هدایت شده از فصل پنجم
🔹ابن سینا میگوید عارف از هیچ چیزی ملول نمیشود. چون همه چیز دم به دم برایش نو است.
ملول شدن ناشی از این است که ما به چیزی عادت میکنیم و کمکم از داشتن آن چیز سیر و ملول میشویم.
عارف جهان را دم به دم درحال نو شدن میبیند. بنابراین هرچیزی را انگار اوّلین بار است که دارد میبیند؛ و به تازه بودن تجلیّات خدا توجه دارد.
@fasl5om
شعر علامه طباطبائی درباره عشق خدا :
همی گويم و گفتهام بار ها
بود كيش من مهر دلدار ها
پرستش بهمستیست در كيش مِهر
برونند زين جرگه هشيار ها
به شاديّ و آسايش و خوابوخور
ندارند كاری دل افكار ها
بجز اشك چشم و بجز داغدل
نباشد به دست گرفتار ها
كشيدند در كوی دلدادگان
ميان دل و كامْ ديوار ها
چه فرهادها مرده در كوهها
چه حلاّج ها رفته بر دار ها
چه دارد جهان جز دل و مهر يار
مگر توده هائی ز پندار ها
ولی رادمردان و وارستگان
نيازند هرگز به مردار ها
مَهين مِهر ورزان كه آزادهاند
بريزند از دام جان، تارها
بخون خود آغشته و رفتهاند
چه گلهای رنگين به جوبارها
* * *
بهاران كه شاباش ريزد سپهر
بدامان گلشن ز رگبارها
كشد رخت سبزه به هامون و دشت
زَنَد بارگه گل به گلزارها
نگارش دهد گلبنِ جويبار
در آئينۀ آبْ رخسارها
رود شاخ گل در بر نيلوفر
برقصد به صد ناز گلنارها
درد پردۀ غنچه را بادِ بام
هَزار آورد نغز گفتارها
به آواي نای و به آهنگ چنگ
خروشد ز سرو و سمن تارها
* * *
بياد خَم ابروي گلرخان
بكش جام در بزم ميخوارها
گره را ز راز جهان باز كن
كه آسان كند باده دشوارها
جز افسون و افسانه نبود جهان
كه بستند چشم خشايارها
به اندوه آينده خود را مباز
كه آينده خوابيست چون پارها
فريب جهان را مخور زينهار
كه در پای اين گل، بود خارها
پياپي بكش جام و سرگرم باش
بهل گر بگيرند بيكارها
@shernab
خدا حافظ ای برادر زینب
به خون غلطان در برابر زینب
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه ی خاتم
برادر جان بی تو در دل صحرا
شده تنها خواهرت گل زهرا
ز زخم تنت روی ریگ بیابان
به اشک دل و سوز و آه یتیمان
تنت بی سر مانده در دل صحرا
سرت هر دم روی نیزه اعدا
سرت بر نی خون چکد به بیابان
کند گریه خواهر تو به هر شب
شده محمل جای روضه ی زینب
تو ای سوره ی پاره در بر زینب
مزن دست و پا در برابر زینب
به شهر شام در هجوم نظر ها
کند خنده دشمنت به غم ما
زند سیلی دشمنت به رخ من
دلم خون است از جسارت دشمن
حسین جان ای آبروی دو عالم
نگین سلیمان به حلقه خاتم
@shernab
گر عقل؛
پشت حرف دل «اما» نمیگذاشت
تردید پا به خلوت دنیا نمیگذاشت!
از خیرِ هست و نیستِ دنیا
به شوق دوست
میشد گذشت؛
وسوسه اما نمیگذاشت...
#فاضل_نظری
@shernab
آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار
در کیش عشقبازان ، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک میریز ای سینه! باش افگار
در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار
حضرت #شیخ_بهایی
@shernab
تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی
و بیشک دیگران بیهوده میجویند تسکینم
#محمدعلی_بهمنی (خداوند رحمتش کند)
@shernab
چگونه شرح دهم لحظه لحظه خود را
برای این همه نا باور خیال پرست
رسیدهام به کمالی که جز أنا الحق نیست
کمالِ دار برای من کمالپرست
هنوز زنده ام و زنده بودنم خاری است
به تنگ چشمی نا مردم زوال پرست
محمد علی بهمنی
@shernab