درود بر دل من باد کز ستم کیشان
ستم کشید ولی بار منتی نکشید
ز گرد حادثه روشندلان چه غم دارند
غبارتیره چه نقصان دهد به صبح سپید؟
#رهى_معيرى #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
🍃 چهارده ماه تابان 🍃
به عشق پاک یزدان دل سپردم
به چهارده ماه تابان دل سپردم
مسلمانم اگر با دین احمد(ص)
به حیدر شاه خوبان دل سپردم
چو نوشیدم ز شیر پاک مادر
به زهرا سهل و آسان دل سپردم
حسن یک پاره از جان رسول است
به عشق او فراوان دل سپردم
بگفتم یا حسین و تا قیامت
به سالار شهیدان دل سپردم
به سجاد و به باقر نور عینش
به صادق با سر و جان دل سپردم
به کاظم لحظه های دردمندی
چو شد حالم پریشان دل سپردم
مثال آهوی در دامِ صیاد
به سلطان خراسان دل سپردم
گدای لطف و احسان جوادم
به هادی شیر شیران دل سپردم
به سر دارم هوای عسگری را
به یک ماه درخشان دل سپردم
منو سوز و نوا و دردِ دوری
به مهدی وقت هجران دل سپردم
دو بال پَر زدن دارم به جنّت
به آل الله و قرآن دل سپردم
#هادی_همتی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
مقابلم بنشین همصدا ،صدایمکن
به رسم اینه با خویش آشنایم کن
شبیه خانه ی متروکه ای پر از زخمم
مرا خراب کن از ابتدا بنایم کن
طناب یخ زده ی دور دست هایم را
به بوسه پاره کن از تنگنا رهایم کن
به من پرنده شدن را نشان بده این بار
هوای تازه تری نذر بالهایم کن
شکسته های غرور مرا به شانه بکش
از این جنازهی بی سرزمین جدایم کن
بریز عاطفه را قطره قطره در جانم
قدم قدم به غم عشق مبتلایم کن
در این جهان هیاهو ،در این جهان صدا
فقط صدای تو خوب است پس صدایم کن
#معصومه_سادات_اسدیان #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
فرش قرمز پهن کن در من که خون برگشته است
عقل این فرمانروای سرنگون برگشته است
سیلِ از کف رفتههای من به کوهش باز گشت
رنگ و رویم نیز شاید تا کنون برگشته است
هر کجا یک دست و پا گم کرده بودم یافتم
بعد از آن جنجال بی پایان، سکون برگشته است
می زنم زیرِ بساط ِ چیزها بر میزها
خشم من بر چهرهی خوار و زبون برگشته است
مالک ِ بازارهای بَرده در من نیستی
فرصت تغییر اوضاع درون برگشته است
راه را غرق علامت های مصنوعی نکن
از مسیری غیر از این صحرا، جنون برگشته است
جز تو مضمونی ندارم تا فراموشش کنم
عشق برگردد، به میز آزمون برگشته است
سالها از سن رشد خویش دور افتادهام
آدمِ این غار از خواب ِ قرون برگشته است
در میانِ تاجِ نازت گور میکندی ولی
از میان گور، این محتاجِ خون برگشته است
#امیرحسین_هدایتی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
شاطر عباس متخلص به صبوحی، تولد او را به سال ۱۲۷۵ هجری قمری در شهر قم، اقامتگاهش را تهران، نام پدر او را کربلایی محمد علی و نام جدش را مشهدی مراد نوشتهاند، دربارۀ سیما و قد و قامت و اخلاقش چنین گفتهاند: قامتی متوسط به حد اعتدال داشت، چهارشانه، دارای موی مشکی، ابروان پر پشت و دیدگانی فراخ و گشاده بود. کلفتی لبان و خوشترکیبی بینی و چشمان درشت، روی هم رفته چهرهای بسیار جذاب به او بخشیده بود آنچنان که نظرها را بسوی خود جلب میکرد. صبوجی صدایی بم و مردانه و گیرا داشت. راجع به خلق و خویش گفتهاند: خوش مشرب، مصاحبتش دلپذیر و مطبوع بود. اغلب فکور و اندیشناک به نظر میرسید. در هنگام کار، همیشه پیراهنی تمیز و پاک به تن میکرد و پیشبندی لطیف میبست. ولی در بیرون از محل کار سرداری ماهوت آبی کمرچین در بر مینمود. زلفانش انبوه و تا پشت گردنش افتاده بود. در شرح حالش آمده است: از شاعران خوش قریحه، خوش ذوق و با استعداد کافی در غزل و رباعی بوده است. اشعارش، بسیار روان و ساده و در خور فهم عموم طبقات میباشد. شاطر عباس غیر از غزلیات آثار دیگری از قبیل مسمطات، رباعیات و دوبیتی از خود یادگار نهاده است. از جزئیات زندگی این شاعر اطلاع دقیقی در دست نیست. وفات شاطر عباس صبوحی به سال ۱۳۱۵ هجری قمری در تهران اتفاق افتاد.
ظاهراً معروفیت او بیشتر بدان سبب است که چنان که گفتهاند از سواد خواندن و نوشتن بیبهره بوده و با این حال طبعی موزون داشته و اشعاری عاشقانه میسروده است.
#شاطرعباس_صبوحی #معرفی_شاعر
📜 @sheraneh_eitaa
ز عشق روی تو، چون بلبل از گل
شکفته گرددم، هر دم گل از گُل
ز روی و موت دانستم، ندارد
گل از سنبل جدائی، سنبل از گُل
دهانست و لب این، یا خضر بسته
به روی چشمهٔ حیوان، پل از گُل
گلی بر سر زده آن سرو قامت
و یا ماهیست دارد کاکل از گُل
ز بلبل نیست این غلغل به گلشن
بود این شورش و این غلغل از گُل
مرا گوئی که چشم از او بپوشان
چگونه چشم پوشد بلبل از گُل
صبوحی تا گلاندامت به پهلوست
بده دل بر گل و، بستان مل از گُل
#شاطرعباس_صبوحی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سلام اگر امکانش هست شعر من را هم داخل کانال بزارید چند بار هست فرستادم و نذاشتین لطفا این بار را بزارید خیلی ممنون
به آرشیم به آرشام سیاوش
✍️سلام مخاطب گرامی! شعر شما هم اشکال عروضی دارد، هم اشکال محتوایی
📜 @sheraneh_eitaa
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | جزو خصوصیات شعر فارسی تولید سرمایههای معرفتی و معنوی است؛ یعنی ما قلههای شعر فارسی را که نگاه میکنیم، یا حکیمند -[مثل] نظامی یا حکیم فردوسی؛ فردوسی یک حکیم است و شاهنامه واقعاً کتاب حکمت است - یا مولانای معرفت و عرفان و معنویّتند یا حافظ قرآنند یا مثل سعدی کتابشان پُر از حقایق و معارف حِکمی و معنوی است. همینطور از آن بالا شما بگیرید بیایید پایین تا برسیم به سعدی، به حافظ، به جامی، به صائب، به بیدل؛ ببینید، اینها همه حکیمند، همه [اشعار] اینها حکمت است؛ یعنی شعر فارسی، در طول زمان حاملِ حکمت بوده، حامل معرفت بوده، سرمایههای معنوی ما را حفظ کرده و بر آنها افزوده؛ یعنی شما اگر چنانچه در یک حد خاصی از معرفت باشید، وقتی که مثلاً مثنوی مولانا را میخوانید، این معرفت افزایش پیدا میکند؛ یعنی تولید معرفت میکنند، فقط حفظ سرمایه نیست؛ خصوصیت شعر فارسی این است. خب شعرای برجسته ما مثل ناصرخسرو، نظامی گنجوی، خاقانی، خود مولوی، سعدی، اینها به معنای واقعی کلمه مصداق همان [استثنای] «الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و ذکروا الله کثیرا» در آخر سوره شعراء هستند.
بیانات در دیدار شاعران، ۱۴۰۱/۱/۱۶
📜 @sheraneh_eitaa
در هجوم مرگ وقتی زنده میمانَد شهید
در هجوم جهل وقتی خوب میدانَد شهید
شعر رستاخیز بر هر مرده میخواند شهید
همچوشمعی نور بر دلها میافشاند شهید
میرود تا مسجدالاقصی پس از بیت الحرام
میکند کار یهودیهای خیبر را تمام
حاج احمد مثل «موسیصدر» جاوید الاثر
میدهد از غرق فرعون زمان اینک خبر
میشکافد نیل را سیدعلی سر تا به سر
قله نزدیک است وُ دیدار امام مُنتَََظَََر
میکند پشت سر مولای خود او هم قیام
میکند کار یهودیهای خیبر را تمام
آه غزه قلب هر آزاده در عالم شکست
زیر آن ویرانه ها صد کودک ِ بی پا وُ دست
حق پرستان جهان را کرد یکدل چون الست
میزند شهر شهیدان بر پلیدان ضرب شست
#شعر #ارسالی_مخاطب #کریم_شاهزاده_رحیمی
📜 @sheraneh_eitaa
شعر ترکی ناب از استاد شهریار(:
من جهنمده ده باش یاسدیقا قویسام سنیله
هئچ آییلمام کی دوروب جنت ماوایه گلیم
ننه قارنیندا دا سنله اکیز اولسایدیم اگر
ایسته مزدیم دوغولوب بیر ده بو دونیایه گلیم
سن یاتیب جنتی رویاده گورنده گئجه لر
منده جنتده قوش اوللام کی او رویایه گلیم
معنی↓↓
در جهنم حتی اگر سر به بالین تو بگذارم
محال است که برای رفتن به بهشت هم بیدار شوم
اگر جفت دوقلوی تو در شکم مادر بودم
هرگز نمیخواستم زاده شوم و به این دنیا بیایم
کاش وقتی شب ها خواب بهشت را می بینی
من هم پرنده ای بشوم در بهشت و به خواب تو بیایم
#شعر #شهریار #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
نوری است در سپهر شبم ، پرتوی شدید
یا نه، ستاره ای است که در آسمان دمید
از آسمان جدا شد و آرام چرخ زد
هی چرخ چرخ گشت و کنار زمین رسید
آنگاه سایه وار به یک ابر محو شد
از ابرها رها شد و در دست من چکید
*
هرچند بین من و ستاره سکوت بود
گوشم هزار نعره ی مستانه می شنید
دیدم تمام شهر به من خیره مانده اند
از بس که از ستاره ی من نور می وزید
*
این خواب های هر شبه تعبیر می شوند
یک روز می رسد که شما مال من شوید
یک روز می رسد که هم آغوش می شویم
یک روز ، نه ، آخر این داستان رسید
چشمک بزن ستاره من ، آسمان من
از چشمه ی زلال لبت می توان چشید
من را ببخش گاهی اگر بغض می کنم
این شعرهای در نفسم می شود پدید
با حفظ لحن کودکی ام پیر می شوم
کم کم تمام موی سرم می شود سپید
لبخند تو دوباره دلم را امید داد
یک روز می رسد که شما مال من شوید
#مهدی_فولادیان #شعر #ارسالی_مخاطب
📜 @sheraneh_eitaa
همه شب تا به سحر، از غم رویت شادیم
به امیدی که بیائی تو به غمخواری ما
چند آزار دل ما دهی، ای راحت جان
راحت جان مگرت هست، دل آزاری ما؟
شبتون در پناه حق🌙
#شاطرعباس_صبوحی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
تویی روح شباب ای حضرت صبح
نسیمت عطر ناب ای حضرت صبح
ندا سر میدهد خورشید بردار
ز چشمانت حجاب ای حضرت صبح
#مریم_احمدی #شعر #ارسالی_مخاطب
|صبحتون بخیر و پر برکت 🌸🍃
📜 @sheraneh_eitaa
دلبری دارم که یارب زینهار
زو چنان زارم که یارب زینهار
او مرا در چشم و من در چشم او
آنچنان خوارم که یارب زینهار
هردمی صد بار بیش از جور یار
بر زبان آرم که یارب زینهار
راست میخواهی چنان در کار او
کورشد کارم که یارب زینهار
گیرم از جورش نیارم زدنفس
اینقدر یارم که یارب زینهار
من نیارم یاریم مغدور از آنک
دلبری دارم که یارب زینهار
#اثیر_اخسیکتی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
نه مهر و نه مه به این نکوئی که توئی
نه لاله و گل به خوب روئی که توئی
یوسف که به روزگار از او می گویند
این یوسف روزگار گوئی که توئی
#رفیق_اصفهانی #شعر
📜 @sheraneh_eitaa
سلطان دین و شاه خراسان بود رضا
آری ولی نعمت ایران بود رضا
در روز یازده از مه ذیقعده برجهان
تابید ، چونکه شمس فروزان بود رضا
شمس الشموس، انیس نفوسش چو خوانده اند
زآنکه انیس و مونس جانان بود رضا
نامش رضا بدین جهتش خوانده اند کزو
راضی چه دوست بوده چه عدوان بود رضا
عاصی اگر به درگه او رو کند یقین
پاکش کند چو شافع عصیان بود رضا
روحم کبوتر حرمش گشته می زند
پر سوی مرقدش شه خوبان بود رضا
از بهر حاجت آمده [ احسان] به درگهش
دریای جود و منبع احسان بود رضا
#احسان_طارمی #شعر #ارسالی_مخاطب #امام_رضا
📜 @sheraneh_eitaa
خیال آن صنم سرو قد سیم ذقن
بخواب دوش یکی صورتی نمود بمن
هلال وار رخ روشنش گرفته خسوف
کمند وار قد راستش گرفته شکن
هزار شعله آتش فروخته در دل
هزار چشمه توفان گشاده کرده ز تن
نه بر دو عارض گل رنگ او نشانه گل
نه گرد سینه سیمین او نسیم سمن
سمنش سوخته و ریخته گلش در گل
یکی ز درد و دریغ ویکی زیاد محن
رخی، که بود چو جان فریشته رخشان
ز خاک و خون شده همچون لباس اهریمن
شهیدوار بخون اندرون گرفته مقام
غریب وار بخاک اندرون گرفته وطن
یکی سرشک و هزاران هزار درد و دریغ
یکی دریغ و هزاران هزار گونه حزن
گشاده بر رخ بیجاده گون طویله در
گرفته در عرق گوهرین عقیق یمن
چه گفت؟ گفت: دریغا امید من، که مرا
غلط فتاد همی در وفا و مهر تو ظن
گمان نبرده بدم من که تو بدین زودی
صبور وار ببندی زیاد بنده دهن
هنوز نرگس سیراب من ندیده جهان
هنوز سوسن آزاد من ندیده چمن
هنوز ناچده از بوستان من کس گل
هنوز ناشده سیر این لبان من زلبن
بخاک تیره سپردی مرا بدست اجل
بدل گزیدی کمتر کسی زمن بر من
کنار پر گل من رفته بر کنار زمین
تو در کنار سمن سینگان سیم بدن
بنفشه موی مرا خاک بر گشاده گره
تو با بنفشه عذاران گره زده دامن
همان کسم که بدی صورتم جمال بهار
همان کسم که بدی عارضم نگارختن
همان کسم که مرا هر که دیدمی گفتی:
سهیل مشکین زلفی و ماه زهره ذقن
کنون بزیر زمینم چو صد هزار غریب
گرفته آن تن مسکین من بگل مسکن
ز خاک و خشت همی کرده بستر و بالین
ز درد و حسرت کرده ازار و پیراهن
چو چشمهای یتیمان ز آب دیده لحد
چو جامهای شهیدان بخون بشسته کفن
نه کس بیارد روزی بروزگار یاد
نه کس بگردد روزی مرا بپیرامن
بزیر خاک فراموش گشته از دل خلق
ستم رسیده ز جور زمانه ریمن
گرفته یاد ترا دوست وار اندر بر
نهاده عهد ترا طوق وار برگردن
ایا بچنگ اجل در سپرده مان بحیل
و یا بدام بلا درفگنده مان بفتن
صنم بدیم و شمن تاکنون و باز کنون
خیال تو صنمست و روان تو چو شمن
گذاشتیم و گذشتیم و آمدیم و شدیم
تو شاد زی و بکن نوش باده روشن
#شعر #عمعق_بخاری
📜 @sheraneh_eitaa
میر برهانالدّین محمدباقر استرآبادی نامور به «میرداماد» و «معلم ثالث»، متخلّص به «اشراق» فیلسوف، متکلم و فقیه برجستهٔ دورهٔ صفویه و از ارکانِ مکتب فلسفی اصفهان است.
میرداماد فرزند میر شمس الدین محمد استرآبادی مشهور به داماد و از سادات حسینی گرگان است. محمد استرآبادی با دختر علی بن عبد العالی معروف به محقق کرکی ازدواج نمود و به همین خاطر او را داماد نامیدند. میرداماد این لقب را از پدر خود به ارث بردهاست.
وی از دوستان نزدیک شیخ بهایی بود.
دربارهٔ سال تولد او، اطلاعات کافی در دست نیست ولی کتاب «نخبة المقال فی اسماء الرجال» تولد او را سال ۹۶۹ قمری ذکر کرده است.
وی در کودکی به توس هجرت کرد و علوم دینی را نزد سید علی فرزند ابیالحسن موسوی عاملی و دیگر استادان آن دیار آموخت. همچنین علوم فلسفه و ریاضیات را در دوران حضورش در توس آموخت. میر محمدباقر سپس راه قزوین پیش گرفت. در سال ۹۸۸ قمری دوباره به خراسان آمد و تا سال ۹۹۳ قمری در آنجا ماندگار شد و سپس به کاشان مهاجرت کرد.
میرداماد مانند بسیاری از حکما و عرفا، که ذوق شعر و شاعری داشتهاند به سرودن شعر عربی و فارسی میپرداخته است. مجموعهٔ اشعار او بعدها به نام «دیوان میرداماد» یا «دیوان اشراق» گردآوری شده است.
میرداماد در سال ۱۰۴۰ قمری در بین راه مسیر کربلا و نجف درگذشت و در حرم حضرت علی (ع) دفن شد.
#معرفی_شاعر #میرداماد
📜 @sheraneh_eitaa
بی غم عشق تو جان با هستی من دشمن است
هرکه با جان هم وثاقی کرد با تن دشمن است
ای که گفتی تیر باران است از او جوشن بپوش
دوست چون تیر افکندبر دوست جوشن دشمن است
بر جهانی می نیارستم گشودن چشم از آنک
خانه تاریک دل با نور روزن دشمن است
پیش چشمم بتگه دیر آید اکنون کالبد
آری آنکو بت شکن شد با برهمن دشمن است
ریزه الماس با زخم آنچنان دشمن مباد
کز فراقت خواب خوش بر دیده من دشمن است
نکته بین اشراق کز اطوار بخت واژگون
دوست با ما راست پنداری چو دشمن دشمن است
#شعر #میرداماد
📜 @sheraneh_eitaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | اجرای دیدنی شعری از رهبر انقلاب با عنوان "مناجات ناشنوایان" توسط ناشنوایان در برنامه معلی
📜 @sheraneh_eitaa
طبیبم دید و درمانم ندانست
دوای درد پنهانم ندانست
بوصلم مژده داد اخترشناسی
ولیکن آفت جانم ندانست
چه آتش بود رو آورد در من
که دامان و گریبانم ندانست
که می گوید که حاسد چون ترا دید
بران لب جای دندانم ندانست
چه از آن بوی خوش کامشب صبا داشت
چو راه بیت احزانم ندانست
تو می گویی که عاشق دید مستم
بمرد و چاک دامانم ندانست
فغانی مست بود آن شوخ امشب
سخنهای پریشانم ندانست
#شعر #بابافغانی
📜 @sheraneh_eitaa
ز موج دریا این آبر آسمان آهنگ
کشیر رایت پروین نمای بر خرچنگ
مشعبد آمد پروین او ، که در دل کوه
چو وهم مرد مشعبد همی نماید رنگ
سپهر رنگین زو گشت کوه سیم اندود
ستاره وار روان بر سپهر رنگین رنگ
سحاب گویی در منضدست بکیل
شمال گویی عود مثلثست بتنگ
شکفته شاخ سمن گرد بوستان گویی
همی بر آرد در ثمین هزار از سنگ
دهان ابر بهاری همی فشاند در
گلوی مرغ نو آیین همی نوازد چنگ
ز شاخهای سمن مرغکان باغ پرست
بلحن باربدی بر کشیده اند آهنگ
دهان لاله تو گویی همی که نوش کند
بروی سبزۀ زنگار گون نبید چو زنگ
چو ابر فندق سیمین بر آید آن ریزد
بر آرد از دل پیروزه شکل سیمین زنگ
مشعبدیست که بر خرد مهره های رخام
بحقهای بلورین همی کند بیرنگ
زمین ز زخم صبا شد نگارخانۀ چین
چمن ز شاخ سمن شد بهار خانۀ گنگ
شکفته لاله تو گویی همی که عرضه کنند
بزیر سایۀ رایات سرخ لشکر زنگ
بزخم نازده ، برق از مسام سنگ سیاه
همی فشاند خون چون سنان شاه بجنگ
گزیده شمس دول ، شهریار کهف امم
طغانشه بن محمد طبایع فرهنگ
رکاب مرکب او بر کرانۀ خورشید
زبان نیزۀ او در دهان هفت اورنگ
سخاوت وهمم وکلک و طبع روشن او
ز چرخ و انجم و افلاک و کوه دارد ننگ
زرشک زین پلنگش ، زچرخ ، بدر منیر
سیاه وزرد نماید همی چو پشت پلنگ
هلاک دشمن او را ، ز هند و از بلغار
شکنج وافعی روید بجای رمح وخدنگ
نماید از دل شاه و بقا و همت او
زمانه کوته وافلاک خرد و دریا تنگ
بدان سبب که ورا بندگان ز چین آرند
بشبه مردم روید بحد چین سترنگ
ایا ز گوشۀ تاج تو چرخ جسته علو
ویا ز پایۀ تخت تو خاک برده درنگ
تویی که پیش تو شیر ژیان چنان باشد
که پیش شیر ژیان دست بسته رو به لنگ
خدنگ پر مکش اندر کمان ، که گاه کشاد
زمین ندارد در خورد سیر او فرسنگ
چنان رود ، که ز آسیب نصل خون آلود
کند کنارۀ گردون چو نار گون نارنگ
هزار لشکر داری ، که هر یکی زیشان
فزون ترند ز دیو پلید و از ارژنگ
زمانه سیرت و دریا نهیب و چرخ توان
سهیل رایت و مه چتر و مشتری فرهنگ
چو رستم آسا در چنگ تیغ کینه کشند
بچهر دیو سپید اندر افکنند آژنگ
بیک اشارت تو در زمان گشاده کنند
ز هند تا بلغار و ز روم تا کیرنگ
تویی که ناز مخالف کنی بنیزه نیاز
تویی که شهد معادی کنی بکینه شرنگ
سنان خصم ترا گر ستاره وصف کنم
ستاره در روش آسمان بر آرد زنگ
صدف چو بیند تیغ نهنگ وار ترا
فرو رود گهر از حلق او بکام نهنگ
بدان امید که ارواح دشمنت در رزم
شود چو گوهر تیغ تو ارغوانی رنگ
شهاب را بکمان بر نهی چو چوبۀ تیر
سپهر را بحنا در کشی چو حلقۀ تنگ
زمان زمان بفلک بر ، سهیل مرجان جرم
ز سیر و ز حرکت جمله باز دارد چنگ
مگر که شاه ز بهر نگین خاتم ملک
بدست همت عالی بدو کند آهنگ
اگر چه خاتم ملک سپهر صحن ترا
ستارۀ فلکی به بود ز پارۀ سنگ
مکن ، شها، که گر این پایه او بدست آرد
بر آفتاب کند پرده های گردون تنگ
همیشه تا نرود بر سپهر چشمۀ آب
همیشه تا نبود در ستاره چوب زرنگ
موافق تو کند در سعود ناز و طرب
مخالف تو کند در عنا غریو و غرنگ
#شعر #ازرقی_هروی
📜 @sheraneh_eitaa
ای ماه به روی لاله رنگ آمده ای
از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای
گر تو به دهان و چشم تنگ آمده ای
دلتنگ چرایی ؟ نه به جنگ آمده ای
#شعر #عنصری
📜 @sheraneh_eitaa
از شب نصیب بیخبران خواب غفلت است
زین سرمه فیض دیده بیدار می برد
#صائب_تبریزی #شعر
شبتون در پناه حق
📜 @sheraneh_eitaa