#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_بیست
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
از بس درگیر مریضی محمد بودیم که اصلا خواستگارها رو فراموش کرده بودیم که یه روز ازشون پیغام رسید که حسین برگشته و میخواهیم بعد از ظهر بیاییم واسه خواستگاری...منو گلبهار شروع به آب و جارو کردن حیاط و داخل اتاق ها کردیم و خیلی زود همون زنه که چند باری خونمون اومده بود همراه با جاریش اومدند..براشون چایی بردم و کنار آنا در حالیکه صورتم از خجالت سرخ شده بود نشستم،مادر و زنعموی داماد منو برانداز میکردند و همش ازم تعریف میکردند..بعد از کلی حرف زدن با آنا برای فردای اون روز قرار گذاشتند که پسرشون رو هم بیارند تا منو ببینه..همش با خودم فکر میکردم که داماد همونیه که اون روز سر کوچه بوده و دبهی مادرش رو اومد و برداشت..با یادآوری چهرهی اون روزش توی خیالاتم سیر میکردم و برای روز خواستگاری دلشورهی عجیبی داشتم،صبح زود درحالیکه با سوز آفتابی که از پشت پنجره رو صورتم می تابید از خواب بیدار شدم باید کل حیاط رو جارو میکردم..گلبهار و آنا پا به پای من کار میکردند و تونستیم تا عصر کل خونه رو برق بندازیم،آنا دستپاچه بود و همش این دست اون دست میکرد غر میزد و شاکی بود که چقدر اینا عجله دارند آخه، باید یکم مهلت میدادند که بچهام محمد حالش بهتر میشد...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🌱در چه موقعیتهایی نه گفتن لازم است؟
موقعیت اول: اگر باعث بهم خوردن اولویتهاتون میشه.
موقعیت دوم: اگه باعث میشه از ارزشهاتون کوتاه بیایید.
موقعیت سوم: اگه داره به وقتتون لطمه میزنه.
موقعیت چهارم: اگه انتظارات رو به شدت از شما بالا میبره و آرامشتون رو میگیره
موقعیت پنجم: اگه باعث میشه حق بقیه پایمال بشه.
موقعیت ششم: اگه باعث میشه نتونید حقیقت رو بگیرید..
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
▫️لحاف دنیا
در قطار، پسر جوان گفت: رفت و آمد هفتگی بین تهران و یزد برایتان سخت نیست؟
چیزی که یاد گرفته بودم را به او گفتم: «در زندگیِ هر کسی سختیهایی هست. بگذار سختی زندگی من هم همین رفتوآمد هفتگی باشد.»
گل از گلش شکفت و گفت: «راست گفتی! استادم میگفت: لحاف دنیا کوتاه است. نمیتوانی کامل خودت را با آن بپوشانی. روی پایت بکشی، سرت بیرون میماند. روی سرت بکشی، پاهایت بدون لحاف میماند. دنیا همین است.»
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
داستان پند آموز صبور باش
مردی از خانه بیرون آمد تا نگاهی به خودرو نوی خود بیندازد که ناگهان با چشمانی حیرت زده پسر بچه سه ساله خود را دید که شاد و شنگول با ضربات چکش در حال نابود کردن رنگ براق خودرو است. مرد بطرف پسرش دوید، او را از ماشین دور کرد، و با عصبانیت و برای تنبیه، با چکش بر روی دست های پسر بچه زد.
وقتی خشم پدر فرو نشست با عجله فرزندش را به بیمارستان رساند.
هرچند که پزشکان نهایت سعی خود را کردند تا استخوان های له شده را نجات دهند اما مجبور شدند انگشتان له شده دست کودک را قطع کنند. وقتی که کودک به هوش آمد و دستهای باند پیچی شده اش را دید با حالتی مظلوم پرسید: ” پدر انگشتان من کی خوب میشه ؟”
پدر همان روز خودکشی کرد.
نتیجه:
اکر کسی پای شما را لگد کرد و یا به شما تنه زد، قبل از هرگونه عکس العمل و یا مقابله به مثل، این داستان را به یاد آورید. قبل از آنکه صبر خود را از دست بدهید کمی فکر کنید. وانت را می شود تعمیر کرد اما انگشتان شکسته و احساس آزرده را نمی توان
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
باید برای رسیدن به آرامش و صلح با خودتان وقت صرف کنید و تلاش بورزید. این نتیجه یکشبه به دست نمیآید و ورای آنچه بتوان شرح داد، به پیگیری و تلاشی در سراسر عمر نیازمند است.
هنگامی که به یکپارچگی عاطفی خود متعهد باشید، باید هر روز به وجود خودتان بیندیشید نه فقط یکبار در هفته که به روانشناس مراجعه میکنید یا برای انرژی درمانی میروید و به مراقبه میپردازید بلکه هر روز و هر لحظه از آن شماست.
شما باید این هدیه را به خودتان تقدیم کنید که برای خود ارزش قائل شوید و از وجودتان مراقبت نمایید.
شما هرگز یک کودک را یک روز زیر باران در بیرونِ خانه رها نمیکنید، پس چرا کودک درون خود را یک روز، یک هفته، یک ماه یا یک سال بدون توجه و مراقبت تنها میگذارید؟!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
♥️🍃
کاش بدونیم بیتفاوت بودن جذاب
نیست!
اینکه بدونیم چه وقت و چه قدر توجه و احساساتمون رو نشون بدیم جذابه
نه این درسته که از ترس رها شدگی بیش از حد محبت کنیم،
نه این قشنگه که خودمون رو سرد و بی تفاوت نشون بدیم
ما باید یاد بگیریم هیجاناتمون رو مدیریت کنیم و در شرایط مختلف علاوه بر احساسات، منطقمون رو هم در نظر بگیریم!
ما باید یاد بگیریم فاصله مناسب با آدمها رو حفظ کنیم
نه بیش از حد نزدیک بشیم نه کاملا از هم دور بشیم..
به وقتش و به اندازه در کنار هم باشیم❤️
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_بیست_یک
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
تازه هوا تاریک شده بود که آقام با چهرهی اخموی همیشگی وارد خونه شد،آنا سریع براش چایی ریخت و کنارش نشست،آقام خبر نداشت که قراره خواستگار بیاد و آنا تلاش میکرد که مقدمه چینی کنه و آقام رو راضی کنه..آقام اولش مخالف بود و شروع کرد به داد و بیداد کردن و..همش میگفت؛ آره، همهی مادرها دوست دارند دخترهاشون رو زود شوهر بدند تو هم میخوای زودتر این دختر رو بدی بره؟ولی آنا با ترس گفت؛ آخه پسره خدمتش اردبیل هستش و مادرش میگفت اگه بره تا چند ماه دیگه نمیتونه بیاد..حالا بذار بیان اگه خوشت نیومد اون موقع جواب رد بهشون بده...آقام وقتی فهمید پسره خدمتش اردبیله و باید برگرده رضایت داد.من خبر نداشتم که آنام به خواستگارها گفته که اگه آقاش راضی باشه بهتون خبر میدیم و از اینکه آنا چادر سر کرد و رفت تا از طریق زن همسایه پیغام بفرسته که پدرش رضایت داده که بیاید، تعجب کردم..تازه سفرهی شام رو جمع کرده بودیم که گلبهار با صدای بلندی گفت؛ اومدند...آقام که بیخبر از ما پشت سرمون وایستاده بود، با صدای نه چندان بلندی و با خشم گفت؛ به تو چه ورپریده اومدن که اومدن..همگی به حرف آقام رفتیم تو زیرزمین، به جز محمد که حالش بهتر از چندوقت پیش شده بود و نورچشمی آقام بود....
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
💕اعتماد به نفس اکتسابیه و فقط با عملگراییه که ساخته میشه:
💎 اگر بیشتر تصمیمهایی که میگیری بر پایه احساسات لحظه ای هستن قطعا با مشکل رو به رو خواهی شد و فرصتهای زندگیت رو از دست خواهی داد.
💎اما اگه این حقیقت رو بپذیری که ممکنه تو هیچ وقت احساس آمادگی نکنی و انگیزه لازم رو نداشته باشی و این انتظار بی فایده است اینجوری میتونی خودت رو هول بدی و انجامش بدی. هرچند پر از ایراد و ناقص هرچند کم کم و کوچیک .
💎وقتی متوجه میشی که قولهایی که به خودت دادی رو عملی کردی و در حال حاضر یک فرد عملگرا هستی حدس بزن چی میشه؟!
این خودباوری باعث میشه اعتماد به نفست رشد کنه و شجاعت درونت رو میسازی!
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
❗️نگو نمی شود
تو بخواهی هیچ کاری نشد ندارد.
بلند شو،
تمام تنت را از گردِ تشویش و دل آشوبی بتکان.
بگذار فکرت کمی ،هوای فراموشی بخورد.
اینبار پنجره و نسیم و فنجانِ قهوه به کارت نمی آید.
اینبار تمام درهای بسته را باز کن.
برای یک بار هم شده تمامِ دل مشغولی هایت را یک گوشه جا بگذار و تنها برو.
بی هیچ ترسی،
بی هیچ توقعی،
و بی هیچ حسرتی،
نگذار لحظه هایت بوی نمِ کهنگی بگیرند.
یک تکه از زندگی را بپوش و تمام راه های نرفته را با پاهای خودت برو.
تو شروع کن و تمام کارهای نیمه کاره ات را به اتمام برسان.
تو بخواه تا کلاف دلخوشی رج به رج میان روزمرگی هایت بافته شوند.
نگو نمی شود،
نگو نمی توانم،
تو اگر بخواهی میان گرم ترین روزهای سال هم باران می بارد.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
🔵تلنگر
هیچ میدونین عصبانیت باعث بروز انواع بیماریها میشه؟
برای کمتر شدن دفعات عصبانی شدن
مسائل قدیمی رو از ذهن خودمون پاک کنیم.
اسم تمامی افرادی رو که از اونا دلگیر و عصبانی هستیم و بنویسیم
و برای هر کدوم یک نامه با عنوان بخشش تهیه کنیم و پیش خودمون نگه داریم،
هر بار باز خواستیم یادشون بیفتیم به این فکر کنیم که
اونا الان دارن زندگی خودشونو میکنن و عصبانیت ما فقط روح ما رو آزرده و کدر میکنه
مشغول بودن به اتفاقات گذشته فقط توان و نیرومونو هدر میده
دیگران رو همونطور که هستنن بپذیریم
و سعی نکنیم اونا رو تغییر بدیم
هر اتفاقی بود تموم شد رفت
ذهنمون رو با اینهمه انرژی منفی پر نکنیم
قلب مون رو سبک کنیم
و به روزهای خوب آینده فکر کنیم
تلخ باشیم اما خودمون باشم
این صداقت بهتر است
ترش رویی از دو رویی بی نهایت بهتر است.🤍
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#سرگذشت_ترلان
#عاقبت_به_خیر
#پارت_بیست_دو
من ترلان هستم یه دختر آذری
سال ۱۳۳۸ تو یکی از روستاهای اطراف تبریز به دنیا اومدم
حوضی گوشه زیرزمین بود و یه پنجره رو به حیاط، بالای اون وجود داشت..همگی چون قدمون نمی رسید روی حوض رفته بودیم و داشتیم اومدن خواستگارهارو تماشا میکردیم.با دیدن پسره جا خوردم،اونیکه من یه بار سرکوچه دیده بودمش نبود،پس اون پسره کی بود و چرا یکی دیگه اومده بود واسه خواستگاری؟توی این فکرها بودم که آنا صدام زد و گفت؛ ترلان، چایی بیار..از دلهره قلبم با شدت می تپید و احساس میکردم صدای قلبم رو همه میشنوند..چهرهی سفیدم از خجالت و اضطراب گل انداخته بود و شک نداشتم که لپام سرخ شده.موهای بلند و طلاییام که از زیر روسری بیرون بود رو از ترس آقام مرتب کردم..و چادرقدی که برام بزرگ بود رو سر کردم که جمع کردنش همراه با سینی چای برام کار راحتی نبود.بالاخره با هر زحمتی که بود چای رو بردم و شروع کردم به تعارف کردن و کنار آنام جای گرفتم..زیرچشمی یه نیمنگاهی به آقام انداختم همچنان با اخم نشسته بود و زیاد حرف نمیزد، سریع نگاهم رو ازش دزدیدم..تو افکار خودم بودم و از اینکه میخواستم یه زندگی جدید شروع کنم حال عجیبی داشتم نمیدونم چرا خوشحال نبودم،انگاری قلبم یخ زده بود...
ادامه در پارت بعدی 👇
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد
#پندانه
✅ دوست داری مثل «آب» باشی یا «روغن»؟
✍روزی عارفی نزد شاگردان خود، پیالهای روغن کنجد با پیالهای آب گذاشت.
سپس پرسید:
کدامیک به نظر شما با ارزشترند؟
همه گفتند:
آب، چون مایۀ حیات است.
عارف روغن و آب را روی هم ریخت، آب پایین رفت و روغن بالاتر ایستاد.
دوباره پرسید:
پس چرا روغن افضل است و بالاتر ایستاد؟!
روغن رنج بسیار کشیده، رنج داس و فشار آسیاب را تحمل کرده تا متولد شده است؛ اما آب هرگز چنین سختیای به خود ندیده است.
برای همین وقتی آب را در نزدیکی آتش قرار دهید تحمل حرارت و سختی ندارد، بخار شده و به هوا میرود. اما اگر روغن را در مجاورت آتش قرار دهید هرگز از آتش فرار نمیکند، بلکه میسوزد و همهجا را با نور خود روشن میکند.
بدانید ارزش هر چیز به اندازۀ مقاومت او در برابر مشکلات و صبر اوست. در راه خدا چون روغن باید صبور باشید.
@shayad_etefagh
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
#داستانهای_آموزنده
#شاید_برای_شما_هم_اتفاق_بیفتد