کفر، کافر را و دین، دیندار را
ذرهای دردت دل عطار را
کس چه داند تا در این بحر عمیق
سنگریزه قدر دارد یا عقیق
مرد میباید که باشد شه شناس
گر ببیند شاه را در صد لباس
ای دریغا هیچ کس را نیست تاب
دیدها کور و جهان پر ز آفتاب
گر نبینی این، خرد را گم کنی
جمله او بینی و خود را گم کنی
ای ز پیدایی خود بس ناپدید
جملهٔ عالم تو و کس ناپدید
جان نهان در جسم و تو در جان نهان
ای نهان اندر نهان ای جان جان
🔸🔸🔸🔸🔸🔸🔸
خالقا! سر تا به راه آوردهام
نان، همه بر خوان تو میخوردهام
چون تو بحر جود داری صد هزار
نان تو بسیار خوردم حق گزار
جمله یک ذاتست اما متصف
جمله یک حرف و، عبارت مختلف
مینداند در درون پرده راز
کی شود بر چون تویی این پرده باز
ذره ذره در دو گیتی وهمِ تُست
هرچ دانی نه خداست؛ آن فهم تست
آنچ گویی و انچ دانی آن تویی
خویش رابشناس صد چندان تویی
کار عالم عبرت است و حسرتست
حیرت اندر حیرت اندر حیرتست
#عطار_نیشابوری
#مثنوی_حدیقه_الحقیقه
🖊📚"آن" (فرهنگ، هنر، ادبیات)
@shekardast