#حضرت_رسول_اعظم_صلی_الله_علیه_وآله_وسلم
#مدح
#قصیده
خلقتی کاوّل عیان از پرده ی اسرار شد
عالمی از نور رویش مَطلَعُ الاَنوار شد
گشت ظاهر نور خلّاق دو عالم بی حجاب
عقل کل چون آشکار از پردۀ اسرار شد
مصطفی ختم رُسُل سر حلقۀ اهل یقین
کز وجودش ملک عالم سر بسر گلزار شد
آفتابی کز ازل همره نبودش سایه ای
ماه رخسارش ضیابخش شبان تار شد
واقف علم لَدُنّی کاشفِ سرو عَلن
صادر و مصدر به هر اوراد و هر اذکار شد
کانِ حکمت بحرِ رحمت ساحلِ امن و امان
آسمانِ جود و بخشش بحرِ گوهر بار شد
گوهرِ دریای وحدت هادیِ راه نجات
ناخدایِ کشتی دین رهبرِ احرار شد
ماسوا را بس بود این فخر کز امر خدای
رهسپار لیلة الاسرا شهِ ابرار شد
آنشبی کز فرش عازم شد به عرش کبریا
در تجلّی از جمالش گنبد دوّار شد
بهر همخوانیِ احمد آن زمان در لامکان
آشکار از پرده دست حیدرکرار شد
عرش و فرش و کرسی و لوح و قلم، کون و مکان
ظاهر از یُمن قدومش سر بسر یکبار شد
مهر و ماه و اختر و پروین و کوکب در فلک
روشن از رخسار او از ثابت و سیار شد
سال و ماه و هفته و لیل و نهار و هر چه هست
جمله پیدا از حبیب قادر غفار شد
آب و خاک باد و آتش کز ازل آمد پدید
پیرو حکمش سراسر تا ابد هر چار شد
جنّ و انس و وحش و طیر و نور و مار و مور
از دم جانبخش احمد جمله برخوردار شد
جنّت و غلمان و کوثر طوبی رضوان و حور
ظاهر از نور جمال احمدِ مختار شد
کائنات از خوانِ جودش ریزه خوار از جزء و کل
ممکنات از فیض عامش غرق در انهار شد
کاخ دینِ حق که همچون کوه باشد استوار
این بنا را خاتم پیغمبران معمار شد
احمد و محمود ابوالقاسم محمّد کز شرف
شهریار شهر دین ایزد دادار شد
جز رسول هاشمی و عترت اطهار او
کی کسی آگه ز سر خالق جبّار شد
در مدیح مصطفی و عترتش جز کردگار
کس در این عالم نشاید لایق گفتار شد
در طریق بندگی شاید بحق ملحق شود
هر که چون منصور اناالحق گو فرازِ دار شد
من به مکتبخانه ای هرگز نرفتم در جهان
این سعادت شاملم از عترت اطهار شد
ساغرم از ساقی کوثر وصی مصطفی
در محیط علم و دانش اینچنین سرشار شد
جای دارد گر بگوید در فلک خیل ملک
دست افشان پای کوبان بهر این اشعار شد
خامه در معراج مدحش خواست تا پویا شود
چون براق طبع «ضامن» عاجز از رفتار شد
#ضامن_اصفهانی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست
لایق برای دیدنش فردای محشر نیست
زندان عقول ناقص مستان قدرت بود
زندان مکانی هستکه موسی بن جعفرنیست
حتی زن بد کاره هم ایمان به او آورد
تا صورتش را دید فهمید او ستمگر نیست
از روزه هایش، «روضه» ی شلاق بدتر بود
در قعر زندان های هارون چیز بهتر نیست
زنجیر ها با شوق جسمش را بغل کردند
آنقدر که جایی برای بوسه دیگر نیست
خورشید را بر تخته ای کوتاه می بردند
تابوت اودست کم از شمشیر و خنجر نیست
#
در روز عاشورا برای اشک ثارالله
قطعا دلیلی بهتر از لبخند اصغر نیست
در آن هیاهو یک مسیحی گفت: ای مردم!
این جسم خونین جسم فرزند پیمبر نیست؟
اسلام را در روز روشن زیر پا بردند
شاید گُمان کردند در گودال مادر نیست
زینب نگاهی کرد سوی علقمه وقتی
می خواست در محمل رَوَد اما برادر نیست
#علی_اصغر_یزدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
عالم طفیل حضرت موسی بن جعفر است
مشهد سریر دولت موسی بن جعفر است
این جاده ازبهشت خدا می رسد زمین
ایران مسیر رحمت موسی بن جعفر است
درلوح سرنوشت سپیدم ، خدا نوشت :
این بنده زاده،قسمت موسی بن جعفر است
ایوان طلا ،حرم، قم و مشهد ، نماز صبح...
اینها تمام ، برکت موسی بن جعفر است
اصلا گره به کار من و تو اگر که نیست
از لطف و جود و همت موسی بن جعفر است
امشب برای صبح قیامت دعا بخوان
آنجا که غرق منت موسی بن جعفر است
آنجا که می شویم بهشتی، به این ندا:
این خانه زاده حضرت موسی بن جعفر است
#محمد_کابلی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
مرد زندان بان اسیر چشمهایت بوده است
با خبر از کم و کیف ماجرایت بوده است
باتو طی الارض کرد و از بلندی ها گذشت
هرکه روزی زیر باران دعایت بوده است
درغل و زنجیر هم نفرین نکردی هیچوقت
برلبت یک عمر لبخند رضایت بوده است
ازرضایت گفتم وباب الرضایت باز شد
هر چه ما داریم از باب الرضایت بوده است
هفت دریا،هفت وادی ،هفت خان بندگی
پله ای از نردبان ربنایت بوده است
ای که درباب الحوائج بودنت تردید نیست
ای که در هفت آسمان هم رد پایت بوده است
سال ها در غربت زندان هارون الرّشید
حلقه ها تسبیح و سجاده عبایت بوده است
اهل قم هستم و دائم کاظمینی میشویم
در حرم یک عمر عطر آشنایت بوده است
شعر هامان را برای دخترت خواهیم خواند
شعر هایی را که در حال و هوایت بوده است
#احمد_علوی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل_مثنوی
سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد
بودنت فیض کثیر شب زندان میشد
اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها
بر سر مردم قحطی زده باران میشد
دل تاریک اگر حرف تو را میفهمید
پا برهنه همه عمر پریشان میشد
هر کسی سجده طولانی تان را میدید
زن بدکاره اگر بود مسلمان میشد
یا من ارجوه تو در خلوت زندان هایت
بارها باعث تغییر نگهبان میشد
چارده سال ز شرمندگی ات ای خورشید
افتاب از افق چشم تو پنهان میشد
جای یک قوم غم و درد و مصیبت دیدی
پیری ات قیمت ازادی انسان میشد
درد ناگفتنی مردم بی پشت و پناه
از همان گوشه زندان تو درمان میشد
به کدامین گنه ای مظهر صبر ملکوت
گاه و بی گاه تنت طعمه طوفان میشد
دست تاراج یهودی به تنت افتاده
مثل یک تکه عبایی بدنت افتاده
زخم ها روی تنت جلوه نمایی میکرد
سلسله بر بدنت جلوه نمایی میکرد
دست و پای پر دردت به تنت بند نبود
سال ها بود که خون بدنت بند نبود
افتابی و سیه چال سزاوارت نیست
پاره پیرهن این حال سزاوارت نیست
پسرت حسرت اغوش شما را دارد
صبح و شب روی لبش ذکر خدایا دارد
دخترت چشم به راه است کجایی اقا؟
روز او بی تو سیاه است کجایی اقا؟
بی تو در قلب پر اهش هیجانی شده است
نیستی تا که ببینی چه جوانی شده است
#حسن_کردی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
#@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
ای ولی نعمتِ ایران پدرت را کشتند
آه ، ای شاهِ خراسان پدرت را کشتند
در میان حرمت سینه زنان می گوییم ...
وامصییت که رضا جان پدرت را کشتند
آنقَدَر از نفس حیدری اش ترسیدند ...
آخر از ترس ، هراسان پدرت را کشتند
چارده سال ، سیه چالِ بلا جایش بود
عاقبت در دلِ زندان پدرت را کشتند
از بلا هر چه که می شد به سرش آوردند
امتِ دور ، ز انسان پدرت را کشتند
اشک ، در چشم و به لب ناله ی "خَلِّصْنی" داشت
در عوض با لب خندان پدرت را کشتند
تا که دیدند کسی نیست ، که یاری ش کند ...
چقَدَر ساده و آسان پدرت را کشتند
حتما آن لحظه که بارید ، برای جدش ...
موقع بارش باران پدرت را کشتند
گر چه از فرطِ شکنجه بدنش آب شده ...
تو بگو با لب عطشان پدرت را کشتند ؟
گر چه اصلا غُل و زنجیر ، لباسش شده بود
کِی دگر با تن عریان پدرت را کشتند ؟
#رضا_قاسمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
به پای صبر تو آخر مُذاب شد آهن
برای حال تو حالش خراب شد آهن
به خویش لطمه زد و شد کبود از اینکه؛
برای زجر تنت،انتخاب شد آهن
بماند اینکه خودش را به دور پای تو بست
بماند اینکه به دستت طناب شد آهن
همینکه بر اثرش زخم دید پاهایت
چنان کشید خجالت که آب شد آهن
اگر به پای تو زنجیر شد گمانم که؛
سه بار شامل آه رباب شد آهن
همان دمی که برای گلوی یک کودک
یکی پرید و سه تا انشعاب شد آهن
به یاد زانوی عباس بوده ای شاید
برای پای تو هرجا رکاب شد آهن
به روی فرق عمو آخرش به شکل عمود
نشست و با سر او بی حساب شد آهن
یزید خورد همین که شراب بعد کباب
دلش برای رقیه کباب شد آهن
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#امام_موسی_کاظم_علیه_السلام
#شهادت
#مربع_ترکیب
با گریه،با آه دمادم می نویسند
در ذیل مُصحف،شرحِ ماتم می نویسند
اندوه را با جوهر غم می نویسند
این روضه را مثل مُحَرَّم می نویسند
کوچه به کوچه مجلس ماتم گرفتند
کَرّوبیان با روضه خوان ها دم گرفتند
آیات قرآن حضرت موسی بن جعفر ع
تسبیحِ ایمان حضرت موسی بن جعفر ع
آوای باران حضرت موسی بن جعفر ع
دردی و درمان حضرت موسی بن جعفر ع
لب تشنه ی عشق توام باران عطا کن
از دردمندان توام درمان عطا کن
چشم مرا تر کن زمان ربّناها
لطفاً نگاهم کنم میان این گداها
پیچیده در هفت آسمان ها این صداها:
یا "فاطمه معصومه"ها و یا "رضا" ها
خورشید و ماه آسمانِ مُلک ایران
فرزندهایت صاحبان مُلک ایران
موسی طور غم عصایت را شکستند
با زجر تو قلب رضایت را شکستند
نامردها دست دعایت را شکستند
زیر لگدها ساق پایت را شکستند
چیزی برای تو به جز ماتم نمانده
نای مناجاتی برایت هم نمانده
سجاده اش را خیسِ اشک ربنا کرد
درد تمام دردمندان را دوا کرد
در حق دشمن نیمه ی شب ها دعا کرد
امّا به دست تازیانه روزه وا کرد
آه از غروب درد و قلب پست دشمن
افطارها غم خورده ای از دست دشمن
شیعه هنوز از غُصه ات تشویش دارد
داغ تو را در سینه بیش از پیش دارد
سِندی کافر بد زبانش نیش دارد
روی لبش دشنام قوم و خویش دارد
با ذکر مادر درد پهلو می کشیدی
داغ حسن را کنج زندان می چشیدی
در این قفس بال و پری دیدم؟ندیدم
جز روضه چیز دیگری دیدم؟ندیدم
زیر عبایت پیکری دیدم؟ندیدم
جز استخوان لاغری دیدم؟ندیدم
داغ تو ما را کشت ای فرزند زهرا
عَجِّل وفاتی خوانده ای مانند زهرا
با جوهر خون نامه ات توقیع گردید
اندوه تو در روضه ها توزیع گردید
آیه به آیه سوره ات تقطیع گردید
بر تختِپاره پیکرت تشییع گردید
با این همه..،تو بی کفن ماندی؟نماندی
آقا!بدون پیرهن ماندی؟نماندی
اصلاً تنت آماج تیغ و نیزه ها شد؟!
از پشت سر راس تو از پیکر جدا شد؟!
اینگونه دور خیمه هایت شر به پا شد؟!
ناموس تو راهیِ شامات بلا شد؟!
پس هیچ دردی مثل درد کربلا نیست
پس هیچ داغی داغ شاه سرجدا نیست
#بردیا_محمدی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#بیست_ششم_رجب
#وفات
#حضرت_ابوطالب_علیه_السلام
#غزل
نه اینکه سوره ابوطالب است و آیه علی ست
چنانکه قبل علی بوده مبتدای علی ست
همین که لب به سخن باز می کند انگار
هِجا هِجای نبی و صدا صدای علی ست
به استناد حدیث،او پدربزرگ همه است
فقط به خاطر این که پدر برای علی ست
به استناد به اصلاب شامخه،انگار
دلیل پاکی او نیز در ازای علی ست
پدر که جای خودش،جنتش شده تضمین
به روز حشر هر آنکس که آشنای علی ست
بریده باد زبانش کسی که مُشرک گفت؛
به آنکه حد پرستیدنش خدای علی ست
رضایت پسرش در رضایت پدر است
رضای حضرت حق هم که در رضای علی ست
چنانکه بردن نامش گره گشای همه ست
دعا به حق پدر هم گره گشای علی ست
شب مَبیت به بستر،غدیر بر منبر
علی به جای نبی و نبی به جای علی ست
نگو بهشت که عرش است زیر نعلینش
به روی دوش نبی چون که رد پای علی ست
#مهدی_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترکیب_بند
توفیق نصیبم شده از یار بخوانم
مدّاحی دلدار کنم از دل و جانم
خواهم ز خدا ای هدف خلقت هستی
تا روز جزا زیر لوای تو بمانم
المنةُ لله که من وقف تو هستم
یعنی که گدای تواَم و شاه جهانم!
وقتی که زبان مدح و ثنای تو بگوید
شهد عسلت می چکد از هر دو لبانم
جام دلم از عشق تو گردیده لبالب
این حالت روحانی من گشته نشانم
جز مِهر تو را در دل خود راه ندادم
مِهر تو شود روز جزا خطّ امانم
سرشار شدم از کرَم واسعه ی تو
از فیض تو نشأت ببَرد طرز بیانم
بر طینت من مُهر غلامی تو پیداست
تزریق شده مِهر تو در روح و روانم
سوگند به زهرا که تویی دار و ندارم
گر اَمر کنی در قدمت جان بسپارم
جبریل فرود آمده از سوی خدایت
حکمی ز خدای احد آورده برایت
آورده برای تو که سلطان جهانی
تاجی که مزیّن شده با نور ولایت
«اقرأ» به تو تلقین بکند یار قدیمی
آوای علی می رسد از غار حرایت
فرمود بخوان نام خداوند جلی را
آن کَس که به هر لحظه کند از تو حمایت
شد واسطه ی فیض خدا حضرت حیدر
یعنی که به دست علی است امر هدایت
تو با علی هستی و علی با تو دمادم
هر جا که تو رفتی، شده او پای به پایت
تو منبع نوری و علی لمعه ی نورت
یعنی که تویی کعبه و او قبله نمایت
آویخته بر گردن من رشته ی لطفت
مملو ز کرامات تواَم، زیر لوایت
من جز تو و حیدر به خدا یار ندارم
جز لطف شما هیچ مددکار ندارم
ای دوستی ات تاج سر عالم و آدم
المنةُ لله که تویی سید خاتم
با خُلق عظیمت همه را شیفته کردی
اسلام ز اخلاق تو شد قبله ی عالم
مشی تو به اسلام علی عادتمان داد
این است صراطی که به قرآن شده اقوَم
تاریخ علی دوستی از ناحیه ی توست
تویم ولایت به تو دادند مُسلّم
واقف به تولای علی چون تو کسی نیست
ای یار قدیمی علی، قائد اعظم!
با دست که شد تاج رسالت بر سر تو؟
این دست خدا بود که گشتی تو معمّم!
معراج، خدا از چه کسی با تو سخن گفت؟
با صوتِ که اسرار خدا بود مفهّم؟
هنگام خداحافظیِ آخر معراج
آیا تو نگفتی به خدا یا علی آن دم؟
بالله که این حمد خداوند ودود است
حیدر به خداوند قسَم، اصل وجود است
قلبم شده امشب حرم حیدر کرّار
جانم به فدای قدم حیدر کرّار
بر طالع من شیعه ی حیدر بنوشتند
نقش است به قلبم عَلَم حیدر کرّار
زنگار، زدوده ز دلم نور ولایت
گردیده دلم جام جم حیدر کرّار
اُفتد به تن دشمن تو لرزه ی سنگین
وقتی شنوَد ذکر و دم حیدر کرّار
در معرکه بر روی زمین ریخته سرها
با چرخش تیغ دو دم حیدر کرّار
روئیده به جان و دل من گلشن مِهرت
از بارش ابر کرَم حیدر کرّار
با نیمه نگاه تو شدم یار ولایت
صد شکر شدم از خدَم حیدر کرّار
از روز ازل تا به ابد دل به تو بستم
از پیر غلامان شما بوده و هستم
#محمد_فردوسی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترکیب_بند
آیه آیه همه جا عطر جنان می آید
وقتی از حُسن تو صحبت به میان می آید
جبرئیلی که به آیات خدا مانوس است
بشنود مدح تو را با هیجان می آید
مي رسي مثل مسيحا و به جسم کعبه
با نفس هاي الهي تو جان می آید
بس که در هر نفست جاذبهی توحیدی است
ریگ هم در کف دستت به زبان می آید
هر چه بت بود به صورت روی خاک افتاده ست
قبلهی عزت و ايمان به جهان مي آيد
با قدوم تو براي همهی اهل زمين
از سماوات خدا برگ امان مي آيد
نور توحيدي تو در همه جا پيچيده ست
از فراسوي جهان عطر اذان مي آيد
عرشِ معراج سماوات شده محرابت
ملکوتی ست در این جلوهی عالم تابت
خاک از برکت تو مسجد رحمانی شد
نور توحید به قلب بشر ارزانی شد
خواست حق، جلوه کند روشني توحیدش
قلب پر مهر تو از روز ازل بانی شد
ذکر لب های تو سرلوحهی تسبیحات است
عرش با نور نگاه تو چراغانی شد
قول و افعال و صفاتت همه نور محض اند
نورت آئينهی آئين مسلماني شد
به سراپردهی اعجاز و بقا ره یابد
هر که در مذهب دلدادگی ات فانی شد
خواستم در خور حسن تو کلامی گویم
شعر من عاقبتش حسرت و حیرانی شد
اي که مبهوت تو و وصف خطي از حسنت
عقل صد مولوی و حافظ و خاقاني شد
«از ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد
عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد»
جنتی از همهی عرش فراتر داری
تو که در دامن خود سورهی کوثر داري
دیدن فاطمه ات دیدن وجه الله است
چه نیازی است که تا عرش قدم بر داری
جذبهی چشم تو تسخیر کند عالم را
در قد و قامت خود جلوهی محشر داری
عالم از هيبت تو، شوکت تو سرشار است
اسداللهی چون حضرت حيدر داری
حسنين اند روی دوش تو همچون خورشید
جلوهی نورٌ علي نور ، مکرر داری
اهل بیت تو همه فاتح دل ها هستند
روشني بخش جهان، قبلهی دنيا هستند
اي که در هر دو سرا صبح سعادت با توست
رحمت عالمي و نور هدايت با توست
چشم امید همه خلق و شکوه کرمت
پدر امتي و اذن شفاعت با توست
با تو بودن که فقط صرف مسلماني نيست
آنکه دارد به دلش نور ولايت، با توست
بي ولاي علي اين طايفه سرگردانند
دشمني با وصي ات، عين عداوت با توست
بايد از باب ولاي علي آيد هر کس
در هواي تو و در حسرت جنت با توست
سالياني ست دلم شوق زيارت دارد
يک نگاه تو مرا بس، که اجابت با توست
کاش مي شد سحري طوف مدينه آنگاه
نجف و کرب و بلا و حرم ثارالله
#یوسف_رحیمی
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem
#حضرت_رسول_اعظم_ص
#مبعث
#ترکیب_بند
شما زمان شروع من ابتدای منید
مسیر سبز نجاتِ در انتهای منید
اگر چه "اسهد" لحنم مرا بلال نکرد
ولی همیشه شما اشهد صدای منید
به شوق روی شما هست وقف محرابم
شما تهجدمید و شما دعای منید
شما برای خدایید و من برای خودم
نه من برای شما نه شما برای منید
گل اضافیتان بودم و اضافه شدم
به آفرینشتان پس شما خدای منید
شما بهار، شما آسمان، شما برکات
به خاندان شما اهل بیت حق صلوات
بهشت را تو ظهور مصوّرش بودی
خدای آینه ها را تو دلبرش بودی
تو حق محضی و در خلوت خداوندی
کسی نبود فقط تو، تو در برش بودی
برای آن که خدا ناظر خودش باشد
شبیه آیینه ای در برابرش بودی
در آن زمان که درختی نبود و برگی هم
خدای بود و تو هم سیب نوبرش بودی
قرار نیست چهل سال بگذرد از تو
تو قبل از آمدنت هم پیمبرش بودی
مدینه تا که تو را داشت تا محمد داشت
خدا همیشه در آن شهر رفت و آمد داشت
فدائیان نگاهت شهید جانانند
ملازمان سر کوی تو بزرگانند
فراریان سر گیسویت پر از کفرند
اسیرهای سر زلفت اهل ایمانند
به عقل ناقص ما حق بده به تو نرسد
مگر عقول بشر از خدا چه می دانند
نگاه خاک نشینان خانواده ی تو
به غمزه مسئله آموز صد مسلمانند
رسول سبز ببینم که می شناسیشان
همین قبیله همین ها که شکل سلمانند
نگاه روشنت آن روز صرف سلمان شد
عرب کنار تو بود و عجم مسلمان شد
بهشت باغچهی روشن سرای تو بود
گل محمدیِ دست بچه های تو بود
سلام اول صبح و غروب این خانه
مسیح خانه ی زهرای تو صدای تو بود
کمال روح تو با وحی پا نمی گیرد
نزول آیه نزول خودت برای تو بود
فقط نسیم خوشی شد نصیب جبرائیل
همین که مدت کوتاهی آشنای تو بود
تو را کمال نوشتند یا رسول الله
بزرگ آل نوشتند یا رسول الله
تو آفتابی و انوار آفتاب علی ست
کتاب سرّی و اسرار این کتاب علی ست
قرار شد همه عقد برادری خوانند
برای سهم شما حسن انتخاب علی ست
اگر تو خضر رهی مرتضاست موسایت
اگر تو آب بقایی بقای آب علی ست
اگر سوال کنند از تو حضرت حق کیست
قسم به ذات تو محکم ترین جواب علی ست
برای فخر تو این بس یگانه دامادت
جناب حضرت حیدر ابوتراب علی ست
"به ذره گر نظر لطف بو تراب کند
به آسمان رود و کار آفتاب کند"...
#علی_اکبر_لطیفیان
#شعر_شیعه
#کانال_تخصصی_شعر_آئینی
@shia_poem