که از هـــدفهـا دور گشـتـیم؟
گــرفتــــار شــبی دیجـــور گشـتـیم؟
چــرا کـه اختـــلاس و رانـتخــواری
نشــانـده ملـت مــا را بـــه خـــواری؟
چـه کس مسـؤول این بیــداد باشد؟
چــــــرا دزد ِ وطـــــــن ، آزاد باشد؟
کـه پاسخگــو بـوَد اکنــون بـه ملت؟
کـه میفهمــد غــم و رنــج و مذلت؟
تــلاش از مــا ولـی حـاصــل ندیدیم
بــه زیــر بــــار غفلــتهـا خمیـــدیم
نصیـب مـا بــوَد افسـوس و حسرت
قــریـن گشـتـیم بـا رنـــج و مــذلـت
رفـــاه اکنـــون ، از آنِ دیگـــران شـد
نصیـب مــا غـــم و آه و فغــــان شـد
مـُــرفـَـــه درد ِ مسکیـــن را نفهمــــد
ســر ِ بــر خشـتبــالیـــن را نفهمــــد
گـــرســـنـهحــالــی مـــا را نـــدانــــد
کتــــاب غصـــهی مــا را نخـــوانــــد
بـوَد سرگرم عیش و نـوش و مسـتی
به دور از قیــل و قـــال مُلکِ هسـتی
بیـــا ای همـــوطـن! هشــیار گــردیم
ازین خــواب فنـــا ، بیــــدار گــردیم
که تا خـوابیـم مـال ما به یغــماست
چهــل سـال گذشــته نیـز گـویـاست
بـرفتــیم از همـان روزی که در صـف
رفــــاه خــویـش را ، دادیـــم از کـف
بـزن ای همـوطـن! بـَرهـم تو صـف را
بـه خـود آی و ببــین : عمـــر تـلف را
که جز فقر و نداری چیست؟ حاصل
به غیر از آه و زاری چیست؟ حاصل
نــدارد روضـهخـوانی هیچ جز غـــم
نگــــردد ذرهای از غصــــههـــا کــــم
سکـــوت مــا بـــوَد یعنـی: رضــایـت
بــه اوضـــاع کنــــونــی و جنـــایـت
اگـر داری رضــایـت بـاش خــامـوش
نمــا با صــبر بر این رنــج، سـرپـوش
بِــده گــردن، بـه تیـــغ ایـن گـــرانــی
نشـان دِه! در تقــــابـــل ، نــاتــوانــی
که هر قومی مُحـِـقِ فعـل خویشاند
اگر سرخـوش، وَ یـا که دلپـریشاند
نبـــین کـه عـــدهای پــا در رکـــابنــد
کـه ایشان دور از رنـــج و عـــذابنــد
کسی که جیب او خالی چو ما نیست
کسی که غــرق بدحالی چو ما نیست
کسی کـه خـــانـــهاش آبــــاد بـــاشد
ز رنــــج و غصــــههـــا ، آزاد بـــاشد
نفهمــــد غصـــهی بیچـــــارگـــــان را
نـــــدارد درک ِ رنـــــج کـــــــاروان را
بساطش بیگمان، پـر از طعــام است
کجــا آگــاه ، از حــال عــــوام است؟!
نــدارد غصـــه و کِیفــش بــوَد کــوک
نمـــیفهمــــد گــــرفتـــــاری مفـــلوک
خـدا داند که دینـــداری چنـین نیست
مسلمــانی که میگوینــد، ایـن نیست!
چگــونه سر شـود بـا ایـن ریـاضــات؟
نگوییــد اغتـشاش است اعتــراضـات
اگـــر تبعیــض ، در کشــور نمــیبـــود
اگـــر کــه دزد ، سرلشکـــر نمــیبـــود
اگـــر بــرخــورد میشــد بــا گنهکـــار
اگـــر بودیم بــا هـم یـــار و غمخـــوار
چه کس با دشمنــان همدست میشد؟
چه کس اغفـــال هر بد مست میشد؟
اگـــر که پـــایبنـــــد ایــن نظـــامیــم
مـُــریـــد رهبـــــر و اهــــل مـَــرامیــم
بیــاب این نکتــه را از شعر (سـاقـی)
"تبــــر" افتـــاده بــر جــان "اقــاقـی"
بیــا و ایـــن تبـــر ، از ریشـه بــــردار
گلســتان را بــه تیـــغ غـــم ، میـــازار
کــه مــا گــلهــای بـــاغ انقــــلابیــم
ولی پــژمـــرده از رنــج و عـــذابیــم.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1401/02/24
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
« شب دیجور »
یادم آمد ز دوره ی بیداد
که نبود آن زمان کسی آزاد
قیر شب بود و ظلمتی دیجور
چه بگویم از آن زمان ، ای داد
خیمهی اجنبی ، به سرها بود
سایه افکن ز ظلم و استبداد
دین و آزادگی و اندیشه...
بود در چنگ ِ لشکر بیداد
خفه میگشت در رحِم هر دم
کودک ِ اختراع و استعداد
کام شکوت چو باز ميگردید
بسته میشد به خنجر جلاد
همه جا بود ، آتش ِ نمرود
همه جا بود ، عرصهی شدّاد
بود مغرور کسوت شاهی...
"عاری از مهر" بی بن و بنیاد
ظاهراً بود ، یاور مردم
باطناً بود ، خصم مادرزاد
خفقان بود اگرچه در ایران
ناله ها گشت ناگهان فریاد
دست حق شد از آستین بیرون
تا "خمینی" ، چو کاوهی حدّاد
دستِ دشمن ز مُلک، کوته خواست
در هیاهوی "نیمهی خرداد"
مشتِ محکم به یک سخنرانی
بر لبِ خائنان ، زد از پولاد
گشت تبعید ، آن زعیمِ بزرگ
بر نجف ، تا که شَه شود آزاد
از پس پانزده ، خزان بلند
طاقت ملّت از توان افتاد
انقلابی دگر ، به پا گردید
سال پنجاه و شش ز ظلم زیاد
رودی از خون مردم مظلوم
گشت جاری ز جور استبداد
عاقبت ، آن شکوه پوشالی
دود گردید و رفت همره باد
رهبر انقلاب ِ اسلامی...
گشت وارد به کشور از رهِ داد
مَهد اسلام ، از کف دشمن...
بر همه مسلمین شد استرداد
ملّتی که اسیر دشمن بود
با قیامی عظیم ، شد آزاد
اَسفا ، آوخا که امروزه...
رفته آن شورِ انقلاب از یاد
آرمان امام و خون شهید
گشت پامال مَسلک زهّاد؟
زاهدان ِ ریایی ِ مطلق...
ظاهراً مؤمنان سست نهاد
دم زنند از برادری با خلق
البته در عمل به رسم شغاد
ای دریغا که ظالم از تزویر
میرورد منبر و کند ارشاد
در سخن پیرو حسین شهید
در عمل ، هم_تراز ابن زیاد
میخورد خون ملتِ ناچار
میزند دم ولی ز روز معاد
اختلاس این بلای محنتزا
سایه افکنده در همه ابعاد
هست بازار دینفروشی ، گرم
گرچه بازار خلق ، هست کساد
کیست مسؤول این قصور عظیم؟
کیست مسؤولِ این همه بیداد؟
چه شد آن نغمههای استقلال
چه شد آن همدلی مادرزاد؟
دشمنان در لباس دوست زدند
تکیه بر کرسی وطن چون باد
چون بصیرت نداشتیم افسوس
چنگ ، بر دی زدیم در مرداد
زَمهریر است زندگی، اکنون
در دلِ تیر ، یا که در خرداد
نیست فرقی میان شادی و غم
که یکی گشته مرگ ، با میلاد
از وفور ِ تورم ِ جانکاه...
سفرهها خالی و تهی از زاد
پدر خانواده ، شرمنده...
از گرانی به محضر اولاد
میچکد اشکِ غم ز چشم عروس
گشته خم ، پشت نوجوان_داماد
روح رفته ز پیکر از مِحنت
چه طلب میکنیم از اجساد
از انرژی تهی شدیم اکنون
گرچه بودیم ـ منبع فاراد
چه شد آن وعدههای پوشالی
از که باید کنیم استمداد ؟!
انقلابی دوباره باید کرد
تا که ویران ما شود آباد
فقر و فسقِ فجور و بیکاری
هر کجا بنگری شدهست زیاد
مؤمنی که نماز شب میخواند
ای دریغا... فتاده در ـ اِلحاد
از میان رفته خوی همدردی
نیست دستی دگر پی امداد
ای امید و مراد و رهبر ما
که خوری غم ز فرقهی شیاد
حکم فرما به دفع ظلم و ستم
ملتی را به وحدت آحاد
اجنبی را کشد به زیر لگام
تا شود سرنگون ز اسب مراد
پاک سازد بدون منت و مزد
این وطن را ز اختلاس و فساد
خار و خاشاک را که قدری نیست
تا بوَد سایه بر سر از شمشاد
پیرو مکتب "علی" هستیم
مثل سلمان و بوذر و مقداد
داری اکنون هزارها عمار
ای علیِ زمان! برس بر داد
این وطن خاک رادمردان است
ما مرید تو ای همیشه مراد
قلب (ساقی) تپد به سینهی شوق
تا شود این وطن ز غم ، آزاد .
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1396
#شمس_ساقی
http://eitaa.com/shamssaghi
(عید غدیر مبارک باد)
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
#ولی_الله
جهان، شورآفرین و دلپذیر است
کلید عشق، در دست امیـر است
به فرمان خدا بعد از محمد (ص)
علی شاه ولایـت، از غـدیر است.
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(عید غدیر مبارک باد.)
#ولی_الله
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
ایـن رایــت " لا اله الاّ اللّه " است
بر دستِ مُحمّـــد رسول اللّه است
گفتا به (غـدیـر خـم) رسول خاتم:
بر خلقِ جهان علی، ولیُ اللّه است
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(طلوع ماه هفتمین مبارک باد)
#مدح
#میلاد
#امام_کاظم
(ماه هفتمین)
این بوی گل بوَد که مشامم معطّر است؟
يا بوی مُشک و عِطرِ دل انگیز عنبر است
این نفحهای که در همه عالم وزیدنیست
آیا ز بوی کیست که عالم معطر است؟
آمد ندا ز هاتف غیبم ، به گوش جان :
کامشب شب ولادت موسَی بن جعفر است
این عِطر جانفزا، ز شمیم حضور اوست
که از شمیم مشک ختن نیز برتر است
حور و مَلک به آدمیان غبطه میخورند
چون بر زمین حلول خداوند داور است
بلبل به شاخسار، زند چهچه نشاط
تا وارهد ز غصه دلی که مکدّر است
ظلمت_سرای عالم هستی، در امشبی
از ماهِ روی حضرت کاظم، منوّر است
دردانهی امام ششم ، گوهر کرم
گنجینهی خصایل ناب پیمبر است
از رویش گلی ز گلستان احمدی (ص)
خشنود قلب حضرت زهرای اطهر است
آن کوثری که داده خدا وعده بر نبی (ص)
امشب بوَد به رغم عدویی که ابتر است
هر میوهای به باغ ولا بعد از او که هست
از شاخ این درخت عظیم و تناور است
سرسبزی بهار و گلستان، همیشه نیست
اما همیشه سبز، جهان زین صنوبر است
این سرو سرفراز، ز بستان معرفت
رشک مدام سروِ سهی است و سرور است
مرآت ایزدی بُوَد و ماه هفتمین
کآیینه دار طلعتِ او مِهر خاور است
در حیرت از جمال منیرش، در آسمان
یک کهکشان نگاه زِ هر ماه و اختر است
با یوسفش، اگر که برابر نموده خلق
حسن و مَرام او به جهانی برابر است
ذی الحجه، ماه منزلت شیعیان بوَد
بعد از غدیر، منزلت از نوع دیگر است
شیرازه_بند دفتر ترجیع چون علیست
الحق که بند هفتم آن، زیبِ دفتر است
هشتم امام و قبلهی حاجات، شاه توس
فرزند این امامِ همام و دلاور است
این بارگاه ها که به هر جا بوَد عیان
هر یک ز نسل این گل شمشاد منظر است
شد در مدینه، يار و مددکار بی کسان
آری چنین عمل فقط از آلِ حیدر است
باب الحوائج است و بوَد ملجأ امید
در دست اوست آنچه که از حق، مقدر است
(ساقی)! به بزم امشب ما کن عنایتی
زآن ساغری که از میِ جانبخش کوثر است.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1390
#شمس_ساقی
eitaa.com/shamssaghi
(غدیر)
#مدح
#عید_ولایت
#عید_غدیر_خم
#امیرالمؤمنین
از حضرت عشـق تا که فرمان آمد
روح دگـری به جان ، ز جانان آمد
گردید عــلی ، چو جانشین احمـد
عیدی چو غـدیـر ، بعد قربان آمد
سید محمّدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
http://eitaa.com/shamssaghi
(لولاك لما خلقت الافلاك)
#مدح
#مباهله
#پنج_تن
(پنج تن آل عبا)
جملهی «لولاك» شد نازل برای پنج تن
در بیان اعتبار جانفزای پنج تن
از کرامات ولا ، قاصر بوَد لوح و قلم
تا دهد شرح یک از بی انتهای پنج تن
کی همای عقل ما ره میبَرد سوی خیال
تا که گردد در حقیقت ، آشنای پنج تن؟
آل نجران هم به زانو آمد آن وقتی که دید
اقتدار و هیبت آل عبای پنج تن
شهر علم است احمد و دروازهاش باشد علی
درک کن خود زین عبارت اعتلای پنج تن
از سخا و از جوانمردی همین یک نکته بس
حاتم طایی بوَد حتیْ گدای پنج تن
هرچه میخواهی بخواه از این ذوات بی بدیل
تا ببینی بخشش و جود و عطای پنج تن
با توسل گر کنی جاری به لبها میکند
قفلها را باز ، نام دلربای پنج تن
در تمام مشکلات و معضلات زندگی
با صداقت از تهِ دل زن صدای پنج تن
نه درین دنیا که حتی لحظهٔ جان دادنت
چشم دل وا کن که تا بینی وفای پنج تن
تا جهان، باقی و تا ایزد خدایی میکند
هست برپا هم مرام و هم لوای پنج تن
بارالها دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
کن نصیب ما غلامی در ولای پنج تن
ای خوش آن عمری که در این آستان گردد تمام
ای خوش آن جانی که میگردد فدای پنج تن
گر چه ما عبد گنهکاریم اما از کرم
شامل احوال ما گردان رضای پنج تن
(ساقی) کوثر علی باشد اگرچه روز حشر
شیعیان را مست میسازد صفای پنج تن
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
(شهید حججی)
#شهادت
قلنـدرانه به پا کرده است غـوغـا سر
که شعله میکشد از فرش تا ثریا سر
مـدافــع حــرمین شـریف شهر دمشق
بدون بیمِ خطـر کرده است اهـدا سر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
#شمس_ساقی
@shamssaghi
(محرم)
#محرم
#عاشورایی
یارب! چرا که شیعه ، سیه پوش و مضطر است
این ویل و وا ز چیست که در کوی و معبر است؟
این شیون و فغان که به هفت آسمان رسد
در ماجرای کیست که چون روز محشر است؟
این آهِ جانگداز ، که سوزد تن جهان
در افتراقِ کیست که جانها در آذر است؟
در این طلوع غم چه پیامیست کاین چنین
در خون نشسته پهنه ی گردون اخضر است؟
آری...! کدام ماہ بوَد کز الیم آن
خَلقی عظیم ازین غم عظما مکدر است؟
آمد ندا ز هاتف غیبم : که بی خبر !
ماهِ عزای زادہ ی زهرای اطهر است
ماهی که روی نیزہ، سرِ شهسوار عشق
قرآن به لب ـ ز نغمه ی اللّهُ اکبر است
ماهی که دست ظلم و جهالت ز بغض و کین
آغشته بر قِتالِ عزیزان حیدر است
ماهی که تیر حرمله ـ آن رذل روسیاه
نقش گلوی نازک شش ماهه اصغر است
طفلی که روی دست پدر بال و پر زنان
چون مرغ نیم بسملِ در خون شناور است
هفتاد و دو ذبیحِ سرافراز و با وفا
در خون تپیدہ بهر حسین دلاور است
هفتاد و دو ستارہ ی تابان معرفت
روی زمین فتادہ که عالم منور است
آری چنین مهیست که نقشش به کِلک عشق
بر بوم آسمانِ دو عالم مصوّر است
ماهی که روسیاهی آن بر زغال ماند
ماهی که روسپیدی آلِ پیمبر است
دستِ طلب ، بلند کن ای شیعه! کز کرم
در دست اوست هرچه از ایزد مقدر است
گر قرنها گذشت از این ماجرای شوم
تا روز حشر، شیعه ازین داغ، مضطر است
ای روزگار...! اف به تو کز دست جور تو
کام جهان ، همیشه نصیب ستمگر است
اما نماندہ ظلم به پا گرچه این جهان
ناکس پرست بودہ و نامرد پرور است
(ساقی!) چهسان زنم رقم شرح کربلا
وقتی که خون ازین غم عظما به ساغر است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1383
#شمس_ساقی
@shamssaghi