eitaa logo
شمس (ساقی)
488 دنبال‌کننده
190 عکس
8 ویدیو
2 فایل
کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبـادت، به شوق حـور دهد شمس (ساقی) کانال‌ آموزش عروض و قافیه و... 🆔 @arozghafie 🆔 @shams400
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مــــادر) مـــادر ای مـاهــرخ ِ زهــره جبین ای گـــل ِ سـرسـبد ِ اهــل ِ زمیـن خـاکِ پـای تو مرا سرمه ی چشـم ای به زیـرِ قَـدمَـت، عــرش ِ بریـن گل رخسار ِ تو ای مـایه ی جــان! کرده بستان جهـان ، عِطـــرآگیـن بـود از کـودکـی‌ام ، ســایــه‌ ی تو سرِ شـب تـا به سَحـــر ، بر بــالین جـــانفـــزا نغمـــه ی لالایــی ِ تـو از اَزل ـ بــود بــرایــم ، شــیریـن شهــد جـان تو مرا شـیره ی جـان مــایـه ی رشـد و نمـُـوّ و تكــویـن دامــن ِ مِهــــر ِ تــو ، آرامــش ِ دل روی زیبـــای تــو بر مــن ، تسکین چشم ما هست پس از روی پـــدر خیره بر مـاه ِ رخـت چون پـروین دارم امّیــد ، کــه تــا آخــر عمـــر نشــوی لحظــه‌ای از ما ، غمگـیــن گر خطــا دیـده‌ای از مــا گـــاهــی بگـــذر از مــا ، ننمـــایی نفـــریــن عمـــر ِ با عِــزّ و دوامـت خـواهــم از خـــدا ای گُــلِ بی ‌مثـل و قرین روز میـــلادِ عــزیــزِ طــاهــا (ص) فاطمـــه، آن گـــل ِ بــاغ یــاســین شــده با روز تــو مــــادر ز شــرف مـتـقــــارن، کــه بــوَد روزِ بهـیـــن من چه‌سان مـدح و ثنــای تو کنم؟ صعــوه را نیست مجــالِ شـاهیـن حــاتــم طــایی و صـدهـا چون او بر سر ِ خـوانِ عطــایـت ، مسکیـن (ساقی) میکـــده ی عشـق ، تـویی بــاده از جــامِ تـو بـاشـد نـوشــین سيد محمدرضا شمس (ساقی) 1385/04/25 eitaa.com/shamssaghi
(روزت مبارک فرشته‌ی آسمانی) روز مـادر آمد و خـالـی‌‌ است جـایت مادرم ای بـه قـربـان تو و مهــــر و وفــایت مادرم کاش بـودی و به دیــدارت ، به سر می‌آمدم تا ببوسم صورت و هم دست و پایت مادرم سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
(مادران سفر کرده) گرچه رفتی ز جهان یاد رخت در دل ماست نقش تو قـــاب، به دیوار دل و منـزل ماست ‌ ‌ روز مـــادر بوَد امــروز ، ولی شـوق و شعف بعد تو نیست دگر، ایکه غمت حاصل ماست سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(اَلسّلامُ عَلَیكِ یا فاطِمةالزهراء) آیا تو ای سلاله‌ی رحمت! چه آیتی کِه دختر رسولی و ، مام امامتی ؟ از فرش تا به عرش تورا گفتگو کنند ای کوثری که همسر شاه ولایتی!... ای ماهِ شب‌فروزِ دل و دیده‌ی نبی کِه رشک اخترانی و برج سعادتی ای اسوه‌ی عِفاف و شرافت که در جهان اسطوره‌ی وفا و حیا و نجابتی ـ مام جهان ز زادن تو غَرّه بر خود است ای قامتت بلند ز عفت... ، قیامتی!!! بر مادران، تو مرجع و بر بانوان، دلیل چون مظهر شکوهی و ، مهد هدایتی داری مقام «ام ابیها»یی از رسول (ص) ای مادر پدر ! که تو او را حمایتی ای غمگسار و یار علی که به روزگار آیینه‌ی تمام نمای صلابتی میلاد توست زینت «روز زن» از شرف چون مظهر مَحبت و مِهر و کرامتی شد «روز مادر» از تو پرآوازه تا ابد ای مادری ، که نادره‌ی استقامتی! ای نوبهار حُسن و ملاحت! که در جهان «زیباترین شکوفه‌ی باغ رسالتی» ۱ «لولاك» را به وصف تو فرموده کردگار ای کوثری! که معنی قرآن و عترتی مدیون توست آنکه ندانست قدر تو ای مظهر وداد، که نصّ مروّتی! گویم هرآنچه را به مدیحت چو قطره‌ای ست از بحر بیکران که فزون از عبارتی! (ساقی) چگونه وصف تو گوید درین غزل ای راز سر به مُهر خدا ، بی نهایتی!!!... این بس مقام تو که ز دادار لایزال بر شیعیان، شفیعه‌ی روز قیامتی . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/06 eitaa.com/shamssaghi ۱ ـ استاد مجاهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(مجلس رندان) درآن محفل که صاحب‌مجلس آن دیر می‌آید یقیناً معرفت ، در آن مکان ، کم گیر می‌آید نمی‌دانم چرا هرجا که حرفی از وفا باشد به چشمم چهره‌هایی مملو از تزویر می‌آید برو در مجلس رندان نشین که پیر آن مجلس مبرّا ، از خرافات است و با تدبیر می‌آید مکن تکفیرم و بر من مگیری خرده ای واعظ که عارف چون بوَد آگاه ، با تفسیر می‌آید به گوشم می‌رسد آوای غم هر لحظه امروزه "که از هر سو ، صدای شیون زنجیر می‌آید" ۱ چنان غم خانه کرده در دل از بیداد گردون که نفس ، از سینه بیرون ، با تب تأخیر می‌آید مشو اغفال دشمن گرچه خود را دوست می‌خواند چنان که گرگ ، بی شک در پی نخجیر می‌آید جلا هرگز نمی‌گیرد دلی که غش در او باشد به کار آهن و فولاد ، کی اکسیر می‌آید ؟ چگونه می‌توان دل را تسلّی داد وقتی که : سخن بر گوش‌ها ، با ناله‌ای دلگیر می‌آید ؟ چه‌سان فهمد غم و درد دل درمانده‌ی نان را کسی که از سرِ سفره ، همیشه سیر می‌آید ؟ مبندی دل به این دنیا که گر وقتت رسد، روزی اجل ، بر بردنت از غیب ، همچون تیر می‌آید طلب هرگز مکن مستی درین عالم ز بدمستان که جام می فقط در دست (ساقی) گیر می‌آید سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/07 eitaa.com/shamssaghi ۱ ـ استاد مجاهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(پاشو سردار...) حـاج قـاسـم! چهـــار سـال گذشت از عــروجــت بـه آسمــان ، امــروز بـر مـــزارت ، شکــوفــه‌هـا روییــد فصل سرمــا ، ولی چو مـاه تمـــوز دست گلچین که دست بیداد است آمــد از آستــین ، بــه بیــرون بـــاز کــرد پــرپــر ، دوبـــاره گـــل‌هــا را نه یکی! بلکه صــد شقـــایــق نـــاز پــاشـو از جـا بــه احتـــرام تمـــام در بغــــل گیـــر ، عـــاشقـــانـت را لالــــه‌ هــا را بگیـــــر در آغــــوش بــاز کــن چتـــــر ســایــه‌بــانـت را پـاشـو سردار سینه‌ها خــون است غــم گرفته‌ست شهــر کــرمــان را لالــه‌هــا را ببــین بــه روی زمیــن ســرخ کـــردند : قلــب ایــــران را پـاشـو ســردار وقـت بیــداری‌ست پـاشـو از جــا و نغمـــه‌ای سـر کـن گــوش‌هــا تشـنه‌ی شنـیدن توست پـاشـو فکـری به حـال کشــور کـن! گــرگ هـــای گــرســنـه‌ی قــــدرت تیـــز کــردنـد چنـــگ و دنـــدان را پـاشـو ســردار ، بــا امیـــد خــــدا قطــع کــن دست نسل شیطــان را راه تــــو ، راه رادمــــــردان اسـت تــو نبـــودی اســیر دیـــو هـــوس ولی امــروزه می‌زنــد پــر و بـــال جای شـاهیــن به آسمـــان کـرکس پـاشـو ســردار ، شـد فنــــا اســلام اعتقــادات ، سست و بی‌جان است ظـــلم ، از بس‌ کـه می‌کنــد بیـــداد کشورت غـرقِ کفـر و عِصیان است پـاشـو ســردار ، دسـت دشمــن را تا همیشه ، کــن از وطــن کــوتــاه تا مبــادا بـه خــاک و خــون بکشد کـشــورت را ، سـتـمـگـــــر گمـــراه سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این غنچــه‌ی نورُسـته که می‌خندیده گلچیـن فلک ، ز شـاخـه ، او را چیـده با کاپشن صـورتـی‌ این غنچــه‌ی نــاز چون لاله به خون سرخ خود غلتـیده. سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب شعر خاطره‌انگيز پروانه‌های علوی و جشن شصت سالگی انجمن ادبی محيط با حضور استاد محمدعلی مجاهدی، اعضای انجمن ادبی محيط و جمعی از شاعران آيينی كشور زمان : جمعه ۲۹ دی ۱۴۰٢ ساعت ۱۸ عصر مکان : قم ـ میدان نواب صفوی، تالار فرهنگ و هنر
(به استاد مجاهدی گران‌مایه) امروز، اگر دیده در انظار شدیم از پـرتـو روی تو ، پدیدار شدیم بودیم همه به خـواب غفلـت اما در "انجمن محیط" بیدار شدیم سید محمدرضا شمس (ساقی) @shamssaghi
از لعل تو آموخته‌ام ، ناب شدن را از شعشعه‌ی چشم تو شب‌تاب شدن را "پروانه‌"ای و سوخته‌ای در برِ شمعی کآموخته‌ات : سوختن و آب شدن را بی پرده بگویم که به رخسار تو دیدم شیرینی و شیدایی و شاداب شدن را دل برده‌ای از مِهر و وفا از همه‌ی شهر باید ز تو آموختن ، ارباب شدن را در باغ محبت ، گل رخسار تو بر من آموخت چگونه به دلی قاب شدن را دیدیم به چشم دل خود در دل شب‌ها "از ماه رخت شیوه‌ی مهتاب شدن را" ۱ کشتی ادب را ، به خدا ، ناوخدایی آموخته‌ای چیره به گرداب شدن را بحر هنرستی و رقیب تو ، ندارد چاره، به‌جز از برکه و مرداب شدن را خرمهره که جولان‌دِه بازار فریب است کی درک کند گوهر نایاب شدن را ؟ با دیده‌ی دل هرکه به روی تو نظر کرد در محضرت آموخته ، جذاب شدن را افسوس که از نخوت اغیار نگون‌بخت دادم ز کف خویش ، شرفیاب شدن را آنکس که رهم بست به کویت ز دنائت راهی نبَرد جز ، ره توّاب شدن را از موج بلاخیز ، توقع نتوان داشت جز شورش و ویرانی و بی‌تاب شدن را از ریگ بیابان فنا ، هیچ ندیدم جز در به دری در دل سیلاب شدن را آموخته‌ام از صدف بحر معانی تنهایی و دردانگی و ناب شدن را جز حق ننوشتم همه‌ی عمر چو دیدم در روی و ریا ، ذلتِ کذاب شدن را بی‌مایه‌ی شهرت‌طلب از فرط حماقت نآموخته جز پستی و ناباب شدن را گمنامی خود را به دو عالم ندهم چون دیدم ضرر تشنه‌ی القاب شدن را هرچند که شد قافیه ایطا به ضرورت خورشید ندارد غم اطناب شدن را (ساقی)! بده آن باده که هوشم بَرد از سر آن باده که آموخت به من، خواب شدن را سید محمدرضا شمس (ساقی) eitaa.com/shamssaghi ۱ ـ استاد مجاهدی
(انجمن ادبی محیط) شصت سال است "بزم شعر محیط" شـده بــرپــا بـه لطفـت ای "اســتاد" یـــاد دارم ز کــــودکـــی ، پــــــدرم کــه مــرا درس مهـــر و الفـــت داد ـ آشـــنا کـــرد بــا "محـیـط" سخـــن بــاب رحمــت بــه روی مــن بگشـاد او که خود رکن شعــر و عرفـان بود داد بر مــن هـــرآنچـــه بــایــد یـــاد گفـت امـا بـــرو بــه "بــزم محیــط" کــن ز "اســـتاد" نیـــز , اسـتمــــداد گشـت کــــوتــاه سـایــه‌اش , از سـر گـــویـــم او را ، خـــــدا بیــامــــرزاد روح "فــولادی" و "وفـــا" و "بــرات" "واصل" و "اختــر" و "قریشی" شاد یــــاد آن رفـتـگـــــان دیگـــــر نیــــز آن نکــــو شــاعـــــران نیـک نهــــــاد "آذر" و "شمــس قمّـی" و "وجـــدی" هــم "حسیـنی_قمـی" گـــرامی بــاد همچنــین بـــوده‌انــــد جمعـــی کــه روح شــان گـشــتـه از بـــــدن ، آزاد از خـــدا مـی‌کنـــم طـلـب ، عمــــری جــاودان ؛ بـر تو ای گــــران اســـتاد شعـــــر شــیوا و طبــع شــیریــن‌ات عاشقـــم کرده است چون فـــرهـــاد بـا سخـــن‌هـــای دلکشـت یک‌ عمـــر می‌تـــوان نغـــمه‌ی خــوشـی سر داد آگـهــــم از مــــرام و لـطـــف شـمــــا کــه خـــدا عــــزتــــی چنـــین‌ات داد هـــم صـبــــوری و مهــــربـــان‌ســتی هـــم وفـــاداری و مهیـــن اجـــــــداد مهـــــرتـــــان از دل شـکســتـه‌ی مــن تــا کــه هـســتـم ، نمـی‌رود از یــــــاد گفــت (ساقی) کـه شصـتـمیــن سـال ِ انجمـــن ، بــر شمــــا مـبــــارک بــــاد. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/29 eitaa.com/shamssaghi
(بــزرگــان) هر چـه داریم ، از بـزرگـان است از بزرگان به جسم ما جان است عــــزت و اعـتــــبار انـســان‌هـــا همـــه از بــرْکـتِ بــزرگـان است در دل ظـلمـت و شــبی شبگیــر روی‌شان مثل مــاهِ تـابــان است گر که یوسف عـزیز شد در مصر از کــرامـات پیــرِ کَنعــــان است چون بـزرگـان ســتون زندگی‌اند زندگـی بـرقـرار از ایشــان است گر نبـاشـد سـتون ، بـدون گمـان "خانه از پای‌بست ویـران است" آدمی در جهــان ، بــدون بــزرگ چون درختی همیشه عریان‌ست قــــدر ایشــان اگــر نـدانـد کس دایمــاً نـــادم و پـریـشــان است پـــدر و مـــادر و معـــلم و یـــار جای‌شان بر فــراز مـژگـان است بــر تـــن دردمنـــــدِ خسـته‌دلان یادشان تا همیشه، درمــان است هــر که دسـتت گرفت در عـالـم لایــق احتـــرام و احســان است ابــر رحمت بوَد کسی که به دهر بر سر خلــق ، مثـل بــاران است از بــزرگــان ، نکــو سخـن گفتن طبـق آیـات و نصّ قـــرآن است حـق‌شـناسی و قـــدردانــی نیـز خصلـتِ بـــــارز مسلمـــان است قـدر پیــران بــدان و نیـکی کن! که رضــای خــدای منـّــان است شعــر (ساقی) اگــر بــوَد دلکـش رمز آن حــرمـت بــزرگــان است. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/03/08 eitaa.com/shamssaghi
(ماده‌تاریخ شادروان مؤبدی کاشانی) شاعری نیکوسخن، از شهر کاشان پرکشید "مؤبدی" سوی خدای حیّ سبحان پرکشید دید یارانش برفتند از جهان سوی خدا دل ز دنیا کند و با لب‌های خندان پرکشید سالِ مرگش را به ابجد گفت (ساقی) این‌چنین: (مؤبدی‌ـ‌کاشانی اکنون سوی یاران پرکشید) قم ـ سید محمدرضا شمس (ساقی) 1445 قمری eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
(درس همت) به کار اگر که کسی دل مثال مور دهد دگر مُحال بوَد تن به حرفِ زور دهد ز فرط غیرت، چندان کند تلاش معاش که درس همت و اِستادگی، به مور دهد چگونه می‌شود آیا که عافیت‌طلبی شب سمور، به رنج لب تنور دهد مباش غَرّه و افتاده باش همچون تاک که سرو، تن به تبر، از سرِ غرور دهد چه روزگار غریبی شده‌ است امروزه چنانکه زندگی از غصه، بوی گور دهد مشو ز رحمت حق ناامید در عالم که حق، مراد دل بنده‌ی صبور دهد بخواه حاجت خود را از او که بی‌تردید اگر که مصلحت افتد، نه یک؛ کرور دهد کسی که غرق خدا شد جزای اوست بهشت نه آن که دل به عبادت، به شوق حور دهد اگر که نور حقیقت به سینه‌ ها تابد : «کلیم را چه نیازی که دل به طور دهد؟» ۱ کسی که ره بسپارد به چشمه‌ی خورشید به شام ظلمتیان، پرتوی ز نور دهد درین زمانه که هر کس به نفع خود کوشد خوشا کسی که عصایی، به‌دست کور دهد چنان که (ساقی) کوثر به پاس همت او به روز حشر، بر او ، از مِی طهور دهد. سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/04 eitaa.com/shamssaghi ۱ـ استاد مجاهدی
(نیت خیر) می‌شود انسان ز کار خیر، نامش جاودان گر بگیرد با خلوص و صدق، دست ناتوان ای‌که گیری دست، از افتاده‌ای آگاه باش! که نباشد در سَرت جز نیت خیری درآن آنکه از روی ریاکاری بگیرد دست خلق هست غافل، از کرامات خدای مهربان تا بشوق نام و شهرت می‌کنی خدمت به خلق خویش را ای بی‌خبر از خویشتن! خَیّر مدان غافلی از عزت و ذلت که در دست خداست با ریاکاری شوی بازنده در این امتحان کار نیکو کن بدون کسب شهرت با خلوص گرچه می‌باشد نهانی، عاقبت گردد عیان قدر نیکوکار باشد نزد ایزد بی‌شمار البته با نیت خیری که دارد بی‌گمان آنکه گیرد باری از دوش کسی با قصد خیر هست در روز جزا پاداش اعمالش جِنان ای‌خوش آن دستی که گیرد دست خلق از بهر حق می‌کند بی مزد و منت، کارهای رایگان (ساقیا) هر چند باشی دست‌گیر عالمی چون نداری نیّت خیری، نبینی جز زیان سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/02/12 eitaa.com/shamssaghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شکر نعمت کن که نعمت را فراوان می‌کند خاک را حاصل، فراوان، آبِ باران می‌کند نور اگر تابد درون آینه، آیینه هم ـ بازتابش کار خورشید درخشان می‌کند رشته‌ی الفت شود محکم چو دانی لطف یار قدردانی، مهربانی را دوچندان می‌کند پاس باید داشت نعمت را و باید شکر گفت ناسپاسی، اهل احسان را پشیمان می‌کند می‌دهد رونق خدا بر روزی آن بنده‌ای که نماز شکر، بر درگاه ِ یزدان می‌کند بنده‌ای که کفر نعمت می‌کند، پروردگار عاقبت او را دچار رنج و حرمان می‌کند حق شناسی خصلت نیکوی انسانی بوَد ـ که محبت را به هر تقدیر جبران می‌کند (ساقیا) کن سجده بر درگاه رحمانی که او مشکلات زندگی را بر تو آسان می‌کند . سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/02/03 eitaa.com/shamssaghi