۶ آذر ۱۴۰۳
نسیم باد نوروزی، چه داری؟
گذر کن سوی آن دلبر به یاری
نگار ماهرخ، ترک پریوش
بت گل روی سیم اندام سرکش
فروغ نور چشم شهریاران
چراغ خلوت شب زندهداران
نهال روضهٔ حسن و جوانی
زلال فیض و آب زندگانی
چو دریابی تو آن رشک پری را
نمودار بتان آزری را
فرو خوان قصهٔ دردم به گوشش
نهان از طرهٔ عنبر فروشش
بگو او را به لطف از گفتهٔ من
که: ای وصل تو بخت خفتهٔ من
کنون عمریست تا در بند آنم
که روزی قصهٔ خود بر تو خوانم
دل ریشم به مهرت مبتلا شد
ترا دید و گرفتار بلا شد
نمودی رخ، ربودی دل ز دستم
کنون هستم بدانصورت که هستم
به پای خود در افتادم به دامت
تو آزاد از منی، ای من غلامت
دل اندر روی رنگین تو بستم
ندانم تا چه رنگ آید به دستم؟
تنم پرتاب و دل پرجوش تا کی؟
زبان پر حرف و لب خاموش تا کی؟
دلی رنجور و جانی خسته دارم
وزین محنت زبان چون بسته دارم؟
توانم ساخت، چون جانم نباشد
ولیکن تاب هجرانم نباشد
#اوحدی_مراغه_ای : منطقالعشّاق
@shernab
۶ آذر ۱۴۰۳
۶ آذر ۱۴۰۳
۶ آذر ۱۴۰۳
برو یعنی بمان پیشم نمیخواهی نمی آیم
تکلّم کردن عاشق، پر از افعال معکوس است
#محمدجوادشیرازی
🌸 @shernab
۶ آذر ۱۴۰۳
۶ آذر ۱۴۰۳
۶ آذر ۱۴۰۳
۷ آذر ۱۴۰۳
۷ آذر ۱۴۰۳
19.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهادت را به نام کوچکش هر شب صدا کردی
تو که هر روز و هر جا زندگیهایی بنا کردی
شعرخوانی آقای مهدی خادم درباره شهید فخریزاده در حضور رهبر انقلاب. ۱۴۰۲/۱/۱۶
۷آذر ماه / سالگرد شهادت شهید محسن فخریزاده
@shernab
۷ آذر ۱۴۰۳
۷ آذر ۱۴۰۳
۸ آذر ۱۴۰۳
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
آن چه او ریخت به پیمانه ما، نوشیدیم اگر از خَمر بهشت است وگر بادۀ مست #حافظ @shernab
گر خمر بهشت است بریزید که بی دوست
هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است
@shernab
۸ آذر ۱۴۰۳
۸ آذر ۱۴۰۳
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همان قدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
قلندرها و درویشان و حق گویان و عیّاران!
من از راهی خبر دارم که ذکرش قل هوالله است
ندارم آرزویی جز « مقام » عشق ورزیدن
که از دل آخرین حبّی که بیرون می شود، جاه است
خدایا عشق ما را می کشد یا زنده می سازد
هوای وصل، هر دم چون نفس، جانبخش و جانکاه است
سکوتی سایه افکنده است همچون ابر بر صحرا
شب آرام است و نخلستان پر از تنهایی ماه است
کسی با چاه راز رنج خود را باز می گوید
چه تسبیحی است این؟! آه است، این آه است، این آه است
نمی خوانم خدایش گرچه از اوصاف او پیداست
که هم بر عیب ستّار است، هم بر غیب آگاه است
به سویش بس که مردم چون گدا دست طلب دارند
جوانمردان بسیاری گمان دارند او شاه است
به « سلطان جهان »، « شاه عرب » گفتند و عیبی نیست
به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است
#فاضل_نظری
@shernab
۹ آذر ۱۴۰۳
19.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سرخ است همیشه گوش تاریخ از صورت ارغوانی تو
آرام آرام کشته ما را افتادن ناگهانی تو
@shernab
۹ آذر ۱۴۰۳
۹ آذر ۱۴۰۳
پلک بر هم میگذارد مثل برخورد دو ابر
ناگهان چشمان من لبریز باران میشود
@shernab
۱۰ آذر ۱۴۰۳
۱۰ آذر ۱۴۰۳
شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
غزل شماره 72 دیوان #حافظ @shernab
راهی است راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آن جا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
هر گَه که دل به عشق دهی، خوش دمی بود
در کارِ خیر، حاجتِ هیچ استخاره نیست
ما را ز منعِ عقل مترسان و مِی بیار
کآن شحنه در ولایتِ ما، هیچ کاره نیست
از چشم خود بپرس که ما را که میکُشد؟!
جانا گناهِ طالع و جرمِ ستاره نیست!
او را به چشمِ پاک توان دید چون هلال
هر دیده جایِ جلوهٔ آن ماهپاره نیست
فرصت شمر طریقهٔ رندی که این نشان
چون راهِ گنج بر همهکس آشکاره نیست
نگرفت در تو گریهٔ حافظ به هیچ رو
حیرانِ آن دلم که کم از سنگِ خاره نیست
@shernab
۱۰ آذر ۱۴۰۳
هدایت شده از شعر ناب عاشقانه و عارفانه و اشعار آئینی
چرا عاقلان را نصیحت کنیم؟
بیایید از عشق صحبت کنیم
تمام عبادات ما عادت است
به بیعادتی کاش عادت کنیم
چه اشکال دارد که در هر قنوت
دمی بشنو از نی حکایت کنیم؟
چه اشکال دارد در آیینهها
جمال خدا را زیارت کنیم؟
مگر موج دریا ز دریا جداست؟
چرا بر «یکی» حکم «کثرت» کنیم؟
پراکندگی حاصل کثرت است
بیایید تمرین وحدت کنیم
«وجود» تو چون عین «ماهیت» است
چرا باز بحث «اصالت» کنیم؟
اگر عشق خود علت اصلی است
چرا بحث «معلول» و «علت» کنیم؟
بیا جیب احساس و اندیشه را
پر از نُقل مهر و محبت کنیم
مگو کهنه شد رسم عهد الست
بیایید تجدید بیعت کنیم
بگو قافیه سست یا نادرست
همین بس که ما ساده صحبت کنیم
خدایا دلی آفتابی بده
که از باغ گلها حمایت کنیم
رعایت کن آن عاشقی را که گفت:
بیا عاشقی را رعایت کنیم
قیصر امین پور
🌸 @shernab
۱۰ آذر ۱۴۰۳
با من برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریز می سوزد در آه
بعدها تاریخ می گوید که چشمانت چه کرد؟
با من تنها تر از ستارخان بی سپاه
موی من مانند یال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعد از تو من را دید گفت از رعد و برق
کنده ی پیر بلوطی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی رد نشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخا را بیاندازد به چاه!
آدمیزادست و عشق و دل به هر کاری زدن
آدمست و سیب خوردن، آدم است و اشتباه
#حامدعسگری
@shernab
۱۱ آذر ۱۴۰۳
موجیم و وصل ما، از خود بریدن است
ساحل بهانهای است، رفتن رسیدن است
تا شعله در سریم، پروانه اخگریم
شمعیم و اشک ما، در خود چکیدن است
ما مرغ بی پریم، از فوج دیگریم
پرواز بال ما، در خون تپیدن است
پر میکشیم و بال، بر پردهی خیال
اعجاز ذوق ما، در پر کشیدن است
ما هیچ نیستیم، جز سایهای ز خویش
آیین آینه، خود را ندیدن است
گفتی مرا بخوان، خواندیم و خامشی
پاسخ همین تو را، تنها شنیدن است
بی درد و بی غم است، چیدن رسیده را
خامیم و درد ما، از کال چیدن است
#قیصرامین_پور
@shernab
۱۱ آذر ۱۴۰۳
مست خیال را به وصال احتیاج نیست
بوی گلم ز صحبت گل بی نیاز کرد
@shernab
۱۱ آذر ۱۴۰۳
۱۳ آذر ۱۴۰۳
۱۳ آذر ۱۴۰۳
گر از این منزلِ ویران به سویِ خانه رَوَم
دگر آن جا که رَوَم عاقل و فرزانه رَوَم
زین سفر گر به سلامت به وطن باز رَسَم
نذر کردم که هم از راه به میخانه روم
تا بگویم که چه کشفم شد از این سیر و سلوک
به درِ صومعه با بَربَط و پیمانه روم
آشنایانِ رَهِ عشق گَرَم خون بخورند
ناکَسَم گر به شکایت سویِ بیگانه روم
بعد از این دستِ من و زلفِ چو زنجیرِ نگار
چند و چند از پِیِ کامِ دلِ دیوانه روم
گر ببینم خمِ ابروی چو محرابش باز
سجده ی شُکر کنم و از پِیِ شُکرانه روم
خُرَّم آن دَم که چو حافظ به تَوَلّای وزیر
سرخوش از میکده با دوست به کاشانه روم
#حافظ
@shernab
۱۳ آذر ۱۴۰۳
۱۳ آذر ۱۴۰۳
جوانی نکودار، کاین مرغ زیبا
نماند در این خانهٔ استخوانی
متاعی که من رایگان دادم از کف
تو گر میتوانی ، مده رایگانی
از آن برد گنج مرا، دزد گیتی
که در خواب بودم گه پاسبانی
#پروین_اعتصامی
@aavine
۱۳ آذر ۱۴۰۳