#شعر_عاشورایی
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹پرچم به دوش قافله🔹
اینجا که بال چلچله را سنگ میزنند
ماهِ اسیر سلسله را سنگ میزنند
ای آسمان نگاه کن! این قوم سنگدل
یاران پاک و یکدله را سنگ میزنند
یا تیغ رویِ «آیۀ تطهیر» میکشند
یا «آیۀ مباهله» را سنگ میزنند
وقتی که دستهای علمدار قطع شد
پاهای غرق آبله را سنگ میزنند
با آنکه هست آینۀ عصمت و عفاف
پرچم به دوش قافله را سنگ میزنند
محراب اگر که خم شود از غم، عجیب نیست
روح نماز نافله را سنگ میزنند
تفسیر عشق بود و پریشانی حسین
وقتی زدند سنگ، به پیشانی حسین
📝 #محمدجواد_غفورزاده
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹کفر کوفه🔹
قافله قافله از دشت بلا میگذرد
عشق، ماتمزده از شهر شما میگذرد
آه ای مردم غفلتزدۀ خواب آلود
سحر از کوچه خالی ز دعا میگذرد
روزهاتان همه شب باد که خورشید زمان
برسر نیزه، سر از جسم جدا میگذرد
چشمتان چشمۀ خون باد که بر ریگ روان
کاروان از برتان آبلهپا میگذرد
ننگ پیمانشکنی تا ابد ارزانیتان
که فرات عطش از خون خدا میگذرد
میشناسیدش و از نام و نسب میپرسید؟
وای از این روز که بر آل عبا میگذرد
📝 #پروانه_نجاتی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#شام_غریبان
#کاروان_اسرا
#قصیده
🔹طلوعی دوباره🔹
آن شب که آسمان خدا بیستاره بود
مردی حضور فاجعه را در نظاره بود
سهم کبوتران حرم، از حرامیان
بالِ شکسته، زخمِ فزون از شماره بود
در سوگ خیمههای عطش، زار میگریست
مشکی که در کنار تنی پاره پاره بود
زخمی که تا همیشه به نای رباب بود
از شور نینوایی یک گاهواره بود
میدوخت چشم حسرت خود را به قتلگاه
انگشتری که همسفر گوشواره بود
از کوچههای شبزدهٔ کوفه میگذشت
پیکی روان به جانب دارالاماره بود
از دشت لالهپوش خبرهای تازه داشت
مردی که نعل مرکب او خوننگاره بود
فریاد زد: امیر! در آن گرمگاه خون
آیینه در محاصرۀ سنگِ خاره بود
خون بود و شعله بود و عطش بود و خیمهها،
در معرض هجوم هزاران سواره بود
خورشید سربریده غروبی نمیشناخت
بر اوج نیزه، گرم طلوعی دوباره بود
روزی که رفت این خبر شوم تا به شام
چشم فرشتههای خدا پرستاره بود
بانگ اذان بلند نمیشد ز مأذنی
آن روز شهر، شاهد بغض ستاره بود
با ضربهای که حادثه بر طبل مینواخت
فریاد «یا حسین» بلند از نقاره بود
راه گریزِ اغلب «قاضی شُریح»ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
شهر فریب و وسوسه تا دیرگاه شب
میدان پایکوبی هر بادهخواره بود
یک لحظه از ترنم شادی تهی نماند
گویی که در تدارک عیشی هماره بود!
تعداد زخم گرچه ز هفتاد میگذشت
اما شمار زخم زبان بیشماره بود...
📝 #محمدعلی_مجاهدی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹رستخیز ناگهان🔹
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
اشک ملائک میچکد از کهکشانها
پیچیده در هفت آسمان بانگ سلاسل
ای آسمان! پایین بیا منظومه اینجاست
هم اختران بر گِـرد او، هم ماه کامل
گاهی به زانوی پیمبر، گه به نیزه
عشق است و او را میبرد منزل به منزل
صوفی! بِهِل این اربعین در اربعین را
با ذکر او یکروزه طی گردد مراحل
صوفی! سماع راستین در کربلا بود
در خون خود چرخیدنِ مردانِ بِسمِل
او محشر است، او رستخیز ناگهان است
میافکنَد در سینهها ذکرش زلازل
ای روضهخوان! تنها بگو نامش حسین است
دیگر چه حاجت خواندن از روی مقاتل؟
📝 #قربان_ولیئی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#کاروان_اسرا
#غزل
🔹سفر آغاز شد🔹
با سری بر نی، دلی پُر خون، سفر آغاز شد
این سفر با کولهباری مختصر آغاز شد
کربلا اما برای زینب از این پیشتر
از شکاف فرق خونین پدر آغاز شد
کربلا شاید که با تیری به تابوت حسن
کربلا شاید که با خون جگر آغاز شد
خیمهای که سوخت، زینب را به حیرت وا نداشت
کربلا از شعلههای پشت در آغاز شد
کربلا را دیدهای از چشم زینب؟ معجزهست!
وَه! چه اعجازی که با شقّالقمر آغاز شد
اربعین، زینب مجال گریه بر این داغ یافت
پس محرم تازه در ماه صفر آغاز شد
کربلا با داغ هفتاد و دو تَن پایان گرفت
کربلای دیگری با یک نفر آغاز شد...
📝 #محمدحسین_ملکیان
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#کاروان_در_کوفه
#غزل
🔹هلال🔹
غروب نیست خدایا چرا هلال دمیده؟
هلال را به سرِ نیزه وقت ظهر که دیده!
هلال و ظهر و سرِ نیزه و تلاوت قرآن
مصیبتیست که ما دیدهایم و کس نشنیده
روا نبود که از هم جدا شویم من و تو
چرا سر تو ز من زودتر به کوفه رسیده؟
دو روز پیش، جبین تو را به سنگ شکستند
چرا ز صورتت امروز خون تازه چکیده؟...
کنار محمل، دستم نمیرسد به سر نی
مرا ببخش که قدّم ز بار غصه خمیده
به نیزهدار بگو چند گام پیشتر آید
که چند بوسه بگیرم از این گلوی بریده
📝 #غلامرضا_سازگار
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
هدایت شده از تبلیغات پر بازده هادی
📣 #اطلاعیه_مهم 🔴
خانمایی که پیام داده بودن بچمون نماز نمیخونه ، روزه نمیگیره ، از دین زده شده😔 و ...دیییییییییگه نگران نباشید
تازگی این کانال رو پیدا کردم که همه مطالب#مذهبی رو در قالب#طنز و خنده بیان میکنه👌کانال #استاد_قرائتی
https://eitaa.com/joinchat/3978821679C8d0a91249a
اینجا👆واسه دخترا و پسرای شادعالیه
اینجا👆هم میخندید هم یادمیگیرید😁
#شعر_عاشورایی
#حضرت_زینب علیهاالسلام
#حرکت_کاروان_از_کربلا
#غزل
🔹نالۀ زنجیر🔹
تا تو بودی، نفسِ آینه دلگیر نبود
در دلم هیچ، به جز نقش تو تصویر نبود
بیتو اما، نتوان گفت که بر من چه گذشت
از دلم پرس که اینگونه زمینگیر نبود
آه از درد اسیری که به همراهی اشک
جز صدای جرس و نالۀ زنجیر نبود
با تو میخواستم از کرببلا برگردم
با تو بودن، چه کنم، آه، که تقدیر نبود
گرچه با اشک مرا از تو جدا میکردند
رفتنم را تو ببخشای، که تقصیر نبود
خواستم جای گلو، بر بدنت بوسه زنم
به تنت جز اثر بوسۀ شمشیر نبود...
مردمی عهد شکستند که گوش دلشان
آنقَدَر سنگ، که امید به تأثیر نبود
لحظهای کاش! پس از داغ مرا میدیدی
تا ببینی که چنین، خواهر تو پیر نبود
📝 #حسین_دارند
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
همه ی قافیه با شمر به هم می ریزد
بدنت را به خدا شمر به هم می ریزد
خواهرت پیش تو صد بار زمین می افتد
وسط معرکه تا شمر به هم می ریزد
ضجّه ی آه بُنیّ به هوا می خیزد
در همان حال و هوا شمر به هم می ریزد
خنجر کند گرفته به میان دستش
حنجر پاک تو را شمر به هم می ریزد
پنجه انداخته در گیسوی تو ای آقا
گیسویت را ز قفا شمر به هم می ریزد
ناله ی زینب کبراست خدایا بنگر
بوسه ی جدّ مرا شمر به هم می ریزد
بین گودال و لب تشنه کنار دریا
پسر فاطمه را شمر به هم می ریزد
علی حسنی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین
#عصر_عاشورا
#گودال_قتلگاه
اینبار بی مقدمه از سر شروع کرد
این روضه خوان پیر از آخر شروع کرد
مقتل گشوده شد همه دیدند روضه را
از جای بوسه های پیمبر شروع کرد
از تل دوید مرثیه ی قتلگاه را
از لابلای نیزه و خنجر شروع کرد
از خط به خط مقتل گودال رد شد و
با گریه از اسیری خواهر شروع کرد
اینجا چقدر چشم حرامی به خیمه هاست!
طاقت نداشت از خط دیگر شروع کرد
بر روی سر کشید عبا را و صیحه زد
از روضه های سیلی و معجر شروع کرد
برگشت ، روضه را به تمامی دشت برد
از اربن اربنِ تن اکبر شروع کرد
لب تشنه بود خیره به لیوان و... آب شد
از التهاب مشک برادر شروع کرد
هی دست را شبیه به یک گاهواره کرد
از لای لایِ مادر اصغر شروع کرد
تیر از گلوی کودک من در بیاورید!
هی خواند و گریه کرد و مکرر شروع کرد
غش کردروضه خوان نفسش با شماره شد
مدّاحی از کناره ی منبر شروع کرد:
ای تشنه لب حسین من ای بی کفن حسین!
دم را برای روضه ی مادر شروع کرد
یک کوچه وا کنید که زهرا رسیده است
مداح بی مقدمه از در شروع کرد
- هیزم می آورند حرم را خبر کنید-
این بیت را چه مرثیه آور شروع کرد
وقتی که شعر قافیه هایش تمام شد
شاعر بدون واهمه از سر شروع کرد.
محسن ناصحی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
آنقدر ناله شدم تا جگرم ریخت حسین
آنقدر اشک که مژگان ترم ریخت حسین
موی من تار به تارش شده پیش تو سفید
مثل پائیز شدم برگ و برم ریخت حسین
منکه پیرِ تو شدم پیرتر از این مپسند
به جوانِ تو قسم بال و پرم ریخت حسین
نکن ای صبح طلوع ، کاش نیاد که فقط
غم عالم به دلِ شعلهورم ریخت حسین
حق بده خاک به روی سرِ خود میریزم
فکرِ فردات چه خاکی به سرم ریخت حسین
خار در پشت حرم چیدی ودستت خون شد
زخمِ دستِ تو که دیدم جگرم ریخت حسین
در میان حرمت حرفِ امان نامه شده
دیدم اشکی که زِ چشمِ قمرم ریخت حسین
کُشت دلشوره مرا حال رُبابت بد شد
طفلِ بی شیر بهم دور و برم ریخت حسین
زود برگرد مدینه که نگویم فردا
بعدِ تو جمع حرامی به حرم ریخت حسین
تا نگوید لب گودال سکینه با من
آنقدر زخم زدندش ، پدرم ریخت حسین
تا نبینی به کنار دو سهتا طفل یتیم
خیمهی شعله وری روی سرم ریخت حسین
تا نبینی که به حال من و تو میخندد
آنکه شلاق به پشت و کمرم ریخت حسین
تا رُبابت به سر ِنیزه اشاره نکند
وای از سنگ ببین که پسرم ریخت حسین
حق بده جان بکَنَم پیشِ تو از حال روم
تو بگو من چه کنم جای تو گودال روم
حسن لطفی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل زبان حالِ حضرت زینب سلام اللّه علیها
روضههایِ بعدِ عاشورا
بر رویِ شانه بارِ غمِ یار میکشم
دارم عَلم به جایِ علمدار میکشم
پایِ سرِ تو همسفرِ قاتلت شدم
پایِ سر از دوپایِ گُلت خار میکشم
دیدم چهها سرِ تو به گودال آمده
دیدی چهها که من سرِ بازار میکشم
از روی نِی ببین که به روزم چه آمده؟!
دیگر به زحمت این تنِ تبدار میکشم
قرآن بخوان به خاطرِ آرامشم حسین
من را ببخش از دو لبَت کار میکشم
عیسایِ نیزهها به دَمی زنده کن مَرا
کُشتی مرا ولی نفس اِنگار میکشم
یا اَیُّهاَالعزیز شده صحبت از کنیز
نازِ سهساله جایِ علمدار میکشم
از سنگ بدتر است همین نانِ خشکها
آه از فراق تا دمِ دیدار میکشم
#کوفه #شام #بعد_از_عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام #یا_سید_الشهدا
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#زینب_علمداری_کند_بیرق_نمی_ماند_زمین
#ما_با_ولایت_زنده_ایم #مدیون_شهداییم #شهید_رضا_ایمانی #حسین_ایمانی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#نذر_غربت_ام_المصائب_حضرت
#زینب_کبری_سلام_الله_علیها
آن آهِ تو که شعله کشاند است جهان را
هر نقطه ی عالم ببرَد سوزِ خزان را
از داغِ شقایق همه ی بال و پَرت سوخت
خاموش نکرد اشکِ غمت آتشِ جان را
سرها همه بر نیزه و گلبانگِ تلاوت
هنگامه ی ظهر است عطش کرده اذان را
بر قله ی این صبر چه زیبا تو نشستی
باید که به مقصد بَری این بارِ گران را
با خطبه ی قراء، تو در کوفه به پا کن
کوبنده ترین زلزله ی کون و مکان را
بر دیده ی کوفی بنَشان اشکِ ندامت
تا محو کنی سیطره ی ظلمِ زمان را
حقا که تو پرورده ی دامانِ بتولی
انگار به شمشیرِ علی بسته زبان را
هر صوتِ قدمهای تو آهنگِ قیام است
تا شام بلا می بری این نطقِ بیان را
داری تو به دوشت علَم حضرتِ سقا
آنکه به لبش داشته نهری ز جنان را
هرگز نکنی در برِ بیگانه سرَت خَم
چون هضم کند سینه ی تو زخمِ زبان را
خاکسترِ آن خیمه ی آتش زده دانَد
حالِ دلِ آغشته به حزن و نگران را
از عمد تو را داده عبور از یمِ خون تا
صد پاره ببینی تنِ گلهای جوان را
در چشمِ تو شد کرب و بلا، جلوه ی زیبا
زیرا ز خدا داری تو این صبر و امان را !
#هستی_محرابی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#امام_حسین
#گودال_قتلگاه
ای شاه بی لشکر بگو پس لشکرت کو؟
گر تو سلیمانی بگو انگشترت کو ؟
ظرف دو ساعت این همه نیزه شکسته؟
بوی تو می آید بگو پس پیکرت کو ؟
با ناله های فاطمه اینجا دویدم
گر تو حسین مادری پس مادرت کو؟
یک جای بوسه در تنت باقی نمانده
خاک دو عالم بر سرم موی سرت کو ؟
آقای من پیراهنت کو ؟ خاتمت کو ؟
سیمرغ قاف عاشقی بال و پرت کو ؟
گیرم سرت را از قفا آقا بریدند
آن بوسه ای که داده ام بر حنجرت کو ؟
از تو توقع دارم ای تندیس غیرت
برخیزی از زینب بپرسی معجرت کو ؟
این دشت دشت چشمهای خیره سر شد
آقا کمک کن خواهرت را دخترت کو
علی اکبر لطیفیان
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب
#اسارت
تا که اشکت ز دوچشم ترت افتاد زمین
کوفیان سنگ زدند و سرت افتاد زمین
مَلَأِ عام همه دورو برم خندیدند
تاکه از ضرب لگد خواهرت افتاد زمین
به روی ناقه نگاهش به عموجانش بود
که ز سیلیِ عدو دخترت افتاد زمین
کربلا نیزهٔ اغیار امانِ تو برید
یاد دارم که چطور پیکرت افتاد زمین
ته گودال به چَشم خودم آنجا دیدم
قاتلت تیغ کشید مادرت افتاد زمین
از همان لحظه اسارت نقشهٔ دشمن شد
که برِ علقمه آب آورت افتاد زمین
علی اصغر رفیعی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه
#اسارت
دیدم به روی نیزه ها بابا سرت را
دیدم به دست ساربان انگشترت را
بابا بمیرم تشنه بودی بین گودال
پوشانده تیر و نیزه ها آن پیکرت را
بابا تو رفتی و حرم رفته به غارت
خیلی کتک زد قاتل تو خواهرت را
راس تو روی نیزه ها! باشد قبول است
اما به روی نیزه ها زد اصغرت را
دستان ما بستند و در بین اسیری
هنگام رفتن دیده ام بال و پَرَت را
وقتی که افتادم حواست بود بابا؟
حتما تو دیدی حال و روزِ دخترت را
بابا وَرَم دارد تمام صورتِ من
سیلی زده یک مرد جنگی دلبرت را
بابا نشان پیری از موی سپید است؟
گفتی تو روزی سرگذشت مادرت را
آتش میان خیمه افتاد و سرم سوخت
انگار سوزانده کسی موی سرت را
من دخترم، باباییم، تقصیر من چیست؟
بابا بغل کن باز هم این دخترت را
عبدِ کریم
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رقیه
#اسارت
فکر کن دخترکی زخم شده بال و پرش
تیره و تار شده هر دو جهان در نظرش
فکر کن دخترکی روی مغیلان بدود
برسد نیمه ی شب زجر به بالای سرش
دخترک، خسته، شکسته بدنش می سوزد
ارث جامانده ی زهرا شده درد کمرش
قبل آن واقعه آغوش عمو جایش بود
حال، خولی و سنان، حرمله شد همسفرش
بین این راه چه سخت است ببیند هر روز
نیزه ای را که فرو رفته به رأس پدرش
رفت در بزم یهودی و کنیزش خواندند
با همان اشک بصر آه کشید از جگرش
محمد حسین ذاکری
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب
#اسارت
آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین
خواهرت را نکند برده ای از یاد حسین؟!
چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند
عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند
این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند
سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند
یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم
به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم
رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم
کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم
" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
گم شده بین شلوغی سخن و فریادم
شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم
با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:
جوشن مانده به روی بدنش را نبرید
سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید
با سر نیزه توان سخنش را نبرید
هر چه بردید ولی پیرهنش را نبرید
بگذارید نگاهی به سویش بندازم
لااقل چادر خود را به رویش بندازم
محمد جواد شیرازی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_رباب
#اسارت
از خیمه همه اهل حرم را بردند
از پیش نگاهم جگرم را بردند
بستند تمام یاسها را به طناب
در بند اسارت پسرم را بردند
وقتی که بریدند سرم را ز قفا
انگشتر و خود و سپرم را بردند
آن نیزه سوارها که میخندیدند
بر نیزه خویشتن سرم را بردند
دیدند کسی نیست مرا یار شود
با تیر، توان پیکرم را بردند
در پیش نگاه مادری غمدیده
گهواره طفل پرپرم را بردند
در خاک نهادم بدنش را، اما
قنداق علی اصغرم را بردند
کردند تمام خیمه ها را غارت
حتی سر طفل مضطرم را بردند
بر نیزه نشسته بودم و میدیدم
با پای برهنه دخترم را بردند
میدید ابالفضل، ولی با سیلی
بر ناقه سوار و خواهرم را بردند
دیدند که من داغ برادر دارم
مشک و علم برادرم را بردند
افتاد عمود خیمه بر روی زمین
تا آبروی دلاورم را بردند
ای وای، یکی میان آتش میگفت
عباس بیا که معجرم را بردند
همراه غزالان حریم زهرا
تا شام ، دل شعله ورم را بردند
رضاباقريان
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#اسارت
از پشت بام بر سر تو سنگ میزنند
عمدً به پیش خواهر تو سنگ میزنند
قرآن نخوان که گوش به قرآن نمیدهند
این ها همه به باور تو سنگ میزنند
از هوش میرود به خدا مادرش رباب
وقتی به سوی اصغر تو سنگ میزنند
آلاله های روی زمین را نگاه کن
بر غنچه های پرپر تو سنگ میزنند
این دختران به نیّت بازی نیامدند
دارند سمت دختر تو سنگ میزنند
آیینه ی غرور تو را تا که بشکنند
بر من مقابل سر تو سنگ میزنند
محمدحسن بیات لو
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#اسارت
مبریدم، که در این دشت مرا کاری هست
گرچه گل نیست ولی صحنهی گل زاری هست
ساربانا،مزنید این همه آواز رحیل
که در این دشت مرا قافله سالاری هست
من و این باغ خزاندیده خدا را چه کنم
همره لالهرخان، لالهی تبداری هست
ساربان،تند مران قافلهی گلها را
که در این حلقهی گل، نرگس بیماری هست
نیست اندیشه مرا، از سفر کوفه و شام
مهر اگر نیست، ولی ماه شب تاری هست
تشنه کامان بلا را، چه غم از سوز عطش
ساقی افتاده ولی، ساغر سرشاری هست
هستیام رفته ز کف، بعد تو یا ثارالله
هیچم ار نیست تمنای توام باری هست
تا به مرغان چمن، رسم وفا آموزد
یادگار از تو پرستوی پرستاری هست
با وجودی که بود بار جدایی سنگین
لله الحمد مرا روح سبک باری هست
گر چه از ساحت قدس تو جدایم کردند
هست پیوند وفا با تو مرا آری هست
باغبان چمن معرفت، آسوده بخواب
که مرا شب همه شب دیدهی بیداری هست
در نماز شب خود غرق مناجات توام
یار اگر نیست ولی زمزمهی یاری هست
مبرید از چمن حُسن(شفق)را بیرون
که در آنجا که بود جلوهی گل خاری هست
محمد جواد غفورزاده
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#اسارت
ناز کن هر چه که خواهی که خریدن دارد
بوسه ای از لب پرخون تو چیدن دارد
بروی نیزه نشستی و نگفتی به خودت
دخترت پشت سرت پای دویدن دارد؟
خانه خولی و زهرا و سرت در آغوش
حس مادر به سر سوخته دیدن دارد
اکبرت کو که ببیند هدیه اش را بردند
هدیه از گوش یتیم تو کشیدن دارد
گرچه بال و پر من را همه جا سنگ زدند
با تو بالم به خدا حس پریدن دارد
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#حضرت_زینب
#اسارت
مردم لباس پاره ما خنده دار نیست
کاخ غرور کاذبتان پایدار نیست
مردان ما به نیزه و در کوچه های شهر
گرداندن زنان حرم افتخار نیست
در سختی و بلا به خدا تکیه میکنیم
سر می دهیم در ره او، این شعار نیست
ای بزدلان ز بام به ما سنگ می زنید
در دست های بسته ما ذوالفقار نیست
زن های شهر کوفه چرا گریه می کنید؟
دیگر به گریه های شما اعتبار نیست
در بین طعنه های وقـیح تمام شهر
بدتر ز طعنه های بد نیزه دار نیست
وحید قاسمی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
#شعر_عاشورایی
#امام_حسین علیهالسلام
#غزل
🔹خورشید سر بریده🔹
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
این ردّ پای قافلهٔ داغ لالههاست؟
یا خون آفتاب چکیدهست در تنور؟!
این گلخروش کیست که یکریز و بیامان
شیپور رستخیز دمیدهست در تنور؟
چون جسم پاره پارهٔ در خون تپیدهاش
فریاد او بریده بریدهست در تنور
از دودمان فتنهٔ خاکستری، خسی
خورشید را به شعله کشیدهست در تنور
جز آسمان ابری این شام کوفهسوز
خورشیدِ سر بریده که دیدهست در تنور؟
دنبال طفل گمشده انگار بارها
با آن سرِ بریده دویدهست در تنور!
امشب چو گل شکفتهای از هم، مگر گلی
گلبوسه از لبان تو چیدهست در تنور؟
در بوسههای خواهر تو جان نهفته است
جانی که بر لب تو رسیدهست در تنور
آن شب که ماهتاب تو را میگریست زار
دیدم که رنگ شعله پریدهست در تنور
📝 #محمدعلی_مجاهدی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7
اللّهمّ صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهم
غزل مصیبت_ عاشورا امام حسین علیه السلام
تو زمین خوردی و بر چشمِ تَرم خندیدند
دست و پا میزدی و دور ُو برم خندیدند
نیزهها پشتِ سرِ هم به سر وُ رویت خورد
جگرم سوخت به سوزِ جگرم خندیدند
چکمهای بر رویِ این سینهیِ زخمی شده بود
مادرم گفت غریبِ مادرم.... خندیدند
ضربهها پشتِ سرت خورد تنم میلرزید
به همین اشک و به لرزِ پیکرم خندیدند
سایهسار سرِ من شد سرِ رویِ نیزه
معجرم سوخت به وضعِ معجرم خندیدند
همهیِ قافله بیچارهیِ این روضه شدند
خولی و حرمله بر همسفرم خندیدند
ندبهخوانهایِ حریمِ تو کتک میخوردند
دختری گفت پدر دربه درم خندیدند
۱۴۰۰/۵/۲۷📃
#عاشورا #غزل #روضه #یا_سید_الشهدا
#امام_حسین_علیه_السلام #کربلا
#دختری_گفت_پدر_دربهدرم_خندیدند
#ما_با_ولایت_زنده_ایم #مدیون_شهداییم
#شهید_رضا_ایمانی #حسین_ایمانی
سلام
#صلوات 👉
🔹 #اشعار_ناب_آیینی 🔹
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7