eitaa logo
شیخ علی🇵🇸
1.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
121 ویدیو
13 فایل
دغدغه #خدمت داریم و بالاترین خدمت، #آگاه‌سازی است! الحاصل آقا... @alhasell ناشناس:👇👇 payamenashenas.ir/sheikh_ali_110
مشاهده در ایتا
دانلود
طبق نشست خبری ادمین‌های ایتا، ایران قراره امشب به تل آویو حمله کنه.
هدایت شده از مشفقون
بی تعارف با جریان انقلابی نظام! باید صریح تر صحبت کنیم... فهم‌ بنده این است: 🔸 ما در درون نظام ج.ا‌.ا، با سه جریان مواجه هستیم: ۱. جریان انقلابی ۲. جریان غیر انقلابی (دقت کنید منظورم ضد انقلاب نیست که اصلا در درون نظام تعریف نمی شود) ۳. جریان حد وسط باز / منفعل / التقاطی 🔸 با گذشت زمان، این جریان سوم آشکار تر شده و‌ می شود! 🔸 توییت آقای آجورلو از نزدیکان آقای قالیباف را ببینید! از پایان دوران تحریف قالیباف با هشتگ اصول گرایی جدید حرف می زند!!! 🔸 شاید این جریان سوم که در حاکمیت، مؤثر و پر نفوذ هست، تصمیم گرفته تا از سایه! بیرون بیاید و آشکارتر فعالیت کند! 🔸 این سه جریان، با اینکه اصل نظام ج.ا.ا را قبول دارند، اما حتی در بعضی مبانی هم به شدت اختلاف نظر دارند چه برسد به روش ها! 🔸 کاملا مشخص بوده و هست که دو جریان غیر انقلابی و منفعل، با هم‌نوایی و ادبیات مشترک، می خواهند جریان انقلابی را حذف یا تضعیف کنند! به اسم تندرو! طالبانی! سوپر انقلابی! دلواپس! متحجر! کاسب تحریم و ... ولی با سد محکم مردم انقلابی مواجه شده اند! ✅ هوشیار باشیم و صحنه را ببینیم! اگر این جریانات سه گانه را نبینیم، نتیجه می شود همین که جریان انقلاب، دولت شهید رئیسی را با بازیگری جریان سوم، دو‌ دستی تقدیم جریان غیر انقلابی کرد! پ.ن: رهبری فرمودند: باید مقابل جریان غیر انقلابی داخل نظام ایستاد. (اینجا) به نظر شما با این جریان حد وسط باز، چه باید کرد؟ یاعلی🌹 ✍ محمد صالح مشفقی پور 💎 @Moshfeghoun 💐
@Arefane(5).mp3
784.6K
خاطره استاد شیخ جعفر ناصری از حضور امام خمینی در منزل آیت الله انصاری شیرازی و جمله امام درباره «اعتلاء کلمه توحید» @Arefane
فکر کنم سرور های ایتارو زدن😂😂😂
ابوذر روحی ها و حسین طاهری هارو پلی کنید✊
برخی منابع می‌گویند ایران در حال انتقام برخی پیامبران که به دست بنی اسرائیل کشته شدند هم هست. 🤣😂🤣😂🤣😂
امشب چهارشنبه سوریه اسرائیله🤣🤣🤣
شیخ علی🇵🇸
امشب چهارشنبه سوریه اسرائیله🤣🤣🤣
چون ایران درحال تجاوز فرهنگی و انتقال این فرهنگه، گفته بذارید بار اول خودمون براتون اجراش کنیم😎😎
قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْدِيكُمْ وَيُخْزِهِمْ وَيَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ...
﷽ بعضی از بزرگان با توجه به حساسیت های امشب و فردا توصیه فرموده اند آیه شریفه فَاللّهُ خَيْرٌ حافِظاً وَ هُوَ اَرْحَمُ الرّاحِمينَ تکرار شود تعداد : هرچه بیشتر بهتر
قال علیه السلام: الرزق مع النساء و العِیال!
هدایت شده از شیخ علی🇵🇸
فایل پی‌دی‌اف.pdf
30.94M
30 جلسه کاربردی در رابطه با ازدواج از ملاک و معیار ها گرفته تا زیبایی و سن و جایگاه استخاره @Sheikh_ali_110
عرض کرد قربونتون بشم؛ ما اسم شما و پدرانتون رو خودمون و بچه هامون میذاریم، آیا این فایده ای واسه ما داره؟! فرمود: بله! به خدا قسم که فایده داره! مگه اصلا دین غیر از حُبِّ؟!
مولایِ جانْ، « امیرالمومنین » فرمودند: هر چیزی که توقع و انتظار حصول اون رو میدی، خواهد شد!
دست از طلب ندارم تا کامِ من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن برآید
دهه فاطمیه دوم 28 جمادی اولاولی 1446 تبلیغ دانش آموزی استان اصفهان موقعیت: گلستان شهدا از دو ماه قبل برنامه این بود که تبلیغ دانش آموزی در مدارس داشته باشیم، بنا این بود که وارد مدارس بشیم و در قالب پاورپوینت محتواهایی با موضوع: جنگ حق و باطل، صهیونسیم جهانی و حل مسئله ارائه بدیم. جمعه عصر رسیدیم اصفهان، گفتند شنبه مدرسه جور نشده، از طرفی هم بلاخره اومدیم تبلیغ نمیشه بیکار بشینیم، کلاس آمادگی دفاعی واسه پایه نهمیا یه برنامه گلستان شهدا گذاشته و قراره بیاردشون اونجا، یه مقدار مسائل نظامی و جنگ نرم بهشون یاد بده، ما هم میتونیم بریم اونجا و واسشون روایتگری شهدا بکنیم و باهاشون ارتباط بگیریم، و حالا درسته برنامه عوض شده منتهی میتونیم هدفی که داشتیم رو طبق یه برنامه دیگه پیش ببریم. منتقدشون من بودم، حالا یا به خاطر کمال گرایی یا به خاطر مسائل دیگه توجهم به باگ ها و اشکالات کار بیشتر میرفت، البته شاید هم نگاه واقع بینی نسبت به بقیه داشتم و دیگران این نگاه واقع بین رو کمال گرایی میگفتن، خلاصه حالا واستون میگم شما بررسی کنید که این نگاه واقع بینی بوده یا کمال گرایی. اول میگفتن 5 تا مقر قرار بدیم، و بچه هارو مثل تور گلستان گردی تو این 5 تا مقر بیاریم و واسشون 20، 25 دقیقه روایتگری کنیم. بهشون گفتم مخاطب ما معلوم نیست، کیه؟ تو چه فضایی بوده از کجا اومده، اصلا تا حالا گلستان شهدا اومده یا نه؟ گارد داره یا نه؟ چقدر گارد داره؟ از آخوند بدش میاد یا خوشش میاد یا مساویه؟ از طرفی هم هوا سرده ساعت 9 صبح، دو ساعت تو اون سرما دانش آموز 15 ساله رو میخواهی بگردونی، خستش میکنی، احتمال اینکه گاردش بیشتر بشه و بیشتر دفع بشه بیشتر از اینه که بخواد جذب بشه. اساسا فضای گلستان شهدا خودش مربیه و آدما رو جذب میکنه، نیازی نیست وایسی یک ساعت و نیم واسش صحبت کنی که بعله شهدا فلان اند و بهمان اند، خیلی وقتا همین که بره تو این فضا بِتابه، اثرش از حرفای ما خیلی بیشتره. خلاصه پیشنهاد دادم که به جای 5 تا مقر سه مقر بیشتر نباشه: سرداران، آیت الله ناصری و شهید کریمی، زمان هر کدوم از اینها هم 10 دقیقه نهایتا یک ربع باشه، این سه تا مقر های اجباری باشن، حین این سه مقر واسه بچه ها حسابی انگیزه سازی کرده باشی نسبت به شهدا، بعد بهش میگیم خب رفقا دو سه تا مقر دیگه هست، اختیاریه هرکی دوست داشت بیاد، هرکی هم دوست نداشت بره تو فضای گلستان سر قبر شهیدا بتابه. و اجباری واسه این مقرا در کار نیست ولی یکیش هم سن خودتونه. با اینکه موقع بیان اشکالات طرح 1 رفقا همراهی کردن، منتهی نهایتا همون 5 تا مقر برنامه ریزی شد: سرداران، شهدای مدافع حرم، شهدای گمنام، عبدالرسول زرین، شهید علیرضا کریمی ما شدیم راوی مقر سرداران: قاچاقچیا دنبالش بودن، تا بلاخره تو یه کوچه خلوت، پیچیدن جلوش، اسلحه کشیدن، آقا مصطفی از ماشین پرید بیرون، عصبانی ، داد زد، بزنید دیگه! معطل چی هستین؟ عمامشو در آورد، گفت: عمامه من کفن منه، بزنید دیگه؟ قاچاقیا که این شجاعت و شهامت رو از آقا مصطفی دیدن همگی ماستا رو کیسه کردن و حاضر شدن با ایشون به عنوان نماینده دولت مذاکره کنند... در مورد شهید مصطفی ردانی پور، شهید حججی و رفاقتش با حاج احمد کاظمی و حاج حسین خرازی روایتگری کردیم، حدود 100، 120 دانش آموز تو 5 مرحله پایه این روایتگری بودند.
دهه فاطمیه دوم 28 جمادی الاولی 1446 تبلیغ دانش آموزی استان اصفهان موقعیت: مَسکَن اذان ظهر شد رفتیم نمازو خوندیم و برگشتیم محل اسکانمون. بعد از نهار جلسه بارش فکری داشتیم، نقد و اشکالات کار رو گفتیم، مثلا برنامه گلستان شهدا خیلی خوبه، خیلی اثر داره، اما شما رو به اون هدفی که دو ماه واسش کلاس گذاشتید نمیرسونه، با اون برنامه ریزی گروه تبلیغ همخوانی نداره، اما از جهت تبلیغی بلاخره تاثیر خودشو میذاره و ممکنه باعث رفاقت با شهدا بشه اما اون هدفی که شما دنبالش بودید رو به دنبال نخواهد داشت. خلاصه برنامه شب هارو گذاشته بودن هیئت گرفتن تو منزل شهدا، بهشون گفتم این کار، کار خوبیه، اما شما ببین این خانواده شهید، شهید دادن، همگی مذهبی اند و نیاز به کار تبلیغی آنچنانی نداره. این گروه که از قم پاشده اومده، بهتره بره تو یه فضای تبلیغی که اثر گذاری بیشتری داره. پیشنهاد تبلیغ چهره به چهره چارباغ رو دادم، که حداقلی ترین اثرش اینه که اون نوجوون و جوونی که اومده اونجا دنبال جی اف و خوشگذرونیش، حداقل یه آخوند میبینه، میشینه سر به سرش میذاره، یکم باهاش شوخی و خنده داره، گاردش نسبت به آخوندا کم میشه، میبینه نه بابا آخوندا اونطوری هم که میگفتن نیستن، باحالن، اهل بگو و بخندن، وسطاش هم دوتا نکته تربیتی در لفافه بهش میگی همین واسش بسه، قرار نیست بری بشینی اونجا از صفر تا صد از خدا و پیغمبر و نماز و روزه و... ها بگی. متاسفانه چیزی که بنده زیاد دیدم تو فضای تبلیغی، اینه که میخواهیم تو فرصت کم کل دین رو به مخاطب عرضه کنیم و انتظار داشته باشیم اون الان که از پیش ما رفت یه مومنِ انقلابیِ درجه یک باشه، درحالی که کار تبلیغی و تربیتی قدم به قدمه، زمان بره، الان که مخاطبِ جوونِ چارباغ بروعهِ دنبال جی اف و خوشگذرونی اومده دو دقیقه نشسته پیش تو، و کل وجودش گارده نباید تو این نیم ساعتی که پیش توعه از خدا و پیغمبر واسش بگی و از نماز و اینها بگی، همین که تو با لباس طلبگی روبه روشی، همین از خدا گفتنه، همین از پیغمبر گفتنه، یکم گاردشو تو این فرصت کم، کم کن، اگر ارتباطتون مستمر و ادامه دار بود گاردشو کمتر کن و تو بستر زمان بکشش بیارش سمت خدا، ولی اگه فقط تک ارتباط دارید باهم و نهایت ارتباطتون همین نیم ساعته یکم گاردشو کم کن، سعی کن کاری کنی از آخوندا خوشش بیاد، بقیشو بسپار دست خدا، خدا خودش هدایتش میکنه.
دیشب رفتیم چهره به چهره چارباغ، نظرتون درباره خاطره نگاری چیه؟! ادامه بدم؟! http://payamenashenas.ir/sheikh_ali_110
شیخ علی🇵🇸
دیشب رفتیم چهره به چهره چارباغ، نظرتون درباره خاطره نگاری چیه؟! ادامه بدم؟! http://payamenashenas.ir
ممبرز هم ممبرزای قدیم یه اِهِنی، یه اوهونی، یه نظری میدادن، ولی حالا چی؟!😕
دهه فاطمیه دوم 29 جمادی الاولی 1446 تبلیغ دانش آموزی استان اصفهان موقعیت: گلستان شهدا امروز با یکی از رفقا جامونو عوض کردیم، از راوی مستقر بودن داخل مقر ها اومدم همراه بچه ها شدم و با بچه ها به 5 تا مقر می رفتیم. اولین جایی که رفتیم مزار شهید علیرضا کریمی بود، شهیدی که دکترا ازش قطع امید کردند و شفا گرفته ی حضرت عباس بود، شهیدی که معروف به مسافر کربلا و در سن نوجوانی به شهادت رسید، پیشنهاد میکنم حتما کتابشون رو بخونید. روایتگری خوبی اتفاق افتاد و تاثیر گذار بود، روایتگری که تموم شد، به بچه ها گفتم وایسید یه عکس دسته جمعی با شهید بگیریم، عکس گرفتن خیلی جذاب بود واسشون. مقر دوم شهدای مدافع حرم بود، راوی سر قبر شهید مسلم خیزاب ایستاده بود، بچه هارو بردیم اونجا و راوی شروع کرد به روایتگری، حقیقتا روایتگری ای نبود که مناسب سن بچه ها باشه، همش دنبال درس دادن و نکته اخلاقی بود که بعله شهید به نماز و اینها خیلی اهمیت میداد. اساسا برخی اساتید توصیه میکنند به هیچ وجه پیام و نکته ی مطلب رو خودتون صریح نگید، بذارید مخاطب خودش از داستان اون نتیجه و پیام رو برداشت کنه، بذارید خودش بفهمه که شهدا الکی شهید نشدن، شهدا خیلی مواظب بودن، رو یه سری چیزها خیلی حساس بودن، که حالا یکیش نمازه، یکیش حق الناس، هیچ وقت اینو مستقیم نگید، چون نسل جدید و قشر خاکستری واقعا از موعظه و نصیحت فراریه، گارد داره، نباید مستقیم بهش گفت. خلاصه مقر دوم واسه خوده بنده هم یکم خسته کننده بود از بس نکات و توصیه های صریح اخلاقی داشت. مخاطب باید خودش به فکر بیفتد و نکته مورد نیاز خودش رو از داستان استخراج کند، نه اینکه اون نکته رو به خوردش بدهیم و با این کار اون رو از فکر کردن روی داستان و برداشت های بیشتر و بهتر بازداریم. خلاصه رفتیم مقر سوم، شهید عبدالرسول زرین، این مقر از مقر قبلی خسته کننده تر بود، دو گروه همزمان رسیده بودیم این مقر و جمعیتمون دوبرابر شده بود، از طرفی هم راوی مستقیم داشت نکات اخلاقی رو خیلی صریح به مخاطب نسل زد میگفت، یه عده از شر و شورا که ول کردن رفتن، اونایی هم که موندن زیاد دل نمیدادن، چون هم طولانی بود و هم خیلی صریح داشت مسائل رو میگفت، به جرات میتونم بگم این نوع محتوا واقعا واسه مخاطب جذابیتی نداره. وقتی ما وضعیت نسل جوان رو بررسی میدانی میکنیم، شاید بشه گفت یکی از علت های اصلیش همین باشه، مخاطب شناسی نداریم و با توجه به جنس و نیاز مخاطب صحبت نمیکنیم، تو کارمون خلاقیت و ایده پردازی نداریم، محتوا رو به صورت جذاب به مخاطب ارائه نمیدیم، فقط میخواهیم اصل و اساس و نکات رو خیلی شسته رفته به مخاطب بگیم، بدون هیچ خلاقیتی و بعد انتظار داریم که مخاطب هم جذب بشه و اوضاع کمی بهتر بشه، در حالی که داریم محتوای مخصوص طلاب پایه دو و سه رو به دانش آموز نسل زدِ 14.15 ساله ارائه میدیم، بعد هم میگیم چرا تبلیغ ما اثر نداره و چرا این وضعیت ماست! مقر دو و سه هم وایسادیم عکس یادگاری گرفتیم، جذابیت این کار به حدی بود که چند نفرشون گوشی دادن که با گوشی خودشون هم عکس بگیریم و مکرر میپرسیدن این عکسارو کجا میذارید و چجوری میتونیم بگیریم ازتون. رفتیم مقر چهار، شهدای گمنام، واقعا بهتر از دو سه مقر قبلی بود، داستانی بود و با ادبیات نوجوانان بیان میشد، شاید مفیدترین مقر همین بود، که البته به علت کم بود وقت میخواستیم نریم، ولی به راوی مقر گفتم خیلی کوتاه و ساندویچی یه داستان واسشون بگو، اونم درباره شهید ابراهیم هادی گفت. به مقر پنجم نرسیدیم و رفتیم واسه برنامه دست جمعی. برنامه دست جمعی نکته خاص و قابل بیانی نداشت، نمازو خوندیم و رفتیم و محل اسکان!
از تبلیغ اومدیم اتفاقای عجیبی افتاد منتهی دیگه فرصت نوشتن نیست...
على عليه السّلام فرمود:جبرئيل بر آدم عليه السّلام فرودآمد و گفت: اى آدم من مأمورم تو را ميان سه چيز مخير سازم تا يكى از آنها را برگزينى و دو تاى ديگر را كنار گذارى،آدم گفت:اى جبرئيل آن سه چيز كدامند؟گفت:عقل و حياء و دين،آدم گفت:عقل را برگزيدم، جبرئيل به حيا و دين گفت:برگرديد و او را تنها گذاريد،گفتند:اى جبرئيل،ما دستور داريم كه هرجا عقل است همراهش باشيم گفت: اختيار با شماست و به طرف آسمان بالا رفت...
شیخ علی🇵🇸
از تبلیغ اومدیم اتفاقای عجیبی افتاد منتهی دیگه فرصت نوشتن نیست...
این تعطیلیا یه برکتی داره که آدم به برخی کارها میرسه. ایشالله سعی میکنم بقیه خاطرات تبلیغ رو بنویسم تا ببینیم چی پیش میاد. خیلی مسائل رو تو ذهن خود من ایجاد کرد، برخی دغدغه ها درست شد و باعث شد جدی تر به تبلیغ توجه کنم. سعی کنید مطالب رو برای کسانی که فکر میکنید مطالب به دردشون میخوره بفرستید تا مثل قبل کانال رونق بگیره👌
شیخ علی🇵🇸
دهه فاطمیه دوم 29 جمادی الاولی 1446 تبلیغ دانش آموزی استان اصفهان موقعیت: گلستان شهدا امروز با یکی
دهه فاطمیه دوم 29 جمادی الاولی 1446 تبلیغ دانش آموزی استان اصفهان موقعیت: مَسکَن برگشتیم محل اسکانمون و یه استراحتی کردیم. برنامه اصلی گروه یه برنامه 5 ساله است، بناست یک سال کار تبلیغی و چهار سال کار تربیتی بکنند، سال اول جذب و ساماندهی مخاطب و چهار سال کار تربیتی، از بین دانش آموزان اونایی که مستعد ترن رو جذب کنیم واسه طلبه شدن و بقیه رو هدایت کنیم به سمت شغل ها و رشته هایی که نظام نیاز داره و آدم مذهبی باید اونجاها باشه مثل سپاه و معلمی و نیرو انتظامی و... خلاصه برنامه این بود، برای اینکه کار بهتر جواب بده گفته شد تو منطقه ای کار کنیم که از نظر فرهنگی وضع متوسطی داشته باشه و بهتر بتونیم به هدفی که گروه واسه خودش در نظر گرفته برسیم. قبلا گفتم وقتی رسیدیم اصفهان دو روز اول مدرسه هماهنگ نشد که بریم، دیگه اومدیم از تهدیدها فرصت ساختیم و رفتیم گلستان شهدا، بنا بود مخاطب هدفمون دانش آموزان متوسطه اول مناطق احمدآباد و پروین و جی و... اینها باشد، همه این مناطق رو ما به آموزش و پروش ناحیه 4 میشناختیم و کارهای هماهنگیش رو باید با ناحیه 4 میکردیم و فکر هم میکردیم ناحیه 4 فقط مخصوص به همین مناطقه. وقتی رفتیم گلستان شهدا بهمون گفتن اینا بچه های ناحیه 4 هستن، گفتیم خب خداروشکر همون مخاطب هدفِ ما هستند اینها، در حالی که رودست عجیبی خورده بودیم و آموزش و پروش ناحیه 4 از احمد آباد تا ته زینبیه و دارک رو شامل میشد، و از تقدیر الهی مخاطب دو روز گلستان شهدای ما هم از منطقه زینبیه بودند، منطقه ای که به شدت مهاجر نشین، یه بخش قابل توجهی از مهاجرین هم افغانستانی، و بعضا سنی مذهب و از لحاظ فرهنگی و دینی کار کردن در این منطقه به علت کم کاری دشواری های خاص و چشمگیری داشت. خلاصه تقدیر الهی به این صورت بود که مخاطب هدف ما برخلاف چیزی که برنامه ریزی شده بود، از منطقه زینبیه باشد، حقیقتا آدم یاد اون حدیث قدسی میوفته که: ترید و ارید و لا یکون الا ما ارید! هرچیزی که خدا بخواد همون میشه. وقتی برگشتیم مسکن جلسه هم افزایی تشکیل شد بنا شد که روی همین منطقه و همین مخاطبی که در این دو روز با اون در ارتباط بودیم هدف گذاری بشه و ادامه کار با همین بچه ها و همین مخاطبین باشه.
دهه فاطمیه دوم 29 جمادی الاولی 1446 تبلیغ چهره به چهره استان اصفهان موقعیت: چهارباغ نمیدونم تا حالا توفیق پیدا کردید چهارباغ اصفهان برید یا نه، ولی اگه یه شبی، سحری، سجده ای، حال عبادتی بهتون دست داد و احساس کردید که اگه الان دعا کنید خدا حتما دعاتون رو مستجاب میکنه دعا کنید که توفیق پیدا کنید برید چهارباغ، از بس که فضا معنویه!! به قول شاعر: اینجا دختر پسر قاطیه! بنا شد شب بریم پاتوق گفت و گو، یه کار خیلی خوب که از سال 95 تقریبا شروع شد این بود که تو برخی مناسبت ها و ایام انتخابات میز گفت و گو میذاشتن و طلبه ها مینشستن و با مردم چهره به چهره صحبت میکردن. یادمه سال 1400 واسه انتخابات یکی دو بار تو این برنامه شرکت کردم، خیلی خوب بود، البته اون موقع ها معمم نبودم. خلاصه بلافاصله بعد از نماز رفتیم چهارباغ، البته اینبار معمم، اون هم چهارباغ، حس جالبی داشت واسه خودم. چهار پنج تا صندلی و یه میز کوچیک آوردیم و نشستیم، بهمون گفتن حالا بشینید چای و بخاری هم واستون میاریم، یه چند دقیقه طول کشید تا مسئول تورمون بتونه یکیو تور کنه و بفرسته واسه من، تو این چند دقیقه که مسئول تورمون که یه طلبه معمم و خوشتیپ و روانشناس قدری بود داشت تور مینداخت که یکیو بفرسته پیشم، زیر لب دعا میکردم که: الهی انطقنی بالهدی و الهمنی بالتقوی یعنی خدایا زبان منو به هدایت باز کن و تقوا را بر من الهام کن. دیدیم نه فایده نداره، انگار کسی تو تور مسئول تور گیر نمیکنه، خودم تورمو باز کردم، با چهار پنج تا نوجوون15-16 ساله یه خوش و بش و یه تعارف زدیم، خداروشکر گیر کردن تو تورمون، خلاصه نشستند و شروع کردیم به صحبت کردن. همشون ترک تحصیل کرده بودند و کار میرفتند، یکیشون تو آجیل فروشی، یکی دیگه ابزار فروشی و شغل های اینطوری. یکیشون یکم گاردش بیشتر بود، چون جا نبود رفت یکم دورتر وایساد که دوستاش سریع بیان و برند باهم، پاشدم صندلی خودمو براش گذاشتم و رفتم یه صندلی واسه خودم آوردم، یکم نرم تر شد ولی هنوز گارد رو داشت. تا نشستند شروع کردند به نالیدن که ما چرا تو این زندگی اینقدر بدبختی و سختی داریم، خلاصه یکم توضیح دادم که این سختیا واسه همه هست و همه این سختیا رو دارن و مثال واسشون زدم. یه ربع در مورد این موضوع صحبت کردیم، اونی که گاردش بیشتر بود نرم تر شد، یه 5 دقیقه دیگه هم در مورد این موضوع حرف زدیم دیدیم، اونی که گارد داشت کاملا نرم شده و گفت حاجاقا من یه سوال درباره استخاره دارم. سوالشو پرسید و ده دقیقه درباره استخاره و اینکه جاش کجاست و خیر و شر با خوشی و ناخوشی فرق داره صحبت کردم واسش، آخر دست هم گفت یه استخاره بگیرید، گرفتیم و دیگه آخر کار رفیق شدیم باهم به طوری که شماره همدیگه رو گرفتیم و...
دهه فاطمیه دوم 29 جمادی الاولی 1446 تبلیغ چهره به چهره استان اصفهان موقعیت: چهارباغ مورد ها یکی از یکی عجیب تر! واقعا هرکسی تو زندگیش یه جور درگیری داره، یه مشکلی داره و اینطور نیست که کسی بدون مشکل باشه، فقط هر کسی مشکل خاص خودشو داره! هوا خیلی سرد شده بود نه چای آوردن نه بخاری، عملا دندونام داشت میخورد بهم از سرما، رفتم به مسئولش گفتم گفت بخاری و سیم دیگه نداریم که واسه شما بذاریم بیا این کیسه آب گرمو بذار لای لباست گرمت میشه، گفتم نه خیلی ضایس، رفتیم دوباره نشستیم، این سری دو تا مرد حدودا چهل ساله اومدن نشستن، گفتن حاجاقا ما هم زن داریم هم بچه ولی امشب اومدیم اینجا یکیو تور کنیم ولی هیشکی پا نمیده، خلاصه اومدن و نشستن و یکم حرف زدیم، معلوم بود نه ما حرفا اونارو میفهمیدیم نه اونا حرفا مارو، منم از سرما داشتم میلرزیدم و زیاد تمرکز نداشتم، به هر حال پاشدن رفتن، بعد از اون یه خانوم میان سالی اومد و نشست و از تقاص قهری سوال پرسید، تقاص قهری چیه؟ یکی یه پولی پیش کسی به امانت گذاشته، از طرفی هم اونی که امانت گذاشته، یه مبلغی به اونی که پیشش امانت گذاشته شده بدهکاره، بهش میگه این بدهیت رو بده ولی اون نمیده؛ حالا آیا این فرد میتونه از پولی که پیشش امانت هست جای طلبکاریش برداره یا نه. خلاصه یکم فکر کردم و پرسیدم مقلد کی هستین گفت آقای صانعی! بهش گفتم من نظر ایشونو نمیدونم ولی بعید هم میدونم کسی اینجا نظر ایشونو بدونه، بهتره زنگ بزنید دفترشون و بپرسید. نفر بعدی شاید عجیب ترین مورد تبلیغ بود، یه خانوم جوون بودند، اول مردد بودند که اصلا مسئلشون رو مطرح کنند و بشینند یا نه، اومدن گفتن تو چه مسائلی میشه با شما مشورت کرد؟ گفتم تو مسائل عمومی در خدمتیم اما اگر مسئلتون نیاز به مشاوره تخصصی داره بفرستمتون پیش بقیه اساتید، گفت نه عمومیه، گفتم ما در خدمتیم، حالا شما مسئله عمومی رو ببینید! نشست و شروع به تعریف کردن کرد که بله: من 5 ساله ازدواج کردم و ازدواجم سنتی بود، یه شب اومدم خونه دیدم شوهرم تو اتاق من با یه زن شوهر دار به من خیانت کرده، من خیلی عصبانی شدم، رفتم آبروشو بردم و شهر ما کوچیک بود آبروش تو شهر رفت و چند بار دیگه هم تکرار کرد اینکارو، من فهمیدم و با داداشم رفتم بالاسرش و ازش فیلم گرفتم و رفتم شکایت کردم و قاضی برای هردوشون حد جاری کرد، و الان تو پروسه طلاقم و یک سال و نیمه جدا زندگی میکنیم و جهازمو آوردم خونه بابام و خودم مجبور شدم برم سر کار و سر کار از طرف برخی آقایون پیشنهاداتی دارم و... بهشون گفتم تا طلاق نگیرید نمیتونید وارد رابطه با کسی بشید و به این ابراز علاقه ها هیچ اعتباری نیست، طرف تا نیاد خواستگاری رسمی، حرفاش بادهواست. خلاصه یکم در مورد این موضوع بهش توضیح دادم، بعد گفت من آدم معتقدی هستم به خدا و قیامت و مرگ اعتقاد دارم و الان به شدت عذاب وجدان دارم که چرا اینجوری رفتار کردم و آبروی اونو بردم و میتونستم بهتر رفتار کنم، البته اون هم خیلی به من صدمه زد هم روحی هم جسمی، زد دستمو شکست و الان دارم کاردرمانی میرم. بهش گفتم ببینید همونطور که اون به گردن شما حق داره تو این موضوع شما هم به گردن اون حق دارید، همونطور که شما مقصرید اون هم مقصره، خودتونو بذارید جای اون، ببینید حاضرید حلال کنید. حالا به ذهن من دوتاچیز میرسه: اول اینکه تو جلسه طلاق، تو دادگاه و جلوی همه ازش عذرخواهی و طلب حلالیت کنید. دوم اینکه سعی کنید دل خودتون رو باهاش صاف کنید، یعنی سعی کنید اول شما اون رو ببخشید، اگه شب قدری، هیئتی چیزی رفتید، حال خوبی بهتون دست داد، سعی کنید ازش بگذرید و ببخشیدش و از خدا بخواهید همونطوری که دل شما رو نسبت به اون نرم کرد و شما تونستید ببخشیدش، خدا دل اون رو هم نسبت به شما نرم کنه و اون هم بتونه شمارو ببخشه و حلالتون کنه.
خُب! نظرتون رو تا اینجا بگید تا بقیشم بنویسم واستون!😁😉 http://payamenashenas.ir/sheikh_ali_110
ای کاش! دغدشو خودمم دارم، ایشالله سعی میکنم فعالیتمون بیشتر بشه