eitaa logo
شاعرانه
27.5هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
757 ویدیو
75 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
من خواستم که خواب و خيال خودم شوی رويا شوی اميد محال خودم شوی شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
روز آمد روزگارت شاد باد هم دل و هم خانه ات آباد باد فال بر حافظ زدم رندانه گفت: روز وصل دوست داران یاد باد | سلام صبحتون بخیر و پر برکت❄️☃️ 📜 @sheraneh_eitaa
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریا شدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار حتی علف اجازهٔ زیبا شدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیدا شدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ وا شدن نداشت 📜 @sheraneh_eitaa
با گام تو راه عشق، آغاز شود شب با نفس سپیده دمساز شود با نام تو، ای بهار جاری در جان! یک باغ، گل محمدی باز شود 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 دستاوردهای انقلاب اسلامی(1)🇮🇷 💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 📜 @sheraneh_eitaa
گسترده شد در این ولایت خوان هفتم روزی ایران می‌رسد از مشهد و قم «حُبُّ الوطن» ثبت است در قاموس ایران لبریز ایمان است اقیانوس ایران باید در این دوران، جهانی گام برداشت در هر زمینه، آسمانی گام برداشت در این ولایت آسمان‌ها خاک‌بوس است این مُلک، زیر پرچم شمس الشموس است اکنون که گام دوم این انقلاب است ایران پس از یک چله، تیری پرشتاب است.. ما در مسیر قله‌های اقتداریم در گردباد فتنه، کوهی استواریم کوهیم و هم‌دوش دماوندیم آری رودیم و در آغوش اروندیم آری در راه حق، از معبر دنیا گذشتیم با اذن موسی از دل دریا گذشتیم ما شاهدان مشهد والفجر هشتیم یک گام از خط مقدم برنگشتیم ما با شهادت «افضل الاعمال» داریم تا مطلع الفجرِ فرج چشم انتظاریم «در خاطرم شد زنده ياد فاطميون» جاى شهيدان حرم خالی‌ست اكنون.. ما پاسداران حریم اهل‌بیتیم در رجم شیطان ما رَمیتَ اِذ رَمَیتیم ما اربعینی‌ها سپاه قدس داریم از کربلا آهنگ راه قدس داریم آن قبلۀ دل، مسجد ذوقبلتین است تکبیرة الاحرام، لبیکَ حسین است ما رهرو راه شهیدانیم آری ما بر سر این عهد می‌مانیم آری ما هم‌قسم با حاج قاسم ایستادیم مثل ابومهدی، مقاوم ایستادیم قاریِ قالوا رَبُّنَا اللّهیم امروز ثُمَ استَقامُوا... مردِ این راهیم امروز امروز مرز کفر با اسلام، شام است یعنی که دیگر مهلت صهیون تمام است ما وارثانِ فتح خیبر، بی‌قراریم امروز عزم محو اسرائیل داریم از «جاءَ نَصرُاللهِ وَ الفَتح» است پیدا «جاءَ الحَق... اِنّ الباطِلَ کانَ زَهُوقا».. وقت است تا اشعار پرشوری بخوانم جا دارد از «اقبال لاهوری» بخوانم تا چند در خوابی در این ملک جوان؟ خیز! ای دوست «از خواب گران، خواب گران خیز» هم لیلة القدر نظام است انتخابات هم مطلع الفجر قیام است انتخابات هر رأی ما امضای فرداهاست امروز این قطره‌ها را شور دریاهاست امروز هر رأی ما در حکم موجی بی‌کران است یک مشت محکم بر دهان دشمنان است.. ما شیعیان حیدر کرار هستیم آری «اَشِدّاءُ عَلَی الکُفّار» هستیم هر رأی ما در حکم یک برگ بَرَنده‌ست بر گردن گردن‌کشان، تیغی بُرَنده‌ست دنیا نگاهش بر حضور ماست آری هر رأی در ایران جهان‌آراست آری ما فتح خرمشهرها در پیش داریم تا سجده در بیت‌المقدس بی‌قراریم روح شهیدان ناظر آراست امروز چشم انتظارِ انتخاب ماست امروز هر شعبۀ آراء، میدان جهاد است هر رأی، نفی فتنه و فقر و فساد است مرد و زن ما مرد میدانند امروز «حُبُّ الوَطن» را قدر می‌دانند امروز.. 📜 @sheraneh_eitaa
حسن خسروی‌وقار ۲۵ مهر ۱۳۷۰ در شهر همدان متولد شد. وی در دورۀ دبیرستان با فضای شعر آشنا شد و از سال ۱۳۸۸ با حضور در انجمن ادبی قم به طور جدّی به سرودن شعر پرداخت. او از محضر استاد محمدعلی مجاهدی و علی معلم دامغانی بهره برده است. خسروی‌وقار در کنگره‌ها و جشنواره‌های فراوانی برگزیده شده است و هم‌اکنون در قم ساکن است. تا کنون از وی اثر مستقلی به چاپ نرسیده است. 📜 @sheraneh_eitaa
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود «خویشی» که سر به دامن تقدیر می‌گذاشت کاری جز اعتراف به درماندگی نداشت از راه مرگ با هدفی پوچ می‌گذشت عمری که در تصوّر یک کوچ می‌گذشت این شعر نیست، قسمتی از درد مردم است تاریخ قرن‌ها غم و غربت در آن گم است دنیا به رغم محکمه‌ها، قیل و قال‌ها در بند گرگ بود به حکم شغال‌ها این حکم شوم، نقشۀ دنیای دیگری‌ست طرح شروع فتنه و بلوای دیگری‌ست شیطانیان که فاتح این ماجرا شدند وقت سقوط دهکده‌ها کدخدا شدند از خیرشان رسیده فقط شر به دهکده این قصّه آب می‌خورد از غرب دهکده آری، جهان به شوق تکامل فریب خورد آدم دوباره خیره‌سری کرد و سیب خورد تقصیر ما: حکومت سرکردۀ دروغ تقدیر ما: جنایت پروردۀ دروغ آزادی و حقوق برابر بهانه بود تا که شود برادرمان بردۀ دروغ افسونِ قرن -کورۀ آتش- غم یهود افسانه بود غربت گستردۀ دروغ توحید را به مسلخ تثلیث می‌کشند نفرین به این تجلّی بی‌پردۀ دروغ هرچند فتنه صبح جهان را سیاه کرد خورشید سر رسید و فُسون را تباه کرد آغاز شد حماسۀ آتش عتاب‌ها وسعت گرفت شعلۀ این انقلاب، تا - - در روزگار سلطۀ صحرای دوره‌گرد مردی به نام نامیِ دریا قیام کرد گلزار جان گرفت به دست بهاری‌اش ایمان بیاوریم به لبخند جاری‌اش از بند تن رهاست طنین دعای او «آزادگی‌ست» شِمّه‌ای از ربّنای او اندیشه‌اش تجسّم احکام دین ماست اُسطورۀ مقاومت سرزمین ماست با این وجود، در دل او غم گذاشتند آن بی‌وجودها که سرِ فتنه داشتند می‌خواستند بر سر ما سروری کنند «دینِ نو» آورند که پیغمبری کنند امّا...نه! مرد باج به گردنکشان نداد در اوج غم حقارتی از خود نشان نداد تا که بساط گرگ به هم خورد و جنگ شد روباه پیر شعبده کرد و پلنگ شد می‌خواستند باز بگیرند ماه را برپا کنند گستره‌هایی سیاه را امّا به یُمن مرد و مریدان پاکباز بدسیرتان شدند هم آغوش خاک، باز چندی گذشت... حادثه رخ داد و بعد از آن آمد عزای نیمۀ خرداد و بعد از آن - - با شوق مرگ، لحظۀ رفتن فرا رسید از خود گذشت مرد و به درک خدا رسید او رفته و حکایت او مانده تا هنوز فرهنگ استقامت او مانده تا هنوز «امروز» هم فدایی راه ولایتیم دستی پر از قنوت، پر از استجابتیم باید که در ادامۀ راهش خطر کنیم نفرین به ما اگر که دمی فکر سر کنیم ما «عهد» کرده‌ایم که با «عدل» انقلاب در محکمه مقابله با زور و زر کنیم ما عهد کرده‌ایم که در عصر احتمال فکری به حال «گرچه و امّا - اگر» کنیم حالا زمان گذشته و کاری نکرده‌ایم! دیگر چگونه می‌شود از خود گذر کنیم؟ ما عهد کرده‌ایم، ولی مثل کوفیان همراه و همنوای علی مثل کوفیان... ما «عهد» را به مَسند حاشا گذاشتیم منشور «عدل» را به تماشا گذاشتیم از یاد برده‌ایم اشارات مرد را افشانده‌ایم در دل او بذر درد را دیگر اُمید نیست به اندیشه‌های ما آن قدر گُم شدیم در اوهام خویش، تا - - لبخند او به زخم بدل شد، نمک زدیم این‌گونه پایداری خود را محک زدیم وقتی که گرگ ولوله کرد و به گلّه زد ما در سکوت قافله‌ها نِی‌لبک زدیم در ازدحام غفلت ما، مکر جان گرفت چشمان خواب رفتۀ دشمن توان گرفت آری، دوباره فتنه و بلوا به پا شده‌ست نفرین به ما که سفرۀ تزویر وا شده‌ست در «عهد» ما که «عدل» فقط در کتاب‌هاست رستم اسیر فتنۀ افراسیاب‌هاست با اعتراض، زیره به کرمان نمی‌بریم فرصت برای شِکوه زیاد‌ست، بگذریم... باید دوباره دست به دامان او شویم بیعت کنیم، بلکه مسلمان او شویم وقتی علی به مسند غربت نشسته است عمّار او، ابوذر و سلمان او شویم باید که در صیانتِ از مرد، جان دهیم در راه او مقاومت از خود نشان دهیم مردان مرد، دست به دشمن نمی‌دهند آزاده ها به بند کسی تن نمی‌دهند فرقی نمی‌کند پس از این «ما»، «تو»، یا «منم»! چوب حراج خورده مگر خاک میهنم؟ شمشیر باستانیِ شرقیم در مصاف پروردۀ حماسه و بیزار از غلاف بعد از حماسه، نوبت عشق و تغزّل است آری، بهار فصل دگردیسیِ گُل است با اینکه در مُحاق زمان است، می‌رسد روزی که خاستگاه جهان است، می‌رسد آن روز ناگزیر که «فرداست» بی‌گمان در انحصار چشم کسی نیست آسمان روز نزول نور به جان جوانه‌ها روز سقوط سلطۀ تاریک‌خانه‌ها روزی که «عدل» حاصل خواب و خیال نیست این یک حقیقت است، مجاز و محال نیست! روزی که ماه، مژدۀ چشم‌انتظارهاست خورشید، چشم روشنیِ بی‌قرارهاست روزی که مردِ منتظرِ سال‌ها سکوت فریاد استجابت شب‌زنده‌دارهاست «عشقش»، دلیل رفتن سرها به روی دار آن مردِ مرد، «منتقمِ» سربِه دارهاست آغاز عدل‌گستریِ حاکمیّتش پایانِ حکمرانیِ دنیاتبارهاست 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | شعرخوانی طنز آقای عباس احمدی در محضر رهبر انقلاب 📜 @sheraneh_eitaa
به تو می ‌اندیشم در گذر از خیابان های شهر به تو می ‌اندیشم هنگامی که به چهره ‌ها می نگرم از میان پنجره ‌های مه‌ آلود نمی ‌دانم که کیستند و چه می کنند به تو می اندیشم عشق من ، به تو می اندیشم... 📜 @sheraneh_eitaa
تو آن شعر محالی که هنوز با دو صد دلهره در حسرت آغاز توام چشم بگشای و مرا باز صدا کن " ای عشق" که من از لهجه ی چشمان تو شاعر بشوم و تو را سطر به سطر و تو را بیت به بیت و تو را عشق به عشق ... شاید این بار تو را پیش تو با مرگ خود آغاز کنم ... 📜 @sheraneh_eitaa
با آینه، آب و آسمان هم کیشم آرامم و گاه گاه در تشویشم ای خوب تر از خوب خودت می دانی غیراز تو به هیچکس نمی اندیشم 📜 @sheraneh_eitaa
جز درِ خانه‌ی تو هیچ کجا خیری نیست هرچه خیر است حسین جان به در خانه‌ی توست | شبتون در پناه حق 🌙✨ 📜 @sheraneh_eitaa
صبحِ من خیر شود از پسِ یڪ خنده ےِ تو اے خوش آهنگترین صوت هزاران تو بخند |صبحتون بخیر و پر برکت ❄️☃️ 📜 @sheraneh_eitaa
بیقرار و خسته ام! صلح و صفا گم کرده ام یارِ دیرین و رفیقِ با وفا گم کرده ام بی تو نابینایم و دارم هراس ِ چاه را بر زمین می افتم انگاری عصا گم کرده ام حاجتِ روزانه ام در حسرت آدینه ماند برنگشتی! باز هم مشکل گشا گم کرده ام میگرفتی کاش گاهی یک سراغی از من و کاش میگفتی خداوندا گدا گم کرده ام دوست دارم که نمازم را بخوانم رو به تو کعبه یک سنگ است! من قبله نما گم کرده ام یک نفر ایکاش می فهمید از بی‌تابی ام دردمندم! خیمهٔ دارالشفا گم کرده ام حالِ خوبِ سابقم را در کدامین معصیت؟! عهد و پیمان با تو را آیا کجا گم کرده ام؟!... چشم ها را بستم و در محضرت زانو زدم در خیالاتم دوباره دست و پا گم کرده ام دستهایم را بگیر و باز پیدا کن مرا در شلوغی های این دنیا تو را گم کرده ام! 📜 @sheraneh_eitaa
اگر آن تُرک شیرازی به دست آرد دل ما را به خال هِندویَش بخشم سمرقند و بخارا را بده ساقی مِیِ باقی که در جنّت نخواهی یافت کنار آب رُکن‌آباد و گُلگَشت مُصَلّا را فَغان کـ‌این لولیانِ شوخِ شیرین‌کارِ شهرآشوب چنان بردند صبر از دل، که تُرکان خوان یغما را ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار، مُستَغنی است به آب و رنگ و خال و خط، چه حاجت روی زیبا را؟ من از آن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستم که عشق از پردهٔ عصمت برون آرد زلیخا را اگر دشنام فرمایی و گر نفرین، دعا گویم جوابِ تلخ می‌زیبد، لبِ لعلِ شکرخا را نصیحت گوش کن جانا، که از جان دوست‌تر دارند جوانان سعادتمند پند پیر دانا را حدیث از مطرب و مِی گو و راز دَهر کمتر جو که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را غزل گفتی و دُر سفتی، بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عِقد ثریّا را 📜 @sheraneh_eitaa
💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 دستاوردهای انقلاب اسلامی(2)🇮🇷 💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠•💠 📜 @sheraneh_eitaa
بی سر و سامانم ای محبوب، سامانم بده تو سر و سامان به این حال پریشانم بده دائما هجران چرا؟ از وصل هم چیزی بگو درد دادی خب بیا این بار درمانم بده باطنا کور است چشمم که نمی بینم تو را آی خورشید سحر، نوری به چشمانم بده زود می لرزد دلم وقت گناه و معصیت یا اباصالح خودت قوت به ایمانم بده از کنار اسم تو ساده گذشتم، عفو کن با همین یابن الحسن، چشمان گریانم بده من همیشه روزی اشکی فراوان خواستم لطف کن در روضه ها اشک فراوانم بده کربلا، مشهد، نجف، آقا نمی دانم فقط روزی ام را از همانجا که نمی دانم بده یک زیارت لطف کن من را ببر با خود حرم در حرم روضه بخوان، سوز حسین جانم بده ...... با سلام روضه ات بر جان ما آتش بزن: السلام ای کشته ی دور از وطن، ای بی کفن... 📜 @sheraneh_eitaa
animation.gif
7K
میرزا رحیم یغمای جَندَقی (۱۱۶۰ ـ ۱۲۳۸) فرزند حاج ابراهیم قلی متخلص به «یغما» از شعرای غزل‌سرای سده سیزدهم ایران در عهد محمد شاه قاجار است. وی در سال ۱۱۹۶ هجری قمری (۱۱۶۰ هجری شمسی) در دهکدهٔ خور و بیابانک، مرکز ولایت جندق به دنیا آمد. در هفت سالگی در بیرون ده شتر می‌چراند و معاش خانواده خود را تأمین می‌کرد. یغما در نوجوانی به سمت منشی حاکم جندق برگزیده شد و در این زمان اولین اشعار خود را با تخلّص مجنون آغاز کرد. در سال ۱۲۱۶ ه‍.ق حاکم مزبور سر به طغیان برداشت و در جنگ با سردار اعزامی از مرکز شکست خورد و فراری شد. با این حال یغما به سبب ادب و لیاقت خود به منشی‌گری سردار ذوالفقار خان حاکم سمنان و دامغان برگزیده شد و مدت شش سال در نزد وی بود. وی در سال ۱۲۲۲ ه‍.ق مورد خشم سردار ذوالفقار خان قرار گرفت و پس از فلک چند ماه به سیاهچال افتاد و کلیه اموالش نیز ضبط و توقیف شد. یغمای جندقی پس از آزادی نام و تخلص خود را به «ابوالحسن یغما» تغییر داد و جامهٔ درویشی پوشید و پس از چند ماه سیر و سیاحت در شهر ابرکوه اقامت گزید و سپس از راه یزد به تهران رفت. وی در تهران مورد توجه حاجی میرزا آقاسی صدراعظم محمد شاه قاجار که فردی صوفی‌مسلک بود، قرار گرفت و موقعیت بالایی در دربار یافت. یغما پس از چندی به حکومت کاشان منصوب شد و سپس به هرات نقل مکان کرد. او در سن هشتاد سالگی به زادگاهش بازگشت و در سال ۱۲۷۶ قمری یا ۱۲۳۸ شمسی در آنجا (در محلهٔ گودال دهکدهٔ خور) درگذشت و در بقعهٔ امامزاده داود در خور به خاک سپرده شد. 📜 @sheraneh_eitaa
کبود غیبت تو آسمان بارانی‌ست و کار دیدۀ ما در غمت گل‌افشانی‌ست به یُمن آمدنت مثل آستانۀ عید تمام کوچۀ شهر دلم چراغانی‌ست ز بس که با تو به صحبت نشسته و گرمم خیال می‌کنم امشب شب زمستانی‌ست.. شبی برای تو تا صبح شعر می‌گفتم بیا که فصل غزل گفتن و غزل‌خوانی‌ست بدون تجربه حرفی نمی‌زنم، این قرن زمان سَیّدی سَیّد خراسانی‌ست 📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | منم من،اخم سعدآباد و لبخند جمارانم... شعرخوانی آقای حمیدرضا برقعی در حضور رهبر انقلاب 📜 @sheraneh_eitaa
چیزی از پنجره در شهر شما وامانده است؟ جنگلی هست که مشتاق تماشا مانده است؟ هست دستی که به داد دل گل ها برسد؟ تا رسیدن به لب چشمه مگر پا مانده است؟ چیزی از خرمی جنگل جان ها باقیست؟ حرفی از عشق سر سفره ی دل ها مانده است؟ خنجر ماست که بر شانه ی گل، گل کرده پشت دیوار من و توست که فردا مانده است از کویر آمده ، خاکستریم، میدانید چه قدر فاصله تا خانه ی دریا مانده است؟ پا به پای همه ی ثانیه ها رقصیدیم عشق اما وسط معرکه تنها مانده است دل مگر نیست کبوتر؟ چه به روزش آمد که چنین در قفس وازدگی جا مانده است گویی از خاطر این قرن غریبانه پرید که خدا هست و دم گرم مسیحا مانده است پای داریم و کسی مستحق تبرئه نیست حکم صادر شد و تنها دو سه امضا مانده است سهم پیشانی بی دردی ما خواهد شد آخرین تیر که در ترکش دنیا مانده است. 📜 @sheraneh_eitaa
نشاید گفتن آن کس را دلی هست که ندهد بر چنین صورت ،  دل از دست نه منظوری ، که با او می‌توان گفت نه خصمی ،  کز کمندش می‌توان رست به دل گفتم ، ز چشمانش بپرهیز که هُشیاران نیاویزند با مست نه آزاد از سرش ،  بر می‌توان خاست نه با او می‌توان  ، آسوده بنشست اگر دودی رَوَد ، بی آتشی نیست و گر خونی بیاید ،  کُشته‌ای هست خیالش در نظر، چون آیدم خواب؟ نشاید در به روی دوستان بست نشاید خرمن بیچارگان سوخت نمی‌باید دل درمندگان ، خَست به آخِر ، دوستی نتوان بریدن به اول  ، خود نمی‌بایست پیوست... 📜 @sheraneh_eitaa
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها ای آتشی افروخته، در بیشه اندیشه‌ها امروز خندان آمدی، مفتاح زندان آمدی بر مستمندان آمدی، چون بخشش و فضل خدا خورشید را حاجب توی، اومید را واجب توی مطلب توی طالب توی، هم منتها هم مبتدا در سینه‌ها برخاسته، اندیشه را آراسته هم خویش حاجت خواسته، هم خویشتن کرده روا ای روح بخش بی‌بدل، وی لذّت علم و عمل باقی بهانه‌ست و دغل، کاین علّت آمد وان دوا ما زان دغل کژبین شده، با بی‌گنه در کین شده گه مست حورالعین شده، گه مست نان و شوربا این سُکر بین هِل عقل را، وین نُقل بین هِل نَقل را کز بهر نان و بقل را، چندین نشاید ماجرا تدبیر صدرنگ افکنی، بر روم و بر زنگ افکنی و اندر میان جنگ افکنی، «فی اِصطِناعٍ لا یُری» می‌مال پنهان گوش جان، می‌نه بهانه بر کسان جان «رَبِّ خَلِّصنی» زنان، والله که لاغ است ای کیا خامش که بس مُستَعجِلَم، رفتم سوی پای علم کاغذ بنه بشکن قلم، ساقی درآمد الصلا 📜 @sheraneh_eitaa