eitaa logo
شعر شیعه
7.4هزار دنبال‌کننده
556 عکس
205 ویدیو
21 فایل
کانال تخصصی شعر آئینی تلگرام https://t.me/+WSa2XvuCaD5CQTQN ایتا https://eitaa.com/joinchat/199622657C5f32f5bfcc جهت ارسال اشعار و نظرات: @shia_poem_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
عشق گاهی در جدایی گاه در پیوندهاست عشق گاهی لذت اشکی پس از لبخندهاست عشق گاهی یک اجابت نزد حاجتمندهاست عشق گاهی بین باباها و تک فرزندهاست عشق می آید که بعد از شب سحر پیدا شود عشق گاهی می رسد تا یک نفر بابا شود یک نفر امّا دو عالم بنده ی سلطانی اش بنده نه ، قربانی قربانی قربانی اش مهربانی که تمام مهربانان فانی اش دعوتند امشب همه افلاک در مهمانی اش با حضور انبیاء و اولیاء و ابر و باد آدرس : مشهد ؛ حرم ؛ پشت درِ باب الجواد عرشیان هستند در مهمان سرای حضرتی در صف خدمت گذاری با غذای حضرتی آب سقا خانه جام کاسه های حضرتی بعد از آن هم شاعرانند و ردای حضرتی جبرئیل از میهمانان میزبانی می کند بعد دعبل میرسد اُرجوزه خوانی می کند ای زمین از عرش بر فرش آسمانت را ببین ای پرستوی مهاجر آشیانت را ببین ای دل غمگین امام شادمانت را ببین امشب ای سلطان ولیعهد جوانت را ببین ای امام مهربان باب المرادت آمده میوه ی قلبت دل آرامت جوادت آمده مزد چل سال انتظار و چل شب احیای سحر میشود طفلی که از او نیست طفلی خوب تر سیب سرخ احمد است و باز هم داده ثمر کوثری دیگر عطا کرده به قرآن این پسر کوثر و یاس است جاری در رگ و در خون تو مردمان ری فدای روی گندمگون تو سبط موسی هستی و کار مسیحا میکنی مثل عیسایی که در گهواره لب وا میکنی با عصایت معجزه مانند موسی میکنی دیده ی کور منافق را تو بینا میکنی بر حقیری بنی عباس دامن میزنی پور اکثم را به تیغ عِلم گردن میزنی آن خدایی که به تقدیرم گدایی را نوشت در مرام نام تو مشکل گشایی را نوشت ذیل اوصاف تو در بخشش خدایی را نوشت مهربانی علی موسی الرضایی را نوشت در میان تیرگی ها آفتاب من شدی تو قسم های همیشه مستجاب من شدی چون به سائل میدهی از هرچه بهتر ، بیشتر میخورد باب المراد خانه ات در ، بیشتر گرچه نام تو شده حاجت بر آور بیشتر لیک حساس است بابایت به مادر بیشتر پس قسم خوردیم بعد از تو به حق فاطمه تا که امضا گردد امشب کربلای ما همه @shia_poem
نشسته‌ام بنویسم گدا نمی‌خواهی؟ میان خانه‌ی خود بینوا نمی‌خواهی؟ نشسته‌ام بنویسم کریم یعنی تو کریم‌زاده تو حاجت روا نمی خواهی شنیده‌ام که عطایت زبانزد همه است نیازمند برای عطا نمی‌خواهی به خاک تیره اگر بنگری طلا گردد تو علم و معجزه و کیمیا نمی‌خواهی قسم به روی شما خوب می‌شوم آقا فقط بیا و نگو که مرا نمی‌خواهی منم اسیر نگاه پر از عطوفت تو من از نگاه تو خواندم شما نمی‌خواهی... ... که من جدا شوم از تو؛ وَ خوب دانستم که می‌کنی ز محبّان خود هواخواهی هرآنکه بسته به چشمت دخیل سیّدنا نشسته روی پر جبرئیل سیّدنا من آمدم که بگویم به تو سپاسم را و جمع می‌کنم این بار من حواسم را که تا دگر نبرم یأبنَ فاطمه هرگز به غیر کوی شما دست التماسم را برای آنکه بیایم به محضرت آقا روا بُود که مرتّب کنم لباسم را برای جلب نظر از شما بسوی خودم من استفاده کنم عطر ناب یاسم را میان آیِنه‌کاری چنان شدم تکثیر هزار مرتبه دیدم من انعکاسم را به غیر نان شما که نخورده ام هرگز ببین زبان و دهان نمک‌شناسم را میان دغدغه ها عطر عاشقی آید فرو نشاند در این دل غم و هراسم را دلم کنار شما خانه در فلک دارد جواد فاطمه نامت عجب نمک دارد برای ذات خداوند امتدادی تو دوباره نور خدا را به سینه دادی تو زمینِ مُرده‌ی مردم دوباره احیا شد از آن زمان که بر این خاک پا نهادی تو تجلّی نبی و حیدر و حسین هستی که با تهاجم هر فتنه در جهادی تو تو از مریضی هر شیعه غصّه می‌خوردی ز شادمانی دلهای شیعه شادی تو تمام جود خدا را اگر کنم تفسیر رسم دوباره به نامت ز بس جوادی تو نثار روی تو خواندم وَ أن یَکادم را به عالمی ندهم ذکر یا جوادم را به پیش نام شما پا شدم خدا را شکر دوباره مست تولّا شدم خدا را شکر من از ولایت ‌تو آبرو گرفتم پس کنار نام تو آقا شدم خدا را شکر از آن قدیم که مهر تو در دلم افتاد مقیم عالم بالا شدم خدا را شکر تو در نهایت اکرام و من تُهیدستم مقابل تو تمنّا شدم خدا را شکر هزار مرتبه مُردم ز دیدن رویت هزار مرتبه احیا شدم خدا را شکر تو در کرانه‌ی یا ربّنای من هستی من از دعای تو دریا شدم خدا را شکر من از علاقه و عشقت به مادرت زهرا مُحبّ حضرت زهرا شدم خدا را شکر هزار غبطه به پای نگات می‌ریزم تمام عمر خودم را به پات می‌ریزم من از نگاه مدامت دوام می‌گیرم ولایت از سخنان امام می‌گیرم به خاک میکده من سر فرود آوردم فقط ز دست کریم تو جام می‌گیرم من آنقَدَر به شما می دهم سلام آقا که آخر از تو عَلَیکَ السّلام می‌گیرم اگرچه بال و پرم زخمی از زمانه شده من از دوای شما التیام میگیرم کبوترم که شدم جلد گنبد زرّین فقط پر از سر این برج و بام می‌گیرم به سنگ‌فرش حریم تو می‌کشم دستم تبرُّکاً در بیت الحرام می‌گیرم تو رتبه ای بده تا خاک پایتان باشم چه خوب پیش شما من مقام می‌گیرم غلام هیچکسی جز شما نخواهم شد گدای کس به جز إبن الرّضا نخواهم شد تو آمدی که شوی قبله‌گاه مردم ما تو آمدی شده دلشاد امام هشتم ما تو آمدی که رود غم ز سینه ها دیگر و تا همیشه بماند به لب تبسّم ما تو آمدی که به مردم نشان دهی حق را فقط صفا بنویسی بر این تلاطم ما من و دلم به تو سوگند عاشقت هستیم محبّت تو بُود باعث تفاهم ما تو آمدی که شوی با گدات همسفره که نان جو بخوری جای نان گندم ما کنار حضرت معصومه یادتان کردم چه وقت بهر زیارت تو می‌روی قمِ ما؟ دلم دوباره به یادت به شور و شین آمد به سر هوای پریدن به کاظمین آمد امیر هر دو سرا یا جواد ادرکنی نظر نما به گدا یا جواد ادرکنی به حقّ مادرتان فاطمه قسم آقا بخر مرا ز وفا یا جواد ادرکنی خدای جودی و جود خدای منّانی به سائلت کن عطا‌ یا جواد ادرکنی طواف کوی تو برتر بُود ز بیت‌الله قسم به سعی و صفا‌‌ یا جواد ادرکنی رود به سوی بهشت خدا هر آنکس که تو را نموده صدا یا جواد ادرکنی فقط ز راه ولای تو یا ولیَّ الله روم بسوی خدا یا جواد ادرکنی نشسته‌ام که بگیرم برات رفتن خود به شهر کرب و بلا یا جواد ادرکنی تویی تو زاده‌ی شمسُ الشّموس یا مولا علیّ اکبر سلطان طوس یا مولا نشسته مرد غریبی کنار گهواره کنار گریه‌ی بی اختیار گهواره رضا نشسته بخواند نوای لالایی برای کودک زیبا عُذار گهواره چقدر شب به سحر درد و دل کند با این گلی که شد همه باغ و بهار گهواره چقدر طعنه شنیده ز دیر آمدنت چقدر سخت گذشت انتظار گهواره دوباره صحبت گهواره و نوای لالایی دوباره مرثیه‌ی شیرخوار گهواره میان هُرم عطش مادری صدا می‌زد بخواب کودک دل بیقرار گهواره امان ز اشک رباب و غم علی اصغر چه بد شد عاقبت آن روزگار گهواره نشد که لب بزند کودکش به آب ای وای نشد که قد بکشد کودک رباب ای وای @shia_poem
دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر دوباره شور دوباره قیامتی دیگر دوباره نغمۀ داود می رسد امشب دوباره زمزمۀ رود می رسد امشب دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد زکوچه های مدینه کرشمه می جوشد عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را ز شوق حضرت موسی دویده راهی را مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش خریده نوح به جانش هزار طوفان را مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد برای آمدنش انتظارها سر شد شب است و خانۀ زهرا عجب تماشایی است زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است از آسمان به زمین آفتاب آمده است علی سوم عالی جناب آمده است اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است قسم به حضرت مولا امیر هر مست است رسیده آینه دار امام عاشورا رسیده حُسن ختام قیام عاشورا اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده برای بوسه ی بابا عقیق آورده برای حضرت ارباب دلبری دیگر برای قافله سالار حیدری دیگر فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست قسم به او که علمدار کوچک باباست گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد کتاب کرببلا را حسین کامل کرد به روی دوش عمو همچو آبشار علیست رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد عجب شبی است که روی علیست مهتابش رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت شبی که اکبرلیلا به او اذان می گفت فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویش می زد به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار گرفت بوسه ز لبهای او هزاران بار نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد هوای خانه ی ارباب کربلایی شد دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز به چشم های علی دید کربلا را باز اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف به روی دست عزیزش توان ندارد حیف کنار خیمه رباب است و چشم در راه است تمام هستی مادر شبیه یک آه است به روی دست پدر بود و بال و پر می زد لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد به زخم های لبش خون تازه جاری بود اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود حسین دست غریبی به روی زانو زد برای جُرعه ی آبی به حرمله رو زد صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود بلند تر زهمه خنده های حرمله بود سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد به روی دست پدر وایِ من سرش افتاد بخون کشید رُخش را تمام گیسو را که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را @shia_poem
اگر دست و بالت کمی خالی است اگر حال و روز تو بی حالی است اگر آسمان در قفس میکشی اگر قسمتت بی پَر و بالی است اگر کار و بار تو پیچیده و... اگر چند وقتی بد اقبالی است اگر تار و پودت گره خورده است اگر غصه‌ها نقشِ این قالی است اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد اگر مثل پاییز یک شالی است علاجش فقط یک نفس یا علیست خدا هست با آنکه او با علیست خدا در شکوهِ جلال علیست خدا در ظهورِ جمال علیست خدا در نزولش علی می‌شود خدا در مقامش کمالِ علیست حرام خدا و حلال خدا حرام علی و حلال علیست پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت که ما هرچه دیدیم مال علیست علی چارده مرتبه آمده علی عین میلادِ آل علیست علی گفته و غرق عین اش شدیم همه راهیِ کاظمینش شدیم مرا فارغ از قیل و قالم کنید مرا راحت از خشکسالم کنید محال است لب را به مِی تر کنم مرا تشنه‌ی این محالم کنید مرا بشکنید و بسازید باز تَرَکهای روی سفالم کنید فقط روی چشمان خود میکشم از این خانه هرچه"حوالم"کنید مرا می‌کشاند دو گنبد طلا شب رفتنم شد حلالم کنید ببینید رویای جبریل را مبارکترین کودک ایل را شلوغ است اگر آستانِ جواد پُر از برکت است آسمان جواد گدایی به شاهی مقابل نشست چه ها می‌کند تکه نان جواد پیمبر پدر با خدیجه شد و... رضا نیز با خیزران جواد علی‌اکبرش را ببین بعد از این رضا می شود میهمان جواد شبیه نماز حسین و علی است نماز رضا با اذان جواد فقط شانه‌ات را به دیوار نِه فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد تو را می‌دهد تا قیامتِ مراد گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد خدا خواست تا بی کرانش دهند و در یک افق سه جوانش دهند علی جان آقای کرببلاست حسین آمده تا سه جانش دهند فقط دوست دارد ببیند علی فقط دوست دارد همانش دهند علی در سه صورت تماشایی است علی را سه جلوه نشانش دهند علی اصغرش هم علی‌اکبر است اگر فرصت امتحانش دهند به صف فطرس و جبرئیل و رباب که نوبت به نوبت تکانش دهند زمین خوردها را که جان می‌دهند به باب الحوائج نشان می‌دهند اگر بارِ ما از کَرَم می‌کشد برای پدر بارِ غم می‌کشد رسیده بگوید اگر قد کِشَد شبیهِ عمویش عَلَم می‌کشد غریبی ببین تشنگی‌اش ببین که کارِ پدر بر قسم می‌کشد گمانم به دنبال گهواره است کسی که به آتش حرم می‌کشد فقط مادرش آه دنبال او در آن راهِ پُر پیچ و خَم می‌کشد بِبَر نامِ او را خدا بعد آن به حجم گناهت قلم می‌کشد رباب است یک فاصله تا حسین چه‌ها کرده این حرمله با حسین @shia_poem
مینویسم سر خط نام خداوندِ رضا شعر امروز بپرداز به لبخند رضا آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟ از تو در آل نبی با برِکت تر چه کسی ست؟ آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد " عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد " آسمان! از سر خورشیدِ تو خواب افتاده؟ یا که از چهره ی این طفل نقاب افتاده؟ بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود " دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود " آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت عدد سائل این خانه زیاد است امروز شعر وارد شده از باب جواد است امروز باز با لطف رضا کار من آسان شده است کاظمین دلم امروز خراسان شده است دوست دارم که بگردم حرم مولا را بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را بنویسید که تقویم بهاری بشود روز او روز پسر نام گذاری بشود خالق از دفتر توحید جناس آورده جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟ شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد این جوان کیست که معنای قیامت شده است سند محکم اثبات امامت شده است گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد بنویسید رضا هم علی اکبر دارد اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟ نسل در نسل، شما مایه ی ایمان من ید من نفس می کشم از اینکه شما جان من ید نزند دشمنت از روی حسادت نظرت چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت... غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد پسرت مثل علی بوده، امیر است امیر پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر آخر شعر من از قلب هدف می گذرد کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست چون که بی نام علی ماه رجب کامل نیست یا علی یا اسد الله عنان دست تو است جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است @shia_poem
مینویسم سر خط نام خداوندِ رضا شعر امروز بپرداز به لبخند رضا آنکه با آمدنش آمده محشر چه کسی ست؟ از تو در آل نبی با برِکت تر چه کسی ست؟ آنکه از آمدنش عشق بیان خواهد شد " عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد " آسمان! از سر خورشیدِ تو خواب افتاده؟ یا که از چهره ی این طفل نقاب افتاده؟ بی گمان حافظ چشمان تو ابروی تو بود " دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود " آسمان از نفسش یک شبه منظومه نوشت روزی شعر مرا حضرت معصومه نوشت عدد سائل این خانه زیاد است امروز شعر وارد شده از باب جواد است امروز باز با لطف رضا کار من آسان شده است کاظمین دلم امروز خراسان شده است دوست دارم که بگردم حرم مولا را بوسه باران کنم از یاد تو پایین پا را بنویسید که تقویم بهاری بشود روز او روز پسر نام گذاری بشود خالق از دفتر توحید جناس آورده جهل این قوم چرا چهره شناس آورده؟ شک ندارم که از این حیله ی ابتر مانده رو سپیدیست که بر چهره ی کوثر مانده به رضا طعنه زدن جای تأسف دارد گر چه یعقوب شده، مژده ی یوسف دارد این جوان کیست که معنای قیامت شده است سند محکم اثبات امامت شده است گندمی باشد اگر رخ نمکش بیشتر است با پیمبر صفت مشترکش بیشتر است این جوان کیست که سیمای پیمبر دارد بنویسید رضا هم علی اکبر دارد اهلبیت آینه ی بی مثل قرآن اند این جوان کیست که از خطبه ی او حیرانند؟ نسل در نسل، شما مایه ی ایمان من ید من نفس می کشم از اینکه شما جان من ید نزند دشمنت از روی حسادت نظرت چند روزیست پریشان شدم آقا! پسرت... غصه ای نیست اگر این همه دشمن دارد پسرت حرز تو را تا که به گردن دارد پسرت مثل علی بوده، امیر است امیر پسرت چشمه ی جوشان غدیر است غدیر آخر شعر من از قلب هدف می گذرد کاظمین تو هم از راه نجف می گذرد تا ز مولا ننویسیم ادب کامل نیست چون که بی نام علی ماه رجب کامل نیست یا علی یا اسد الله عنان دست تو است جلوه کن باز یدالله جهان دست تو است @shia_poem
گاهواره نیست در شأن تو ای کوه وقار! تکیه بر دست حسینت کن میان کارزار تیر از نوع سه پر، آنهم در این گرد و غبار یعنی از تو خصم میترسد علیِ شیرخوار! آمدی و پاسخ هل من معین شد آشکار چون زره قنداقه را بستی به تن، از هر کنار چون عمو تیغی به جز ابروی تیزت برندار آمدی میدان بجنگی، آب میخواهی چه کار حتم دارم جبرئیل افتاده یاد این شعار: لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار در نبردت لب به لب تکبیر میخواهی فقط شیر لازم نیست، تو شمشیر میخواهی فقط کی میان خیمه این ساعت اقامت میکنی در غدیر خویش می آیی امامت میکنی دشت را یکباره حیران قیامت میکنی آنچه کرد عباس، تو بی قد و قامت میکنی تشنگی سخت است اما استقامت میکنی هر فراتی هست را غرق ندامت میکنی رود را با این لب خشکت ملامت میکنی از ضریح حنجرت داری کرامت میکنی چند ماهت هست و توصیف شهامت میکنی با پر قنداقه ات فردا قیامت میکنی داشتی ای کاش در میدان مجالی بیشتر لااقل مانند اکبر سن و سالی بیشتر ای قنوت پادشاه کربلا! این سرزمین شک ندارم با تو گشته قبله ی اهل یقین نیست در شانت رکابی، خاتم یکسر نگین! در چنین سن کس نشد باب الحوائج، شاه دین! شیر خوردی از رباب اصلا تو یا ام البنین؟؟ تیری آمد شعبه شعبه شد شریعه شرمگین قاب قوسینی و آغوش پدر عرش برین تازه میفهمم چرا خونت نمیریزد زمین شد سرت پشت سر عباس با نی همنشین سر علم کردی ندیده کس علمدار اینچنین ای مسیح تشنه! هر دم نام تو اعجاز کرد دست های تو گره های بزرگی باز کرد @shia_poem
گاهواره نیست در شأن تو ای کوه وقار! تکیه بر دست حسینت کن میان کارزار تیر از نوع سه پر، آنهم در این گرد و غبار یعنی از تو خصم میترسد علیِ شیرخوار! آمدی و پاسخ هل من معین شد آشکار چون زره قنداقه را بستی به تن، از هر کنار چون عمو تیغی به جز ابروی تیزت برندار آمدی میدان بجنگی، آب میخواهی چه کار حتم دارم جبرئیل افتاده یاد این شعار: لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار در نبردت لب به لب تکبیر میخواهی فقط شیر لازم نیست، تو شمشیر میخواهی فقط کی میان خیمه این ساعت اقامت میکنی در غدیر خویش می آیی امامت میکنی دشت را یکباره حیران قیامت میکنی آنچه کرد عباس، تو بی قد و قامت میکنی تشنگی سخت است اما استقامت میکنی هر فراتی هست را غرق ندامت میکنی رود را با این لب خشکت ملامت میکنی از ضریح حنجرت داری کرامت میکنی چند ماهت هست و توصیف شهامت میکنی با پر قنداقه ات فردا قیامت میکنی داشتی ای کاش در میدان مجالی بیشتر لااقل مانند اکبر سن و سالی بیشتر ای قنوت پادشاه کربلا! این سرزمین شک ندارم با تو گشته قبله ی اهل یقین نیست در شانت رکابی، خاتم یکسر نگین! در چنین سن کس نشد باب الحوائج، شاه دین! شیر خوردی از رباب اصلا تو یا ام البنین؟؟ تیری آمد شعبه شعبه شد شریعه شرمگین قاب قوسینی و آغوش پدر عرش برین تازه میفهمم چرا خونت نمیریزد زمین شد سرت پشت سر عباس با نی همنشین سر علم کردی ندیده کس علمدار اینچنین ای مسیح تشنه! هر دم نام تو اعجاز کرد دست های تو گره های بزرگی باز کرد @shia_poem
چشم يعقوب مسيل نيل است کودکي در بغل راحيل است مي توان خواند ز پيشاني طفل چون مسيحا نفس انجيل است آيه ها مي چکد از لعل لبش گريه اش لحن خوش ترتيل است بال فطرس شده گهواره ي او سايه بانش پر جبرائيل است علوي زاده اي از نسل خليل اين پسر کنيه اش اسماعيل است خنده اش روح غزل هاي بهار خنده اش شعر پر از تمثيل است عرشيان سر خوش آهنگ و طرب تار و دف در کف اسرافيل است ريسه آويخته از عرش به فرش اين هنرمندي ميکائيل است مات و مبهوت ملائک ديدند خنده اي بر لب عزرائيل است رونقي داده به بازار شعف حجره ي غصه و غم تعطيل است صدقه مي دهد امشب آقا دست هر حور و ملک زنبيل است چه صف طول و درازي دارند! آخرين کس ته صف هابيل است هاتفي گفت به ارباب بهشت پسرت مايه ي فخر ايل است وقت کوچ است، برو قافله دار نفرات سفرت تکميل است @shia_poem
آنکه هستی به همه هستی ما داده علیست ما همه مست ولاییم و می و باده علیست سر به هر جاده نهادیم ته جاده علیست هدف خلقت ما عشق به اولاد علیست همه شان باب حوائج همه شان باب مراد همه شان یا که کریمند و یا اینکه جواد آمدی تا كه نگاه پدرت تر نشود تا كه هر بي سر و پا منكر كوثر نشود تا فراموش كسي آيه ي وانحر نشود نسل تو چشمه ي عشق است كه ابتر نشود پشت در پشت همه مظهر اعطينائيد همه هستید علی و همگي زهرائيد آمدي و نهمين باب اجابت شده اي پسر عاطفه و عشق و محبت شده اي بين گهواره ي خود نور حقيقت شده اي در همان كودكيت ركن ولايت شده اي یک نظر کن که فلک در حرکت می آید از قدمهای تو عطر برکت می آید آمدی هر طپش دل شده غرق هیجان شاه شمشادقدان خسروشیرین دهنان که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان تو عیان تر ز عیانی و چه حاجت به بیان همه گفتند که جان در گرو جانان است پسر حضرت سلطان خودش سلطان است عشق همراه شما تا دم آخر زنده است ريشه ي دين خدا از كرمت سرزنده است نهضت سبز كريمانه ي حيدر زنده است با شما تا به ابد نام پيمبر زنده است چقدر نام محمد به شما مي آيد همه گفتند وليعهد رضا مي آيد مومن بسرکم شاهدکم غائبکم یسلک سبیلکم یکر فی رجعتکم و تولیت به اولکم آخرکم ابغض الله و من عدوکم ابغضکم یامن ارجوه دهم عاشق و مجنون توییم پاسخ جلوه ی این الرجبیون توییم قدبرافراشته کردی علم حکمت را به قیامت بکشانی دم قد قامت را به کجا سجده کنم شکر کنم نعمت را که نگاه تو گشاید گره حاجت را پدرانم همه گفتند از این باب مراد ای جواد بن جواد بن جواد بن جواد باز هم در دل من شوق حرم افتاده است و ضريحي كه پناه دل هر دلداده است حس صحنت به همان خوبی گوهرشاد است هرطرف مي نگرم پنجره ي فولاد است كرمت قابل لمست كرم سلطان است حرمت مثل رواق حرم سلطان است باز هم آمده ام مثل گدا محتاجم نااميد از همه دنیا به شما محتاجم و تصدق بده در راه خدا محتاجم به هواي حرم كرببلا محتاجم باز هم شوق ضريح شه بي سر دارم باز هم دست به گهواره ي اصغر دارم @shia_poem
رستخیز کلمات است، قلم می خواهم دل من می رود از دست، قلم می خواهم جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم ساقی از میکده ی عرش شراب آورده از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست بخدا زیر سر یار خراسانی ماست شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد آمده تا که از این خمر ثمر بردارد هر که در نسل خودش با برکت تر دارد شرفُ الشمس تر از ماه خدا، بسم الله پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست قمری کرده به دست قمری جلوه گری چه مبارک پدری و چه مبارک پسری آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است او که با سن کم خود ولی الله همه است بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و درک او بیشتر از حد تصور شده و دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است از کرامات جواد بن رضامبهوت است او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد آمده تا که جهان پر شود از جود فقط قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط عالمی غرق تفکر شود از جود فقط نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او به امامان، بخدا جود و کرم دارد او قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند علماء، پای علومش سپر انداخته اند علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد جبرییل آمده باید بنویسید جواد بعد از این جای محمد، بنویسید جواد او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند دوستانش همگی محترمند و پاکند زائران حرم او، همه ی افلاکند عاشقان حرمش اهل نجاتند همه انبیاء، دور و برش در صلواتند همه با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر سپر دین خداوند شده با حنجر از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک سربلندی حسین است و رباب این کودک @shia_poem
در ساحل جود خدا باران گرفته باران نور و رحمت و احسان گرفته مي‌بارد انوار کرم از هر کرانه شب‌هاي دلگير زمين پايان گرفته از سوی جنت سوره‌ی ياسين رسيده خاک مدينه عطر الرّحمان گرفته داده خدا ماهي به خورشيد رئوفش آري دعاي حضرت جانان گرفته نسل امامت مي‌شود پاينده با او از برکتش دل‌هاي شيعه جان گرفته او می رسد جود و سخا معنا بگیرد در قلب عالم نور و رحمت پا بگیرد عالم همه قطره اگر دريا تو هستي کل خلائق عبد اگر مولا تو هستي فيض وجود توست رزق اهل دنيا باران جود عالم بالا تو هستي مانده‌ست ابتر کيدِ بدخواهان شيعه روشن‌ترين تفسير أعطيناهستی مانند کوثر چشمه‌ی جاري نوري با اين حساب آئينه‌ی زهرا تو هستي ای که دل از بابا ربوده خنده‌هایت آرامش هر لحظه‌ی بابا تو هستي ابن الرضایی، تو کريم بن کريمي ما چون گدایی یا اسیری یا یتیمی چشمان تو خورشيد هر اهل يقيني‌ست چشمان تو جنت! نه جنت‌آفريني‌ست با عشق تو قلبي نمي‌سوزد در آتش در هر نگاه روشنت خلدبريني‌ست گويا گره خورده دلم با عرش اعلي هر رشته از مهر شما حبل‌المتيني‌ست من روزي هر ساله‌ام را از تو دارم چشمان من بر دست‌هاي نازنيني‌ست جود تو دارد جلوه‌های هل اَتایی مولا! شفيع ما به درگاه خدايي هر شب دل من سائل باب المراد است آنجا که حاجتمند درگاهش زياد است آنجا که اميد و پناه آخر ماست آنجا که اوج هر توسل «يا جواد» است جز آستان تو پناهي که نداريم اين استغاثه با تمام اعتقاد است بي لطف تو از دست خواهد رفت عبدت يک گوشه‌چشمي، سائل تو خانه‌زاد است در مشهد خورشيد ايران هم که هستيم دل‌هاي ما پروانه‌ی باب الجواد است هر شب دل من در هواي کاظمين است در حسرت يک بوسه بر قبر حسين است @shia_poem