#شب_نهم
#ماه_محرم
#حضرت_اباالفضل
#مدح_مرثیه
#مثنوی
ای تشنه ی عشق روی دلبند
برخیز و به عاشقان بپیوند
در جاری مهر، شستشو کن
و آن گاه، ز خون خود وضو کن
ز آن پا، که درین سفر درآیی
گر دست دهی، سبک تر آیی
رو، جانب قبله ی وفا کن
با دل، سفری به کربلا کن
بنگر به نگاه دیده ی پاک
خورشیدِ به خون تپیده ی خاک
افتاد وفا به خاک گلگون
قرآن به زمین فتاده در خون
عباس علی، ابوالفضائل
در خانه عشق کرده منزل
(ای سرو بلند باغ ایمان
وی قُمری شاخسار احسان!
دستی که، ز خویش وانهادی
جانی که، به راه دوست دادی
آن شاخ درخت باوفایی ست
وین میوه ی باغ کبریایی ست
ای خوب ترین به گاه سختی
ای شهره به شهر شوربختی
رفتی که به تشنگان دهی آب
خود گشتی از آب عشق سیراب
آبی ز فرات تا لب آورد
آه از دل آتشین برآورد
آن آب ز کف غمین فرو ریخت
وز آب دو دیده با وی آمیخت
برخاست ز بار غم خمیده
جان بر لبش از عطش رسیده
بر اسب نشست و بود بی تاب
دل در گروِ رساندن آب
ناگاه یکی دو رُوبَهِ خورد
دیدند که شیر، آب می بُرد
(دستان خدا ز تن جدا شد
وآن قامت حیدری دو تا شد
بگرفت به ناگزیر چون جان
آن مشک ز دوش خود به دندان
و آن گاه به روی مشک خم شد
وز قامت او، دو نیزه کم شد!
جان! در بدنش نبود و می تاخت
با زخمِ هزار نیزه می ساخت
از خون تن او به گل نشسته
صد خار بر آن ز تیر بسته
دلشاد، که گر ز دست شد دست
آبیش برای کودکان هست
چون عمر گل، این نشاط کوتاه
تیر آمد و مشک بردرید، آه!
این لحظه، چه گویم او چها کرد!
تنها، نگهی به خیمه ها کرد!
(ای مرگ! کنون مرا به بَر گیر
از دست شدم، کنون ز سر گیر
می گفت و بر آب و خون نگاهش
وز سینه ی تفته بر لب آهش
خونابه و آب برمی آمیخت
وز مشک و بدن، به خاک می ریخت
چون سوی زمین خمید آن ماه
عرش و ملکوت بود، همراه
تنها نفتاد بوفضائل
شد کفّه ی کائنات مایل
هم، برج زمانه بی قمر شد
هم خصلت عشق بی پدر شد
حق ساقی خویش را فرا خواند
بر کام زمانه، تشنگی ماند
(در حسرت آن کفی که برداشت
از آب و فرو فکند و بگذاشت
هر موج، به یاد آن کف و چنگ
کوبد سر خویش را، به هر سنگ
کف بر لب رود و در تکاپوست
هر آب رونده، در پی اوست
چون مه، شب چارده برآید
دریا، به گمان فراتر آید
ای بحر! بِهِل خیال باطل (۶۱)
این ماه کجا و بوفضائل؟!
گیرم، دو سه گام برتر آیی
کو حدّ حریم کبریایی؟
#سید_علی_موسوی_گرمارودی
#صلوات
http://eitaa.com/joinchat/1035468802Cef07e8d2e7