eitaa logo
اشعار ناب آیینی
29هزار دنبال‌کننده
4.3هزار عکس
1هزار ویدیو
67 فایل
✨#بِسْــــــمِ‌اللَّهِ‌الرَّحْمَـنِ‌الرَّحِيــمِ✨ ـ مدیریت: @Alihidari . تبلیغات پربازده مجموعه غدیر👇 https://eitaa.com/joinchat/1975058490C0233b308cd . . . 📳 مجموعه تبلیغاتی گسترده ایتا😍👇 https://eitaa.com/joinchat/4076535811Cc50237fe56 ـ
مشاهده در ایتا
دانلود
هوای بال و پرم میل کربلا دارد دویدنم عقب ناقه ماجرا دارد دلیل اشک مرا اهل اشک می‌فهمد نمی‌شود بنویسم قلم حیا دارد حکایتی جگرم را به درد آورده حکایتی که اشاره به روضه‌ها دارد میان سجده لگد خورد غیرت سحرم کسی‌که می‌زندم بغض مرتضی دارد بریده شد نفسم بارها پیِ ناقه کجا سه ساله چنین طاقت مرا دارد دلم شکست و روی خاک با سر افتادم که پای خسته‌ی من آبله کجا دارد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
نفس نفس زدنم را حسین می بیند جراحت بدنم را حسین می بیند نحیف هستم و آتش به جانم افتاده و شعله های تنم را حسین می بیند دویدن از پیِ مرکب برای من سم است نحیف تر شدنم را حسین می بیند حریم شخصی من جای این اراذل نیست غریبی وطنم را حسین می بیند چقدر سخت بُوَد مادرت زمین بخورد ندای واحَسَنم را حسین می بیند شبیه دامن طفل سه ساله می سوزم عزای سوختنم را حسین می بیند تمام فکر من این است لحظه ی تدفین سفیدی کفنم را حسین می بیند فقط برای حسین سینه زن شوید امّا دو دست سینه زنم را حسین می بیند http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
بر هم نزن نماز مرا، بی هوا نزن حالا که می زنی، جلوی آشنا نزن سجاده و عبای مرا می کِشی، بکش اما لگد به تربت کرب و بلا نزن آتش زدی به زندگی ام بس کن و برو دیگر نمک به زخم دل من، بیا نزن در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟ حداقل مقابل همسایه ها نزن با تازیانه ات به سر و صورتم بزن حرفی فقط به حضرت خیرالنساء نزن بالای مرکبی و خجالت نمی کشی پیچیده پای من... چه کنم؟! بی حیا نزن موی سپید دارم و شیخ الائمه ام هر طور می زنی بزنم، با عصا نزن وقت گریز من شده "نوحوا علی الحسین" زینب دوید و گفت: غریب مرا نزن ای شمر بس کن و به روی سینه اش نرو با چکمه ات قدم روی عرش خدا نزن با دست و پا زدن گره ای وا نمی شود تشنه لبم... عزیز دلم... دست و پا نزن http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
(ع) آنان كه شكوه در حقایق دیدند گل را ورقی ز حُسن خالق دیدند پُر نورترین ستاره ی دنیا را در آینه ی امام صادق دیدند _______________________________ جهل بشر از دانش تو كاسته شد آئینه ی علم از تو پیراسته شد از گلشن وحی بس كه گُل پاشیدی گلزار علوم از تو آراسته شد _______________________________ خواهی به حضور دوست لایق باشیم      باید که به راه عشق عاشق باشیم  با پیروی از راه امـام صــادق ای شیعـه بیا مُحب صادق باشیـم http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
صحبت از داغ مدینه به خدا سنگین است نه فقط محفل ما در همه جا سنگین است غصه ای هست که بر سینه ی ما سنگین است حرف پرپر شدن گل ز جفا سنگین است کاش می شد که نگوییم سخن از غم ها چه کنیم این دل ما پر شده از ماتم ها ابتدا حرف غدیر است که تا آخر مانْد وایِ من روی زمین گفته ی پیغمبر مانْد رَدّی از بند که بر دست یل خیبر مانْد مادری نقش زمین گشت که پشت در مانْد هر چه بود این همه اندوه و ستم سنّت شد بستن دست نشان و عَلَم غربت شد باز در شهر مدینه که غمی دیرین داشت پیرمردی به شبی خاطره ای غمگین داشت او که چون جد غریبش همه درد دین داشت داغ ها بر جگر از یاری این آیین داشت نیمه شب دشمنش آمد به حریم خانه وای بشکست نماز شب آن جانانه او به تعقیب نمازش به لبش یارب بود جانش از یاد غریبی علی بر لب بود روز بردند علی را و در این جا شب بود لحظه هایی که دوان در پیِ یک مرکب بود یادْ از درد اسیری یتیمان می کرد یا که یادی ز شب شام غریبان می کرد همچنان عمّه ی سادات به کاخش بردند دل آزرده اش از زخم زبان آزردند یاد آن جمع اسیری که همه افسردند بعضی از شدت این واقعه جان بسپردند یاس هایی که ز اندوه و بلا لاله شدند کنج ویرانه یکی رفت ، همه ناله شدند در مدینه به دلش کرببلا زنده شده خاطرات پدرش از اسرا زنده شده یاد مظلومی جمع شهدا زنده شده داغ باغی که خزان شد ز جفا زنده شده او که خود وارث مظلومیِ حیدر بوده چون علی غربتش این گونه مقدّر بوده رفت آن نیمه شب و خصم دگر بار آمد باز آن حادثه ی تلخ به تکرار آمد شعله ای جانب درب حرم یار آمد در که می سوخت به یادش در و دیوار آمد دل این زاده ی زهرا ز غم آیینه شده عاقبت کشته ی این غربت دیرینه شده http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از اشعار ناب آیینی
آن کیست که روز وعصر را نشناسد آیات بلند نصر را نشناسد برمرگ زمان جاهلیت مرده است هرکس که امام عصر را نشناسد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
غزل بقیع و حال و هوای غریبش-امام حسن علیه السلام من آرزو دارم حـرم آباد باشد سینه زدن در صحنِتان آزاد باشد پایین پایِ چارْ گنبد پیش چشمم ایوان طلا و پنجـره فـولاد باشد صحن تو باشد سنگفرش و نیمه شبها پُر نور مثل صحن گوهرشاد باشد یک ویژه برنامه برای هـر امامی روز شهادت... وَ شب میلاد باشد در صحن امُّ الفاطمه بی بی خدیجه هر فاطمیـّه گـریه و فریاد باشد کـُنج حریمِ مادر عبّاسْ مَشک و... یک حوض و تمثالِ عَلَم افتاد باشد تلفیقی از کرب و بلا و درب و دیوار در روضه های شاهـدِ بیداد باشد پیش دو چشم او زمین افتاد مادر تا آخر عمرش چگونه شاد باشد؟! لرزید اما شد عصای مادری که... در گریه هایش ندبه یِ اِمداد باشد http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
ای پیمبرِ منبر... خطبه های تو غـَرّاء یاعلی که می گویی می تپد دل زهرا کـمترین غلامان خانه یِ تو علّامه جـزءِ برترین های آسمانی ای مولا می شود ببینم در زندگی و رفتارت صـبر مجـتبایی و اقـتدارِ عاشورا سجده های سجّادی علم باقری داری سیـِّدی اَباَالکاظم جَـدِّ مهربانی ها می دهی به ما درس مهربانی و ایثار قلب مُرده خواهد شد درکلاس تو احیاء از شما شدن قلب صاف و ساده می خواهد صاف و ساده خواهم شد با شما در این دنیا صحن خاکی اَت را با آه و ناله می سازم ناله می زنم آنـجا پای ندبه با آقـا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
پایان ندارد بی قـراری هایِ زهـرا تکرار خواهد شد غریبی های مولا کوچه... مدینه... تازیانه... بندِ کینه پایِ برهـنه... طعـنه و زخم زبانها هر قدر می خواهی بزن اما نَکن باز در محـضرم دیگـر زبان ناسزا را ای بی حیا من مادرم را دوست دارم حُرمت نگهدار و نکن توهین به طاها هر چنـد بالای سرم شمشیر دیدم هر چند افتاد از سرم عمّامه ... امّا... پیش دو چشم خواهران و دخترانم غارت نشد پیراهـن و انگـشترم یا... خنجـر نبرّیده سـرم را تا ببیند بر روی نیزه دخـترِ من رأس بابا پای برهنه پشت مَرکب می دویدم مثـل رقـیّه گـفته ام برگـرد آقا http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
باز هم نوبتِ مدینه شُدو در غَمَش باز کربلا می‌سوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها می‌سوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما... ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر میزدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر میزدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
کاش خاموش کُنَد اشک ، مُصلایش را کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را به زمین خورده و خاکی است رَدایش رویش کاش میشُد بِتِکانَند سَر و پایَش را ک به زمین خورد ، زمین خورد ، زمین خورد مُدام ولی از دست ندادند تماشایش را درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را او خودش خواسته تا روضه‌ی مادر گیرد جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد میزد میزند تا شکند بازویِ زهرایش را دست بگذاشت به زانو نفَسش تند شده عمه‌ی کوچک خود دید و نَفَس‌هایش را خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب کاش میشُد که نبیند لبِ بابایش را http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
در هجره‌ام مقابل چشمان مادرم در سجده بودم و لگدی بر سرم نشست این غم کجا برم، به که گویم که بی حیا با ناسزا به فاطمه، بال و پرم شکست یک تازیانه سجده‌ی طولانیِ مرا عمداً مقابل پسر ارشدم شکست وقتی که خواند مادر من را به ناسزا دندان من ز بسکه خودم را زدم شکست آتش کشید بیت مرا، وای از دلم یاد مدینه کردم و آن کوچه‌های تنگ وقتی که بست دست مرا بینِ خانه‌ام خوردم به دربِ خانه و دیوارهای سنگ پای برهنه، با دلِ پر زخم، نیمه شب در بینِ سینه‌ام نفسم بارها برید اِبْنُ الرَّبیعْ بغضِ علی را بروز داد در پشت ناقه، شیره‌ی جان مرا کشید موی سفید من به دلش رحم جا نکرد جسم مرا به روی زمین می‌کشاند و رفت تنها به خاطر پسرِ فاطمه شدن چندین لگد به پهلو و کتفم نشاند و رفت وقتی نگاه من به کفِ پایم اوفتاد انگار چشم من هوسِ قیل و قال داشت با تازیانه‌ها بدن من کبود شد ای وای بر رقیه که تنها سه سال داشت http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7