بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#در هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_کلمات_قصار_امام_زمان_عج
#صفحه139
#تا_امروز_6جلدکتاب_یعنی_حدود1039ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
151_نزدیک ترین به قرآن
أَلا وَمَنْ حَاجَّنِی فِی کِتَابِ اللَّهِ فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِکِتَابِ اللَّهِ
←بدانید اگر کسی درباره قرآن با من استدلال کند، من نزدیک ترین افراد به آن هستم.
152_نزدیک ترین به سنت
أَلا وَمَنْ حَاجَّنِی فِی سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله فَأَنَا أَوْلَی النَّاسِ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ؛
←بدانید که اگر کسی درباره سنّت رسول خداصلی الله علیه وآله با من استدلال کند، من نزدیک ترین افراد به آن هستم.
153_ به حرمت خدا و رسول او و خودم
وَأَسْأَلُکُمْ بِحَقِّ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَبِحَقِّی فَإِنَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقَّ الْقُرْبَی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ إِلَّا أَعْنَتُمُونَا وَمَنَعْتُمُونَا مِمَّنْ یَظْلِمُنَا فَقَدْ أُخِفْنَا وَظُلِمْنَا وَطُرِدْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا وَبُغِیَ عَلَیْنَا وَدُفِعْنَا عَنْ حَقِّنَا فَأَوْتَرَ [فَافْتَرَی أَهْلُ الْبَاطِلِ عَلَیْنَا
فَاللَّهَ اللَّهَ فِینَا لا تَخْذُلُونَا وَانْصُرُونَا یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ؛
به حق خدا و رسول او و خودم که حقّ ذوی القربی را بر عهده شما دارم، از شما یک چیز میخواهم و آن این است که ما را یاری کنید و جلوی ظالمان حقوقمان را بگیرید؛ زیرا ما همیشه در ترس و ظلم و تبعید و محرومیت از حقوقمان زندگی کرده ایم و ظالمان همیشه بر ما مسلط بوده اند. خدا را، خدا را نسبت به ما در نظر بگیرید، ما را خوار نکنید بلکه ما را یاری کنید تا خدا شما را یاری کند.
154_ من محمّد و علیم! [۱]
أَلا وَمَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی مُحَمَّدٍ وَأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمَا فَهَا أَنَا ذَا مُحَمَّدٌصلی الله علیه وآله وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام؛
←بدانید که اگر کسی بخواهد محمّد و امیرمؤمنان را ببیند، این منم محمّد و امیرمؤمنان.
ـ........................
[۱]: بحارالأنوار، ج ۵۳، ص ۹، باب ۲۸ «ما یکون عند ظهوره علیه السلام».
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#در هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_کلمات_قصار_امام_زمان_عج
#صفحه140
#تا_امروز_6جلدکتاب_یعنی_حدود1040ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
155_من حسن و حسینم!
أَلا وَمَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ علیهما السلام فَهَا أَنَا ذَا الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ؛
←بدانید که اگر کسی بخواهد به حسن و حسین نگاه کند، این منم حسن و حسین علیهما السلام.
156_من ائمه بعد از حسینم!
أَلا وَمَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَهَا أَنَا ذَا الْأَئِمَّةُعلیهم السلام؛
←بدانید که اگر کسی بخواهد به امامانی که از نسل حسین هستند، نگاه کند، این منم امامان بعد از حسین.
أَجِیبُوا إِلَی مَسْأَلَتِی فَإِنِّی أُنَبِّئُکُمْ بِمَا نُبِّئْتُمْ بِهِ وَمَا لَمْ تُنَبَّئُوا بِهِ؛
درخواست مرا اجابت کنید؛ زیرا من تمام آنچه را که تا به حال به شما گفته بودند و بیش از آن را خواهم گفت.
157_ ما وعده قرآن هستیم [۱]
أَیُّهَا النَّاسُ نَحْنُ الَّذِینَ وَعَدَکُمُ اللَّهُ تَعَالَی فِی کِتَابِهِ «الَّذِینَ إِنْ مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ وَلِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِ»؛
←ای مردم ما همان کسانی هستیم که خداوند وعده آنها را در قرآن داده است: «کسانی که اگر به آنها تمکّن و قدرت بدهیم، نماز را برپا میکنند و زکات میدهند و امر به معروف و منهی از منکر میکنند و عاقبت امور در نزد خداست». [۲]
158_دستور العمل کلی [۳]
اذکرکم أیّها النَّاس ومقامکم بین یدِی ربکم وقد اکد المحجة وبعث الانبیآء وانزل الکتاب یامرکم ان لا تشرکوا به شیئا وان تحافظوا علی طاعته وطاعه رسوله صلی الله علیه وآله وان تحیوا ما احیا القرآن وتمیتوا ما امات وتکونوا اعوانا علی الهدی ووزرآء علی التقوی؛ فَان الدنیا قد دنا فناؤها ووالها واذنت بالوداع ونی ادعوکم الی اللَّه و رسوله صلی الله علیه وآله والعمل بکتابه وماتة الباطل واحیاء السنة؛
←ای مردم! خدا را به یادتان میاندازم و این که الآن در محضر خدا هستید. خداوند متعال حجت هایش را اقامه کرده و انبیاء را مبعوث و کتاب را نازل نموده و از شما خواسته تا چیزی را شریک او قرار ندهید و بر اطاعت او و رسولش اهمیّت دهید و هر آنچه را که قرآن آن را زنده کرده، زنده کنید و هرآنچه را که میرانده است، بمیرانید. یاور نور و هدایت و طرفدار تقوا باشید. زیرا فنای دنیا نزدیک است و إعلام وداع کرده است و همانا من شما را به سوی خدا و رسول و عمل به کتابش و میراندن باطل و احیای سنتهای الهی دعوت میکنم.
ـ.....................
[۱]: بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۳۷۳ باب ۲۷ «سیره و أخلاقه و عدد أصحابه»؛ تفسیر فرات الکوفی ص ۲۷۴.
[۲]: حج/۴۱.
[۳]: عقد الدرر، ص ۱۴۵.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#در هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_کلمات_قصار_امام_زمان_عج
#صفحه141_(پایان کتاب)
#تا_امروز_6جلدکتاب_یعنی_حدود1041ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
159_ دلیل غیبت [۱]
«فَفَرَرْتُ مِنْکُمْ لَمَّا خِفْتُکُمْ فَوَهَبَ لِی رَبِّی حُکْماً وَجَعَلَنِی مِنَ الْمُرْسَلِینَ»؛
←از شما(دشمان اهل بیت ع)فرار کردم به خاطر ترسی که از شما داشتم و در مقابل، پروردگارم به من حکمت داد و مرا از مرسلین قرار داد. [۲]
ـ..................
[۱]:الغیبة للنعمانی، ص ۱۷۴؛ بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۲۸۱ باب ۲۶ «یوم خروجه». [۲]: شعراء/۲۱.
👇👇👇👇👇👇
ـ===============
فهرست منابع و مأخذ
۱) إعلام الوری، امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، دار الکتب الإسلامیة تهران.
۲) إقبال الأعمال، سیدعلی بن موسی بن طاوس، دارالکتب الإسلامیة تهران، ۱۳۶۷ ه. ش.
۳) الإحتجاج، ابو منصور احمد بن علی طبرسی، نشر مرتضی مشهد مقدس، ۱۴۰۳ ه. ق.
۴)الإختصاص، شیخ مفید، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید قم، ۱۴۱۳ ه. ق.
۵)البلدالأمین، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، چاپ سنگی عقد الدرر فی اخبار الامام المنتظر، جمال الدین یوسف بن یحیی مقدسی شافعی دمشقی.
۶) التهذیب، شیخ طوسی، ۱۰ جلد، دار الکتب الإسلامیه تهران، ۱۳۶۵ ه. ش.
۷) الخرائج و الجرائح، قطب الدین راوندی، ۳ جلد، مؤسسه امام مهدی (عج) قم، ۱۴۰۹ه. ق.
۸)العدد القویة،رضی الدین علی بن یوسف حلی، انتشارات کتابخانه آیت اللَّه مرعشی قم، ۱۴۰۸ ه. ق.
۹)الغیبة،شیخ طوسی، مؤسسه معارف اسلامی قم، ۱۴۱۱ه.ق
۱۰) الغیبة، محمد بن ابراهیم نعمانی،مکتبةالصدوق، تهران، ۱۳۹۷ ه. ق.
۱۱)الکافی ثقة الاسلام کلینی، ۸ جلدی، دارالکتب الإسلامیة تهران،۱۳۶۵ه. ش.
۱۲) المصباح، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، انتشارات رضی قم، ۱۴۰۵ ه. ق.
۱۳)بحار الأنوار، علامه مجلسی، ۱۱۰ جلدی، مؤسسة الوفاء بیروت - لبنان، ۱۴۰۴ ه. ق. ص: ۱۴۳
۱۴)ترجمه کلمة الامام المهدی، مرحوم آیت اللَّه سیّد حسن شیرازی.
۱۵)تفسیر فرات، فرات بن ابراهیم کوفی، مؤسسه چاپ و نشر، ۱۴۱۰ ه. ق.
۱۶)تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ۲ جلد، مؤسسه دارالکتاب قم، ۱۴۰۴ ه. ق.
۱۷)جمال الأسبوع، سید علی بن موسی بن طاوس، انتشارات رضی قم.
۱۸)رجال الشیخ الطوسی، شیخ طوسی، انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ۱۴۱۵ ه. ق.
۱۹)رجال الکشی، محمد بن عمر کشی، انتشارات دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ ه. ش.
۲۰)فرج المهموم، سید علی بن موسی بن طاوس، دار الذخائر قم.
۲۱)کمال الدین، شیخ صدوق، ۲ جلد در یک مجلد،دار الکتب الإسلامیه قم،۱۳۹۵ه.ق
۲۲)مستدرک الوسائل،محدث نوری،۱۸جلد،مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم،۱۴۰۸ه.ق
۲۳)منتخب الأنوار المضیئة،علی بن عبدالکریم نیلی نجفی،چاپخانه خیام قم، ۱۴۰۱ ه. ق.
۲۴) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ۴ جلد، انتشارات جامعه مدرسین قم،۱۴۱۳ه.ق.
۲۵) مهج الدعوات، سید علی بن موسی بن طاوس، انتشارات دار الذخائر قم، ۱۴۱۱ ه. ق.
۲۶) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، ۲۹ جلد، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، ۱۴۰۹ ه. ق.
#عنوان: #داستانهایی_از_امام_زمان_عج(برگرفته از کتاب بحار الانوار)
#گردآورده_و_مترجم:#حسن_ارشاد.
#تحقیق_تصحیح_ویرایش: واحد تحقیقات مسجد مقدس جمکران
ـ👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
با سلام خدمت اعضای محترم گروه✋
#خدارو_شاکرم🙏 که در کنار شما محبین و منتظران حضرت مهدی عج در مدت زمان(حدودا)2سال←با روزی حدوداً یک صفحه مطالعه #6جلد کتاب در باب مهدویت مطالعه کردیم👈توضیح←{دو جلد کتاب(نگین آفرینش)+ دوجلد کتاب(آفتاب مهر)+یک جلد کتاب(عبدالظیم حسنی و روایات مهدویت)+یک جلد کتاب«کلمات قصار امام زمان عج» }
#انشاءالله از امروز مطالعهٔ کتاب ارزشمند «#داستانهایی_از_امام_زمان_عج←برگرفته از کتاب شریف بحارالانوار» را شروع خواهیم کرد.👌
#لطفاً_در_تبلیغ_گروه_کوشاباشید🙏(اگر بواسطه معرفی شما فردی موفق به مطالعه در این زمینه بشود ،تازمانی که او موفق به این کار باشد، انشاءالله ثوابش در نامه اعمال شما هم ثبت خواهد شد.👌)
#لینک_گروه_روزی_یک_صفحه_مطالعه_مهدوی:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
شیخ محمد آمیخته
#عنوان: #داستانهایی_از_امام_زمان_عج(برگرفته از کتاب بحار الانوار) #گردآورده_و_مترجم:#حسن_ارشاد. #ت
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#در هیاهوی جهان یاد توام مهدی جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه15_(شروع کتاب)
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1045ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۱- میلاد موعود
حکیمه خاتون، دختر امام محمّد تقی علیه السلام و عمّه امام حسن عسکری علیه السلام میفرماید: ابا محمّد، حسن بن علی علیهما السلام شخصی را نزد من فرستاد و پیغام داد:
«عمّه جان! امشب برای افطار نزد ما بیا که شب نیمه شعبان است، خداوند - تبارک و تعالی - امشب حجّت خود را که حجّت او در روی زمین است، آشکار میسازد. »
من خدمت آن حضرت شرفیاب شدم، عرض کردم: مادر او کیست؟
فرمود: نرجس.
عرض کردم: فدایت گردم؛ قسم به خدا! من اثری از حاملگی در او نمی بینم.
فرمود: بدان! حقیقت همین است که من به تو میگویم.
پس از این گفت و گو وارد اندرون خانه حضرت شده سلام کردم و نشستم. نرجس خاتون کفش مرا درآورده و فرمود: بانوی من! حالتان چطور است؟
عرض کردم: بانوی من و خاندان من، تو هستی.
فرمود: این چه حرفی است که میزنید[من کجا و این مقام بزرگ؟ ]
عرض کردم: دخترم! خداوند - تبارک و تعالی - امشب پسری به تو عطا خواهد نمود که سروَر دنیا و آخرت است.
آنگاه او در حالی که آثار حجب و حیا در او نمایان بود، آرام نشست. پس از آن که نماز عشا را خواندم و افطار کردم، به بستر رفته و خوابیدم. نیمه شب برای ادای نماز شب برخاستم. وقتی نمازم به پایان رسید، نرجس خاتون خوابیده بود و هیچ اثری از زایمان در او دیده نمی شد. مشغول تعقیبات نماز شدم. دوباره خوابیدم؛ ناگهان با هراس از خواب پریدم، دیدم نرجس خاتون آرمیده وخواب است.
در این هنگام، به وعده امام شک کردم. ناگاه امام علیه السلام از اتاق خویش با صدای بلند فرمود: «عمّه جان! عجله نکن نزدیک است. »
شروع به قرائت سوره«الم سجده» و «یس» نمودم. هنگام قرائت من، نرجس خاتون با هراس از خواب پرید. به طرف او رفتم و گفتم: اسم اللّه علیکِ، [۱] آیا چیزی احساس میکنی؟ »
فرمود: «آری، عمّه جان! ».
عرض کردم: برخود مسلّط باش و دل قوی دار، این همان است که به تو گفتم.
آنگاه دوباره به خواب رفتم در حالی که او کاملاً برای زایمان آماده شده بود. دیگر چیزی نفهمیدم تا این که حضور مولایم حضرت حجت علیه السلام را احساس کردم. بیدار شدم، روانداز را کنار زدم دیدم در سجده است. او را در آغوش کشیدم. بسیار پاکیزه بود.
در این هنگام ابامحمّد، حسن بن علی علیهما السلام با صدای بلند فرمود: «عمّه جان! فرزندم را بیاور».
او را به نزد حضرت علیه السلام بردم، آن بزرگوار کودک را روی یک دست خود گذاشت و دست دیگر را بر پشت او نهاد و پاهایش را به سینه چسبانید. آنگاه زبان مبارک را در دهان آن طفل چرخاند و دست بر چشمها و گوشها و مفاصل او کشید و فرمود: «پسرم سخن بگو. »
آن مولد مسعود فرمود: «اشهد أن لا إله إلاّ اللّه وحده لاشریک له، و أشهد أنَّ محمّداً رسول اللّه صلی الله علیه وآله وسلم»
آنگاه بر علی امیرالمؤمنین علیه السلام و یک یک ائمّه معصومین علیهم السلام درود فرستاد تا رسید به پدر بزرگوار خود، چشم باز کرد و بر آن حضرت سلام نمود.
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود: «عمّه جان! او را به نزد مادرش ببر تا بر او نیز سلام کند».
او را گرفتم و به نزد مادرش بردم؛ بر مادر خود نیز سلام نمود، پس او را به اتاق امام علیه السلام بازگرداندم.
حضرت علیه السلام فرمود: «عمّه جان! روز هفتم نیز نزد ما بیا».
بامدادان که خورشید دمید به اتاق امام علیه السلام بازگشتم تا با ایشان خداحافظی کنم. وقتی روپوش از گهواره آن مولود مسعود را کنار زدم
او را نیافتم. به حضرت عرض کردم: فدایت شوم! سروَرم چه شد؟
فرمود: او را به همان کسی که مادر موسی علیه السلام فرزندش را سپرد، سپردم.
روز هفتم به خدمت حضرت علیه السلام شرفیاب شدم. سلام کردم و در محضرش نشستم. فرمود: «فرزندم را نزد من بیاور! »
سروَرم را در قنداقه ای نزد حضرت علیه السلام آوردم، و آن بزرگوار مجدّداً مانند بار اوّل زبان در دهان او چرخاند؛ گویی که به او شیر یا عسل میخورانید. آنگاه فرمود: «پسرم! سخن بگو»
فرمود: «أشهد أن لا إله إلاّ اللّه» و حضرت پیامبر محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم را درود و ثنا گفت، و بر علی امیرالمؤمنین علیه السلام و یک یک ائمّه علیهم السلام درود فرستاد تا به پدر بزرگوار خود رسید، آنگاه این آیه را تلاوت نمود:«بسم اللّه الرحمن الرحیم* وَنُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ* وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْاَرْضِ وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کَانُوا یحْذَرُونَ». [۲]
ـ👇👇
ـ☝️☝️
ترجمه←«و خواستیم بر کسانی که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم ]گردانیم، و ایشان را وارث [زمین ]کنیم* و در زمین قدرتشان دهیم و [از طرفی ]به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را که از جانب آنان بیمناک بودند، بنمایانیم»
ـ👇
موسی بن محمّد - که راوی این حدیث شریف است - میگوید:
این حدیث را از عقبه، خادم امام حسن عسکری علیه السلام نیز پرسیدم، او گفتهٔ حکیمه علیها السلام را تصدیق کرد [۳]
ـ.................
[۱]:معمولاً وقتی کسی با هراس از خواب میپرد نام خدا را بر او جاری میسازند و میگویند: «بسم اللّه الرحمن الرحیم».
[۲]: سوره قصص، آیه ۵ و ۶
[۳]:کمال الدین، ج ۲، ص ۴۲۴ - ۴۲۶، بحار الانوار، ج ۵۱، ص ۲ تا ۴.
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه19
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1047ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
۲- وصال دوست
بُشر بن سلیمانِ برده فروش که از فرزند زادگان ابو ایوب انصاری، صحابی شریف پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم - یکی از شیعیان امام هادی علیه السلام و امام حسن عسکری علیه السلام بوده، و در سامرا نیز همسایه حضرت علیه السلام بوده است - میگوید:
کافور، غلام امام هادی علیه السلام، نزد من آمد و گفت: «مولای مان امام هادی علیه السلام تو را میخواند. »
من نزد حضرت علیه السلام شرفیاب شدم، هنگامی که در مقابل ایشان نشستم، فرمود: «ای بشر! تو از فرزندان آن گروهی هستی که پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم را یاری دادند، و این دوستی در شما هیچ گاه از بین نخواهد رفت، و نسل به نسل به شما به ارث میرسد، و شما همواره مورد وثوق و اطمینان ما اهل بیت علیهم السلام هستید. اکنون تو را بر آگاهی از رازی مفتخر میسازم که به واسطه آن از سایر شیعیان و دوستاران ما برتری و پیشی خواهی گرفت، و آن فرمان من، به توست که کنیزی را خریداری کنی. »
آنگاه نامه ای زیبا و لطیف به خطّ و زبان رومی نگاشت و با انگشتر مبارک خویش مُهر نمود، و بسته زرد رنگی را بیرون آورد که در آن دویست و بیست سکّه طلا بود.
سپس فرمود: این نامه را بگیر و به بغداد برو، بامدادان هنگام طلوع آفتاب فلان روز بر روی پل فرات حاضر باش. هنگامی که قایقهای فروشندگانِ شراب به کنار تو رسیدند و کنیزان را در آنها دیدی، به زودی گروهی از خریداران را مییابی که نمایندگان اشرافِ بنی عباس هستند، در میان آنها عدّه کمی نیز از جوانان عرب به چشم میخورد.
هنگامی که آنان را دیدی از دور شخصی به نام «عمر بن یزید» برده فروش را زیر نظر داشته باش، او از اوّل روز کنیزی را در معرض فروش نگه میدارد، کنیز دو قطعه حریر مندرس بر تن دارد که مانع از نگاه و دست درازی تماشاگران است، و خود را در اختیار کسی که بخواهد به او دست بزند قرار نمی دهد.
در این حال، صدای ناله او را که به زبان رومی است از پس نقاب نازکی میشنوی که میگوید: به فریادم برسید! میخواهند حرمتم را بشکنند و پرده حجابم را بدرند.
در این هنگام، یکی از خریداران حاضر خواهد شد تا با میل و رغبت، به خاطر عفّت او، برای خریدن وی سیصد سکّه طلا بپردازد، ولی آن کنیز به زبان عربی میگوید: اگر مقام و مُلک سلیمان بن داود را هم داشته باشی من رغبتی به تو ندارم، بیهوده مال خود را تلف نکن.
فروشنده خواهد گفت: چاره چیست؟ من ناچارم که تو را بفروشم.
آن کنیز خواهد گفت: چرا شتاب میکنی؟
من باید خریداری را انتخاب کنم که قلبم به او و وفا و امانت او آرام بگیرد!
در آن هنگام به سوی عمر بن یزیدِ برده فروش برو و به او بگو: من نامه سربسته ای دارم که یکی از اشراف آن را به خط و زبان رومی نوشته است، و در او کرامت، وفا، شرافت و سخای خود را شرح داده است. آن را به او بده تا در آن و نویسنده آن بیندیشد، اگر به او تمایلی یافت و تو راضی شدی من از سوی او وکیل هستم که این کنیز را از تو بخرم.
بشر گوید:........
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹🌹
#درهیاهوی_جهان_یادتوأم_مهدی_جان❤️
#لبیک_یا_مهدی✋
#روزی حدوداً یک صفحه مطالعهٔ مهدوی
#کتاب_داستانهایی_از_امام_زمان_عج
#صفحه22
#تا_امروز_7جلدکتاب_یعنی_حدود1050ص_ازمعارف_مهدوی_را_مطالعه_کردیم_الحمدلله🙏
#لینک گروه در ایتا:
https://eitaa.com/joinchat/754581712Cb26259c366
👇👇
بشر گوید: من تمام اوامر امام هادی علیه السلام را اجرا نمودم. هنگامی که آن کنیز نامه را دید و خواند به شدّت گریست وگفت: ای عمر بن یزید! تو را به جان خودت سوگند! مرا به صاحب این نامه بفروش.
او پس از سوگندهای سخت و بسیار، گفت: اگر مرا به او نفروشی خودم را خواهم کشت.
من با فروشنده بر سر قیمت گفت و گوی بسیار کردم تا او به همان مبلغی که مولایم به من داده بود راضی شد. پولها را به او دادم و کنیز را در حالی که شاد و خندان بود تحویل گرفتم، و از آنجا به همراه کنیز به خانه کوچکی - که در بغداد برای سکونت اختیار کرده بودم - بازگشتم.
کنیز در مسیر راه آرام و قرار نداشت، همین که به منزل رسیدیم نامه را از گریبان خود بیرون آورد و آن را میبوسید و روی دیدگان و صورت خود مینهاد و بر تن خود میکشید.
به او گفتم: عجبا! نامه ای را میبوسی که صاحبش را نمی شناسی؟
فرمود: «ای بیچاره جاهل، که مقام فرزندان پیامبران را نمی شناسی!
گوش فرادار و دل به من بسپار، من ملیکه،دختر یشوعا - پسر قیصر روم - هستم، و مادرم از نوادگان - حواری و جانشین مسیح علیه السلام - شمعون است. داستانی عجیب دارم که اکنون تو را از آن با خبر میسازم.
جدّم، قیصر میخواست مرا به برادرزاده خود - یعنی پسر عموی پدرم - تزویج کند، من سیزده سال بیشتر نداشتم. برای برگزاری این مراسم، سیصدتن از حواری زادگان مسیح و رهبانان و بزرگان کلیسا، و هفتصد تن از اعیان و اشراف، و چهارهزار نفر از فرماندهان سپاه و سران لشکر و بزرگان گروههای مختلف و امیران طوایف گوناگون را دعوت نمود، و تختی آراسته به انواع جواهرات، بر روی چهل ستون در بهترین و بالاترین قسمت قصر خویش نصب کرد، و صلیبهای بسیاری از هر طرف برپا داشتند.
هنگامی که داماد را بر تخت نشاند و کشیشان بزرگ مشغول اجرای مراسم شده و انجیلها را گشودند، ناگهان صلیبها از جایگاههای بلند خویش بر زمین فرو ریختند، و پایههای تخت لرزیدند، و از محل استقرار خویش جدا شدند، و داماد از بالای تخت بر زمین افتاد و بیهوش شد. رنگ از رخسار اسقفها پرید، و بدنشان لرزید.
آنگاه اسقف اعظم به جدّم گفت: پادشاها! ما را از این کار معاف کن که این حوادث علامت از بین رفتن دین مسیح و مذهب بر حق آن پادشاه میباشد.
جدّم نیز این حادثه را به فال بد گرفت، در عین حال به اسقفها
گفت: ستونهای تخت و صلیبها را دوباره در جایگاههای خویش نصب کنید، و برادر دیگر این فلک زدهٔ، بخت برگشته را که مانند جدّش بدبخت است بیاورید تا این دختر را به او تزویج کنیم تا شاید نحوست برادر نخستین را با سعادت برادر دیگر دفع کنیم.
وقتی مجدداً خواستند مراسم را برگزار نمایند دوباره رویداد اوّل تکرار شد و مردم متفرّق شدند.
جدّم - در حالی که بسیار اندوهگین بود - برخاست و به حرم سرای خویش رفت، درها بسته و پردهها افکنده شد.
من آن شب در خواب حضرت مسیح علیه السلام و شمعون و گروهی از حواریان را دیدم که در قصر جدّم گرد آمده بودند، آنان منبری از نور که بلندای آن به آسمان میرسید در همان جایی که جدّم در آن، تخت بزرگ را نصب کرده بود، نصب نمودند.
در این حال، پیامبر اسلام محمّد مصطفی صلی الله علیه وآله وسلم، و داماد و جانشین او علی مرتضی علیه السلام و گروهی از فرزندانش وارد شدند. حضرت مسیح علیه السلام به پیشواز ایشان رفتند و با آنها معانقه فرمودند.
آنگاه حضرت محمّدصلی الله علیه وآله وسلم به ایشان فرمود: ای روح اللَّه! من برای خواستگاری ملیکه از شمعون، برای این پسرم آمده ام.
آنگاه با دست به سوی ابا محمّد حسن بن علی علیهما السلام، پسر صاحب این نامه، اشاره کرد.
حضرت مسیح علیه السلام به شمعون نگاه کرد و فرمود: شرف و سعادت به تو روی آورده، خاندان خود را به خاندان آل محمّدعلیهم السلام پیوند ده.
عرض کرد:....