🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
دیر به دادم رسیدی ای سر زخمی
کاش بمانی کنار دختر زخمی
باز بسوزان مرا به سوز صدایت
باز صدایم بزن زحنجر زخمی
نذر تو کردم تمام بال و پرم را
حال ببین حالِ این کبوتر زخمی
چیز زیادی نمانده از من خسته
نیمه ی جانی میان پیکر زخمی
طاقت برخاستن ز خاک نمانده
نای پریدن نمانده با پر زخمی
پرپر و پژمرده ام خودم ولی امشب
مست تو ام ای گل معطر زخمی
نور تو در کنج آن تنور چه می کرد؟
ای سرِ خاکستری شده ،سر زخمی
ای به فدای سرت بیا که ببندم
زخم جبین تو را به معجر زخمی
🔸شاعر:
#هادی_ملک_پور
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
وقتی میان طشت زر وجه خدا تصویر شد
آیات توحید لبت با خیزران تکفیر شد
دیدم سرت بر شاخساری خشک جان تازه داد
دیدم که خاک از خون پاکت جان گرفت؛ اکسیر شد
حرهای بسیاری به درگاهت پناه آورده اند
حتی شراب از عطر زلفت مست شد تطهیر شد
آهم به جان نیزه و طشت و تنور افتاده است
آهم سبب شد که سر تو نیز دامن گیر شد
مرثیه هایت را در آغوشم گرفتم نیمه شب
مرثیه هایت در نگاهم موبهمو تفسیر شد
نظم جهان بعد از تو چون گیسوی من آشفته است
بی نظمی زخم گلویت علت تغییر شد
هرچند دست کوچکم آزار دید از سلسله
جانم میان سلسله گیسوی تو زنجیر شد
مانند گیسوی تو در داغ علی اکبرت
ریحانه ات بیش از حبیب بن مظاهر پیر شد
چشمان شور شامیان دنیای من را چشم زد
کابوس تلخ دختر شیرین زبان تعبیر شد
مریم ترین آیات قرآن در خرابه جان سپرد
خیلی شکوه شاهدخت کوچکت تحقیر شد
شد قسمت اصغر هم آغوشی تو در بین قبر
هجران آغوشت برای دخترت تقدیر شد
از بس که زخمی شد تنم دیگر رقیه نیستم
بر روی قبرم جای نامم، نام تو تحریر شد
.
🔸شاعر:
#محسن_حنیفی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
میان قافله من بیشتر یاد پدر کردم
پدر نام تو بردن جرم بود و من خطر کردم
میامد تازیانه بی مهابا سمت ما بابا
شده دستم سیاه از بس که بر صورت سپر کردم
پس از آنشب که از ناقه به روی خاک افتادم
چه شبهایی که با درد کمر تا صبح سر کردم
من از دوش عمو عباس رفتم زیر دست زجر
ببین از کربلا تا شام را با که سفر کردم
تو را با گریه من میخواستم در تشت زر رفتی
لبت را خیزران بوسید من خیلی ضرر کردم
اگرکه سوخته گیسویم و زخمیست ابرویم
از آن باشد که از کوی یهودیها گذر کردم
تو دندانت شکسته من سرم عمه دلش بابا
مپرس از من چرا اینگفتگو را مختصر کردم
تو را که در بغل دارم دگر بالا چه کم دارم
مرا با خود ببر که چادر رفتن به سر کردم
.
🔸شاعر:
#محمد_جواد_مطیع_ها
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
کجایی؟ تو بدون من
نمیرفتی آخه جایی...
ببین رو گردنم ردِّ
طناب افتاده بابایی
کجایی تا ببینی که
نمیتونم پاشم از جام
نشستم کنج ویروونه
میگیرم خار از پاهام
هجوم آوردن و بی تو
توو قلب من تلاطم شد
تموم خاطراتمون
میون شعله ها گم شد
کشیدن از پاهام خلخال
نمونده گردن آویزی
سرم ریخت-آتیش ِ خیمه
نمونده از موهام چیزی
کتک از حرمله(لع) خوردم
بدم میاد ازش بی حد
رباب(س) و گریه می انداخت
به عمه حرف بد میزد
گمونم گوشهٔ ابروم
شکسته...مضطرم کرده
یه شب افتادم از ناقه
با پهلویِ ورم کرده
واسه اینکه من از عمه
جداشم زجر(لع) میومد
همش محکم رو دستم با
غلافِ خنجرش میزد
دلم آتیشه بیتابم
برا داغِ عمیقِ تو
سنان(لع) داره یه انگشتر
شبیه اون عقیقِ تو
یه روز گوشواره م و دید و
دوید و زد سرم فریاد
کشید از گوشم و میگفت
به گوش ِ دخترم میاد
می مُردم تا که می دیدم
به جایِ روی ماهِ تو
نشسته شمر(لع) با خنده
به روی ذوالجناحِ تو!
.
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
ویرانه ام پُر می شود از عطر گیسویت
بابا کجا بودی؟ چرا خاکی شده مویت؟
پیدا نکردم جای سالم در سرت بابا
تا بوسه ای برچینم از مابِین ابرویت
پرواز کردم سوی تو؛ اما زمین خوردم
این روزها زخمی شده بال پرستویت
سجاده ام را پهن کردم کنج ویرانه
من هم شبیه عمه ام هستم دعاگویت
این است روز و شب دعایم: کاش من را باز
یک بار دیگر می نشاندی روی زانویت
.
🔸شاعر:
#احسان_نرگسی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
عمریست که هستیم مسلمان رقیه
شیعه شدهء موی پریشان رقیه
وصلیم به توحید و نبوت، به امامت
وصلیم به زهرا و به ایمان رقیه
دنبال ملاقات خدائیم و خرابیم
در روضه نشستیم سر خوان رقیه
بیماری دلسوخته ها صعب العلاج است
باید برسد دارو و درمان رقیه
هرچند نداریم ز هرکس طلب جان
ما را بخر ارباب، تو را جان رقیه
بالا بنشانی، ننشانی به ابالفضل
هستیم همه بی سر و سامان رقیه
رفتم ز نجف، کرببلا پای پیاده
از برکت الطاف فراوان رقیه
هرکس بشود واله و دیوانه اش امروز
فردای قیامت شده حیران رقیه
زهراست سراپای وجودی که کبود است
زهراست فقط روضهء پایان رقیه
تعمیر نشد زیور آن گوش که پاره است
ترمیم نشد صورت و دندان رقیه
بد زخمِ زبان خورد، زمین خورد، لگد خورد
چه سخت شده صحبتِ آسان رقیه
پیچید به پا چادر و پیچید به او زجر
کی دست زده بر موی دردانه رقیه
.
🔸شاعر:
#رضا_دین_پرور
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
شام سوّم در عزا ،نذر سه ساله دختر است
دستهایش بسته امّا ، دست گیر محشر است
شام ویران است و یک دختر که می خواهد پدر
در جوابِ گریه هایش پیش رو تشت سر است
کاش بودم حائلی در وقت سیلی خوردنش
صورتش از دستهای دشمنش کوچکتر است
هر که دارد دختری کوچک بفهمد حرف من
مِهر بابا نزد دختر ، بیشتر از مادر است
یار و هم بازیِ او خاموش شد ، زان ماجرا
بین اموالی که غارت گشته مهدِ اصغر است
یک شباهت با پدر دارد ، چو بیند راس او
مویِ خود خاکی و زلف او پر از خاکستر است
تا جدا افتاد ، از آن کاروان پر بلا
پای او مجروح و چون عمّه سرش بی معجر است
بس شباهت داشت او با جدّه اش خیر النسا
یک طرف یک گوش زخمی ، یک طرف میخ در است
.
🔸شاعر:
#حسن_نبی_جندقی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
بابامی و حرفی ز تو پنهان ندارم
خسته شدم دیگرپدرجان،جان ندارم
مثل تمام پیرزن های مدینه
من هم ببین بابا دگر دندان ندارم
دندان فقط نه،کل موهایم سفید است
البته مویی هم دگر چندان ندارم
درشعله های خیمه موهای سرم سوخت
آن گیسوی پر پشت را الآن ندارم
از خستگی نای جویدن هم نمانده
بس احتیاجی به غذا ونان ندارم
نان وغذاکه چه بگویم...نان خشک است!
نانی که خیرات است و میل آن ندارم
خشکیده اشکم تاببارم روی لبهات
ابری کبودم من ولی باران ندارم
بابا؟!کنیزی،این کنیزی کارسختیست؟
آخر که من سررشته ای از آن،ندارم
اینجابه من مردی کنیزوخارجی گفت!
من راببر من طاقت بهتان ندارم
🔸شاعر:
#محمد_کابلی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_سوم_محرم
______________
#حضرت_رقیه
@shere_aeini
خبرش آمده پیشم خبرت کرده کسی؟
حرفهایی زده پر دردسرت کرده کسی؟
از گرفتاری و از زخم و لگد گفته به تو؟
حرفهایی که نباید بزند گفته به تو؟
جان بهقربان تو بابا نکند غم بخوری
ای جگرگوشهی زهرا نکند غم بخوری
نکند هرچه که او ساخته باور بکنی
پای این شایعهها دیدهی خود تر بکنی
حال من خوبتر از خوب، تنم بیدرد است
بیهوا مشت نخوردم دهنم بیدرد است
چادر قیمتیام را به روی سر دارم
فکر معجر نکنی معجر بهتر دارم
تو که رفتی به سرم دست نوازش آمد
نکند فکر کنی موی سرم کِش آمد
هر زمان وقت غذا بود غدا میدادند
کاسهی آب بهدست اسرا میدادند
ناقهی رفتن ما گرچه که پا در گِل داشت
حرف عریان شدنش را نزنی! محمل داشت
پردهی محمل ما هیچ نرفتهست کنار
به خدا پوشیهها هیچ نرفتهست کنار
گرچه جاماندم از آن قافله امّا حل شد
زود بخشید مرا زَجر همانجا حل شد
نکند فکر کنی ناقه زمینم زد و رفت
یا که دستی به رُخم سیلی محکم زد و رفت
زَجر در دور و برم نیست خیالت راحت
جای پا برکمرم نیست خیالت راحت
🔸شاعر:
#سید_پوریا_هاشمی
__________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
#حضرت_رقیه
درمانده ی راه، نا به تن دارد هیچ؟!
غارت زده میلی به وطن دارد هیچ؟!
گیرم که یتیم و بی کس و تنها بود
اصلا تو بگو بچه زدن دارد هیچ!
#محمد_کابلی
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
حق بده خیلی هوایِ بوسههایت کردهام
از عموجان بیشتر بابا صدایت کردهام
عمه دستم را گرفته بود اما آمدم...
فکرکردی که عمو جانم رهایت کردهام
مقتل مأثور هستم غارتِ گودال را
ازدحامِ زخمهایت را روایت کردهام
خواست تا دستت زند با دستِ خود نگذاشتم
پیش تو اُفتاد دستی که فدایت کردهام
پیشِ دادِ مادرت پیراهنت را کَند و بُرد
دید لشکر آمدم خود را عبایت کردهام
آنقدر من را کشیدند آخرش مَردی شدم
اینقدر گویم که در آغوش جایت کردهام
هرچه میخواهند بر من میزنند و میروند
شُکر قدری از نوکِ نیزه جدایت کردهام
خواستند از تو جدا سازند من را که نشد
آه شرمنده اگر که جابجایت کردهام
آخرش من را مُشبک کردهاند این نعلها
راضیام خود را ضریحِ کربلایت کردهام
من در آغوشِ توام یا تو در آغوشِ منی
دیدی آخر جا میانِ بوریایت کردهام
آخرین تیرش کشید و حرمله نزدیک شد
دیدی وقتی که سپر خود را برایت کردهام
سینهام را سینهات را عاقبت با زور دوخت
حنجرم را حنجرت را روی هم بدجور دوخت
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
می رسد از گوشهٔ مقتل صدای مادرش
ای زنا زاده بیا و دست بردار از سرش
گیسوان مادر ما را پریشان می کنی
بی حیا با خنجرت بازی مکن با حنجرش
تو نمی بینی مگر غرق مناجات است او
پای خود بردار از روی لبان اطهرش
دل مسوزان بی حیا عمه تماشا می کند
با نوک نیزه مکن پهلو به پهلو پیکرش
دست من از پوست آویزان به زیر تیغ تو
تا سپر باشد برای ناله های آخرش
نیزه بازی با تن بی سر ز من آغاز کن
طعمه نیزه مگردانید جسم اصغرش
از ضریح سینه اش برخیز ای چکمه به پا
پای خود مگذار روی بوسه پیغمبرش
دیر اگر برخیزی از جای خودت یابن الدعی
عمه نفرین کرده دست خود برد بر معجرش
🔸شاعر:
#قاسم_نعمتی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن #امام_حسین
@shere_aeini
هرکه دیوانه نشد لایقِ ادراک نشد
خاکِ هیئت نشد و راهی افلاک نشد
عَرَقِ سینه زنان رونقِ مَستانگی است
تاکْ بی ذکرِ حسین ابن علی تاک نشد
باده ی اشکْ فزون باد و مداوم بادا
هرکه آلوده ی این باده نشد پاک نشد
چاک چاک است تن شاه و نمی خواهم من
جامه ای را که برای غمِ او چاک نشد
چشم هامان شده نمناک از این رو که کمی
لبِ خُشکِ پسرِ فاطمه نمناک نشد
بود آماده برایَش همه ی عَرش ولی
سهمِ شاهِ دو جهان جز خس و خاشاک نشد
"مادرِ آب کجایی پسرت آب نخورد
پدرِ خاک کجایی پسرت خاک نشد..."
🔸شاعر:
#محسن_کاویانی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
با عمو همراه شد
با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد
طاقت دوری نداشت
یک تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد
بی زره آمد به جنگ
ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد
شد فدایی حسین
آه عبدالله در یک روز پیر راه شد
پیش چشمان عمو
دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد
یادگاری حسن
شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن
بی خبر از دست رفت
مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت
بین آغوش عمو
در دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت
خواست تا حائل شود
حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت
کار یک خنجر نبود
دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت
حرمله آمد جلو
روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت
دست از دنیا برید
خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید
🔸شاعر:
#محمود_یوسفی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
افتادی و تا خورد به گودال، لبت
با گریه دوید؛ سوخت از تاب و تب
تا پیکر خود را سپرِ جان تو کرد
گفتی که عمو شود فدای ادبت
اینکه نکند خار به دستش برود
هر ثانیه بود؛ فکرِ هر روز و شبت
بی دستش کردند و به پا شد کینه
هم از جمل و هم حسن(ع) و هم نسَبت
با خاک درآمیخته، یکسان شده بود
در زیر قدم هایِ پیاپی رطبت
زد حرمله(لع) تیر بر تنِ عبدالله(ع)
پرپر زد و سخت شعله ور شد غضبت
می سوختی از غم و: «خدایا أَمْسِکْ-
-عَنْهُمْ قِطَرَ السَّماء»* شد ذکر لبت!
🔸شاعر:
#مرضیه_عاطفی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ز جانش چشمه چشمه خون به باغ باغبان میداد
پناه باغبان بود آن گل سرخی که جان میداد
زمام جان به دست و با تمام کودکی هایش
بزرگی را نشان دوستان و دشمنان میداد
جهان بینی یک عالم به دست او دگرگون شد
که دست پرپرش درس مروت بر جهان میداد
به عطر کهنه پیراهن، چنان جان غزل پیچید
که با هر آه شعر تازه دست شاعران میداد
به دامان که بود این دست نیلی لحظه آخر
که اینگونه شمیم یاس و عطر ارغوان میداد
نشانی از تن در خاک و خون پیچیده پیدا نیست
دوباره غم گواه از یک مزار بی نشان میداد
🔸شاعر:
#فاطمه_معصومی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر
وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر...
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!
🔸شاعر:
#عبدالحمید_رحمانیان
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
دُرّ یتیمم و به صدف گوهرم ببین
در بحر عشق، گوهر جانپرورم ببین
هفتاد و دومین صدف ساحل توأم
ای روح آب، رشحهای از کوثرم ببین
من سینهسرخ عشق عمویم، پرم بده
دست مرا رها کن و بال و پرم ببین
چشمم به قتلگاه و عمو مانده زیر تیغ
تصویر غربتیست به چشم ترم، ببین
با بانگ استغاثهٔ او تیغ میشوم
برندهتر ز تیغ عدو خنجرم ببین
پروانهام به پیله واماندنم مخواه
در هرم عشق، شعلهٔ خاکسترم ببین
دستم کبوتریست که شوق پریدن است
چون نبض عمه ملتهب و مضطرم ببین
بر من عمو به چشم خریدار بنگر و
دست مرا بگیر و از این برترم ببین
کوچکترم ز قاسم و دارم دلی بزرگ
همچون علیاصغر خود اکبرم ببین
من کودک برادر تو بودم و کنون
در هیأت دلاور و جنگاورم ببین
«هل من معین» شنیدم و تکلیف روشن است
در التهاب پاسخت اهل حرم ببین
هرچند دست یاری من کوچک است و خرد
آن حس عاشقانه و جانپرورم ببین
احرام بستهام که کنم دور تو طواف
خیل حرامیان همه دور و برم ببین
کوچکتر است قد من از تیغ دشمنان
اما سپر برابرشان پیکرم ببین
ته ماندهٔ شراب شهادت که مانده است
مینوشم و تو مستی از این ساغرم ببین
در دست عمه دست کشیدم ز جان خویش
حالا به روی سینه گل پرپرم ببین
دیشب سرم به شانهٔ آرامش تو بود
اکنون به روی سینهٔ خود بیسرم ببین
🔸شاعر:
#سید_مهدی_حسینی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
صبرش به سر رسید، چو قصه به سر رسید
از دست عمّه جان و ز جان، دست بر کشید
«واللهِ لا اُفارِقُ عمّی» خروش او
با این رجز به سوی عمو جان خود دوید
گودال رنگ کوچهٔ تنگ مدینه بود
از چشم مجتبایی او اشک می چکید
در ازدحام نیزه و تیر و عصا و سنگ
از ره رسید و جز سر و دستش سپر ندید
دستش فتاد و ناله کشید: «آه مادرم»
قد حرم خمید، چون این ناله را شنید
افتاد و شد دخیل ضریح تن عمو
یک تیر حرمله، دو نشان را به چشم دید
این بار غیر حنجر پاکش سپر نداشت
تیر جفای حرمله را بر گلو خرید
🔸شاعر:
#سعید_نسیمی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
می وزد باد گرم در صحرا
همه ی دشت گرم و سوزان است
یک پسر بچه از تبار حسن
چشم بر راه اذن میدان است
مثل باباش غیرت الله است
در رگش خون مجتبی دارد
دید ارباب با لب تشنه
هی به میدان برو بیا دارد
رفت اکبر صنوبرانه ولی
نیست غیر از خیال تصویرش
آه..ارباب ما چه حالی بود
پیر شد پای نعش آن شیرش
یک به یک دید از دم خیمه
صحنه هارا و بیشتر می سوخت
کودکانه خدا خدا می کرد
لب و دندان خود به هم می دوخت
بعد از آن نوبت برادر بود
برود تا که پر بگیرد او
نامه آورده خدمت ارباب
برود جان کند فدای عمو
مشت خود را به دست خود میزد
دلخور از بخت خویش و اقبالش
در حرم مانده بود عبدالله
خیمه ها گشته بود گودالش
گفت با خود که میروم پیشِ
عمه زینب،ضمانتم بکند
قسمش میدهم به جان عمو
تا که شاید شفاعتم بکند
عمه زینب اگر نشد راضی
عمو عباس دست گیر من است
قسمش میدهم به خاک پدر
بسکه او عاشق امام حسن است
ناگهان دید از دل میدان
که عمو دست بر کمر آمد
وای ساقی ز صدر زین افتاد
از لب آب این خبر آمد
همه ی دلخوشیش شد بر باد
دیگر اصلا نبود اورا تاب
بعد ساقی حرم ز هم پاشید
چه خبر بود خیمه گاه رباب...
همه رفتند او فقط مانده
طفل شش ماهه رفت او جا ماند
گفت با خود مگر نمی بینی؟
که عمو بی پناه و تنها ماند
آمد از خیمه اش برون،شاید
عمه اش را کند دگر راضی..
متوسل به حضرت زهرا
شده با گریه بهر اعجازی
گفت عمه،بخاطر مادر...
به خدا طاقت نشستن نیست
لشکر کفر دوره اش کردند
چشم من را قرار دیدن نیست
ناگهان یک صدا به گوش آمد
که نداری مگر تو کینه ی او؟
حرمله!هوش و گوش و با دقت
یک سه شعبه بزن به سینه ی او
آسمان دلش شد ابری و
دست خود را کشید،راهی شد
پا برهنه رسید در گودال
قسمت چشم او سیاهی شد
دید افتاده بر زمین ارباب
چشم هایش به آسمان باز است
مطمئن شد دگر امیدی نیست
مطمئن شد که وقت پرواز است
عمر سعد گفت با لشکر
دست اورا جدا کنید از تن
بزنیدش..امان به او ندهید
که نماند ثمر ز باغ حسن
بغلش کرد لحظه ی آخر
اشک از چشم آسمان افتاد
آخرش هم به آرزوش رسید
به روی سینه ی عمو جان داد
🔸شاعر:
#آرمان_صائمی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
__________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
كرده در باغ رخت گشت و گذار عبداللّه
داده از دست چو موی تو قرار عبداللّه
ریخته در كف خود دار و ندار عبداللّه
دیده چون بر رخ تو خون و غبار عبداللّه
نیست آن كس كه نشیند به كنار عبداللّه
سپر از دست بینداز كه من میآیم
به هواداری تو جای حسن میآیم
منم آن كس كه ز غربت به وطن میآیم
عوض نجمه كنون من به سخن میآیم
بسمل یك سر موی تو هزار عبداللّه
من كه خورده گره ای دوست به كارم چه كنم؟
دست خطی چو من از باب ندارم چه كنم؟
من كه در نزد زنان شوق تو دارم چه كنم؟
جگرم سوخت بگو ای كس و كارم چه كنم؟
سوخت چون شمع شب افروز مزار عبداللّه
قاسم امروز كه در حلقۀ آغوش تو بود
پشت خیمه ز غم عشق تو مدهوش تو بود
به گمانم كه دلم پاك فراموش تو بود
منم آن طفل كه دائم به سر دوش تو بود
از چه گویی كه بماند به كنار عبداللّه
گر اسیری بروم خصم تواَم خوار كند
وای از آن روز كه دون بر همه آزار كند
خاطر عمه توجه به منِ زار كند
دشمن آن لحظه یتیم تو گرفتار كند
بهتر آن است شود بر تو نثار عبداللّه
موسی وادی شوقم ید بیضا دارم
بر روی سینۀ تو سینۀ سینا دارم
نجمه كو تا كه ببیند چه تماشا دارم
عالم امروز به كام است كه بابا دارم
پدر این جاست به اغیار چه كار عبداللّه
شأن تو نیست كه ره بر روی زانو بروی
گه به صورت بروی گاه به ابرو بروی
كو اباالفضل كه با قوّت بازو بروی
اكبرت كو كه به یك قامت نیكو بروی
گشته این لحظه دگر دست به كار عبداللّه
تیر خود را بزن ای حرمله بیتاب شدم
یاد تابوت شدم غمزدۀ باب شدم
از غم عشق عمو، شمع صفت آب شدم
من مدال دم جان دادن ارباب شدم
همچو اصغر شده با تیر شكار عبداللّه
سر اگر در قدم یار نباشد سر نیست
خون من سرخ تر از خون علی اصغر نیست
ای شه خسته مگر مادر من مادر نیست
نجمه را شرم ز گیسوی علی اكبر نیست؟
نجمه را میدهد امروز وقار عبداللّه
🔸شاعر:
#محمد_سهرابی
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
از چه در خیمه بماند اگر او میداند
چشم در راه غزالان حرم آبلههاست؟
آفتاب است که از زین به زمین افتادهست!
شیهۀ اسب یقیناً خبر از زلزلههاست
نه که هنگام نماز است، عمو در سجدهست
نکند وقت به پا داشتن نافلههاست؟
این طرف محفل پر اشکترین زمزمههاست
آن طرف مجلس پر شورترین هلهلههاست
به یتیمی ز نوک تیر، محبّت کردن
جلوۀ بارزی از خُلق خوش حرملههاست!
خواستند آینۀ باغ شقایق باشد
سینهای که پر آواز پر چلچلههاست
🔸شاعر:
#محمد_جواد_زمانی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
دردی به سینه هست که خاکسترم کند
در دستهای محکم تو مضطرم کند
خشکم کند به شعله ی این داغ ماندنم
با ابرهای اشک بیاید ترم کند
آه ای خدا به عمّه چه گویم که لحظه ای
بالم دهد، رها کُنَدم، باورم کند
من می پرم خدا کند او تیغ خویش را
جای عمو حواله ی بال و پرم کند
قیچی زد و برید و مرا تکّه تکّه کرد
اصلاً اراده کرد گلی پرپرم کند
حالا که من به سینه ی زخمش رسیده ام
بگذار، دست های کسی بی سرم کند
🔸شاعر:
#علیرضا_لک
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
دردم ز کودکی است که با روی همچو ماه
ازخیمه شد به یاری آن شاه بیسپاه
بیتاب چون دل، از برِ زینب فرار کرد
آمد چو طفلِ اشکِ روان، در کنار شاه
کای عمّ تاجدار! به خاک از چه خفتهای!
برخیز از آفتاب، بیا تا به خیمهگاه
نشنیدهای مگر سخن عمّه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای، پیش این سپاه
هر کس که آب خواست، دهندش ز آب تیغ
ای عم! بیا به خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست که بیدینی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن شاه دینپناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد، پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست جان سپُرد به دامان عمّ خویش
چون ماهی به لجّهی خون، مانده در شناه
میداد جان به دامن شه، «الغیاث» گوی
میکرد شاه تشنه به حسرت، بر او نگاه
🔸شاعر:
#وصال_شیرازی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
از میان خیمه تا گودال … با سر آمده
این برادرزاده که جای برادر آمده
کیست این آزاده که پرواز دارد می کند؟!
کیست این آزاده، انگار از قفس درآمده
هر طریقی بوده از عمه جدا گردیده و
از پس چشمان خیس خواهرت برآمده
با نوای "لا افارق" با نگاهی اشکبار
تا میان معرکه با حال مضطر آمده
خون ابراهیم در رگ هاش جاری گشته است
مثل اسماعیل اگر تا زیر خنجر آمده
مثل سقای حرم، با بوسه ی شمشیرها
دستش آویزان شده … از جای خود درآمده
آه … خنجر پشت خنجر … در میان قتلگاه
تا که تیری آمده، یک تیر دیگر آمده
او به روی سینه ی معشوق مأوا کرده و
صبر تیر حرمله انگار که سر آمده
حق الطاف عمو را خوب جبران کرده است
این برادرزاده که جای برادر آمده
🔸شاعر:
#مجتبی_حاذق
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
کآستینم را ز دست عمّه ام زینب کشیدم
فرصتی نیکو ز هل من ناصرت آمد بدستم
تو کرم کردی که من در قلزم خون آرمیدم
جای تکبیر اذان ظهر در آغوش گرمت
بانک مادر مادرِ زهرا در این صحرا شنیدم
گرچه طفلی کوچکم امّا قبولم کن عمو جان
بر سر دست تو من قربانی شش ماهه دیدم
کس نداند جز خدا کز غصّۀ مظلومی تو
با چه حالی از کنار خیمه در مقتل رسیدم
دست من افتاد از تن گو سرم بر پایت اُفتد
سر چه باشد تیر عشقت را بجان خود خریدم
تا بُرون از خیمه گه رفتی دل من با تو آمد
تو به رفتن رو نهادی من زماندن دل بُریدم
جای بابایم امام مجتبی خالی است اینجا
تا ببیند من به قربانگاه تو آخر شهیدم
ناله ای از سوز دل کردم به زیر تیغ قاتل
شعله ها در نظم عالم سوز «میثم» آفریدم
🔸شاعر:
#استاد_غلامرضا_سازگار
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
من آمـده ام تا کـه به پای تو بمیرم
امـروز غـریبـانـه بـرای تو بمیرم
غم نیست اگر در قدمت دست من افتد
شادم به خدا تا که به پای تو بمیرم
از خیمه دویدم که کنم جان به فدایت
خواهـم که عمو زیر لوای تو بمیرم
ای کاش ذبیح تو شـوم در ره توحید
تا در ره عشقت به منـای تو بمیرم
این قـوم اگـر تشنـۀ خونند، بیایند
آماده شدم تا که به جای تو بمیرم
بگذار که از خیـل شهیـدان تو بـاشـم
بگـذار که در کرب و بـلای تو بمیرم
کو حرملـه تـا تیـر بینـدازد و من هم
زان تیـر در آغـوش وفای تو بمیرم
از قول من خسته جگر گفت «وفائی»
ای کـاش کـه در راه ولای تو بمیرم
🔸شاعر:
#استاد_سید_هاشم_وفایی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
از غمِ بی کسیت در دلم اشک و آه است
میزنم بر سر خود ، غم، غمِ عبدالله است
باز لمس عطش و سوزش و واویلا شد
شام در مرثیه ی آن حرم بی ماه است
روی یک نیزه سر و جانِ علیِ اصغر
جای صد تیغ زمان بر بدن این شاه است
منِ بیمار و دلِ زخمی و دستِ مهرت
که شفای دلم ای عشق فقط یک راه است
خون دل خوردم و هر شب شبِ عاشورا شد
که خداوند از احساسِ غزل آگاه است
🔸شاعر:
#محمد_جهان_زاد
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
______________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
ملاکِ داغ حسین و عیارِ غم حسن است
حسن شبیه حسین و حسین هم حسن است
حسین گفت "اَخی خُیرًُ مِنی " و دیدند
تمام عمر جلوتر به یک قدم حسن است
همیشه او به گدا کمتر از حسن میداد
که خلق ثبت کند صاحب کَرم حسن است
کریمی حسن است اینکه مرثیه گفتند
در اصل بانیِ اشعارِ محتشم حسن است
هرآنکه شد حسنی میشود حسینی پس
ببین که ریشهی هفتاد دو عَلَم حسن است
«حسین نهی به قاسم دهد حسن دستور»
چه خوب گفت که سلطان محترم حسن است
تمام آرزوی نقره کارها این است
زمان آن برسد نقش هر قلم حسن است
نوادگانِ حسن صاحبِ ضریح شدند
فقط به خاطرِ زهراست بی حرم حسن است
شهیدِ آب حسین شهید آب حسن
قتیل تیغ حسین و قتیل سَم حسن است
🔸شاعر:
#حسن_لطفی
_______________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini
🏴 اشعار #شب_پنجم_محرم
__________________
#عبدالله_بن_الحسن
@shere_aeini
بس كه بر پایِ دلم حوصله زنجیر شده
طفلی از هولِ غمِ بیكسیات پیر شده
نیزه بر پهلویِ تو نیّتِ قد قامت كرد
ای وضویِ تو ز خون لحظۀ تكبیر شده
دیدم از خیمه به صورت به زمین افتادی
كار از كار گذشته، نكند دیر شده؟
نكند باز عمو دست به خیرات زدی؟
همۀ دشت به سویِ تو سرازیر شده
آب كردی جگرم، آب مگر خواستهای
كه سر و كارِ تو با این همه شمشیر شده
این همه فاصله مابینِ نفسهات ز چیست؟
پنجۀ كیست كه با مویِ تو درگیر شده؟
آمدم رو به سراشیبیِ گودال، مرو
دو قدم مانده، تحمل كن و از حال مرو
آمدم زخم كسی بر بدنت نگذارد
لشكری دست به تركیبِ تنت نگذارد
زینتِ دوشِ نبی ، سینۀ تو پا نخورد
زنده تا هست یتیمِ حسنت، نگذارد
یوسفِ عمّه، به جانِ تو قسم هیچ كسی
دست حتی به پَرِ پیرهنت نگذارد
پسرت بودم، از این پس سپرت خواهم شد
شمر تا چكمه به رویِ دهنت نگذارد
گرچه این تیغ به قصدِ سرِ تو می آید
بازویِ كوچكِ این سینه زنت نگذارد
دستِ من شكر خدا را، كه به كار آمده است
استخوان تا شده، با پوست كنار آمده است
🔸شاعر:
#علیرضا_شریف
___________________
🔹اشعار ناب آئینے🔹
@shere_aeini