کاری ز دست شعر هایت برنمیآید
وقتی دل معشوق جای دیگری باشد
#امیرحسین_پورعزیز
@sher_kade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب زیارتی امام حسین علیه السلام
@sher_kade
گوشه ویرانه گشتم تا تو را پیداکنم
ناگهان دیدم که خود گوشه نشین عالمم...!!!
#عباس_عظیم_زاده
@sher_kade
بیمن چگونه میگذرد روزگار تو؟!
بیتو تمام هفتهٔ من عصر جمعه است
مبین اردستانی
@sher_kade
برخیز...! شــعر ها همگی لـَنـگ مانده اند
صبحت به خیر حضرت مضمون هر غزل
#سید_مهدی_وزیری
@sher_kade
بی تو درمانده ام و با تو بلاتکلیفم
بدترین حالت دیوانه شدن یعنی من
#متین_شریفی
@sher_kade
شَهری به گفت و گوی تو در تنگنای شوق
شَب روز می کنند و تو در خواب صُبحگاه!!
#سعدی
@sher_kade
شعری بخوان به لهجهٔ باران برای من
با گویش قشنگ خراسان برای من
حرفی بزن دوباره دلم تنگ گفتگوست
ای بهتر از شکوه بهاران برای من
چون قایقی که گم شده در اضطراب باد
چیزی نمانده تا خط پایان برای من
هرگز کسی شبیه تو پیدا نمیشود
آری میان این همه انسان برای من
آغوش گرم توست شروع دوبارهای
پایان روزهای زمستان برای من
شعری بخوان که حال دلم را عوض کنی
آسودهتر شود غم زندان برای من
#محمد_درّودی
@sher_kade
چشم تو جنگل سبزیست در آغوش خزر
آشنایند به این منظره گیلانی ها...!
#جواد_منفرد
@sher_kade
آمدم شعر بخوانم، غزلم یادم رفت
این چه حالست که من بیتو در عالم دارم!
#علی_صفری_قم
@sher_kade
شاعر شدیم و از تو نوشتیم هر کجا
با شعر عاشقانهترین داستان شدی
#حمیدرضا_آبروان
@sher_kade
پاسخ نمی دهی به لجم یا که نیستی؟
دنیا قشنگ تر شده با ما که نیستی؟
دریا دلم ولی بخدا غرق می شوم
هر روز در تصور فردا که نیستی
آری بدون فکر تو هم صبح می شود
پی می برم به معجزه شبها که نیستی
با تو اگر که ساده ترم بی تو شاعرم
باید تو را غزل بکنم تا که نیستی
تو نیستی و خاطره ات هست، هر کجا
باید سفر کنم به هر آن جا که نیستی
#محمدحسین_مصطفی_زاده
@sher_kade
خوشبحالش که تو را صبح به صبح میبیند
کاش من آینهی کنج اتاقت بودم
#سید_علیرضا_حسنی
@sher_kade
#شهادت_امام_حسن_عسکری علیهالسلام
باید که دنیا فصل در فصلش خزان باشد
وقتی که با تو اینچنین نامهربان باشد
ای کاش که من نیز امشب زائرت بودم
جایی که فرزندت در آنجا روضهخوان باشد..
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
سقف مزارت هم، زمانی آسمان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
وضعت میان خانه چون زندانیان باشد
وقتی حسن باشی دگر جای تعجب نیست
خون دلت از کنج لبهایت روان باشد
آری حسن بودی ولی هرگز ندیدی که
گلبرگ روی مادرت چون ارغوان باشد
سخت است تشنه باشی و لبهای لرزانت
حتی برای آب خوردن ناتوان باشد
هنگام برخورد لبت با کاسهٔ آب است
وقت گریز روضههای خیزران باشد
#محمدعلی_بیابانی
@sher_kade
#شهادت_امام_حسن_عسکری
یازده بار جهان گوشه زندان کم نیست
کنج زندان بلا گریه باران کم نیست
سامرایی شده ام ، راه گدایی بلدم
لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست
قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند
بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
بپذیرش به خدا حج فقیران کم نیست
زخم دندان تو و جام پر از خون آبه
ماجرایی است که در ایل تو چندان کم نیست
بوسهٔ جام به لبهای تو یعنی این بار
خیزران نیست ولی روضهٔ دندان کم نیست
از همان دم پسر کوچکتان باران شد
تا همین لحظه که خون گریه باران کم نیست
در بقیعِ حَرمَت با دل خون میگفتم
که مگر داغِ همان مرقد ویران کم نیست
#سید_حمیدرضا_برقعی
@sher_kade
درون شیشهی یک موزه میرسند به هم
کتِ قدیمیِ من، دامنِ عتیقهی تو
#سعید_مبشر
@she_kade
حال من بعد از تو مثل دانش آموزیست که
خسته از تکلیف شب، خوابیده روی دفترش
#علی_صفری
@sher_kade
دور شدم از این و آن، با خودم آشنا شدم
آینه در حجاز بود، عاشق مصطفی شدم
سرمه نمی برم به چین، قند و شکر نمی خرم
نقره و زر نخواستم، صاحب کیمیا شدم
بار شتر گذاشتم، وقف تو هرچه داشتم
دانهء عشق کاشتم، در قفست رها شدم
با تو جرس به هر نفس، مصرع عاشقانه ایست
با تو پر از قصیده ام، با تو غزل سرا شدم
ای که ملول میشوی از نفس فرشتهها
باور من نمی شود، همنفس خدا شدم
سفرهء دل برای من، باز کن آیه ای بخوان
حرف بزن که مَحرمِ زمزمهء حرا شدم
قطرهء من فرات شد، ذرّه ام آفتاب شد
پیش تو سیّدالبشر، سیّدة النّسا شدم
پشت سرت من و علی، قامت عشق بسته ایم
تو همه مقتدا شدی، من همه اقتدا شدم
من به تو دست یاعلی داده ام از صمیم دل
مرگ جدام کرده است از تو اگر جدا شدم
لحظه آخرین غزل، ترس ندارم از اجل
پیرهن تو در بغل، با تو دوباره «ما» شدم
#سیدحمیدرضا_برقعی
@sher_kade
#سالروز_ازدواج_رسول_اکرم_و_حضرت_خدیجه_کبری
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
به هم میریزی آداب قدیم بیقراری را
شروع عاشقی کردن، کمی بیتابتر بودن
بزرگت میکند قلبی که سمت عشق چرخاندی
کنار آفتابی زنده باید شعلهور بودن
اگر از کوچهها زخم زبان میخورد پیغمبر
زنانه، خط به خط آموختی رسم سپر بودن
وزیدی در بیابانهای داغ فقر و تنهایی
و تا منزل به منزل از محمد باخبر بودن
نشان دادی به دنیا زن برای مرد خود این است:
کنار یک نفر ماندن، برای یک نفر بودن
به شمشیر علی مینازد و سرمایهات، احمد
به کوهی تکیه دادن، زیر سقفی پرثمر بودن
نفیسه! آب و جارو کن، صدای پای خوشبختیست
بس است آهی نشسته روی لب، چشمی به در بودن
خدا پل میزند با یک سلام از آسمان تا تو
چه چیزی بهتر از این که دمی زیر نظر بودن
بیا چشم و چراغ خانۀ پیغمبر ما باش
بیا لبخند شو بر اخمهای خونجگر بودن
خدا دست تو را با دست پیغمبر عجین کرده
نوشته در خط پیشانی تو: بال و پر بودن
تو پشت عشق را خالی نکردی، حق تو این است
کنار شانۀ مردی خدایی همسفر بودن
#سعیده_ثابتی_رضوان
@sher_kade
صبحی که با سلام تو روشن شود زمین
خــــورشید را چارهای الا حجاب نیست
مهدی_امیری
@sher_kade
گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟
ما را خیال توست، تو را در خیال چیست؟
جانم به لب رسید، چه پرسی زِ حال من؟
چون قوّتِ جواب ندارم، سؤال چیست؟
بیذوق را زِ لذتِ تیغت چه آگهی؟
از حلقِ تشنه پُرس که: آبِ زلال چیست؟
گفتم: همیشه فکرِ وصالِ تو می کنم
در خنده شد که: این همه فکرِ محال چیست؟
دردا! که عمر در شبِ هجران گذشت و من
آگه نیَم هنوز که: روزِ وصال چیست؟
چون حل نمی شود به سخن، مشکلاتِ عشق
در حیرتم که: فایده قیل و قال چیست؟
ای دم بدم به خون هلالی! کشیده تیغ
مسکین چه کرد؟ موجب چندین ملال چیست؟
#هلالی_جغتایی
@sher_kade
گویی دلت چرا نشد از هجر من غَمین
آن قدر تنگ شد که در او جای غم نماند
#قاآنی
@sher_kade