eitaa logo
جویبار عشق
558 دنبال‌کننده
463 عکس
77 ویدیو
5 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️ هشیار سری بُوَد ز سودای تو مست خوش آن‌که ز روی تو دلش رفت ز دست بی‌‌تو همه هیچ نیست در ملک وجود ور هیچ نباشد، چو تو هستی، همه هست @sheroadab139
▫️ اگر یک حرف با اغیار و با من صد سخن گوید نیارم تابِ آن یک حرف هم خواهم به من گوید @sheroadab139
از چشم شفق‌‌ پیاله می بارد صبح بر دامن دشت‌ ، لاله می بارد صبح از بس که به گوش شب سرودم از غم از ابر فراق ، ژاله می بارد صبح م.بیرنگ @sheroadab139
هدایت شده از غلامی
حسین کریمی با صدای بانوی کاشانی - Instrumental {} .mp3
6.33M
چشمه نوش دلِ افسرده ام شد گرم از گرمای آغوشت ببین ای نازنین مستم هنوز از بادهٔ دوشت! اگر چه تلخ کامی دیده ام از مردمِ دنیا ولی شیرین شد آخر کامِ من از چشمهٔ نوشت! بیا دستم بگیر و مهربانی کن که یک عمر است منم آواره چون زلفِ سیاهِ خانه بر دوشت! دلِ آشفته حالِ من قراری تازه می گیرد اگر بگذاریَم سر را گذارم بر سرِ دوشت! به هرجا می روی می آیم و می میرم از عشقت منِ دیوانه دل هستم غلامِ حلقه در گوشت! نمی دانم چه ای، زیبای طنازم که یک عمری غزلها می سُرایم باز در وصفِ بر و دوشت چه سحرآمیز و جان بخش است آن چشمانِ سرمستت چه افسونهای شیرینی است در لبهای خاموشت! تو را می بینم و گم می کنم خود را نمی دانم کجا باید ببوسم لعلِ لبها یا بنا گوشت؟ فراموشت نخواهم کرد ای زیبای پر مهرم مبادا شاعرِ«غمگین» شود یک دم فراموشت! @sheroadab139
▫️ یار به زنجیر زلف، باز مرا می‌کشد در پی او می‌روم، تا به کجا می‌کشد نام همه عاشقان، در ورق لطف اوست گر قلمی‌ می‌کشد، بر سر ما می‌کشد @sheroadab139
▫️ فروغِ روی تو آرایش روانِ من است @sheroadab139
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▫️ دیشب يه آقای جا افتاده ای اومد داخلِ مطب سلام كرد و نشست كنارِ دستم گفتم بفرمائيد مشكلتون چيه؟ گفت بيابان را سراسر مه گرفته است بی اختيار گفتم چراغ قريه پنهانست گفت موجی گَرم در خونِ بيابان است گُفتم نيما؟ گفت نخير شاملو نشوندِمش پُشتِ دستگاه و معاينه اش كردم يعنی تا حالا هيشكی دنيا را از پُشتِ آبِ مرواريد يا كاتاراكت به اين قشنگی واسه ام توصيف نكرده بود خنديدم و پرسيدم چند سالتونه؟ اونم خنديد و گفت به پايان رسيديم اما نكرديم آغاز. بی اختيار گفتم فروريخت پَرها نكرديم پرواز اونم گفت ببخشای ای روشنِ عشق بر ما ببخشای گفتم فريدون مشيری؟ بلافاصله گفت نخير شفيعی كدكنی و هفتاد و شيش سالمه يعنی تا حالا هيشكی گذر عمر را اين قدر قشنگ برام توصيف نكرده بود. پاك معاينات را كه انجام دادم، دوباره نشستم پشت ميزم و اونم كنارِ دستم پرسيدم حالا می‌خواين عمل كنين يا نه گفت آری آری زندگی زيباست. دوباره بی اختيار گفتم زندگی آتشگهی ديرینه پابرجاست، گر بيفروزيش رقصِ شعله هايش هر كران پيداست. سرشو تكون داد و گفت ورنه خاموش است و خاموشی گناهِ ماست. گفتم حميد مصدق؟ گفت نخير سياوش كسرائی يعنی تا حالا هيشكی به اين قشنگی با من كل كل نكرده بود. @sheroadab139
▫️ در بن بست عاشقی کوچه ایست در قلبم پراز برگ های زرد پاییزی فرش شده بر زیر   قدم های تو که سال هاست انتظار عبورت را می‌کشد. @sheroadab139
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا