✅ 20 مهرماہ، سالروز بزرگداشت حضرت لسان الغیب، حافظ شیرازی بر اهالی شعر و ادب و فرهنگ، گرامی باد.
#بر_مزار_حضرت_حافظ
به سرِ کوی تو با سوز و گداز آمدهام
به مداوای دل ای مَحرم راز ، آمدهام
ایکه در بزم سخن، صدر نشین غزلی
شاعری کوچکم از روی نیاز آمدهام
مرغ دل در قفس سینه به تنگ آمدہ بود
که به دیدار تو از راہ دراز آمدهام
تا ز شیراز حضورت ببرم توشهی فضل
از قم از جادهی پر شیب و فراز آمدهام
تا زنم بوسه به درگاہ رفیعت ز خلوص
با سمند دلِ دیوانه ، بتاز آمدهام
دل چو آهنگ طربخانهی عرفان تو کرد
بی دف و بربط و چنگ و نی و ساز آمدهام
تو خدای غزل و حکمت و عرفانی و من
سوی درگاه تو ای بندہ نواز ، آمدهام
همدم شام غریبانهی من شعر تو شد
که ز شام دل زارم به حجاز آمدهام
زائر کعبهی عشق تو شدم از سرِ جان
که به اِحرام تو اکنون به نماز آمدهام
بر درِ میکدهی شعر تو ای (ساقی) عشق
بهرِ یک جرعهی پرسوز و گداز آمدهام.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1373 - شیراز
eitaa.com/shamssaghi
(میلاد امام صادق مبارک باد.)
#فقه_جعفری
بــر امـــامِ بـــاقــــر از لطـف خـــدا
گشت امشب نــوگلـی زیبـــا عطـــا
نوگلی خوشـبو چو یــاس و یاسمن
رَشک صـدها بــاغ و بسـتان و چمن
حسرت سَـرو و صــنوبـر زاعتـــدال
از جـــلال و از جمـــال و از کمـــال
آن گـل زیبــا ، امـــامِ صــادق است
کز شمیمش، بلبــلان را کـرده مست
از قدومش بــاغ دیــن خـــرّم شده
ریشــهی نخـــل وِلا ، محکـــم شده
عــــالـِـم کــُــلّ علـــــوم نشــأتیـــن
گشت از لطف خــدا آن نـور عیـــن
خوشـهچین مکتباش سقــراطهــا
خــاکـســار درگـهـــش بقــــراطهــا
هرچه دارد شیعه از فقـــه و کــلام
هسـت از انـدیـشــههـــای آن امــام
گرچه احمــد آن رســول بی قـریـن
هسـت اول شـــارح شـــرع مُبـــین
بعـد از او هم حضرت مــولا عــلی
کــه محمّـــد گشـت در او منجــلی
کرد قـــرآن را بیـــان بـر شیعیـــان
تــا بمــانـد دیــن احمـــد جـــاودان
زآن سپس هــم اولیــای دیـن حــق
کــردهانــد از ابتـــدا تبــیــین حــق
بعد از ایشان حضرت صادق به جُد
گشت در تبـیــین قــــرآن مُسـتعـِــد
کـــرد بنـــیان ، مکـتـب اســــلام را
تــا شــود بــر شیعیـــانـش رهنمـــا
هست فقـــه جعفـــری تـأسیـس او
درس این مکـتـب بـوَد تــدریس او
آنچـه گفتــه حــق به قـــرآن مُبــین
کــرده تبــیــین آن امــام مســلمیـن
هست قـــرآن ، رهنمـــای زنـــدگــی
درس انســانـیـت است و بنــدگــی
میتــوانـی دیـــد بـا عـین الیقیــن
هــر علـــومــی را به قـــرآن مُبــین
حضرت صــادق به تــرویـج علــوم
گشـت راســخ در تعـــالیــم عمــوم
تا که شاگردان وی در علـم و دیــن
هر یکـی گشـتـنـد اســتادی وزیــن
جـابـر و لِیث و جمیل و هـم هُشام
جملگــی بــودنــد شــاگــرد امــــام
غیـر از اینها هم هـزاران نکتهدان
شهــره میباشند جمـله در جهـــان
که همـه از خوشـهچیــنان ویانــد
جمـــله دارای مقـــــامــی ارجمنــد
شیعیــان را درس فقـــه آموختــند
نـور حق را بر جهـــان افــروختــند
زین جهــت امــروزه فقــه جعفــری
میکنـــد بــر عــالَمــی روشـنـگــری
حــال گــویـم تهنـیـت بر مسلمیــن
روز میـــــلاد امـــــامُ المـتــقـــیــن
(ساقی) اکنون در مقـــام آن امــام
داد شـرحـی مختصــر را والســلام
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج)
#شرارههای_جنون
شـبی که مـاهِ جمــالـت مرا مشوّش کرد
دلِ غــریق غمــم را ، قـــریــنِ آتـش کرد
شرارههای جنــون سوخت پیکـرم یکسر
هرآنکه دید مرا ، یـادی از ســیاوش کرد
اگرچه طـالـعِ ما جبـر و اختـیارات است
ولی بــلای زمــانــه ، مــرا بــلاکــش کرد
ســتارهسوختــهی دســت سرنوشـتم که
به لـوحِ خــاطــرِ گــردون مرا مُنقّش کرد
دلی که در طلبِ یار سوخت؛ از دم غیب
دلالتـی بـشـنــــید و نــوای دلکــش کرد
پـرنـدهی دلِ من در هــوایِ دولـتِ عشـق
پــری ز مِهــر گـرفت و مرا پَـریـوَش کرد
کمانِ وصل که از جان کشیدهام یک عمر
بـه عشـقِ یــار ، مـرا هــمتــراز آرش کرد
پلنـگِ مـرگ که میتــازد از پِـیام هر دم
غــزالِ عمـــرِ مرا بیقــرار و سرکش کرد
شراب عشق ، طلب کن ز (ساقی) کـوثـر
که مستِ عشق مرا با شرابِ بیغش کرد
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1391
eitaa.com/shamssaghi
گفتـم به خــرد کـدام انسان، نیکوست؟
گفتا که حذر کن از کسی که بدخوست
گفتـم که ز خـوب و بــد بگـو و، گفتــا:
"ازکوزه همان برون تراود که دراوست"
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamseqomi
#عشق_و_مستی
مسـتی مــا مستی از هر جــام نیست
مسـت گشـتن کــار هر بـدنــام نیست
مــا ز جــام عشـق ، مسـتی میکنــیم
خـویـش را فـارغ ز هسـتی میکنــیم
مـی ، پلیــدی را ز سـر بیـــرون کنــد
عشـق را در جـــام دل ، افــزون کنــد
چونکه مـا مستـیم و از هسـتی تهـی
کِـی؟ شـود هسـتی به مسـتی منتهـی
مسـت یعنی عـاشقی بـیقیـد و بنــد
فـارغ از بود و نبـود و چـون و چنــد
چــون و چنــد از ابـلهــی آیــد میــان
در طـریـق عــاشـقی کـی؟ مـیتــوان
مسـت بــود و فکـــر هسـتی داشــتن
کـــوهِ غــــم را از میـــان بــرداشــتن
کـی؟ بـــوَد کـــار حسـاب و هنــدسـه
کـی؟ چنـین درسی بــوَد در مــدرسـه
عـاشـقی را خود جهــانِ دیگــریست
منطق عـاشـق، همــان پیغمبــریست
عشـق بــر عــاشــق دهـــد دسـتور را
عقــل کِـی؟ فهمــد چنـین منظــور را
تــا نگـــردی عـــاشــقی بــی ادعــــــا
کِـی؟ تــوانــی کـــرد درک نکتـــههـــا
فهـم عـاقـل را به عـاشـق، راه نیست
هرچـه گویم بـاز میگویی که چیست
بـــایــد اول ، تــرکِ هـشــیـاری کنــی
عشـق را در خویشـتن جــــاری کنــی
هر زمان گشتی چو مست جـام عشق
خــویـش را انـــداختـی در دام عشق
آن زمـان شاید بـدانــی عشق چیست
چـون کنــی درکِ یکــی را از دویست
گــر بـه راه عشـق ، همـــراهــم شـوی
رهســپار قـلــبِ پــــر آهـــــم ، شـوی
خود ببینی فرق عقل و عشق چیست
عقـــل، همــراه و رفیــق عشق نیست
عقـــل، اوّل بـیــــنـد و بـــــاور کنـــد
عشـق، نــادیــده همـــه از بــــر کنـــد
عشـق چـون از عقـــل میگـردد جــدا
آن زمـــان بـیــــنـد بـــــزرگـــی خــدا
چـون خـــدا را دیــد پـابستـش شـود
از مــی دیـــــدار ، ســرمستـش شـود
(سـاقـی) و جـــام مـی و روی نگـــار
هسـت در دیــــوانـگـــیهـــا آشکـــار
گرچه عشق و عـاشقی کــار دل است
پـا نهــادن در چنــین ره، مشکل است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1391
eitaa.com/shamssaghi
#شهیـــدان
شهـیــــدان، رادمــــردان غیـــورند
به دور از ظلمت محضاند، نـورند
به هنگـام دفـــاع از دیـن و میهــن
حمــــاســه آفــرینــــان حضــورند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیـــدان عشــق را تفسـیر کردند
جــوان بـودند و کــار پیـــر کردند
مس جان را ، طــلا کردند با عشق
به خـون، کار دوصد اکسـیر کردند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیــدان آیــههــای نــور بودند
به باطن زنــده در ظاهر غنودند
میــــان آتــش بیـــــداد دشمـــن
حدیث عشق را با خون سرودند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیــدان تا همیشه بــرقــرارند
چو کوهی سربلند و اســتوارند
بــوَد پـایـان ما آخـــر ، زمستان
ولی آنــان ، گــل بـــاغ بهـــارند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیـــدان بـــاده نــوشـان الستند
ز مستی، جام شیطان را شکستند
مـیِ قــالــوا بــلی را سر کشــیدند
از آندم بـا خــــدا پیمـــان ببستند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیــدان مست جـام یرزقون اند
گــل پـرپـر ، میان دشت خون اند
ز خــون سرخشان در راه اســلام
نمـــــاد پـــایــــداری قـــــرون اند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیـــدان وارثـــــان انبـــیایند
به خون غلتـیده در راه خدایند
به خون سرخ بر عــالم نوشتند
که رهپــویــان شـاه کــربــلایند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیـــدان تیغــههای ذوالفـقارند
سـرافــــرازان دشـت اقتــــدارند
به شب در پیش پای شیعه نورند
به جــانِ دشمنــان شـیعـــه نارند
ا✿࿐🍃🌺🍃࿐✿ا
شهیــدان (ساقی) جـام طهورند
همه ، تــاریــخ ســازان غیــورند
اگرچه در عزاشان نوحهخوانیم
ولــی آنــان همیـشه در سُـرورند
سید محمدرضا شمس (ساقی)
@shamssaghi
(اَللّٰهْمَّ عَجّلْ لِوَلٖيِكَ الْفَرَج)
#هیهات
ایهاالناس! دمی هم ز خدا یاد کنید
حذر از شیوهی شیطانی شداد کنید
پای دل ، از گرو ِ سلسله آزاد کنید
قصر ویرانهی آزادگی آباد کنید
تا ببینید که جنّت بوَد از آن ِ شما
چون بوَد لطف خدا سایهی ایوان شما
غافل از راه منا و ز صفا دم بزنیم
راه شیطان برویم و ز خدا دم بزنیم
بیوفاییم ، ولیکن ز وفا دم بزنیم
با ریاکاری و ریب از ضعفا دم بزنیم
دانم آنقدر که این راهِ مسلمانی نیست
مُنطبق با روش و مَنطق قرآنی نیست
با برازندگی از اهل ریا دوری کن
مَددِ خلق کنی گر که، به مستوری کن
غمزدایی ز دلِ مضطر رنجوری کن
وآنگهی بادهی عشرت، زده مخموری کن
بیریا گر که کنی کار، به حق اهل دلی
غیر ازین هرچه کنی نزد خرد منفعلی
اینزمان تودهی صدرنگ فرآوان باشد
روبَه تفرقه و جنگ ، به جولان باشد
دینفروشی اسفا نازل و ارزان باشد
فکر و ذکر همگان راحتی و نان باشد
حالیا فرق نه انسان و نه حیوان دارد
با چنین بندهی درمانده که شیطان دارد
چونکه قرآن شده بر طاقچهها زندانی
همه محرومیم از مرحمت ربانی
گرچه غرقیم و گرفتار به بحری فانی
روزمان تیرهتر از نیمهشب ظلمانی
ای مسلمان! بطلب چارهی خود از قرآن
خویش را از شب ظلمانی فانی برهان!
بارالها...! فقط از تو طلبم راه نجات
ذکر و تسبیح تو دارم به تمام اوقات
از تو هستی ز عدم یافته معنای حیات
گر نبودی تو نمیبود وجودی هیهات...
چه بگویم که چهها دیده چهها میبینم
خلق را یکسره در بند هوا میبینم
فرقه در فرقه پس از هم بوجود آمدهاند
بهر غارت ز همه بود و نبود آمدهاند
بس که از بیهنریشان به رکود آمدهاند
زرد و اِسپید و سیاه از پی سود آمدهاند
آه و افسوس! که دنیا شده دنیای دگر
آتش ظلم ، به پا گشته ز بلوا دگر
حضرت حجت حق! مهدی موعود بیا
نخل دین از غم دوری تو فرسود بیا
تا گلستان کنی این آتش ِ نمرود بیا
طاقت منتظران، طاق شده زود بیا
دُردنوشان تو و باده پرستیم همه
(ساقیا) منتظر روی تو هستیم همه
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1384
eitaa.com/shamssaghi
(ورود حضرت معصومه به شهر مقدس قم)
#کاروان_عشق
کاروان عشق، سوی قم روان گردیده است
شهر قم هنگامه از این کاروان گردیده است
حضرت معصومهی قم خواهر سلطان توس
آنکه پیش پای او خم، آسمان گردیده است
از قدومش شهر قم گردیده چون باغ بهشت
بارگاه اطهرش، رشک جِنان گردیده است
آفتاب قم بوَد سوزان اگر ؛ این بارگاه ـ
از کرامت بر سرِ قم سایبان گردیده است
ای که میگردی به دنبال مزار فاطمه (س)
اینمکان مسطورهای از آن مکان گردیده است
ملجأ درماندگان است این حریم جانفزا
چون در اینجا دفن یک درّ گران گریده است
گوهر بحر عفاف و عصمتی که از شرف
مظهر تقوا و عصمت بر زنان گردیده است
چون بوَد پیراهن ایمان و عفت بر تنش
نام او مانند زهرا جاودان گردیده است
نام زیبایش دهد تسکین به قلب شیعیان
«فاطمه» کآرامش روح و روان گردیده است
بس که دارد آبرو نزد خدای لایزال
شافع محشر برای شیعیان گردیده است
آخرین شمس ولایت، حجة بن العسکری (ع)
آنکه جانها از فراقش در فغان گردیده است
در پناه عمّهاش، بنیان نموده مسجدی ـ
که از آن مشهور نام جمکران گردیده است
شایگان شد این غزل در مدح شهبانوی قم
قافیه هرچند اینجا شایگان گردیده است
(ساقیا) دروازهی حاجات باشد این حرم
هرکه سر سوده براین در کامران گردیده است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1391
eitaa.com/shamssaghi
#قمالمقدسه
آب قــم با شـوریاش از آب زمــزم بهتــر است
این عنــایت ، از کـــرامــات خـــدای داور است
چون حریم حضرت معصومه درخاک قم است
شد نگین شهر و ، قـم هم حلقهی انگشتر است
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
"قم آشیانهی آل محمد (ص) است."
#قــــم
جز عشق و معرفت نبوَد در سرای قم
از ابتدا ببین! همه تا انتهای قم
خونم سرشته است درین خاک بی مثال
زیرا عجین شدهست به خشت بنای قم
قم «عش آل احمدِ» مرسل بوَد به حق
خوشبخت آن کسی که بوَد آشنای قم
از بارگاه حضرت معصومه (س) تا ابد
غبطه خورد بهشت برین، بر صفای قم
سه درب جنت است به قم وا ؛ کز افتخار
پیچیده در جهان ز تقدس ، صدای قم
هر شهر و روستا که بَرَد دل درین وطن
پیوسته گشتهاند همه ، در قفای قم
هرگز غریب نیست در این شهر ، تا ابد
هر کس نفس کشیده دمی در فضای قم
نایی که ضد قم به نوا آید از حسد
بی شک بوَد سفیهْ و بوَد بینوای قم
آن کس که دم زند به کنایت بر این دیار
در دام نخوت است و نَداند بهای قم
آنان که با خلوص به قم پا نهادهاند
هستند تا همیشه به مدح و ثنای قم
قم مرکز تشیع و علم و فقاهت است
باشد در اهتزاز همیشه لوای قم
نام آوران زبدهی شعر و سخنوری
هستند از دیار مقرنس بنای قم
قم خانهی من است و منم خانهزاد او
مرغ دلم هماره پَرد در هوای قم
(ساقی) به وصف قم اگر این چامه را سرود
چون بوده است و هست فقط مبتلای قم
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#دیــوار_کـــج
وقتی که انتقـــاد ، نـدارد اثـــر به گــوش
بیهوده در زمـانه به اصــلاح کس مکـوش
دیــوار کـــج نهــــاد ، بــه بـــالا نمـیرسـد
شمـعی بُـوَد که با نفسی میشود خمـوش
سید محمدرضا شمس (ساقی)
eitaa.com/shamssaghi
#نخل_همت
دم زند گر مدعی با عقل زایل بیشتر
میزند بر ادعایش، مُهر باطل بیشتر
آنکه میلافد که حلّال مسائل گشته است
بیگمان ماندهست در حلّ مسائل بیشتر
طبل توخالی اگرچه پرصدا باشد ولی
تشت رسوایی ز بام افتد ز جاهل بیشتر
هر دلیلی را بوَد مدلول، اما بی گمان
اهل منطق مانده در بند دلایل بیشتر
درک خوب و بد ندارد آنکه باشد کوردل
پای نابینا رَود هر لحظه در گِل بیشتر
آنکه حرمت بشکند در جمع اهل مَعرفت
حرمت خود را شکسته صد مقابل بیشتر
خاکساری حاصل دانایی و دانشوریست
تاک ، از افتادگی گردیده کامل بیشتر
گرچه با جعل مدارک میتوان از بند جَست
میشود در بند، هرکو گشته جاعل بیشتر
آنکه آتش میکند بر پا به گرد خویشتن
از شرار سوزش خود مانده غافل بیشتر
«آتش خشم ابتدا سوزد خدای خشم را
چوب کبریت ابتدا سوزد به محفل بیشتر» ۱
گرچه میگویند از بخت جهان کجمدار
نعمت دنیا بوَد بر کام کاهل بیشتر ـ
پایداری خوش بوَد در پیچ و تاب زندگی
نخل همت میدهد پیوسته حاصل بیشتر
نیست در اندیشهی باطل، نشان از اعتقاد
خودپسندی میکند اندیشه زایل بیشتر
(ساقیا) هر کو توکّل کرد بر امر قضا
میشود در بندگی، البته عامل بیشتر
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1392
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ شمس قمی
#رفاقت
کاش میشد غنچههای کینه را پرپر کنیم
باغ دل را مملو از نسرین و ز سیسنبر کنیم
کاش میشد همدلی را در عمل تصویر کرد
از چه دل را از شرار کینه چون مجمر کنیم؟
بخل و خودبینی ندارد حاصلی در باغ دهر
با محبّت میتوان این باغ را پُر بَر کنیم
از درشتی و خشونت میتوان پرهیز کرد
تا مبادا بر دلِ آزردهای آذر کنیم؟
تا به کِی زخم زبان، وِرد زبان ما بُوَد؟
از چه باید بیجهت بر قلب هم خنجر کنیم
تا به کِی دم میزنیم از اختلاف عَمرو و زید
نقطهای ناخواندہ اُنموذج۱ چه را از بر کنیم؟
تاک را افتادگی، از میوہی افزون بُوَد
کاش میشد خوشهای سرلوحهی دفتر کنیم
خاکساری پیشه کن! گر سر بسایی بر فلک
عاقبت روزی درین خاکِ سیَه بستر کنیم
بشکن آن باد غروری را که بر بادت دهد
با تواضع میتوان گوش فلک را کر کنیم
گر مسلمانیم و غافل از مرام مسلمین...
کسبِ آگاهی خوش است از شرع پیغمبر کنیم
رادمردی و صداقت خصلت نیکان بُوَد
خیز تا درکِ حضور از مکتب حیدر کنیم
لحظه های زندگانیمان به یغما میرود
این دو روز ماندہ را اندیشهای دیگر کنیم
گاهگاهی با نگاہ مِهر و احسان و خلوص
پاک، گَرد غم توان از چهرہای مضطر کنیم
با رفاقت میتوان تا قلّهی اقبال رفت
زابتدا گر اجتناب از خصم بد اختر کنیم
تا مباد آسیب بیند آهوی دلهایمان
گرگِ نفس خویش را باید ز میدان در کنیم
تا نفَس در سینه جولان میدهد این روزها
با نگاہِ دل، حضور عشق را باور کنیم
میرسد روزی اجل، ما را کند از هم جدا
آنزمان با خاطرات تلخ و شیرین سر کنیم
مُردہخواهی را رها کن زندگان را پاس دار
از پسِ رفتن چه حاصل، گریهها را سر کنیم؟
اندک اندک باز شعرم رنگِ غم بر خود گرفت
باید این طبع غمافزا را کمی بهتر کنیم
یادمان باشد اگر مِهر علی در قلب ماست
بوسه بر دست پدر... تقدیر از مادر کنیم
چون مُحبّ اهلبیتیم و به دوریم از ریا
شکر ها در هر نفَس، از خالق اکبر کنیم
دستگیری کن ز هر دستِ ز پا افتادہای
تا ببینی روز محشر، محشری دیگر کنیم
ایخوش آنروزی که در صحرای محشر جملگی
از خُمِ (ساقیِ) کوثر، باده در ساغر کنیم.
سید محمدرضا شمس (ساقی)
1393
eitaa.com/shamssaghi
۱ـ از معروفترین کتب نحویه (دروس حوزوی)