eitaa logo
شقشقیات. احمدی شیرازی
309 دنبال‌کننده
14 عکس
2 ویدیو
0 فایل
این کانال مربوط به استاد مصطفی #احمدی_شیرازی از اساتید سطوح عالی حوزه است در اینجا تحلیل متون دینی و ایجاد سوال برای پژوهشگران و طلاب می‌پردازیم. @M_AhmadiShirazi دو کانال دیگر مربوط به استاد: @osul_mozaffar @ahmadishirazihekmat
مشاهده در ایتا
دانلود
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۶ مرحوم شیخ انصاری برای فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت در همان
جواب یکی از دوستان: مراد از امور کلی، قواعد و کبریات و مراد از امور جزئی، مصادیق و صغریات است
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۶ مرحوم شیخ انصاری برای فرق بین شبهه موضوعیه و حکمیه در کتاب رسائل ابتدای بحث برائت در همان
شقشقیه ۶ مراد شیخ انصاری از کلی و جزئی، موضوع در قضایای حقیقیه و خارجیه است. کلی همان موضوع قضایای حقیقیه و جزئی همان موضوع در قضایای خارجیه می‌باشد. در مطلب بعد به تبیین قضایای خارجیه و حقیقیه خواهیم پرداخت.
شقشقیه ۷ «اقسام قضایا با نگاه علم اصول» قضایا به یک تقسیم در علم اصول به سه قسم تقسیم می‌شوند : ۱.قضایای شخصیه ۲.قضایای خارجیه ۳.قضایای حقیقیه قضایای «شخصیه» عبارتند از قضایایی که حکم بر فرد بار میشود مثل «زید قائم» که قیام بر شخص زید حمل شده است. قضایای «خارجیه» عبارتند از قضایایی که حکم بر افراد متعدد بار می‌شود، اما افرادی که محققة الوجودند، یعنی باید این افراد در حال حاضر و بالفعل موجود باشند، مثل «قتل کل من فی العسکر» که همه افراد لشکر دارای حکم کشته شدن می‌باشند. قضایای «حقیقیه» عبارتند از قضایایی که همانند قضایای خارجیه، حکم بر افراد بار شده است، با این تفاوت که این حکم، مختص افراد محققة الوجود نیست بلکه شامل افراد مقدرة الوجود نیز هست. یعنی اعم از اینکه بالفعل موجود باشند یا بعدا موجود بشوند. مثل اینکه می‌گوییم «کل انسان ناطق»، که ناطق بودن حکم هر انسانی است، چه این انسان در حال حاضر موجود باشد و چه انسانی که بعداً موجود می‌شود. اصولیون می‌گویند که نوع قضایای فقهی و اصولی از نوع قضایای حقیقیه است، مثلاً آخوند خراسانی در تنبیه ششم از تنبیهات استصحاب در کتاب کفایة الاصول به این امر تصریح نموده است. البته باید توجه داشت که این تقسیم بندی در علم منطق و فلسفه هم ذکر شده است اما تعریف فلاسفه از قضایای خارجیه و حقیقیه با تعریف اصولیون فرق دارد که در آینده ذکر خواهد شد.
شقشقیه ۸ «اقسام قضایا با نگاه منطقی و فلسفی» گفته شد که اصولیون قضایا را به سه قسم شخصیه و خارجیه و حقیقیه تقسیم کرده اند و تعریف خود را هم از آن ارائه کرده اند. همین تقسیم در کلام فلاسفه و منطقیون هم وجود دارد اما نحوه تبیین آنها با اصولیون تفاوت دارد که در این مطلب به بیان فلاسفه و منطقیون از این اقسام خواهیم پرداخت. قضایای «شخصیه» در کلام ایشان عبارت از قضایایی است که موضوع آن شخص واحد یا اشخاص متعددی باشد، اما این اشخاص متعدد دارای یک حکم هستند و به جای اینکه گفته شود «زید قائم» و «بکر قائم» و «عمرو قائم» و ...، گفته می‌شود «کل هذه الافراد قائمون». قضایای «خارجیه» در کلام ایشان عبارت از قضایایی است که موضوع آن، افراد خارجی باشد مثل «کل انسان متحیز»، (هر انسانی، فضایی را اشغال می‌کند). قضایای «حقیقیه» را ایشان بدین صورت تبیین کرده اند که موضوع در این قضایا افراد نمی‌باشد بلکه موضوع در این قضایا ماهیت می‌باشد و این ماهیت در هر ظرف و وعائی که پیدا بشود دارای این حکم است،خواه ظرف ذهن باشد یا ظرف خارج و ... مثل «المثلث زوایاه تساوی قائمتین» (مجموع زوایای مثلث برابر با صد و هشتاد درجه است) که این مثلث حتی اگر در ذهن هم موجود شود دارای همین حکم است که مجموع زوایای آن ۱۸۰ درجه است.
شقشقیه ۹ «تفاوت نگاه منطق دانان و فلاسفه با نگاه اصولیون در اقسام قضایا» حال که اقسام قضایا را در کلام «اصولیون» و «منطقیون و فلاسفه» شناختیم، به فرق بین این دو بیان خواهیم پرداخت. باید گفت که آنچه را اصولیون جزو قضایای خارجیه می‌دانند، همان را بعینه فلاسفه و منطقیون جزو قضایای شخصیه می‌دانند. استدلال فلاسفه و منطقیون از این قرار است که با جمع قضایای شخصیه، قضایای خارجیه - که قضایای کلیه هستند - ساخته نمی‌شود. در حالی که قضایای خارجیه در نزد اصولیون همان قضایای شخصیه متعدد است که فقط در یک تعبیر گنجانده شده‌اند و به اصطلاح جمع در تعبیر شکل گرفته است. مثل این که یک بار بگوییم : «زید که در این اتاق است در حال استراحت است، و عمرو که در این اتاق است در حال استراحت است، و بکر که در این اتاق است در حال استراحت است.» و یک بار هم به جای همه ی این سه جمله بگوییم، هر شخصی که در این اتاق است در حال استراحت است. پس قضایای شخصیه نزد فلاسفه و منطقیون اعم از قضایای شخصیه و خارجیه نزد اصولیون است. و اما قضایای حقیقیه در نزد اصولیون، بعینه همان چیزی است که فلاسفه و منطقیون آن را قضایای خارجیه می‌دانند. یعنی قضایایی که حکم بر افراد خارجی بار بشود اعم از محققة الوجود و مقدرة الوجود. و در واقع باید گفت که حکم مال خارج است. قضایای حقیقیه نزد فلاسفه و منطقیون نیز همانطور که توضیح آن گذشت، حکم مال ماهیت و طبیعت است، نه این که مال خارج و وجود خارجی باشد، بلکه در هر ظرفی که این موضوع تحقق پیدا کند دارای این حکم است. در مورد این قضایا و نحوه شناخت آنها در آینده بیشتر صحبت خواهیم کرد.
شقشقیه ۱۰ «موضوع و حکم» در منطق و اصول یکی از اصطلاحاتی که به نحو مشترک لفظی(یعنی لفظا مشترک هستند ولی معنای آنها متفاوت است) بین علم اصول و منطق وجود دارد، اصطلاح موضوع و حکم است. در علم اصول، ما در احکام می‌گوییم که یک حکم داریم و یک موضوع و یک متعلق و گاهی متعلق المتعلق هم موجود است. حال معنای این اصطلاحات را در علم اصول بررسی خواهیم کرد. محقق نایینی رحمه الله در کتاب فوائد الاصول ج۱ می فرمایند : مراد از حکم همان وجوب و حرمت و ... است. مثلاً در «اکرم کل عالم» حکم، وجوب است که از اکرم فهمیده می‌شود. و اما مراد از متعلق حکم آن چیزی است که حکم بر سر آن آمده و به وسیله‌ی حکم، طلب شده است و حکم به آن تعلق گرفته است، که در مثال قبل، متعلق حکم، اکرام است. سپس ایشان می‌فرمایند : مراد از موضوع حکم، آن امری است که مقدر الوجود باشد یعنی وجودش مفروض گرفته شده باشد. به عبارت واضح تر مراد از موضوع حکم، مکلفی است که حکم بر او تحمیل می‌شود. و مراد از متعلق المتعلق هم امری است که به متعلق حکم تعلق دارد، که در مثال بالا متعلق المتعلق همان کل عالم است. .__________________________________________ «أکرِمْ کلَّ عالم» حکم: وجوب متعلق حکم: اکرام موضوع حکم: مکلف متعلقِ متعلق حکم : کل عالم
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ادبیات، اصول، منطق و فلسفه» و راه تشخیص آنها چیست؟ جوابهای خود را برای ما ارسال بفرمایید @M_AhmadiShirazi
شقشقیات. احمدی شیرازی
شقشقیه ۱۱ «مشترک لفظی و معنوی» مراد از مشترک لفظی و معنوی در هر یک از علوم «ا
شقشقیه ۱۲ «مشترک لفظی و معنوی ۲» ملاک تشخیص : محقق نایینی رحمه الله در بحث وضع الحروف از کتاب فوائد الاصول می‌فرمایند : آن است که یک لفظ دارای معانی متعدد باشد و یعنی لفظی که دارای یک معنا باشد و لیکن این معنا دارای مصادیق متعدد باشد. سپس ایشان موردی را ذکر می‌کنند که در یک وضع، یعنی با وضع و قراردادی واحد، برای چندین معنا یک لفظ را قرار بدهیم، مثلاً برای چندین فرزند در آن واحد و با یک وضع و قرارداد نام حسین را قرار بدهیم و بگوییم که نام این ۳ پسر را حسین گذاشتم. آیا این مشترک لفظی است یا معنوی؟ سپس در پاسخ می‌فرمایند که قطعا این مورد مشترک لفظی است در حالی که با یک وضع و یک قرارداد انجام شده است. راه حل این مشکل چیست یعنی اگر با وحدت یا تعدد نمی‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد پس چگونه می‌توان مشترک لفظی و معنوی را تشخیص داد؟ ایشان می‌فرمایند که اگر در معانی ای که وضع برای آنها شکل گرفته است یک طبیعت مشترک از باب آن لفظ وجود داشته باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم و اگر چنین نباشد به آن مشترک لفظی خواهیم گفت. پس مشترک لفظی و معنوی به وحدت یا تعدد وضع و قرارداد ارتباطی ندارد. در توضیح این مطلب شریف می‌گوییم که اگر موضوع و معنایی که برای آنها وضع و قرارداد شکل می‌گیرد از نوع موضوع در قضایای خارجیه باشد(که قبلاً توضیح آن ذکر شد و مراد در اینجا قضایای خارجیه در علم اصول است)، در این صورت مشترک لفظی است و اگر موضوع آن از جنس موضوع در قضایای حقیقیه باشد به آن مشترک معنوی می‌گوییم. در آینده به مشترک لفظی و معنوی در علم منطق و در علم فلسفه خواهیم پرداخت ان شاءالله. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۳ «مشترک لفظی و معنوی ۳» در علم منطق، در چند مبحث از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود مثل مباحث الفاظ، مبحث تعریف، صناعت مبالغه و ... در این علم وقتی از مشترک لفظی و معنوی صحبت می‌شود، از همان اصطلاح ادبیاتی و اصولی بحث می‌شود نه از اصطلاح فلسفی که در آینده به آن خواهیم پرداخت. مثلاً حاجی سبزواری در بحث «معرف» می‌فرمایند که: لفظ تعریف کننده(معرف بکسر الراء المعجمة) باید از لحاظ صدق و مصداق با لفظ تعریف شونده(معرف بفتح الراء المعجمة) مساوی باشد و همچنین باید اجلی از او باشد، و در ادامه می‌فرمایند که: «فلا مجاز و القرینة اختفت... و شرکة اللفظ و ما تشابهت» یعنی تعریف کننده نباید مشترک لفظی باشد. در اینجا بحث بر سر الفاظ است و همان اصطلاح ادبی مدنظر است که در تعریف نباید لفظی که مشترک لفظی است بیاید. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۴ «مشترک لفظی و معنوی ۴» تفاوت این دو اصطلاح در علم فلسفه با ادبیات، منطق و اصول. در این مبحث از مشترک لفظی و معنوی در علم فلسفه صحبت خواهیم کرد تا روشن شود که لفظ مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی معنایی غیر از مشترک لفظی و معنوی در علوم ادبیات و اصول و منطق دارد و به اصطلاح یک لفظ است با دو معنای اصطلاحی. یعنی در واقع لفظ «مشترک لفظی» خودش مشترک لفظی است و همچنین لفظ مشترک معنوی. در علم فلسفه و در مباحث عامه‌ی فلسفه (بعداً به تقسیمات فلسفه و انواع مباحث آن خواهیم پرداخت)، فصلی وجود دارد با این عنوان که «آیا مفهوم وجود مشترک لفظی است یا معنوی؟». و از نتیجه این فصل در مباحث متعددی از علم فلسفه استفاده می‌گردد، مثل بحث اصالت وجود و تشکیک وجود و ... در هر حال، فعلا بحث بر این است که مشترک لفظی و معنوی در این فصل از مباحث فلسفی به چه معناست؟ آنچه به نظر می‌رسد این است که مشترک لفظی و معنوی در فلسفه بدین معناست که آیا ما چند مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق متعدد هستند یا یک مفهوم ذهنی داریم که دارای مصادیق خارجی متعدد است؟ یعنی آیا که در ذهن انسان شکل می‌گیرد، یک مفهوم است و یا اینکه به حسب تفاوت مصادیق، این مفهوم نیز متعدد خواهد بود و ما دو یا چند خواهیم داشت. ملاحظه می‌شود که در اینجا با الفاظ سر و کار نداریم بلکه بحث بر سر یکی بودن یا نبودن مفاهیم و معانی ذهنی است. ثمره ی بحث: یکی از ثمرات فرق بین مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح ادبیاتی و فلسفی این است که مشترک لفظی در اصطلاح ادبیاتی برای هر کلمه در یک زبان با زبان دیگر فرق میکند و ممکن است که در یک زبان مثلاً فارسی، یک امر با امور دیگر دارای یک لفظ باشند، اما در زبان دیگری مثل عربی یا انگلیسی و ... دارای یک لفظ نباشند، یعنی در فارسی دچار مشترک لفظی باشیم اما در عربی نباشیم. اما مشترک لفظی و معنوی در اصطلاح فلسفی تابع لغت و زبان خاصی نیست، چون که بحث بر سر معنا و مفهوم ذهنی است که بین همه انسان‌ها مشترک است. : البته باید توجه داشت که مشترک معنوی در ادبیات هم مانند مشترک لفظی و معنوی در فلسفه تابع زبان خاص نیست و در همه زبانها به یک صورت است. دلیل و سر مطلب هم این است که قبلاً در بحث مشترک لفظی و معنوی ادبی گفته شد که مشترک معنوی همان موضوع در قضایای حقیقیه است و پر واضح است که موضوع قضایای حقیقیه در بین همه مردم یکسان است و مختص به زبان خاصی نیست. @sheqsheqiat
شقشقیه ۱۵ «رئوس ثمانیه» یکی از مباحثی که در مبادی علم(مبادی را به زودی به طور مفصل توضیح خواهیم داد) بحث می‌شود و از نظر قدما بسیار هم مهم بوده است، بحث رئوس ثمانیه است که در ابتدای هر علمی از آن بحث می‌شود، که رئوس ثمانیه عبارتند از: 1. غرض و مقصود علم. «الغرض، لئلا یکون النظر فیه عبثا» 2. منفعت و فایده علم «و هی ما یتشوقه الکل طبعا لینشط بالطالب و یتحمل المشقة» 3. وجه نامگذاری علم «السمة، و هی العلم عنوان لیکون عنده اجمال ما یفصله» 4. مولف علم «المولف، لیسکن قلب المتعلم » 5. نوع علم «انه من ای علم هو، لیطلب فیه ما یلیق به» 6. مرتبه علم «انه فی ای مرتبة هو لیقدم ما یجب و یؤخر عما یجب» 7. اقسام مطالب مذکور در علم «القسمة، لیطلب فی کل باب ما یلیق به» 8. روش های تعلیم مطالب علم «الانحاء التعلیمیة، و هی التقسیم، اعنی التکثیر من فوق» (تمام عبارات عربی از خاتمه‌ی کتاب تهذیب المنطق تفتازانی آورده شده است) البته ملاصدرا در مقدمه سفر اول از کتاب شریف اسفار و در منهج اول، بحث از و را هم ذکر کرده اند و همچنین تفتازانی در تهذیب المنطق در خاتمه کتاب، بخش رئوس ثمانیه می‌فرمایند که در مبادی از اموری بحث می‌شود که نام تعریف علم و موضوع علم را هم ذکر کرده‌اند. همه این موارد را به فراخور توضیح خواهیم داد. اما سوالی که در ابتدا به ذهن می‌رسد این است که فرق فایده علم و غرض علم چیست؟ به زودی تبیین خواهد شد ان شاءالله مثل همیشه منتظر جوابهای شما هستیم. @M_AhmadiShirazi @sheqsheqiat