eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.5هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
اسمم مونسه دختری از ایران روزهاوماهها میگذشت وبچه ها بزرگتر میشدن..شبنم ۱۸ سالش بودکه علی برای جشن تولدش ماشین خریدکادوگرون قیمتی که هرکس میشنیدبه دخترم حسادت میکرد..کلی خواستگارداشت مخصوصاازطرف خانواده علی ولی هیچ کدوم روعلی قبول نمیکردمیگفت دخترم روبه فامیل نمیدم،، بابزرگ شدن بچه هارفت امدعلی باخانواده اش شروع شدوهروقت علی میرفت روستابچه هاهم باخودش میبردوپدربزرگشون رومیدیدن،،تایه روز برادر علی زنگ زد وگفت پدرشون سکته مغزی کرده وفلج شده تک تنهاتواون خونه بودگوشه رختخواب....قسمت۷۴:حاجی زمین گیرشده بودودختراش گاهی میرفتن بهش رسیدگی میکردن..معصومه بارهاازمن براش حلالیت مطلبیدولی من فقط سکوت میکردم،،اینی که میگن دنیادارمکافاته واقعاراست گفتن،ازبقیه اهل اون خونه ام کم بیش خبرداشتم میدونستم فاطی کنارشوهرش وبچه هاش زندگیه ارومی روداره... ولی زینب قندگرفته بودواوضاع خوبی نداشت وکسی که تهمت فرار روبه من زدابروی من روتواون روستابرددخترخودش بایه پسراشنامیشه وبرای همیشه ازخونه فرارمیکنه.... ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
سلام اسم من پروین هست متولد سال چهل هستم... صبح زود رفتم پیش خواهرم چون خواهرم یکبار بچه سقط کرده بود دکترهای خوب رو می شناخت جریان رو بهش گفتم،اونم دست منو گرفت و با هم رفتیم به یک دکتری که تو شهرمون سرشناس بود و ازش برای بعد از ظهر به وقت گرفتیم .اومدم خونه و با تلفن به مرتضی خبر دادم که زود بیاد خونه تا وقتمون نگذره.رفتیم پیش دکتر، دکتر بهمون گفت این آزمایشا رو انجام بدید و بیارین جواب آزمایش ها پانزده روز طول می کشید تا بیاد اینقدر استرس داشتم که فکر کنم اون پانزده روز یک لقمه غذا به راحتی از گلوم پایین نرفت..همش فکر می‌کردم اگر واقعاً مرتضی نتونه بابا بشه خیلی بدمیشه چون واقعا مرتضی مرد خیلی خوبی بود و حیف بود که از این نعمت محروم بشه ..پانزده روز گذشت و من و مرتضی رفتیم جواب ها رو گرفتیم آوردیم پیش دکتر یه ده دقیقه دکتر آزمایش هارو نگاه می‌کرد و هی با همدیگه تطبیق می داد ،اون ده دقیقه شاید یه سال برای من گذشت..آخر سر هم من سکوت رو شکست مو پرسیدم خانم دکتر لطفاً بگین همسرم میتونه بابا بشه یا نه ؟؟اولین سوالی که دکتر از من پرسید اینکه آیا شما بچه دارین یا نه؟من گفتم بله من دوتا بچه دارم ولی مال این آقا نیستن دکتر گفت خداروشکر حداقل شما بچه داری این آقا هم نه اینکه اصلاً نتونه، میتونه ولی زمان میبره و باید چند دوره دارو مصرف بکنه ضعیف هستن و اگه دارو هارومرتب بخورن صددرصد میتونن بابا بشن.. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈