eitaa logo
شاید برای شما هم اتفاق بیفتد
37.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
1.4هزار ویدیو
1 فایل
اتفاقات عبرت آموز زندگیتون رو بگین به اشتراک بزاریم👇🏻☺️ هر گونه کپی و ایده برداری از کانال وبنرها و ریپ ها حرام و پیگرد قانونی دارد .... تبلیغات 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1587085673C0abe731c1e مدیر @setareh_ostadi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات
هنوز از بزرگترین حراج سال خریدنکردید؟؟؟ باکمترین هزینه شیک ترین وباکیفیت ترین لباس وکفش ها را داشته باشید😱 صفرتاصده لباستو خودت انتخاب کن مناسب برای تمام سنین ازخردسال تا بزرگسال بورس بهترین شال ها وروسری ها برای سخت پسندها😎 خاص ترین استایل را ازمابخواهید انتخاب ازشما دوخت ازما😍 خریده لباس تک با قیمت عمده فقط در آنلاین شاپ مرینا بانو👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1376845955C9de292d8cf
1_گاهے باید فرو ریخته شوے براے ” بناے جدید” 2_بعضے ها آنقدر فقیر هستند ڪه تنها چیزے ڪه دارند پول است 3_همیشه خودت باش… دیگران به اندازه ڪافے هستند… 4_روے بالشے ڪه از مرگ پرنده ها پر است نمے توان خواب پرواز دید… 5_انسانهاے خوب همانند گلهاے قالیند، نه انتظار باران را دارند و نه دلهره ے چیده شدن، دائمے اند! 6_بعضے آدما نقش صفر رو بازے میڪنن تو زندگے، اگه ضرب بشن تو زندگیت همه چیزت رو از بین میبرن! 7_ﭘﻮﻝ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺍﺯ ﻗﺪ ﻣﺎﺳﺖ… ﺑﺮﺍﯼ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻣﻮﺍﻇﺐ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﭘﺎﯾﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯾﻢ… 8_طلا باش تا اگه روزگار آبت ڪرد...روز به روز طرح هاے زیباترے از تو ساخته شود… سنگ نباش...تا اگر زمانه خردت ڪرد، تیپا خورده هر بے سر و پایے بشوی! 9_اے ڪاش یاد بگیریم واسه خالے ڪردن خودمون....ڪسے رو لبریز نڪنیم... 10_داشتن مغز دلیل بر انسان بودن نیست، پسته و بادام هم مغز دارند… براے انسان بودن باید شعور داشت.... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. با بغض به عمو سلام کردم…. عمو اولش منو نشناخت اما وقتی خودمو معرفی کردم با ذوق گفت:کجایی دختر؟؟؟چه عجب یاد ما کردی؟؟؟از وقتی ازدواج کردی حاجی حاجی مکه…..خیلی بی معرفتی…گفتم:من بی معرفتم یا شما که توی این ۶-۷ ماه اصلا سراغی از من نگرفتید،،؟؟؟ چند دقیقه حرف زدیم و بالاخره فهمید تصادف کردم اسم بیمارستان رو پرسید و اومد پیشم……عمو وقتی منو توی اون حال و وضعیت دید شوکه شد و گفت؛کی برگشتی که به این حال و روز افتادی؟؟؟با تعجب گفتم:از کجا؟؟؟عمو گفت:از کانادا دیگه…..چند بار زنگ زدم به نوید تا دعوتتون کنم خونمون هر بار بهانه اورد و گفت که مسافرت خارج از کشورید….شماره ی تو هم همش اشغال میزد انگار که مسدود شده باشم………به نوید گفتم تا بهت بگه که با من تماس بگیری نوید گفت هر چقدر میگیم با عموت تماس بگیر قبول نمیکنه و میگه نمیخواهم با هیچ کدوم در ارتباط باشم چون اونا حسودند و نمیخواهند خوشبختی منو ببینند…..نویدآخرش گفت که پاییز رو فرستادم اونور خودم هم دارم کارامو میکنم تا برم…… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت حواسِت به آدمهایی که کاکتوس‌وار زندگی میکنن باشه گفتم کاکتوس‌وار؟ منظورت چیه؟! «آدمهایی که مثل کاکتوس، نیازی نیست دائم حواست بهشون باشه نیازی نیست هرروز خاکِشون رو چِک کنی تا مبادا خشک شده باشه ترسِ پلاسیده شدنشون رو نداری به خیالت خیلی مقاومن... اما یه روز که مثل روزای دیگه مشغولِ رسیدن به بقیه گل های رنگارنگت هستی چشمت به کاکتوست میوفته میبینی زردو پلاسیده شده و ریشه هاش خاکِستر... و تو تازه همون روز میفهمی کاکتوس ها هم میمیرن اما تدریجی... و بی خبر.. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🔴یک‌های ناچیز ✍گاهی با یک کلمه انسانی نابود می‌شود. گاهی با یک کلام قلبی آسوده می‌شود. گاهی با یک قطره لیوانی لبریز می‌شود. گاهی یک لبخند، تمام زمستان، یک فرد را گرم نگه می‌دارد. گاهی یک پیامک محبت‌آمیز، محبتی را از تو شعله‌ور می‌سازد. گاهی یک نگاه تمسخرآمیز، غرور انسانی را ویران می‌کند. گاهی با یک بی‌مهری، دلی می‌شکند. گاهی یک جرقه، یک ساختمان را به آتش می‌کشد. گاهی با ارسال یک داستان کوتاه برای دوستی، گرهی باز می‌شود. گاهی با یک کار ساده، درهای بهشت به روی آدم گشوده می‌شود. 🔰مراقب بعضی یک‌ها باشیم؛ در حالی که ناچیزند، همه چیزند. ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. با حرفهای عمو تازه متوجه شدم که چرا اقوام و خانواده ام باهام تماس نمیگرفتند ….انگار نوید تمام مخاطب های گوشی منو بلاک یا مسدود کرده بود…گفتم:عمو تمام حرفهایی که از طرف من زده دروغه…..عمو گفت:من نمیدونستم برای همین به مامانی گفتم که اصلا کاری به کار تو نداشته باشه و مزاحم زندگیت نشه……اون بنده خدا هم گفت همین که خوشبخته و شوهر خیلی خوبی داره برای من کافیه……با گریه گفتم:همش دروغه….(خلاصه ایی از زندگیمو برای عمو تعریف کردم)…….نوید از اینکه بابا ازم سراغی نمیگرفت متوجه شد که چقدر تنها و بی کسی هستم برای همین منو از هر نظر اذیت کرد،….عمو گفت:تمام این حرفهارو به بابات هم گفته بود….با هقهقه گفتم:بابا نباید قبول میکرد و تنهام میزاشت…..باید به خونه و زندگیم سرکشی میکرد و از راست و دروغ حرفهای نوید مطمئن میشد……عمو گفت:راستش محمد میگفت رویا نمیزاره بابا سراغ آبجی بره و همش میگه وقتی اون تورو نمیخواهد و جواب تلفنهاتو نمیده حق نداری بری سراغش…… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
📌سه چیز را به آسانی از دست نده؛ 👈🏻"جوانی"، "وقت"، "دوست" 📌سه فرد را همیشه احترام داشته باش؛ 👈🏻"مادر"، "پدر"، "استاد" 📌از سه چیز همیشه به نفع خودت استفاده کن؛ 👈🏻"عقل"، "صبر"، "همت" 📌سه چیز را بیشتر از همیشه بشناس؛ 👈🏻"خود"، "خداوند"، "حق دیگران" 📌سه چیز را همیشه با احتیاط بردار؛ 👈🏻"قلم"، "قسم"، "قدم" 📌سه چیز را همیشه به یاد داشته باش؛ 👈🏻"مرگ"، "احسان"، "قرض" 📌لذت سه چیز را از دست نده؛ 👈🏻"مال"، "اولاد"، "آزادی" ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روز می فهمی که عاقبت ، این تویی که برای خودت می مانی و آدم ها هرچقدر هم عزیز و هر چقدر هم نزدیک ؛ دنبالِ زندگی و آرزوهای خودشان می روند . روزی به خودت می آیی ، روزی که تارهای سفید موهایت در نبرد تن به تن با تارهای سیاه ، پیروز شده اند ، و تو مانده ای و حسرتِ کارهایی که نکرده ای ، لذتی که نبرده ای و زمانی که برای خودت نگذاشته ای ! تو مانده ای و آرزوهایی که برای رسیدنشان دیر است ... روزی تو پیر خواهی شد و این "برای دیگران بودن ها" و خودت را فراموش کردن ها ، حریفِ حسرت و بغض های شبانه ات نخواهند شد ... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌟🌙 شـــــــــب🌙🌟 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی شخصی در یکی از مناطق کویری زندگی میکرد، چاهی داشت پر از آب زلال؛ زندگیش به راحتی میگذشت، با وجود اینکه در همچین منطقه ای زندگی میکرد، بقیه اهالی صحرا به علت کمبود آب همیشه دچار مشکل بودند اما او خیالش راحت بود که یک چاه آب خشک نشدنی دارد. یک روز به صورت اتفاقی سنگ کوچکی از دستش داخل آب افتاد صدای سقوط سنگریزه برایش دلنشین بود اما میترسید که برای چاه آب مشکلی پیش بیاید.چند روزی گذشت و دلش برای آن صدا تنگ شد از روی کنجکاوی اینبار خودش سنگ ریزه ای رو داخل چاه انداخت کم کم با صدای چاه انس گرفت و اطمینان داشت با این سنگ ریزه ها چاه به مشکلی بر نمیخورد. مدتی گذشت و کار هر روزه مرد بازی با چاه بود تا اینکه سنگ ریزه های کوچک روی هم تلمبار شدند و چاه بسته شد، دیگر نه صدایی از چاه شنیده میشد و نه آبی در کار بود. مطمئن باشید تکرار اشتباهات کوچک و اصرار بر آنها به شکست بزرگی ختم خواهد شد. ✍🏻📚 هر شب یک داستان جذاب و خواندنی 📚✍🏻 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺قلمت را بـردار بـنـویس 🌸از همـه خوبیها زنـدگی  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌺عشق امیـد و هـر آنـچه 🌸بر روی زمین زیبــاست 🌺گـــل مـریــم ، گــــل رُز 🌸روی کـــاغــذ بـنـویــس 🌺زنــدگـــی زیـبــاســــــت @shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌  ‌‌‌‌‌‌‌‌    ‌‌‌‌‌‌‌‌      ‌‌‌‌‌‌‌‌
یادمه تلویزیونی که نصف کانالارو برفک نشون میداد چنان با ذوق نگاه میکردم که الان با ال ای دی پنجاه اینچ همچین حسی ندارم. وقتی میکرو واسم خریدن از شدت خوشحالی تا صبح خوابم نبرد و به فکر این بودم خدایا زودتر صبح بشه تا همونجور که عاشق به معشوق میرسه منم به میکرو برسم. وقتی دوچرخه 16 دسته خرگوشیمو واسه اولین بار دیدم مطمئن بودم دیگه روزی توو زندگیم نمیاد که من اینقد خوشحال باشم. وقتی دختر همسایمون با اون دامن چین دار و روسری رنگارنگ و کفشای تق تقیش باهام سلام کرد فهمیدم دیگه هیچ دختری نمیتونه منو اینقد شیفته ی خودش کنه. شاید فرق الانم با کودکیم همینه شاید دنیارو بازم باید از چشمای یه بچه ی هفت ساله ببینم شاید بزرگ شدن جز غم و مشکلات چیزی واسم نداشت. شاید دوباره باید بچه باشم تا لحظه لحظه ی زندگیم واسم جذاب باشه. عمیقا دلم واسه کودکیم تنگ شده که به جای قلبم دست و پام میشکست.... ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
اسم من پاییزه…..الان که دارم سرگذشتمو تعریف میکنم وارد ۲۸سالگی شدم………. به عمو گفتم :عمو….الان بابا و بچه ها کجا هستند؟؟؟؟؟عمو گفت:بخاطر بلند پروازهای رویا همه چی رو فروخت و رفت اونور…..البته یه دهنه مغازه رو به من وکالت داده تا بزنم بنام تو…..من اگه تلاش میکردم با تو تماس بگیرم فقط بخاطر این مغازه بود…..کلی با عمو حرف زدم و قرار شد یه وکیل خوب پیدا کنه تا بتونم از نوید طلاق بگیرم…..با مشاوره های خانم دکتر حال روحیم هم خیلی خوب شد و بالاخره مرخص شدم….اون روز عمو اومد دنبالم و منو برد خونشون…..دو هفته گذشت و گچ دستمو باز کردم و با عمو رفتیم برای درخواست طلاق…… اول یه وکیل کار بلد گرفتیم و خیلی سریع افتاد دنبال کارام و برای نوید ‌احضاریه فرستاد……از طریق علی متوجه شدیم که نوید برگشته و خیلی هم کلافه است و مدام به گوشی من زنگ میزنه ولی از اونجایی که گوشیمو خاموش کرده بودم حسابی بهم ریخته……با خودم گفتم:هر چقدر کلافه بشه و دیوونه بازی در بیار برام مهم نیست چون اصلا ازش نمیترسم آخه وقتی قرار نیست بمیرم پس از چی بترس؟؟؟فوقش میخواهد منو بکشه که مردن خواسته ی درونی منه و به آرزوم میرسم……. ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈