eitaa logo
شاعرانه
26.8هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
786 ویدیو
79 فایل
🔹 تبلیغات ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر و ارسال اثر https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
سرمایهٔ راهرو، حضور و ادب است آن‌گاه یکی همّت و دیگر طلب است ناچار بود رهرو از این چار اصول ورنه به مراد دل رسیدن عجب است 📜 @sheraneh_eitaa
ای که چشمم زِ فراق تو شبی خواب نرفت دست من کاش شبی زیرِ سرت خواب رَوَد! شبتون در پناه حق 📜 @sheraneh_eitaa
‍ به صبح خنده‌ات ، آویزم ای امید محال مگر تلافی شب‌های انتظار کنم ...! |صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃 📜 @sheraneh_eitaa
هر نسیمی که نصیب از گل و باران ببرد می تواند خبر از مصر به کنعان ببرد آه از عشق که یک مرتبه تصمیم گرفت: یوسف از چاه درآورده به زندان ببرد وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد ماهرویی دل من برده و ترسم این است سرمه بر چشم کشد، زیره به کرمان ببرد دودلم اینکه بیاید من معمولی را سر و سامان بدهد یا سر و سامان ببرد مرد آنگاه که از درد به خود میپیچد ناگزیر است لبی تا لب قلیان ببرد شعر کوتاه ولی حرف به اندازه ی کوه باید این قائله را آه به پایان ببرد شب به شب قوچی ازین دهکده کم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد! 📜 @sheraneh_eitaa
🔔قابل توجه مخاطبان محترم🔔 ❓سوالات پر تکرار شما را پاسخ می دهیم، خواهشمندیم تحت هیچ شرایطی دیگر ارسال نفرمایید. 💠اول: استفاده غیر تجاری از مطالب کانال مجاز است.برای تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و شادی روح شهدا صلوات 💠دوم برای تبلیغ به کانون تبلیغاتی قاصدک مراجعه کنید. @ghaasedak 💠سوم چنانچه درباره مطالب(متن، عکس، فیلم...) نظری دارید حتما برای ما ارسال کنید. اگر مطالب یا عکسها تکرار می شوند، حتما با ذکر عنوان و مصداق ارسال کنید تا بررسی و اصلاح شود.چنانچه قصد ارسال اثری دارید از طریق لینک ناشناس اقدام کنید. https://eitaayar.ir/anonymous/G246.b53 💠چهارم امکان مشاوره با مشاور برای امور خانوادگی و تربیتی و نیز امکان مشاوره با وکیل برای امور حقوقی با هزینه های بسیار پایین برای شما فراهم شده است.به کانالهای ذیل مراجعه کنید. https://eitaa.com/joinchat/1081803223Cc60a0cb30a @vakil_et 🌹🌹🌹🌹🌹
وقتی که زندگی من هیچ چیز نبود هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری دریافتم باید، باید، باید دیوانه وار دوست بدارم کسی را که مثل هیچکس نیست! 📜 @sheraneh_eitaa
انگشتر التفاتی ای دوست رسید ایزد نکند از تو مرا قطعِ امید انگشت رضا به چشم و جانم بنهاد در حلقه بندگی شدم چون خورشید 📜 @sheraneh_eitaa
می‌بینمت از دور و زیاد است همین هم این سوخته‌دل ساخته با کمتر از این هم صدبار صدایت زدم اما نشنیدی یک چشم بگردان به من گوشه‌نشین هم عشقی که زمینی نشود فایده‌اش چیست؟ ای ماه بینداز نگاهی به زمین هم گفتی که ز خود بگذر و دیدی که گذشتم از روح و روان هم، تن و جان هم، دل و دین هم از پیچ و خم رود گذشتیم و رسیدیم از چشمۀ تردید به دریای یقین هم ای زاهد اگر منکر عشقی به جهنم! ما با تو نیاییم به فردوس برین هم 📜 @sheraneh_eitaa
خواجه مجدالدین هبه‌الله بن احمد (یا محمد) بن یوسف همگر ملک‌الشعرای دربار سلغریان و مشهور به ابن همگر و مجد همگر (زادهٔ ۶۰۷ هجری قمری در یزد یا شیراز– درگذشتهٔ ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان) از شاعران پارسی‌گوی سدهٔ هفتم هجری است. وی در نیمه‌های سال ۶۰۷ در یزد زاده شد (مولد او را شیراز هم نوشته‌اند و احتمال داده‌اند متولد شیراز با اصالت یزدی بوده باشد) و در نزد عبیدالله خشیبی شعر و انشاء و خوش‌نویسی آموخت. «همگر» به معنی بافنده و جولاهه است و این شاید شغل خانوادگی او یا شغل نخستین خودش بوده است. پس از آن از یزد به شیراز رفت و به خدمت پادشاهان سلغری رسید. وی در فارس ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر و محمد بن سعد را مدح کرد و در نزد این پادشاهان رتبهٔ ملک‌الشعرایی یافت. اتابک ابوبکر او را به زندان انداخت و پس از مدتی اسارت به شفاعت فخرالدین ابوبکر وزیر اتابک رهایی یافت. پس از زوال حکومت سلغریان در سال ۶۳۳ هجری، مجد همگر از شیراز به کرمان رفت تا در پناه قراختاییان کرمان درآید. پس از مدتی، ابن همگر دوباره به شیراز بازگشت و شمس‌الدین محمد و بهاءالدین محمد و همچنین عطاملک جوینی از او پشتیبانی کردند. مجد همگر را در ادبیات فارسی غالباً از روی حکمی که در مقایسهٔ امامی هروی و سعدی کرده است می شناسند. نوشته‌اند که بعضی از معاصران عقیدهٔ او را درباره ٔ امامی هروی و سعدی و رجحان یکی بر دیگری پرسیده‌اند و او گفته است: در شیوهٔ شاعری به اجماع هرگز من و سعدی به امامی نرسیم می‌گویند سعدی این شعر را شنیده و رنجیده و به طنز گفته است: همگر که به عمر خود نکرده‌ست نماز آری چه عجب گر به امامی نرسد عبید زاکانی نیز یکی دو حکایت مزاح آمیز دربارهٔ او و بهاءالدین جوینی صاحبدیوان آورده است. پس از حملهٔ قوم مغول و تاتار، مجد همگر به اصفهان رفت و در سال ۶۸۶ هجری قمری در اصفهان وفات کرد. قبر منسوب به او در اصفهان واقع است و به وزیرنشان معروف است. 📜 @sheraneh_eitaa
جهان به کام شود عشق کامران ترا فلک غلام شود حسن جاودان ترا مدار فخر بود بهر او که مهر فلک ستاید این دل با مهر تو امان ترا سپهر پیر کند همچو سرو سرسبزی چو حسن جلوه دهد سرو نوجوان ترا خرد سجود کند صورت جمالت را روان نماز برد قامت روان ترا کمال و علم تو بحریست بیکران و عمیق چگونه وصف کنم بحر بیکران ترا زلال چشمه حیوان که کیمیای بقاست رهی ست از بن دندان لب و دهان ترا میان ندیده ترا نیشکر چرا در تست میان پرستیش آن شکًرین میان ترا اگر ز دیده نهان است صورت دهنت به آشکار چرا عاشقم نهان ترا به شکل سرو ببالد قد تو تا چشمم گلاب تازه دهد شاخ خیزران ترا به رنگ لاله برآید رخ تو با دل من زخون دیده دهد آب گلستان ترا چنین که بر هدف دل گشاده ای زه و شست زمانه حکم قضا می نهد کمان ترا چو آفتاب عمیم است و رایگان لطفت زمانه ارج نهد لطف رایگان ترا چنین که تاخته ای بر زمانه اسب وفا قدر نیارد بر تافتن عنان ترا گداخت پیکر سیمین تیز تاز فلک در آن هوس که ببوسد رکاب و ران ترا ازان دری ... کانس و جان ازدل فدا کنند تن و جان خویش جان ترا به باز دادن دل بر من امتحان چه کنی آن متاع نیرزد خود امتحان ترا مباد خوشدلی آن سفله را که دل دهدش که دل ز جان ندهد زلف دلستان ترا ترا نشانه ز من دل بسی ست در سر زلف مرا ز زلف تو یک موی بس نشان ترا مکن فسوس بر این خسته دل اگر بگریست چو دیده خنده آن نیم ناردان ترا ز شام تا به سحر خاکبوس و لابه کنم که جان و دل بدهم رشوه پاسبان ترا بدان امید که دستور باشدم که شبی ز دیده آب زنم خاک آستان ترا به خوان لطف تو دل گشته میهمان و سنرد که اهل دل بنوازند میهمان ترا که کوه با عظمت را جگر ز غم خون شد چو دید نازکی لعل درفشان ترا حقیقتی ست بسی آشکار گر که زنند رقم به دفتر عین الیقین گمان ترا مرا بگو به زبان یک رهی که زان توام که این حدیث ندارد زیان زبان ترا و گر زیان رسدت زین سخن بگوی که من نخواهم از قبل سود خود زیان ترا نصیحتی دل نا مهربانت را فرمای که تا به کین نکشد یار مهربان ترا تو میهمانی و ذات قدیم مهماندار عقول پی نبرد ذات میزبان ترا مکن، ز دستان کم کن و گرنه مجد به نظم به دفتر آرد دستان و داستان ترا 📜 @sheraneh_eitaa
7.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر خوانی اقای عباس شاه زیدی استاد ادبیات و شاعر اصفهانی در محضر رهبر انقلاب و یادی از اصفهان: آمدم پیرانه سر امّا جوان برخاستم این چنین با تو نشستم، آنچنان برخاستم وه چه شب‌هایی که با زلف سیاهت مو به مو از سر شب درد دل کردم، اذان برخاستم زندگی بی عشق ما را تا کجاها برده بود یک شب از این خوابِ غفلت ناگهان برخاستم دیدم آن‌جائی که تو هستی نمیگنجد دوئی تا که من پیدا نباشد از میان برخاستم تا نگیرد ذرّه‌ای رنگ تعلّق دامنم مثل گردی از زمین و از زمان برخاستم چون ندیدم آشیانی امن، بر بام حیات با همین حسرت نشستم با همان برخاستم آسیای چرخ وقتی نان بی‌منّت نداشت از سر این سفره بی یک لقمه نان برخاستم کرد چشمش ایمنم از فتنه‌های روزگار با امین هر گه نشستم در امان برخاستم. این که در چشم غزل این قدر می‌آیم "خروش" سرمه‌ام، از خاک پاک اصفهان برخاستم 🔻 رهبر انقلاب پس از تمجید و تحسین شعر ابیاتی هم قافیه از سروده های خود بیان فرمودند: آفرین! آفرین! خیلی خوب. در لگدکوب حوادث جان دیگر یافتم/چون غبار از زیر پای کاروان برخاستم (یک بیت از غزلی با «ردیف برخاستم» سروده رهبر انقلاب). خیلی خوب. آن[بیت] راجع به پیری و [این راجع به]جوان برخاستن‌تان: سرشارم از جوانی هرچند پیر دهرم/ چون سرو در خزان نیز رنگِ بهار دارم 📜 @sheraneh_eitaa