شرح شهادت عمر بن جنادة بن حارث و رشادت مادر بزرگوار ایشان
اوکه بد آزادگی پیغام او
زاده حارث جناده نام او
گشت دردرگاه ایزد رو سپید
شد شهید اندر ره شاه شهید
روز عاشورا به میدان بلا
بود او را یک پسر در کربلا
بود عَمرو نام آن نیکو جوان
عشقِ وصل دوست در رویش عیان
پای تا سر عشق بود و شور بود
همچو ذرّه در حضور نور بود
مادرش گفتا به او با سوز و آه
ای پسر بشتاب سوی رزمگاه
تا که ننشیند به رویت گرد ننگ
با سپاه کفر مردانه بجنگ
راضی از خود حضرت داور نما
جان فدای سبط پیغمبر نما
عهد هجران را رسان بر خاتمه
سرفرازم کن به نزد فاطمه
چون به میدان تاخت آن دّر شرف
گفت بر او زاده شاه نجف
کِی ز صهبای ولایت مست مست
تو جوانی و پدر دادی ز دست
گرجدا گردد سرت از پیکرت
سخت می باشد برای مادرت
گفت شاها مادرم امرم نمود
که نمایم جنگ با قوم عَنود
دست شه را بوسه زد آن قرص ماه
همچو شیری تاخت سوی رزمگاه
چونکه پا در عرصه ی میدان نهاد
پس چنین خوانده رجز آن پاکزاد
که ز الطاف اِلٰهِ عالمین
من غلام و هست امیر من حسین
او منیر است و بشیر است و نذیر
من غلام و او بود نعم الامیر
آنچنان جنگی نمود آن با وفا
که ز هم پاشید قوم اشقیا
ناگهان ازظلم خصم کافرش
شد جدا از پیکر پاکش سرش
خصم دون پرتاب بنمود ازجفا
آن سر خونین به سوی خیمه ها
مادر پیرش دوید ازخیمه ها
دربغل بگرفت خونین رأس را
گفت ای عمرو نمودی خوشدلم
آفرین احسنت ای نور دلم
روسپیدم کردی ای نیکولقا
در حضور حضرت خیر النسا
این عمل گرچه برایش داشت درد
باز سر راسوی دشمن پرت کرد
یعنی ای قوم لعین کفر کیش
قلب من گر چه شد از غم ریش ریش
لیک دادم چونکه در راه خدا
پس نمیگیرم متاع خویش را
توجه : پدر بزرگوار عَمر هم که جنادة بن حارث نام داشت در کربلا به شهادت رسید که در دو بیت ابتدای این مثنوی به آن اشاره شده است
🔴 این شعر در سال ۸۶ سروده شده
#دلنوشته
#اصحاب #شعر_اصحاب
#عمر_بن_جناده #مثنوی
@sherosabk
روایت آمدن سائل در خانه حضرت ام البنین سلام الله علیها
بر همه محنت انبوه گذشت
اربعین نیز به اندوه گذشت
بعد چندی که نمود ، از غربت
کاروان سوی مدینه رجعت
آمد آن سائل نیکو احساس
در مدینه به سرای عباس
مست دیدار ابوفاضل بود
در زد و ام بنین باب گشود
کیستی؟ گفت که مردی عربم
مضطر و در به در و جان به لبم
عاشقم ، آتش پروانه کجاست؟
سائلم ، صاحب این خانه کجاست
او که چون ماه بُوَد صورت او
دل بَرَد از دو جهان طلعت او
گر چه من سائلم و در به درم
خاک فقر است هماره به سرم
من که بر درگه غم بنشستم
عاشق صاحبِ خانه هستم
من فقط از سر شوقِ دیدار
آیم از دشت به این شهر و دیار
تا ببینم رخ زیبایش را
صورت و قامت رعنایش را
جان من باده ز وصلش مي خورد
چشم هایش دل من را می برد
تا شنید ام بنین اینها را
داد سر ، سوز و غم و آوا را
کِی گل باغ امامت ، زینب
کوثرِ مصحف عصمت ، زینب
دخترم ، ام بنین خونجگر است
آبروی پسرم در خطر است
به دل من نَبُوَد تاب و قرار
زر و سیم أر به برت هست ، بیار
ناله و اشک به هم در آمیخت
هر چه بُد داخل یک کیسه بریخت
پای تا سر همه رنج و همه درد
خدمت ام بنینش آورد
حضرت ام بنین با غمِ دل
داد آن کیسه به دست سائل
سائل از این حرکت با زاری
کرد اشک از بصر خود جاری
گفت ای بانوی پر جود و کرم
ای عطا کرده به من سیم و درم
گرچه من سائل این رهزارم
گر قرار است نبینم یارم
گرچه از عجزِ خودم آگاهم
کوهی از سیم و زرت کِی خواهم؟
به خدا فقر ، بهانه باشد
مقصدم صاحب خانه باشد
گو به آقای من ، ای مرد خدا
مگر از من زده سر ، فعل خطا؟
یاد آن روز که با خوشخویی
می نمودی زِ گدا دلجویی
ای فدای تو تمام هستی
می کشیدی به سر من دستی
حال ای آنکه به جسمم ، جانی
من چه کردم که ز من پنهانی
رخ گشا تا که ببینم رویت
همچو گل مست شوم از بویت
ای به شام دل من صبحِ سحر
تا نیایی نروم از این در
تا که آن صوت حزین گشت بلند
ناله ی ام بنین گشت بلند
کِی عرب من ز غمش مشتعلم
مزن از گفته ات آتش به دلم
آن کسی که به تو نور دل بود
او که مأنوس دل سائل بود
او که می داد ز جود و اِجلال
رزق و روزی تو را سال به سال
گرچه بود اهل حرم را سقا
کشته شد تشنه کنار دریا
بِین خون نیز دلی مضطر داشت
خجلت از اشک علی اصغر داشت
قمر هاشمیِ عاشورا
هر دو دستش ز تنش گشت جدا
تیر بر دیده ی زیباش نشست
پشت ثارُالّه از این داغ شکست
آه از وصلتِ آن دو به سجود
سر عباس من و ضرب عمود
ریخت از مشک ابالفضلم آب
منم و شرم زِ دیدار رباب
🔴 این شعر در سال ۸۹ سروده شده
#مثنوی
#دلنوشته
#حضرت_ام_البنین
#شعر_حضرت_عباس
@sherosabk
در مدح امام خامنه ای حفظه الله تعالی
ذکرلب صبح و شام ما خامنه ای است
بر درد دل ما التیام خامنه ای است
او رهبر ما باشد و ان شالله
تا روز فرج امام ما خامنه ای است
ای آن که به لیله ی جهالت ماهی
در وادی وصل تو چراغ راهی
ای سید و مولای خراسانی ما
تو هستی و جان و عشق حزب الله
ای در تو عیان روح خدا آقاجان
ای چشم و چراغ شهدا آقاجان
ای کاش که از دو کوهه و فکه و حور
ما با تو رویم کربلا آقاجان
بر پیکر عاشقان تو جانی والله
محبوب زمین و آسمانی والله
در عصر غریبِ غیبتِ حجت حق
تو نایب صاحب الزّمانی والله
زد در دل تو شراره درد جبهه
بر چهره تو نشسته گرد جبهه
ای خامنه ای به خیبر خوزستان
بودی چو علی مرد نبرد جبهه
در گلشن توحید تو عطر یاسی
گنجینه حق را گوهری ، الماسی
تو دست به راه دین و ایمان داری
جانباز و محبّ حضرت عباسی
ای آنکه ولی و مقتدای مایی
تو نایب عام منجیِ دنیایی
رخسار تو هست روشن از نور خدا
آیینه روی حضرت زهرایی
ای عبدِ مطیعِ خالق لم یزلی
نور ابدی چشمه فیض ازلی
هرچند که جان بود تو را ناقابل
جانم به فدات،حضرتِ سید علی
بدخواه تو قلبش ز حسد سوزان باد
درمقدم تو ریخته صد ها جان باد
فریاد زنم به هر کجا ای آقا
بر دشمن تو لعنت بی پایان باد
در رتبه برابر تو عالم نشود
بدخواه تو تا به حشر آدم نشود
ای کاش ز روی سر اهل ایمان
تا روز ظهور سایه ات کم نشود
ای در چمنت بلبل حق در آوا
ای از سخنت لرزه به جسم دنیا
ای خامنه ای هیبت تو چون خاری است
بر دیده کفر بِلخصوص آمریکا
🟦 در ابیات فوق منظور از بدخواه و دشمن جبهه استکبار،آمریکا،اسرائیل،انگلیس خبیث و جیره خواران این مستکبران هستند
🔴 این ابیات در حدود سال ۸۱ سروده شده
#دلنوشته
#ولایت_فقیه
#امام_خامنه_ای
@sherosabk
مناجات با خداوند تبارک و تعالیٰ
یارب مددی که سخت بیمار شدم
بر حیله ابلیس گرفتار شدم
دین را چو فروختم به دیناری چند
کالایِ گناه را خریدار شدم
افسوس که زین فعل نبردم سودی
در آخر کار من زیانکار شدم
یک عمر به غفلت و گنه خوابیدم
ای وای که من چه دیر بیدار شدم
تو راه ثواب را نشانم دادی
من ره عوضی رفته گنه کار شدم
اکنون به بَرَت روی سیاه آمده ام
شرمنده ات از زشتیِ کردار شدم
عبد تو بُدم ولی شدم بنده ی غیر
گل بودم و از فرط گنه خار شدم
یک عمر گنه به محضرت آوردم
محتاج عنایت تو غفار شدم
هر وقت نشد دست من عاصی رو
ممنونِ تو دستگیرِ ستّار شدم
من معنی عشق را نفهمیدم و لیک
مشهور به هر کوچه و بازار شدم
قدر کرم یار ندانسته ام و
غافل ز عطا و رحمت یار شدم
الحمد تو را که با دو چشمانی تر
من معتکف مجلس دلدار شدم
آن روز که والهِ حسینم کردی
از روزی و الطاف تو سرشار شدم
هر وقت شنیدم ز حدیث عطشش
چون نِی ز نوای او شرر بار شدم
هرگاه که غربتش به فکرم افتاد
محزون ز پریشانی پندار شدم
در بین دو نهر آب شد تشنه شهید
زین داغ چو اسپندِ شرر بار شدم
هر بار شنیدم که به گودال چه گفت
سرگشته از آن شکوهِ گفتار شدم
از نور رُبوبیِ تَقَبَّل مِنّا
سرشار شدم ، معدن انوار شدم
یارب مددی به حق اشک زینب
من توبه کنان سوی تو دلدار شدم
🔴 این ابیات در حدود سال ۸۰ سروده شده
#دلنوشته
#مناجات
@sherosabk