eitaa logo
شمس (ساقی)
488 دنبال‌کننده
183 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(هفته‌ی دفاع مقدس گرامی باد) آخرین روز ، ز شهریور بود لحظه‌ای مبهم و وهم آور بود دشمن از کینه و بغضی دیرین ناگهان تاخت به ما... آنکه از قافله ی شمر و یزیدی‌ها بود آنکه سرشار عداوت، وَ پلیدی‌ها بود کربلایی دگر آغاز نمود تاخت بر خیمه ی ایران عزیز کُشت هر کودک و هر مرد و زنی مرزنشین تا به فرمان امام (ره) همگی راهی پیکار شدند نه که پیکار، که اِستادگی ایمان بود در نبرد کفار در چنین روز غم‌‌آلود که یادآور عاشورا بود سپه کفر به تاراج وطن آمده بود کشتی عشق در امواج بلا ناخدا داشت که در بحر ستم بیمی از باد ستم‌خیز نداشت با غرور و ایمان سینه بر موج بلا داشت به امّید خدا گرچه آزرده شد از یورش کفر زیر بار ستم و زور نرفت کرد بیرون ز درون دشمن اهریمن را گل که در دست ستمکارهٔ گل‌چینان بود باز در باغچه‌ی خانه‌ی ایمان رویید دست گلچین خزان شد کوتاه گرچه گل‌های وطن با غم و خون جگر شد پرپر ـ باغ میهن که گلستان شقایق ها بود باز گل کرد پس از آن‌همه طوفان بلا یاد گل‌های شقایق همگی خرّم باد سایه ی شوم پلیدان جهان، از سر کشور ایمان کم باد نام زیبای شهیدان وطن تا به ابد ؛ زنده و پابرجاست عزت میهن از آن‌ها برپاست . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1370 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(هفته‌‌ی دفاع مقدس گرامی باد) خوشا روزهایی که آسان گذشت به صدق و صفای فراوان گذشت چه خوش بود آن روزگاران دور که در سینه‌ها عشق بود و سُرور چه خوش بود آن روزهای قشنگ که حرفی نبود از نفاق و ز جنگ اگر بعدها ناگهان جنگ شد و ایران ما ، ناهماهنگ شد همه فتنه‌ها بود از غربِ دون خصوصاً ز اِمریکه بدشگون سگی را علَم کرد و بیداد کرد علیه وطن بانگ و فریاد کرد بناگاه شد حمله‌ور بر وطن چو اعراب جاهل ز عهد کهن تعرّض نمودند بر خاک ما ز غفلت به مردان چالاک ما چه خون‌ها که کردند در شیشه‌ها شغالان درمانده در بیشه‌ها چه شیرافکنانی که در آن زمان تقابل نمودند با روبهان زمین وطن را شط ِ خون گرفت چه جان‌ها که صدّام ملعون گرفت در آخِر پس از هشت سال غمین برفتند از خاکِ ایران زمین وطن شد گلستان ز خون شهید ز بس لاله در خاک ایران دمید ::: چو بگذشت زآن روزها بیست سال چه گویم به جز آه و رنج و ملال؟ پس از آن‌همه خون که جاری شده درخت وطن ، آبیاری شده چرا میوه‌‌ی تلخ بار آورد؟ چرا آبروی وطن را بَرد؟ درخت وطن را چرا سایه نیست چرا بهر این مَردم آسایه نیست؟ چرا مظهر وحدت و ائتلاف ـ فقط بر سر خود کشاند لحاف؟ درین خاک گویا خطایی شده به خون شهیدان جفایی شده مدیر وطن! لحظه‌ای گوش کن فروش وطن را ، فراموش کن مشو بی‌جهت پیروِ اجنبی که پیداست ازچه به تاب و تبی چو خواهی وطن را بپاشی ز هم خیانت نمایی به مُلک عجم ـ به «برجام» بستی دلِ کج خیال که حاصل ندارد به‌ غیر از ملال ز بس که ز بیداد تو خسته‌ام دل از مثنوی بر غزل بسته‌ام ::: مكن داد و بیداد و توفندگی برون كن ز سر جهل و یکدندگی مزن تیشه بر ریشه‌ی این وطن که فردا نیفتی به شرمندگی بپرهیز از تهمت و افتراق نما اجتناب از پراکندگی مباش اهل زهدِ ریا و دروغ حذر کن ز داغ سر افکندگی ز افتادگان دست گیری اگر شوی مایه‌ی فخر و بالندگی چو خواهی موفق شوی در امور به درگاه خالق ، نما بندگی که جز راه حق هرکه پوییده است ز کف داده آسایش و زندگی ::: الا هموطن! چشم خود باز کن پیام دل خسته احراز کن چرا رنگ بازد حجاب و عفاف؟ چرا رفته از دستِ ملّت کلاف؟ چرا روسری زنان ، باز شد؟ مگر حیلتی دیگر آغاز شد؟ چرا شور اسلامی از یاد رفت؟ چرا ریش‌ها نیز بر باد رفت؟ چرا خودفروشی فراوان شده؟ چرا خوی دَد خوی انسان شده؟ چرا رَخت بسته وفا از وطن؟ چرا نیست دیگر کسی مؤتمن؟ چرا دور گشتیم از رسم خویش؟ چرا سینه‌ی مادران گشته ریش؟ چرا ما گدای اروپا شدیم؟ ز مُدهای بیگانه جویا شدیم؟ چرا پیرو کافران گشته‌ایم؟ چرا مات و حیران و سرگشته‌ایم؟ چرا ما دچار دوبینی شدیم؟ خریدار اجناس چینی شدیم؟ چرا خویشتن را به غفلت زدیم؟ چرا گام در راهِ ذلت زدیم؟ چرا چشم بر فتنه‌ها دوختیم؟ ببین ناگهان تا کجا سوختیم؟ ز دامان آلوده چیزی مجو ز شرم و حیا هیچ چیزی مگو چو ناموس خود را فروشی به مُد ضرر کرده‌ای بی‌خرد ! خود بخود که گوید کلاس‌است این زندگی؟ بوَد داغِ مُهر سر افکندگی تعصب به ناموس، مردانگی‌ست ندارد کس آن را اگر، مَرد نیست مَرو راهِ غرب ای تو گم‌کرده راه که در پیش پای جهان کنده چاه چهی كه تو را سوی دوزخ ره است كه بی‌شک سزاوار هر گمره است چرا اعتیاد این بلای جهان ـ فتاده به دامان نسل جوان؟ چه خوش بود آن روزگاران دور که در هر سری فکر بود و شعور نه سیگار و قلیان و تریاک بود نه مشروب و معتاد کنیاک بود اگر بود بین جوانان نبود چنین معضلاتِ فراوان نبود چه گویم از آن روزهای قشنگ که امروزه گشته مُبدّل به ننگ الا ای جوان! در خود اندیشه کن فرار از رفیقان بی ریشه کن چو عمر گرانمایه از دست رفت دگرباره آن را نیاری به دست مَرنج از سخن‌‌های امروزِ من که آگهْ نِئی از غم و سوز من که اشعار من، غصه‌‌ی دل بوَد یکی قطره از بحر مشکل بوَد اگر (ساقی) این قصه آغاز کرد ز عهد گذشته ، سخن ساز کرد تو را خواست پندی دهد رایگان که از مکر شیطان شوی در امان مشو غافل از خویش و هشیار باش ز رخوت برون آی و بیدار باش که شیطان تو را آبرو می‌بَرد تو را خامش از های‌وهو می‌بَرد به خاک مذلت زند آدمی... به هر خانه کوبد سیه پرچمی شعف رخت بندد ز هر خانه‌ای نمانَد جوانی ، به کاشانه‌ای نباشد جوانی سترگ و غیور ـ که دافع شود بر وطن با غرور شود مالکُ المُلکِ‌مان اجنبی بسوزد وطن را ، ز لامذهبی شود خون پاکِ شهید وطن بدین‌گونه پامال مکر و فتن دوباره بگویم به صوت جلی که آیینه‌ی دل ، کنم منجلی : خوشا روزهایی که آسان گذشت به صدق و صفای فراوان گذشت چو آن روزها را به یاد آورم فزون می‌شود رنج و درد سرم ولی یاد آن روزها هم به خیر که با مرغ دل می‌نمودیم سیر چه خوشحال بودیم و آسوده ما فسوسا که طی گشت، آن روزها سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1393 eitaa.com/shamssaghi
در سینه به جز سوز فراق تو نداریم صد داغ به‌دل هست ولی سوزِ تو داریم بس در طلب لیلی جانانه دویدیم مجنونِ بیابان زده‌ی زار و نزاریم برخیز که ابلیس به میدان شده اینک هرچند که ما باک ، ز ابلیس نداریم چون آهوی سرگشته اگر در تب و تابیم ما شیروشانیم که دنبال شکاریم از وسوسه‌ی غرب، نه ترسی، نه هراسی در معركه‌ی عشق ، همه يكّه سواریم   هرچند که هر یک ز هم افتاده جداییم گر لحظه‌ی پیکار شود ، جمله قطاریم بشنو تو ز ما ، فتنه و دجّال زمانه! پاییز تو گردیده و ما ، غرق بهاریم چون نوکر غربی و شدی رهزن ایمان پا در رهت ای دشمن نادان! نگذاریم از مَسلک ابلیس ، حمایت ننماییم با رهبر آزاده‌ی‌مان همره و یاریم تا کور شود دشمن نااهل در این مُلک بر چشم ستمکار ز وحدت همه خاریم در وقت دفاع از شرفِ ملت و میهن ما صف شکنان خط ایثار و وقاریم تا هست نفس در دل و، تابی‌ست به تن‌ها یک ذره ازین خاک به دشمن نسپاریم گر حکم شود جان به کف دست بگیریم ما مانده‌ی مردان سلحشور دیاریم ای (ساقی) ما دلشدگان! منتظران را دریاب به خمخانهٔ عشقت که خماریم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1388 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ریخت تا زهر جفا مأمون دون در ساغرت از شرار کینه ؛ آتش زد به نخل پیکرت گرد ظلمت ، بر فراز آسمان پیچیده است از همان دم که عبایت را کشیدی بر سرت ‌ ‌سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
عبا بر روی سر دارد کسی که شمس هشتم بود دلش آتش... ولی لب‌هاش گلدان تبسّم بود ولیعهدی به ظاهر گرچه از فرط تفاهم بود ولی عهدی که جام شوکرانش با تحکّم بود ‌ ‌که باید نوشی این جامی که می‌باشد سرانجامت! ‌ ‌ولیعهدت به دستت کشته شد ای حاکم ظالم! چو تدبیر غلط کردی شدی درمانده و نادم اگرچه بود امام آگاه و بر تزویر تو عالم خودت را رهرو او خواندی ای بدتر ز بِن ملجم! ‌ چگونه رهروی هستی که در دل نیست اسلامت؟ ‌ ‌ولایت‌عهدی از اول ، اگر چه آشکارا بود خصوصاً بر امامی که به افکار تو دانا بود ولی بر آن که غافل از تبرا و تولا بود مُسَلّم گشت این پیمان که عهدی نامدارا بود ‌ ‌چنین عهدی از اول بود تار و پودی از دامت! ‌ ‌امام هشتمین! چون هفتمین خورشید عالمتاب که در زندان هارون شد شهید و شیعه شد بی‌تاب شهید جور مأمون چون شدی از خدعه‌ی اعراب شده توس از قدومت قبله‌گاه خلق چون محراب ‌ ‌زند خورشید ، سر در هر سحر ، از مشرق بامت ‌ ‌حریم انورت حج فقیران است آقا جان! پناه عالمی و قلب ایران است آقا جان! اگرچه دشمن تو عبد شیطان است آقا جان ولیکن شیعه‌ات اینجا فراوان است آقا جان درخشد بر فراز بام ایران تا ابد نامت! بوَد حبل المتین شیعیانت تاری از مویت بوَد چون توتیای دیده‌ها خاکِ سر کویت چه خوش باشد نماز عشق در محراب ابرویت تویی (ساقی) و ما دُردی‌کشان جام مینویت ‌ خوشا آنکس که نوشد قطره‌ای، هرچند از جامت‌سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
‌‌خرم آن شاهی که باشد دستگیر خلق راد چونکه باشد دستگیری، از اساس عدل و داد خاکساری ارج می‌بخشد طلا و نقره را جوهر مِس با طلا هرگز نمی‌گردد زیاد‌  سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یٰا عَلِی بْن موسَی الرّضاء) حضرت خـــورشـــید! ســـلامٌ علیـک آیــت تــــوحـیــــــــد! ســـلامٌ علیـک خــاک نشــین حـــــرم خـــواهــــرت حضرت معصـــومـه‌ی جـــانپـــرورت زائــــر درگــــاه شمـــا از قـــــم است خسته و درمانده و سردرگــــم است آمـــده‌ تـــا بــوسـه بـه خــاکـت زنــم بــوسـه بــه آن درگـــــه پــاکـت زنــم مــــادرمـــم آمــــده مهمـــــان توست چـرخ نشین آمــــده حیــــران توست هســت مــــریـــض از ره دور آمــــده والـــه و شــیدا بــه حضـــور آمــــده تــا که زنـــد بــوسـه ضـــریـــح تو را ورد زبـــانــش شــــده دایـــم رضــــا اذن دخــولــش بـــده بیمـــار تـوست والــه و شـــیدا و گـــرفتـــار تـوست اذن دخـــولـــم نـــدهـــی وای ِ مــن! گــوش فلـک ، کــــر کنـــد آوای مــن! ای کــه خطـــابخـش همـــه عـــالمی ســرمـــــه‌ی چـشمــــان بنــــی آدمی راه بــــده بـــر مـــنِ بــی پـــا و ســر کـن دمـی از عــاطفـــه بـر مــن نظــر آمــــده‌‌‌ام تـــا کــه نگـــــاهــــم کنــی عفـــو و کـــرم توشه‌ی راهــــم کنــی عبـــد گنـهـکــــار خـــــدایــــم اگــــر مـرتکـب جـــرم و خطـــایــــم اگــــر چونکـه پــریشــانــم و درمـــانـــده‌ام مضطـــرب الحـــالــم و شـرمنـــده‌ام ضـــامـــن من بــاش بـه درگـــاه حق تـا کـه کنــم عـِـــلم و عمـــل منطبـق ضـــامـــن آهـــوی خــــراسـان تـویی روز جـــــزا ، شـــافــــع انسـان تـویی گرچـه شکسـته‌ست مــرا بــال و پــر نیست مـــرا جـــز تــو امیـــدی دگــر بـــاز بگـــویــم بــه هــــزاران امیــــد ای که مـــرادی تو و من هم مـــریـــد حضــرت خــورشــید! پنـــاهـــم بـده  گرچـه ســــیه‌روی ، تــو راهــــم بـده ای کـــه تــو داری ز دل مـــن خبـــــر نــــزد خـــــدا آبــــرویــم را ، بخـــــر گرچـه خـــــدا مَحــــرم دل‌هـــا بــوَد عـــالِــم کـــل بــر همـــه دنیــــا بــوَد واســط خیــری چــو بـــه درگـــاه او خیـــر مــرا خـــواه و بــه او بــازگــو قفـــل مـرا نیست به جـــز تــو کلیــد نیســتـم از درگـــــه تــــو ، نــاامیـــد قفــــل مــرا ، بــا نگهــی بـــــاز کـــن مظهــــر اعجــــازی و اعجــــاز کـــن (ساقی) هشــتم بـده جــــام مــــراد جـــان تـــو و جـــان امــــامِ جــــواد سید محمدرضا شمس (ساقی) 1388 ـ مشهد مقدس eitaa.com/shamssaghi به یاد مادر مرحومم صلوات
ماه ربیــع الاول آمد چون بهــاران یارب بده پاداش و مزد سوکواران صحت، سلامت، تندرستی مــداوم با سربلنــدی ، در مسـیر روزگــاران ا─━⊰═•••❃❀❃•••═⊱━─ا مژده اِی‌دوست! که مـاه غــم و ماتم طی شد مــاه غمبـــار صفـــر ، بعـــد مُحـــرّم طی شد شــد حـــلول مَــــهِ نـــــو ، مــــاه ربیــــعِ اوّل مــاه دلخـــون شدن حضرت خــاتـم طی شد مــاه جـــانبـــازی و شـوریـدگـی و شــیدایـی مــاه انـــدوه خـــــداونــــد معظّــــم طی شد مــاه سقـــای علمـــدارِ شکسـته پـــر و بــــال که شد از زین به زمین قامت او خم طی شد مــاه هفتــاد و دو پــروانـه‌ی آغشته به خون گـِـــرد ســـالار شهیــــــدان مُحــــرّم طی شد مــاه قــــرآن ، بـه سـرِ نیـــزه تــــلاوت کردن که نخوانده‌ست کسی در همه عـالم طی شد مــاه جـــاری شـدن خـــون خــــدا ، ثـــارالله خــونبهــــایـی خــــداونـــد مُکــــرّم طی شد مــاه آوارگــــی آل علــــی (ع) ، در ره شـــام که به لب آمده جـان، از ستم و غــم طی شد مــاه بیـــداد یــــزیــد و عمــــر و ابـن زیـــاد کـه جهیــدند بـه غـــرقـــاب جهنــم طی شد مــاه یـاغــی‌گــری شِمــر و سَــنان و خـولـی آن سه بی‌رحم و سه ملعون مُجسّم طی شد بس‌که غــم دید رسول از صَفـر و ماه حــرام مـژده‌اش باد، که غـــم‌هــای دمــادم طی شد (ساقیا)! مــاهِ ربیـــع است ، بــِده جــام مراد که دگر، مـاه غــم و غصّــه و مــاتـم طی شد. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1392 @shamssaghi