eitaa logo
شاعرانه
22.2هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
87 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
فصل پیدایش عشق است و به آن دل بستیم صبح پاییز و تب عشق چشیدن دارد | صبح پاییزیتون بخیر و برکت🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
آنجا که فصل عشق را آغاز کردیم با مکث کوتاهی که نه پرواز کردیم خورشیدهم بر زخم هامان تکیه می زد در بازی خورشید و زخم اعجاز کردیم آن شب نبودی تا ببینی هر قفس را در امتداد شب چگونه باز کردیم آنجا خدای عشق را تکذیب کردند در این وسط ما عشق را آواز کردیم حتی شکستند احترام لاله ها را وقتی سفر را با لاله آغاز کردیم ” آنای ” من فردای ما هم دیر شد،نه ! خنجر پریشان گشت و ما هی ناز کردیم یادش به خیر آن شب میان دود و اسپند تصنیف مرگ و زندگی را ساز کردیم 📜 @sheraneh_eitaa
اي كه در مَحْبَس گيسوي تو شب زنداني ست كار خورشيد،به فرمان تو نور افشاني ست سامرا نه ! كه جهان سيطره ي قدرت توست اي كه در عرش تو را مرتبه ي سُلطاني ست تا كه تكميل شود فيـض ربيعُ الاوّل مُوعدِ جلوهْ نمائيت ، ربيعُ الثّاني ست خضر را پير غلاميّ تو فخري ابدي ست در حريمي كه سليمان ، شرفش درباني ست هركسي چشم دلش باز شود مي بيند شغل داوود نبي نزد تو مِدْحت خواني ست پسرت حضرت مهدي ست اگر"رَبّ الأرض" كُلّ حالات و صفات پدرش ، ربّاني ست تو به قدري حسن بن علي اَستي كه چو ما حال آيينه هم آشفته تر از حيراني ست دل ندادن به تو از سخت ترين مُشكل هـا دل سپردن به تو، برعكس ، پُر از آساني ست مي شود بي سر و سامان تو باشم گر چه هر كه را ديدم ، دنبال سر و ساماني ست "سرگراني صفت نرگس رعنا باشد" همچناني كه مرا روزيِ سرگرداني ست خيس اشك ، از غم دنيا بشود چشمانش هر كسي آرزويش ديدن سامرّا نيست اربعين هر كه مشرّف به حريمت شد گفت: "صف زوّار ضريحت چه قَدَر طولاني ست" فاطمه ، بانيِ رفتن به بهشــت است او را آنكه اندازه ي خشتي ، حرمت را باني ست "سائلِ" رحمـت بي منّت و بي پـايـانت چشـم در راه تو در آن نفــس پاياني ست میلاد امام حسن عسکری مبارک 🌸🌼🌸🌼 📜 @sheraneh_eitaa
هدایت شده از بشارت بهشت
شبکه‌ی چهار سیما در نظر دارد در رقابتی شاعرانه، رباعی‌هایی با موضوع «حقوق بشر آمریکایی‌» را انتخاب و از شاعران برتر به نحو شایسته تقدیر کند. ادعای آمریکا مبنی بر حمایت از حقوق بشر در سطح بین‌الملل طنزی تلخ است که از سالیان سال پیش، راه افتاده است. از همهٔ شاعران عزیز تقاضا می‌شود در حوزۀ یادشده، با نگاهی نقادانه یا طنز به این مفهوم، آثار خود را به نشانی زیر برای ما ارسال کنند. sarzamineshertv4@gmail.com کانال در ایتا؛ @Farakhanesher
آن‌گاه كه در گذشتم! از من مركب بساز و با من سطر به سطر آفرینش‌هایت را بنویس تا طعمِ جاودانگی را درونِ حروف‌ات دریابم و این‌بار از نو تا ابد زنده بمانم 📜 @sheraneh_eitaa
سجده ی بی "خدا خدا" هرگز بی ولای تو "ربنا" هرگز عصمت الله اکبری آقا از ولی خدا ، خطا؟ هرگز هر چه دارم خودت عطا کردی نزد غیر توام گدا؟ هرگز من گره خورده ام به ایوانت از تو باشم دمی جدا ؟ هرگز پر زدن از فضای "دلتنگی" جز به صحنین سامرا هرگز چند وقتی شده.... که تب دارم از تو یک کربلا طلب دارم در کرمخانه تا تو را دیدم بین دستانت "آتنا" دیدم از ازل روی این دل زارم از تو من چند رد پا دیدم قبل اینکه به سامرا آیم به گمانم تو را دو جا دیدم اولین بار، پیش قبر حسن دومین بار ، کربلا دیدم وقت یاد از حریم پاک تو در حرم هایشان تو را دیدم من ندارم ، به من برس آقا که نباشم چو خار و خس آقا با اجازه کمی برای دلت روضه میخوانم از هوای دلت داغ مسمار و سینه را آقا می‌گذاری بگو کجای دلت هر شب از داغ مادرت زهرا (س) قتل نفسیست در سرای دلت ختمِ به کربلا و گودال است مثل هر دفعه ماجرای دلت یک سوال از من و ... جواب از تو... نیزه ای رفت لابلای دلت؟ من یک از صد هزار را گفتم گریه کم کن دلم فدای دلت گریه کم کن که گریه ها داری ای که از روضه ام عزاداری سنگ کوفی نخورد بر سر تو زیر سم ها نرفت پیکر تو روبروی سکینه (س) و زینب (س) غرق در خون نشد سراسر تو مملو از خاک و خون و خاکستر حنجرت را ندید مادر تو پیش چشمت نشد خدا را شکر اربا اربا علیِ اکبر تو خیمه هایت نسوخت با هیزم تازیانه نخورد دختر تو هیچ دستی نزد کنار سرت خیزران بر لب مطهر تو من یک از صدهزار را گفتم قصه ای آبدار را گفتم من که از روضه سر در آوردم از دل خود جگر درآوردم بین این روضه از زبان خودم دو سه تا چشم تر درآوردم عفو کن جان حجت ابن الحسن(ع) گریه ات را اگر درآوردم آن قدر گریه کرده ام آقا از دو چشمم پدر درآوردم نخل دردم که با دو قطره ی اشک مطمئنم ثمر درآوردم هر زمانی که روضه ای خواندم سوی گودال پر درآوردم سوی گودال سنگ می انداخت به تنش نیزه چنگ می انداخت.... 📜 @sheraneh_eitaa
حسین مؤدّب سال ۱۳۷۴ در مشهد مقدس متولد شد. وی دانش‌آموختۀ رشتۀ علوم قرآنی و حدیث از دانشگاه علوم اسلامی رضوی است. از فعالیت‌های ادبی او می‌‍‌توان به دبیری انجمن شعر طلاب خراسان و برگزاری شب‌های شعر حجره اشاره کرد. مؤدّب در کنگره‌های مختلف کشوری کسب عنوان کرده است. مجموعه «پیراهن آبی» دربردارنده اشعا او است. 📜 @sheraneh_eitaa
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را دم عیسایی‌ات کفر شیاطین را در آورده که سلمان می‌کند لبخند تو هر نامسلمان را قنوتت عطر حُسن یوسف آورده‌ست و آغوشت اسیر مهر تو کرده‌ست زندانبان و زندان را ببارد یا نبارد، امر امر توست مولا جان! سپرده دست تو پروردگارت نبض باران را تویی «مَن عِندَهُ عِلمُ الکتاب» و گوشهٔ چشمت فقاهت یاد داد امثال «فضل» و «اِبن ریّان» را* حریف تو نشد دشمن، خودش هم خوب می‌داند به جام زهر می‌خواهد بگیرد از تو میدان را... :: کبوترهای صحنت می‌شویم ابن الرضا هر شب پراکندی به عالم دم به دم عطر خراسان را ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * فضل بن شاذان و علی بن ریّان دو تن از شاگردان امام بودند. 📜 @sheraneh_eitaa
4.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | شعر خوانی آقای حسین مودب در بیت رهبری شاعری که برای رهبری از شهید حججی خواند... شعری که تحسین رهبری را برانگیخت.... 📜 @sheraneh_eitaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
می‌خواهم و می‌خواستمت، تا نفسم بود می‌سوختم از حسرت و عشق تو بسم بود عشق تو بسم بود، که این شعله ی بیدار روشنگر شب‌های بلند قفسم بود آن بخت گریزنده دمی‌ آمد و بگذشت غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود بالله، که بجز یاد تو، گر هیچ کسم هست حاشا، که بجز عشق تو، گر هیچ کسم بود سیمای مسیحایی‌ اندوه تو، ای عشق در غربت این مهلکه فریاد رسم بود لب بسته و پر سوخته، از کوی تو رفتم رفتم، به خدا گر هوسم بود، بسم بود... 📜 @sheraneh_eitaa
خوبم شبیه فانوس کنج انباری که دل پری از لامپ‌ها دارد. خوبم شبیه گلدان کنار پنجره که با حسرت گل‌های آفتابگردان مزرعه را نگاه می‌کند. خوبم شبیه قایقی پیر در خشکی که می‌داند دیگر به آب نمی‌اُفتد. خوبم شبیه کاسِتی که سال‌هاست آواز عشقش در پس خاطره‌ها جا مانده خوبم اما حال تو چطور است؟! 📜 @sheraneh_eitaa
بارانی آرام در پاییزی دور وَ گنجشک‌ها آبی‌اند… آبی وَ زمین، ضیافتی... به من مگو که من، ابرِ فرودگاه‌ام، چون من هیچ نمی‌خواهم، از سرزمینی که افتاد از پنجره‌ی قطاری بیرون جز دستمالِ‌ مادرم، وَ دلایلی برای مرگی نو! بارانی آرام در پاییزی غریب وَ پنجره‌ها سفیدند…سفید وَ خورشید، اناری در گرگ و میش عصر وَ من نارنج‌بُنی متروک! پس از چه رو می‌گریزی از تن‌ام حال که من هیچ نمی‌خواهم از سرزمینِ خون‌واژه‌ها و بلبل جز دستمالِ‌ مادرم، وَ دلایلی برای مرگی نو... 📜 @sheraneh_eitaa