میخواهید اعتماد به نفستان را درب و داغان کنید؟
مدام تصمیم بگیرید و بعد تصمیمهایتان را نقض کنید.
مثلاً با خودتان بگویید فقط دو تا از بیسکوییتهای جعبه را میخورید اما همهی آن را بخورید. با خودتان قرار بگذارید که هفت صبح بیدار شوید
اما یازده صبح بلند شوید و برای تأثیرگذاری بیشتر هر شب این قرار را بگذارید.
با خودتان عهد کنید که از این به بعد هر روز یک ساعت ورزش خواهید کرد؛ اما پنج دقیقه هم پیادهروی نکنید.
این کارها باعث میشود احساس کنید کنترلی بر زندگیتان ندارید. شما هر روز با خودتان قول میدهید که فردا صبح زود بیدار شوید، ورزش کنید، مطالعه کنید یا کاری انجام دهید اما هیچکدام را عملی نمیکنید.
این باعث میشود اعتماد به نفستان آسیب ببیند و دچار افسردگی و ناامیدی شوید.
پس به جای قولهای تو خالی، اهداف کوچک، واقعبینانه و منطقی برای خودتان تعیین کنید و گام به گام به سمت آنها پیش بروید. موفقیتهای کوچک را جشن بگیرید.
با این کار اعتماد به نفستان تقویت میشود و احساس میکنید مسیر زندگی را خودتان کنترل میکنید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_بیست_نه
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
این با هم بودنها خیلی کوتاه بود و ماهها میگذشت و من حسین رو نمی دیدم حسین حقوق خوبی میگرفت ولی خانوادهی حسین مراسمهای عید قربان و شب یلدا رو بدون حضور حسین با یه دست لباس و یکم خرت و پرت و خیلی مختصر برام برگزار میکردند دیگه دوری از حسین اذیتم میکرد.۱۷ ماه از نامزدی ما گذشته بود که حسین اومد و با خوشحالی گفت، کارم رو گرفتم شهر خودمون بعد ازدواج میام نزدیکتر از اینکه حسین میومد پیشم خیلی خوشحال بودم...آنا شروع کرد به آماده کردن جهیزیه و یک هفته قبل از عروسی جهیزیهی منو فرستاد خونهی مادرشوهرم که قرار بود تو یکی از اتاقهای اونا زندگی کنیمآنا برام جهیزیه خیلی خوبی داد حتی پنکه هم داشتم که عمه و زنعموهای حسین با دیدن جهیزیه من انگشت به دهن مونده بودند روز عروسی فرا رسید و حسین سنگ تموم گذاشته بود و فردای عروسی هم همکارهای ارتشی حسین یه شام مفصلی دادند و حسابی بهمون خوش گذشت و زندگی منو حسین تو یه اتاق ۱۲ متری شروع شد.که یه طرف اتاق، کمد و رختخواب گذاشته بودم و طرف دیگهی اتاق جا مینداختم و میخوابیدیم..اون عکس دو نفرهمون رو هم زدیم به دیوار با عشق در کنار هم زندگی میکردیم،اتاق کوچولوی ما سمت چپ درب ورودی خونهی پدرشوهرم بود و پنجرهاش باز میشد به یه ایوان بزرگ که آشپزخونه هم روبروی اتاقمون بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔴 با افراد بی دقت چه طور برخورد کنیم؟
1. هیچ وقت برچسب بی دقتی بهشون نزنید (اگه بی دقتی دیدیم، حداقل چیزی نگید که چقدر بی دقتی!)
2. اگر بی دقتی مشاهده شد با تعجب بگید عحیبه توکه همیشه با دقت بودی!
3. وقتی کاری رو با دقت انجام داد تمسخر نکنیم (نگید چه عجب یه بار یه کاری رو درست انجام دادی!)
4. وقتی کاری با دقت انجام داد از برچسب معکوس استفاده کنید (بگید انقدر خوشم میاد که انقدر دقیقی، خوشبحالت! )
5. در همه این مراحل صبور باشید. ایجاد عادت جدید حداقل سه ماه زمان بر هست.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
از خودت راضی؟چه چیزای داری که بهشون افتخار کنی؟آدم بی ارزشی شدی پیش خودت ؟احساس میکنی شکست خوردی؟احساس میکنی دیگه کاری ازت بر نمیاد ؟
اگه جواب این سوالات خیلی هست , تو عزت نفس پایینی داری .
تو باید خودت رو پیدا کنی , به دنبال چی هستی !
تو یک آدم خاصی هستی فقط باید خودت رو بهتر بشناسی.
یکم به چیزای که داری و فراموش کردی بیشتر فکر کن !
پاهای که میتونی باهاشون راه بری ! خیلیا تو حسرتش هستند , چشمانی که میبینی,زبانی که حرف میزنی, و هزاران چیز دیگه , ما یک عمر دنبال خوشبختی گشتیم اما هنوز بهش نرسیدیم , خوشختی همین الان هست , همین الان که نفس میکشی , لذت ببر از نفس کشیدن , از قدم زدن , از خوابیدن,استراحت کردن,حرف زدن,غذا خوردن و هزاران کارهای دیگه که برای تو خیلی عادی هست و برای خیلیا آرزو ,بعضی از ما زیبا زندگی کردن یاد نداریم, همه به ظاهر زیبا زندگی میکنیم , اما درون همه ما پر از فکر و خیال هایی است که داغونمون کرده و فقط میتونیم بریزیم تو خودمون و به همه لبخند بزنیم و بگیم حالمون عالیه .....
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_سی
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
یه روز وحیده اومد تو اتاق و چشمش خورد به عکس ما،خیلی زود با حرص و اخم رفت و به مادرش گزارش داد و سر اون عکس یه دعوای بزرگی تو خونه راه افتاد و وحیده از حسودی اینقدر جیغجیغ کرد که حالش خراب شد و غش کرد،شب که شد پدرشوهرم از ماجرا خبردار شد شروع کرد به تیکه انداختن به حسین و سر اون عکس سه روز با من سر و سنگین بودند ولی من به خاطر محبتی که حسین به من میکرد بیتفاوت از کنار رفتارهای بدشون میگذشتم..یک هفته بعد از عروسیمون حسین مرخصیش تموم شد ناچار شد که بره، با رفتن حسین ته دلم خالی شد و از اینکه چطوری میخوام با خانوادهاش سر و کله بزنم دلهره داشتم..حسین با تلاشهای زیادی که کرده بود هنوز هم نتونسته بود کارش رو منتقل کنه به شهر خودمون و من ماهها از حسین بیاطلاع بودم.خونهی خودمون تلفن نداشت و هر وقت حسین به خونهی عمهاش زنگ میزد تا با من حرف بزنه مادرشوهرم فوری میرفت و حرف میزد و اجازه نمیداد که منم باهاش برم.حمید و سعیده برادر و خواهر کوچیک حسین شب ادراری داشتند و من مجبور بودم که هر روز تشک این دو تا رو بشورم،بیشتر وقتها مادرشوهرم که من بهش خانم میگفتم با خواهر شوهرهاش و جاری هاش دورهمی داشتند که کار رسیدگی و پذیرایی از اونها و شام و ناهار هم به عهدهی من بود
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
رسیدن به آرامش زمانی اتفاق می افتد که متوجه بشی:
رنج جزئی از زندگیه اما خوبه به دلیلی رنج بکشم که بعدا شرمنده خودم نشم
نباید به خاطر دلم خودم رو راضی به انجام دادن کاری کنم که عقلانی و منطقی نیست
من فقط با اشتباهاتم تعریف نمیشم و فراتر از اتفاقات بد زندگیم هستم
بیهوده ترین کار دنیا اینه که خودم رو با کسی مقایسه کنم
اینکه بقیه چطور با من رفتار میکنن
نباید معیار ارزش من باشه(آدم ها بر اساس حال و هوای خودشون رفتارهای متفاوتی نشون میدن)
همه مشکلات تحت کنترل من نیستن
اما این بستگی به خودم داره که چطور بهشون معنا ببخشم
و مهم ترین مسئله اینه که با همه زخم هام و خستگی هام بازم میتونم ادامه بدم...
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
👌ذهن زیبا ....
بهترین طبیب شماست!
❣️اگر می خواهید جسم خود را تقویت کنید ، ذهنتان را تقویت کنید ؛ اگر می خواهید جسم خود را احیا کنید ، ذهنتان را زیبا کنید .....
❣️افکار پلید ، افکار توام با حسرت ، یاس ، رنج و اندوه ، سلامتی و نشاط جسم را از میان می برند....
❣️چهره عبوس حاصل بخت و اقبال نیست ، بلکه حاصل افکار زشت و ناپسند است....
❣️در کسانی که با صداقت زندگی کرده اند ، سالخوردگی ماننده منظره غروب خورشید ، همراه با متانت و نشاط است...
❣️هیچ طبیبی مانند اندیشه ای شادی آفرین برای از بین بردن بیماریهای جسمانی نیست....
❣️ هیچ داروی آرام بخشی مانند نیت خیر برای کاهش غم و اندوه وجود ندارد...
❣️زندگی همراه با سوءنیت ، بدبینی ، سوءظن و حسادت ، مانند سیاهچالی است که خود ساخته ایم و خود را در زندانی کرده ایم.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
افراد خوشحال چگونه شادمانی را برای خود بهوجود میآورند:🌸🍂
۱. شادیهایتون رو خودتون بهوجود بیاورید، منتظر منجی نباشید.
۲. با افراد مثبت، صمیمی و نزدیک بشید.
۳. به اندازه کافی بخوابید(خواب به شدت تو بهبود خلق و خو مهمه!)
۴. با ذهنآگاهی و رفتار آگاهانه تمرین کنید درلحظه باشید. 🌸🍂
۵. یاد بگیرید خودتون رو دوست داشته باشید، از انتقادهای بیرحمانه دست بردارید.
۶. قدر داشتههاتون رو بدونین.
۷. دیگران رو ببخشید اما تجربه و درسی که گرفتین رو یادتون نره.
۸. درک درستی از احساساتتون داشته باشید.
۹. روی چیزایی تمرکز کنید که تحت کنترل هست. 🌸🍂
۱۰.ورزش کنید(تحرک بدن برای ۱۰دقیقه،باعث میشه یه آمینو اسید ۴ کربنه آزاد بشه که یکی ازمهمترین انتقال دهندههای عصبی درمغزه که باعث ارامش بیشترشمامیشه)
۱۱.اهداف کوتاهمدت و بلند مدت برای خودتون در نظر بگیرید(هرچی هدف بیشتر در راستای ارزشهای ما باشه، حال درون ما بهتر خواهد بود.)🌸🍂
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_سی_یک
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم.
دیگه شده بودم کلفت و در نبود حسین همش تو خونه کار میکردم،با اینکه خونهی آقام دو کوچه پایین تر بود ولی ماهها ازشون بیخبر بودم و در نبود حسین حق نداشتم که از خونه بیرون برم و از طرف دیگه هم آقام اجازه نمیداد که آنا بیاد خونهی ما و وقتی هم حسین میومد واسه مرخصی اونقدر خونه شلوغ بود که فقط وقت خواب نوبت به من می رسید و اون چند روز هم اونقدر زود می گذشت که وقتی نمیموند که بتونم واسه حسین درد و دل کنم و از سختیهایی که میکشم شکایت کنم،دلم خوش بود که وقتی میاد حداقل میتونستم به آنا سر بزنم.خونهی عموی حسین دیوار به دیوار خونهی ما بود پسر عموش که همسن حسین بود یه عروس از خانواده اصیل و با اصل و نصب گرفته بود که به اصطلاح دختر شهری بود و اسمش زیبا بود،زیبا دختر خیلی خوبی بود و من باهاش خیلی صمیمی بودم و اونم شده بود سنگ صبور من...انور، پدرشوهرم کارش چاقو سازی بود و زیرزمین خونه چاقو درست میکرد و توی دکهای که داشت میفروخت،علاوه بر چاقوفروشی تو خونه بامیه درست میکرد تو دکه میفروخت...از موقعی که عروس این خانواده شده بودم پدرشوهرم انتظار داشت که همهی بامیههاش رو من درست کنم و تا نیمهی شب مشغول درست کردن بامیه میشدم و شبها از خستگی زیاد و درد پاهام نمیتونستم بخوابم...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
راستی کلام، آیینهای است که حقیقت ایمان را بازتاب میدهد.
کسی که دلش از نور ایمان سرشار است، سخنش آراسته به #صداقت و درستی خواهد بود. زبان او، واسطهای برای بیان حقیقت است، نه پردهای برای پنهان کردن آن. هر واژهای که از لبانش جاری میشود، نشان از قلبی دارد که در آن نیرنگ و فریب جایی ندارد.
#ایمان، چون چشمهای زلال، کلام را از آلودگیهای #دروغ و دوگانگی میشوید و آن را به حقیقت پیوند میزند. راستی در سخن، نشان آن است که انسان، خدا را ناظر بر گفتار خویش میداند و بر عهدی که با وجدان و خالق خویش بسته، استوار مانده است.
در دنیایی که واژهها گاه نقاب بر چهره حقیقت میزنند، آنان که به راستی سخن میگویند، گوهرهایی ناب در میان انبوه کلماتند. اینان همان مؤمنانیاند که ایمانشان در صدق گفتارشان متجلی شده است، و هر کلامشان پلی است که دلها را به هم نزدیکتر میکند و #حقیقت را به روشنایی میکشاند.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🍃😊
⭐️ *اگه میخوای توی 6 ماه زندگیتو تغییر بدی، این کارارو انجام بده :
1️⃣مهارت پولساز یاد بگیر:
تورو به استقلال مالی میرسونه
2️⃣ اهداف منطقی انتخاب کن:
اهدافتو کوچیک کوچیک کن و انجام بده
3️⃣ هر روز ورزش کن:
اگه وقت نداری بری باشگاه حداقل تو خونه ورزش کن یا پیاده روی کن
4️⃣ کتاب بخون:
روزی 30 صفحه کتاب بخون حتما
5️⃣ ارتباطاتت رو محدود کن:
آدم های سمی رو از زندگی حذف کن
6️⃣ به پوستت رسیدگی کن:
روز در میون ماسک آبرسان بزار
7️⃣ با آدم های هدفمند دوست شو:
آدم های بزرگ باعث میشن توهم رشد کنی
8️⃣ فقط و فقط به خودت فکر کن:
مدیتیشن کن، پیاده روی برو، آهنگ شاد گوش بده، پادکست بزار و....* 👌
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌱احساسات معلمای زندگی ما هستن؛
• خشم بهمون نشون میده که کجا باید حد و مرزهامون رو بذاریم.
• حسادت میگه دلت میخواد به چی برسی.
• شرم اون جایی از وجودت رو نشون میده که نیاز داره بهتر بشه و پذیرفته بشه.
• ترس میگه بزرگترین تواناییهات کجا قایم شدن.
• اضطراب یادآوری میکنه که کجا باید روی اعتماد به نفس و عزت نفست کار کنی.
• غم بهت میگه که کی وقتشه برای چیزی سوگواری کنی و رهاش کنی.
• پشیمونی دعوتت میکنه خودت رو ببخشی.
• ناامیدی نشون میده کجا انتظاراتت رو نگفتی و کجاها داره اذیتت میکنه.
احساسات رو سرکوب نکن، گوش بده، چون اونا دارن مسیر رشدت رو نشون میدن.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد